شهدای ایران shohadayeiran.com

حساب امروز سرزمین‌ سوریه از نظر حاکمیتی به ۴ بخش تقریباً مستقل تقسیم شده است. مناطق تحت نظر دولت مرکزی و نیروهای مقاومت، مناطق تحت تصرف داعش، مناطقی که جبهه النصره و ارتش آزاد آن در آن حضور دارند و مناطقی که نیروهای کرد بر آن تسلط دارند.
شهدای ایران: وقتی در سال 1967«حافظ اسد» توانست رقیب سیاسی خود «صلاح جدید» را کنار بزند کسی در سوریه دغدغه دمکراسی یا آزادی سیاسی را نداشت. اسد بعد از چندین کودتای نظامی و در شرایطی که کشورهای مختلف عربی در تکاپوی جنگ با اسرائیل بودند؛ توانست قدرت را در دست بگیرد. هرچند ذکاوت سیاسی این ژنرال علوی سوریه نتوانست در عرصه مسائل منطقه‌ای پیروزی چشمگیری به خصوص آزادی جولان اشغالی را دربر داشته باشد اما او توانست با یک سازماندهی قوی تمامی اختلافات سیاسی، قومی و مذهبی که ریشه در تاریخ دور و نزدیک سوریه داشت را کنار زده و یک دولت قدرتمند را در دمشق ایجاد کند.

 

 سوریه؛از

 

 

در طول سال‌های حکومت اسد بزرگ تنها گروهی که مخالفت جدی با او داشت اخوان‌المسلمین سوریه بود. جمعیتی که بی‌شک تندروترین شاخه این سازمان بین‌المللی بود و بر خلاف مشی صلح‌مدارانه و دموکراتیک شاخه‌های این سازمان در مصر و اردن در سال‌های 1980 و 1981 فعالیت‌های ضد حزب بعثی خود را به چالشی امنیتی برای نظام سوریه تبدیل کرد تا اینکه صبر ژنرال به سر آمد و در سال 1982 با حمله همه‌جانبه به حماه که به مقر اخوان‌المسلمین سوریه تبدیل شده بود کار این جریان سیاسی را یکسره کرد. گفته می‌شود در این عملیات نزدیک به 30 هزار نفر از طرفداران و نیروهای اخوان کشته شدند. این حادثه عملاً منجر به خروج بسیاری از اسلام‌گرایان سوریه از کشور شد. افرادی که کینه خود نسبت به حزب بعث را با خود بردند و به دیگر ممالک اسلامی و غیر اسلامی کوچ کردند. بسیاری از آن‌ها هم جذب شبکه‌ جهانی القاعده شدند تا در افغانستان به مبارزه با شوروی، متحد استراتژیک سوریه در نظام بین‌المللی، بپردازند.

 سوریه؛از

حافظ اسد هرچند با تفکر وحدت دولت‌های عربی کار سیاست‌های منطقه‌ای خود را شروع کرد اما اختلافات شدید با همسایه شرقی و بدعهدی سران منفعل عرب در همراهی او برای جنگ با اسرائیل او را به سمت یک متحد جدید سوق داد. اتحادی که به هیچ‌وجه به مذاق رقیبان عربش خوش نیامد اما حافظ که از دوران امام موسی صدر متوجه جدی‌تر بودن شیعیان در مبارزه با اسرائیل شده بود در جریان جنگ هشت ساله کاملاً طرف ایران را گرفت و از هیچ کمکی به این کشور دریغ نکرد.

 

وقتی در سال 2000 بشار اسد چشم‌پزشک جای پدر را گرفت مثل بسیاری از نخبگان سوری می‌دانست که در فضای جدید جهانی نمی‌تواند با همان مدل پدر کشور را اداره کند اما سرعت تغییراتی که بشار اسد در حال انجام آن بود(آن هم درحالی‌که مرتب حوادث مهمی همچون حمله آمریکا به عراق و جنگ‌های اسرائیل با حزب‌الله و مقاومت فلسطین در چپ و راست کشورش اتفاق می‌افتاد) کمتر از آن بود که جوابگوی مطالبات مردمی باشد. این سرعت کم تغییرات با حجم عظیم توطئه دشمنان مقاومت در منطقه و جهان همراه شد تا اولین جرقه‌های انفجار در سوریه زده شود. پیروزی انقلاب در تونس و شروع آن در مصر طیف‌های متفاوت و بعضاً متضاد مخالفان نظام حاکم را بر آن داشت تا به خیابان‌ها بیایند و خواستار تغییراتی در نظام حاکم سوریه بشوند. مشکل اولیه این بود که ساختار امنیتی سوریه، ارتش کشور و پلیسی که تقریباً وجود خارجی نداشت هیچ‌گاه برای اعتراض مسالمت‌آمیز آموزش داده نشده بود لذا پاسخ ساده‌ترین اعتراضات با سخت‌ترین روش‌های ممکن داده شد تا جایی که ارتش تشییع جنازه‌ای را که شرکت‌کنندگان در با تصاویر بشار اسد به خیابان آمده بودند به رگبار بست.

 سوریه؛از

 در روزهای اولیه اعتراضات قشرهای مختلف مردم مطالبات بسیار مختلفی را مطرح می‌کردند و یک شعار و هدف واحد وجود نداشت. کم‌کم با توطئه بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی فضای اعتراضات تغییر کرد. اولین شعله‌های آتش جنگ را افسران جداشده از ارتش سوریه با ایجاد «جیش‌الحر» یا همان «ارتش آزاد» شعله‌ور کردند. دیری نگذشت که انواع و اقسام مبارزان به اصطلاح جهادی با افکار تکفیری در پناه حمایت‌های ترکیه، قطر، عربستان، آمریکا و فرانسه به سوریه رهسپار شدند. محور غربی-عربی که بعد از بیداری اسلامی در تونس، مصر، یمن و بحرین آسیب دیده بود می‌خواست در سوریه جبران مافات کند.

 

مخالفان دولت در سوریه در فضای بین‌المللی از فرصت به وجود آمده نهایت استفاده را کردند و با همکاری نزدیک با شبکه القاعده سیل عظیمی نیروهای به اصطلاح مجاهد را به بهانه حمایت از جان و مال اهل‌سنت راهی سوریه کردند. نیروهای چند ملیتی از کشورهای مختلفی چون عراق، چچن، لیبی، تونس و ... از مرزهای ترکیه، اردن و لبنان و حتی عراق وارد خاک سوریه شدند. تبارشناسی این نیروها که یک طرف جدی در سوریه جنگ‌زده هستند هرچقدر هم بی‌اهمیت در تاریخ این کشور باشد برای امروز سوریه امری واجب است لذا برای درک بهتر فضای سیاسی-نظامی حاکم بر امروز سوریه باید شناخت دقیقی از تکفیری‌ها، اهداف و سابقه شکل‌گیری آن‌ها داشته باشیم.

 

حجت‌الاسلام رهدار استاد علوم سیاسی و کارشناس تاریخ جهان اسلام در خصوص نحوه شکل‌گیری این جریانات می‌گوید: «در دوره معاصر چند جريان تکفيري را درک کرديم، يکي طالبان و ديگري القاعده است. به همين علت شناخت دو جريان القاعده و طالبان براي شناخت تکفير جهان امروز بسيار مهم به نظر می‌رسد. اين دو جريان تفاوت‌ها و شباهت‌هایی دارند. تفاوت آن‌ها اين است که جريان القاعده به لحاظ جغرافياي خاستگاه عربستاني دارد و جريان طالبان خواستگاه شبه قاره‌ای دارد. طالبان از بست مکتب ديوبند هندوستان و بر پایه يک تفسير غلط از دين شکل گرفته‌اند و نطفه مذهبي و ايدئولوژيک دارند. آن‌ها در هند توليد شدند، در پاکستان رشد پیداکرده و به افغانستان صادر شدند؛ ولي القاعده با دغدغه نظامي اقتصادي شکل‌گرفته و نگاه مذهبي نداشتند و در ادامه رنگ و بوي مذهبي پيدا کردند.

 

 

جريان القاعده حداقل سه دوره را پشت سر گذاشته است. دوره اول به سرکردگي عبدالله عظام فلسطيني که استاد بن لادن است، روشي را مطرح کرد که شبيه ناتو بود و گفت، ما نيروهاي نظامي آماده به رزم لازم داريم تا زماني که اگر به کشورهاي اسلامي حمله شد، نيروهاي القاعده که چریک‌هایی از تمام کشورهاي اسلامي هستند، واکنش سريع نشان داده و به کمک آن کشور اسلامي، بشتابند، که طرح بسيار خوبي بود.

 

بعد از عظام، بن لادن از سال ۱۹۸۹ افکار استادش را اجرايي کرد، و از سراسر کشورهاي اسلامي حدود ۴۰ هزار نيرو گرفت. در اين مقطع شوروي به افغانستان حمله می‌کند، به همين خاطر القاعده نيروهاي خود را براي مقابله با شوروي به افغانستان فرستاد. آمريکا و غرب هم به خاطر دشمني با شوروي، حمايت سياسي زيادي از آن‌ها کردند.

 سوریه؛از

بعد از اينکه شوروي عقب‌نشینی کرد و اين نيروها به کشورهاي خود برگشتند، مورد استقبال قرار نگرفتند. علت اين بود که چون بسياري از کشورهاي اسلامي، سران وابسته و خودکامه دارند، از اين نيروها به خاطر قدرتشان ترسيدند که شايد روزي متعرض ظلم و استبداد آن‌ها شده و باعث سرنگونی‌شان شوند، در نتيجه بسياري از اين نيروهاي در کشور خودشان محصور و محدود شدند که از جمله آن‌ها خود بن لادن است که در عربستان به زندان خانگي می‌افتد. درست در اين بين بود که حسن طرقي سودان، از بن لادن تقاضا کرد که براي حل مشکل کشورش به سودان بيايند. القاعده سال‌های زيادي در سودان می‌مانند و در همان جا هم قدرت زيادي پیداکرده و با کار تجاري، بسيار پول دار می‌شوند.

 

در مرحله دوم، القاعده دوباره براي استقرار به افغانستان رفت و بر خلاف تصور همگان، در ميان سه نيروي نظامي افغانستان، با گروه تازه تأسیس طالبان که فقط يک استان در اختيار داشت، ساخت‌وپاخت کرد و حتي طالبان و القاعده ارتباط خود را در سطح خانوادگي بر قرار کردند. اين جريان به مرور زمان توانست کل افغانستان را گرفته و حکومتي اسلامي را شکل دهد. القاعده بر خلاف دغدغه مرحله اول که رويکرد نظامي داشت، به دنبال رويکردي اثباتي بوده و حکومتي تأسیس کرد. در دوره دوم مأموریتی در سراسر جهان اسلام براي خودش تنظيم کرد و در بسياري از کشورهاي جهان نيروهايي فرستاد و رسالت‌هایی فرا منطقه‌ای براي خود تعريف کردند.

 

از يک مرحله‌ای به بعد، دولت ايران وارد تصرف فضاي استراتژي خاورميانه شده و در جريان القاعده اثر گذاشته است. به همين خاطر جريان القاعده دو دسته شدند، دسته‌ای با تفکر بر گرفته از ايران که می‌بایست با آمريکا به جهاد پرداخت و جرياني ديگر که با محور ابو مُصعَب الزرقاوي بود که تصميم گرفت تا نقطه هدف خود را شيعه قرار دهد.

 

ايران به القاعده فهماند که ما دشمن شما نيستيم، بلکه دشمن مشترک ما آمريکايي است که خون کشورهاي مسلمان را می‌ریزد و اگر می‌توانی در مقابل آمريکا بايستيد، توان خود را براي تقابل با اين دشمن مشترک بگذارید. حتي به او فهماند ايران دشمن آن‌ها نيست، چرا که اگر ما می‌خواستیم، می‌توانستیم افغانستان را ۵ ساعته بگيريم ولي هيچ جنگي راه نيانداختيم.

 

در ادامه القاعده، دو سفارتخانه آمريکا را در آفريقا نابود کرد و آقاي کلينتون به انتقام اين دو عمليات مواضع القاعده در سودان و پاکستان و افغانستان، ۲۰۰ نفر از آن‌ها را کشت و بعدها بن لادن به انتقام اين کشتار به برج‌های دوقلو آمريکا حمله کرد و آمريکا در تقابل با آن به افغانستان حمله کرد و بن لادن را کشت.

 

اين نکته را لازم است بدانيد که القاعده بن لادني در ايران هيچ عملياتي انجام نداده و هيچ ايراني را نکشته و ايران هم در مقابل هيچ نيرويي از القاعده را نکشت. اگر شما گروهک تروريستي ريگي را می‌بینید، این‌ها هيچ ارتباطي با القاعده ندارند و آن‌ها يک گروهک سياسي بودند. تلاش ايران هميشه در تغيير اين جريانات تکفيري بود به همين خاطر سعي خود را براي تصرف در افکار آن‌ها صرف می‌کرد. به عنوان مثال احمد شاه مقصود در افغانستان ۱۵ هزار شيعه را کشت ولي بعد از آن ايران توانست تفکرات آن را عوض کند و از آن براي تقابل با آمريکا استفاده کند».

 

بعد از حمله آمریکا به افغانستان نیروهای القاعده در کشورهای مختلف پراکنده شدند. طیف نزدیک به بن‌لادن از جمله «ایمن ظواهری» بیشتر در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان مستقر شدند. در این دوران القاعده حضور چندانی در عراق نداشت اما پس از اشغال عراق به دست آمریکا، «ابومصعب الزرقاوی» اردنی الاصل و یکی از سران القاعده به عراق رفت و به تجهیز و سازماندهی نیروهای مبارز اهل سنت به خصوص بازماندگان حزب بعث پرداخت و از اینجا عقاید تکفیری علیه شیعیان در عراق رسوخ کرد. الزرقاوی در سال 2006 در پیامی صوتی به تمام شیعیان عراق اعلام جهاد کرد. رهبران اصلی القاعده که در پاکستان به سر می‌بردند، نمی‌توانستند چنین تغییر ایدئولوژیکی‌ را که به نام القاعده اعلام شده بود، تاب آورند و به این ترتیب، رسماً اعلام کردند که جریان تحت رهبری الزرقاوی نسبتی با آن‌ها ندارد. اما این اردنی گوشش به رهبران اصلی القاعده بدهکار نبود و کمر همت بسته بود تا شهرهای رمادی، فلوجه و بعقوبه در عراق را که به مثلث سنی مشهور هستند از حکومت مرکزی جدا کند.

 

 

 

الزرقاوی عملیات تصرف این 3 شهر را آغاز کرد اما قبل از اینکه پیروزی چندانی به دست آورد در حمله هوایی نیروهای آمریکایی کشته شد. پس از او ابو عمر البغدادی دولت اسلامی عراق را تشکیل داد. ابوعمر هم در سال 2010 در الثرثار کشته شد تا برادرش ابوبکر البغدادی به ریاست دولت اسلامی عراق برسد.

 

با شروع بحران سوریه در سال 2011 جبهه‌ی النصره برای جنگ علیه نظام سوریه به ریاست ابو محمد الجولانی تشکیل شد. با توجه به نزدیکی دیدگاه‌های دو گروه، ابوبکر بغدادی با انتشار فایلی صوتی، جبهه‌ی النصره را امتداد دولت اسلامی در عراق معرفی کرد و نام سازمان خود را به دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) تغییر داد. به این ترتیب، دولت اسلامی عراق در سال 2013 نام خود را به دولت اسلامی عراق و سوریه داعش تغییر داد تا بتواند عملیات در دو کشور را پوشش بدهد. البغدادی مدعی بود که جبهه‌ی النصره باید زیر لوای داعش فعالیت کند که البته نیروهای النصره که بیشتر از داعشی‌ها سوری‌الاصل‌اند، این درخواست را نپذیرفتند و ابو محمد الجولانی با وجود اینکه پیش از این تحت نظر ابوبکر البغدادی در عراق فعالیت می‌کرد ترجیح داد تا با ایمن ظواهری رهبر القاعده، که در پاکستان زندگی می‌کند، بیعت کند و به این ترتیب اختلافات در بین گروه‌های تکفیری در سوریه آغاز شد.

 

البته گروه‌های تکفیری سوریه به جبهه النصره و داعش محدود نمی‌شوند اما با توجه به تغییرات سیاسی اخیر عملاً تمامی گروه‌های تکفیری در بیعت یکی از این دو گروه هستند و در صحنه نظامی با همکاری یکدیگر عمل می‌کنند. ارتش آزاد هم که عملاً هیچ‌گاه در عرصه نظامی حرفی برای گفتن نداشت امروز در معیت جبهه النصره در جنگ حضور دارد.

 

با این حساب امروز سرزمین‌ سوریه از نظر حاکمیتی به 4 بخش تقریباً مستقل تقسیم شده است. مناطق تحت نظر دولت مرکزی و نیروهای مقاومت، مناطق تحت تصرف داعش، مناطقی که جبهه النصره و ارتش آزاد آن در آن حضور دارند و مناطقی که نیروهای کرد بر آن تسلط دارند.

 

در قسمت بعدی به چگونگی شروع بحران در سوریه و نقش قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی به خصوص ایران در این کشور می‌پردازیم و سناریوهای پایان بحران را بررسی می‌کنیم.


*خبرگزاری دانشجو
 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار