وارد فضای نمایشگاهی «چهارمین فستیوال سالانه پرترهسازی» میشویم. تابلوهایی را میبینیم که طی گزارشهای متعدد در رسانهها به نوع اثر و خالقان اثر اعتراض شده اما انگار فرد مسئولی نیست تا جلوی نمایش این آثار را بگیرد.
شهدای ایران: هر کدام از نگارخانهها در جای خود به نوعی انعکاس دهنده فرهنگ و هنر کشورمان است که ماهانه برنامههایی را برای برپایی نمایشگاه یا برگزاری نشست و ورکشاپ در نظر میگیرند.
برنامههایی که هر یک در سیر برگزاری، ارزش گذاریهای هنری و فنی را از مدیر نگارخانه تا دستگاههای نظارتی و ارزیابی را میگذارند تا بتوانند با ایجاد این امکان، حمایت از نگاه هنرمند را در تحکیم بنیان فرهنگ و هنر این آب و خاک در اختیار جامعه قرار دهند و رسالت هنر مگر چیزی جز این است!
در گالریگردی شهریور ماه سری به یکی از نگارخانههای فعالی میرویم که در مرکز شهر تهران سالهاست در عرصه هنرهای تجسمی و هنر مدرن فعال است. در ابتدای ورود به این نگارخانه با فضای هنری بر در و دیوار آن روبرو میشویم و خانم هایی را در آثار مشاهده میکنیم که با پوششی نامناسب گواه یک اندیشه و انتقال یک پیام باشند. در گوشه حیاط نگارخانه تعدادی از هنر دوستان در ورکشاپ «بابک کاظمی» دور هم جمع شدهاند.
بعد از پشت سر گذاشتن ۶ ـ ۷ پله برای رسیدن به فضای نمایشگاهی، تابلویی در سمت راست درب ورودی این نگارخانه دیده میشود که به نظر میرسد خاک چند ماهه روی آن نشسته شده است!
تابلوی غریبی که این روزها شاید در محیط هایی این چنین بیشتر نفس چرایی نصب آن را بایستی جویا باشیم تا عدم رعایت توصیهاش را « لطفاً حجاب اسلامی را رعایت فرمایید»!!!
وارد فضای نمایشگاهی «چهارمین فستیوال سالانه پرترهسازی» میشویم. در نمایشگاه تابلوهایی را میبینیم که طی گزارشهای متعدد رسانهها به نوع اثر و خالقان اثر اعتراض شده است اما انگار فرد مسئولی نیست – یا قرار نیست! ـ جلوی نمایش این آثار عاری از درونمایه هنر ایرانی و حتی موهن را بگیرد.
نمونهای از این دست آثار مربوط به «نیوشا توکلیان» است که چندی پیش هم با واکنش جامعه هنری، رسانهای و عمومی مواجه شد. این اثر از مجموعه عکس ناامیدی و استیصال جوانان ایرانی در فضاهای داخلی و بیرونی حکایت داشت که در گذشته هم در نیویورک به نمایش گذاشته شده بود و بنابر گزارشهایی که صاحبان همان آثار اعلام کردند با استقبال مناسبی مواجه شد و در بحث ارزشگذاریها که وارد شویم با سکوتی که مدیران مربوطه در معاونت ارزشیابی و نظارت بر امور نگارخانهها سراغ داریم چیزی جز این هم انتظار نمیرود.
جالب اینجاست که اعتراض رسانهای برای نمایش آثار توکلیان عکاس هنرمند به دفتر هنرهای تجسمی وزارت ارشاد هم انتقال یافت اما با این همه، باز هم شاهد ادامه نمایش این آثار با مهر و مجوز و نظارت مسئولین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستیم.
در بخش دیگری از این نمایشگاه با تابلویی مواجه میشویم که نمایی از زنان دربار قاجار را در تاریخ عکاسی نشان میدهد. زنانی که با چارقدها و پوششهایی بلند و گشاد ویژه زمان خودشان در فرهنگ و اعتقادات در یک قاب قرار گرفتهاند که با نگاهی مستقیم به دوربین اصالت و صلابت بانوان محجوب را نمایش میدهند؛ در برابر این تابلو بانویی به تمثیل از اهالی امروز با چادری که در حال برداشتن و باز شدن است و بالا پوشی که از جنس پیراهن و دامنی سیاه و کنتراستی که بین این دو قرار گرفته و عناصری از چهره که اکراه محض و استیصال تمام را از ذهن تصویرگر برای مخاطب در جامعه حکایت میکند.
از بیان مظلوم هنر چنین برمیآید که ساختاری تا این حد پوچ برای انتقال پیام مطرح شدن و دیده شدن در جامعه متخصصین دارد یا پوچگرایی عناصر و هیچ انگاری محض در نگاهی لبریز از ضمایر نیهلیستی میتواند دلیل خوبی برای اثرگذاری بر روان کارشناس هنر و ارزیاب آثار برای رفتن روی دیوارهای نگارخانههایی باشد که با مجوز و نظارت وزارت ارشاد فعالیت میکنند.
با وجود اینکه خبر این نمایشگاه در سایتهای تخصصی عکس و عکاسی هم دیده نشده است پس مخاطب اصلی این آثار کیست؟ نکند اینها مسیری است برای اینکه استعدادهای جوانان این آب و خاک را پس از ارزیابی و سنجش، گلچین کرده و بعضی را که خوراک سازتر هستند برای گالریداران بیرون، تربیت و هدایت میکنیم؟
در این ارتباط چرا فقط همگان مسئول نشر اخبارند و هیچ عکاسی در مقام کارشناس و منتقد دست به قلم نقد نمیبرد؟
اگرچه نگارخانههایی از این دست با عکاسانی از همان دست کار میکنند ولی مگر این همه اساتید عکاسی و انجمن های عکاسی و بزرگان عکاسی نیستند که بتوانند در مقام موافق و مخالف صحبتی داشته باشند؟
نکند کنج سلام و سلامت و سکوت برگزیدن برای حرفی زدن برایشان میتواند در اذهان عکاسان و مجامع و برای ایشان و حتی در وزارت ارشاد هزینه بر باشد؟
در این گزارش نه عکاس محکوم است و نه مدیران نگارخانه داری که با اقتصاد افلیج هنر سعی در روشن نگه داشتن چراغ هنر دارند که طرف خطاب با کسانی است که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشستهاند و مجال کار و حضور و فعالیت را برای برخی هموار و برای بعضی با اتکا به قوانین خاص ناهموار میکنند.
وقتی سر و شکل و فرم و مینیک چهرهای بزک شده و در محیطی سرد و پاییزی، بر صندلی نشسته از بانویی ایرانی در حالی که سر و گردن و ساق پای او برهنه است و با اکراه چادری را که تا نیمه به سر دارد، از سرش برمیدارد به عنوان سوژه در برابر یک عکس تاریخی میگذاریم و تناقضات تصنعی را در این اثر لبریز میکنیم به سوی تعالی فرهنگ و هنر پیش میرویم؟
از بیننده آثاری با این صورت و محتوا انتظار داریم تولیدکننده چه تخیلات دیگری با توضیحاتی اینچنین هنرمندانه باشند؟
این اثر مربوط به یکی از پیشکسوتان عکاسی ارامنه «آرمان استپانیان» است و جالب اینجاست که این اثر با محتوایی که بیان شد، هفت میلیون تومان قیمتگذاری شده است! و قیمت اثر نه تنها مبین سالها دود چراغ خوردن هنرمند است که در ذهن و روان هنرجویان مظهر الگویی صحیح و اثری بالغ نیز هست!
در جایی دیگر از این نمایشگاه عکسهایی از سیمای زنی در دوردست دیده میشود؛ این اثر، اثری با رویکرد فمنیستی به نظر میرسد؛ حتی هنجارشکنی زنان امروز را به سادگی توانسته است با تلفیق لغت و تصویر، با عنوان «بزرگان زن شدند» به تصویر بکشد.
در ادامه گذر از این نمایشگاه به اتاقکی میرسیم که تشکی روی زمین و بالشهایی روی دیوار آن نصب شده است؛ از دور این تشک و بالش به چهلتکهای میماند که قدیمها روی رختخواب میکشیدند؛ نزدیکتر که میرویم، تصاویری از صورت زنان و دختران روی آن کشیده شده که باز هم دیدگاههای واپس گرایانه فمنیست و نیهلیست در آن مشهود است؛ جوان عکاسی که «مهرنوش سمقری» نام دارد و خالق این اثر است که به نام گمشده در چهلتکه را به نمایش گذاشته است.
اثری که اینگونه دربارهاش شرح داده: «انتخاب چهل تکه به مثابه هویتی چهل پاره است که در عین داشتن کلیت، هرکدام از اجرای آن (سلف پرترهها) نیز با استفاده از پترنهای موسوم به چهلتکه، برش و دوخت دوباره همان حس و حال چهلتکه سنتی را تداعی میکند.
اثر به گونهای القاکننده کنشی زنانه، فرساینده و تکرارشونده است. این تکرارشوندگی با اینکه در پترنهای تکراری و همچنین اعداد نقش بسته، بر روی کار مشهود است. اما در استفاده از سلف پترنها هویت مستقل دارد. قسمتهای حذف شده در سلف پترهها نیز یادآور عناصر زیبایی زنانهای است که حذف یا سانسورشان بیش از هر چیز نشانگر زخمی عمیق در هویت فردی است».
و تابلوهایی دیگر که تکرار ترویج سبک و سیاق زندگی ایرانی، فرهنگ پوشش، پوشیدگی و حجاب است اما با تعابیری خاص و با نگاهی ویژه و ادبیاتی ... !
اثر ساره قمی
نمونه دیگر آن اثر «ساره قمی» به نام «سی سالگی من، سی سالگی بابا» در این نمایشگاه عرضه شده که وی در توضیح این اثر نوشته است «این عکسها را بابا گرفته، من و بابا توی یک روز به دنیا آمدیم، یعنی من هدیه تولد ۲۹ سالگی بابا هستم به قول خودش! یک عکس جشن تولد یک سالی من است و سی سالگی او، دیگری جشن تولد سی سالگی من و ۵۹ سالگی او! بابا همزاد من است! بابا رفیق من است! و من تمام این ۲۹ سال را مشغول مقایسه بودم، مقایسه خودم با او! اما تولد سی سالگی یک چیزهایی را تمام میکند. ما توی این دو عکس همسن میشویم و من تازه میفهمم که چقدر متفاوتیم و بزرگترین تفاوت میتواند نبود فرشتهای کوچک باشد که نتوانستم تصویر یکسالگیاش را خودم به ثبت برسانم.»
اینها بخشی از انحرافات در مسیر نگارخانههای شهری است که پایتخت کشوری ایرانی اسلامی است که به عنوان سرپرست و قیم هنر، هر چه کند در استانها و شهرستانهای کشور میتوانیم تبعات و اثرات آن را به وضوح دریابیم و ببینیم و درک کنیم.
این بخشی از دردی است که سکوت عدهای از اساتید و تنی چند از عکاسان و برخی کارشناسان در اختیار فرصتطلبان گذاشتهاند که زیر ذره بین رسانه قرار گرفته است؛ رویدادهایی که مسئولان بیتفاوت از کنار آن میگذرند و زمانی که از آنها سؤال میشود، سیاست سکوت و فرافکنی و فرار رو به جلو را دستمایه قرار میدهند برای اینکه پاسخی داده باشند.
گاهی بد نیست آنانی که خود را بانی و متولی هنر متعهد و پیشرو میخوانند ضمن احترام به اصول هنر و شخصیت هنرمندان رهسپار گالریهایی شوند که بهتر باور کنند چه خوراک اثرگذاری در اختیار شهروندان هنر دوست و جوانان کشور و استعدادهای نوظهور میگذارند...
خوراکهایی که گاه در صورت تصویر، گاه در قالب یک حجم و در پارهای موارد با رنگ و فرم و بافت و سطح و بعدنمایی و نمادگرایی و عناصر غیر بومی نقشی مغایر با دین و آیین و اخلاق برای ذهن پذیرنده مخاطب دارد.
*فارس
برنامههایی که هر یک در سیر برگزاری، ارزش گذاریهای هنری و فنی را از مدیر نگارخانه تا دستگاههای نظارتی و ارزیابی را میگذارند تا بتوانند با ایجاد این امکان، حمایت از نگاه هنرمند را در تحکیم بنیان فرهنگ و هنر این آب و خاک در اختیار جامعه قرار دهند و رسالت هنر مگر چیزی جز این است!
در گالریگردی شهریور ماه سری به یکی از نگارخانههای فعالی میرویم که در مرکز شهر تهران سالهاست در عرصه هنرهای تجسمی و هنر مدرن فعال است. در ابتدای ورود به این نگارخانه با فضای هنری بر در و دیوار آن روبرو میشویم و خانم هایی را در آثار مشاهده میکنیم که با پوششی نامناسب گواه یک اندیشه و انتقال یک پیام باشند. در گوشه حیاط نگارخانه تعدادی از هنر دوستان در ورکشاپ «بابک کاظمی» دور هم جمع شدهاند.
بعد از پشت سر گذاشتن ۶ ـ ۷ پله برای رسیدن به فضای نمایشگاهی، تابلویی در سمت راست درب ورودی این نگارخانه دیده میشود که به نظر میرسد خاک چند ماهه روی آن نشسته شده است!
تابلوی غریبی که این روزها شاید در محیط هایی این چنین بیشتر نفس چرایی نصب آن را بایستی جویا باشیم تا عدم رعایت توصیهاش را « لطفاً حجاب اسلامی را رعایت فرمایید»!!!
وارد فضای نمایشگاهی «چهارمین فستیوال سالانه پرترهسازی» میشویم. در نمایشگاه تابلوهایی را میبینیم که طی گزارشهای متعدد رسانهها به نوع اثر و خالقان اثر اعتراض شده است اما انگار فرد مسئولی نیست – یا قرار نیست! ـ جلوی نمایش این آثار عاری از درونمایه هنر ایرانی و حتی موهن را بگیرد.
اثر نیوشا توکلیان از ناامیدی و استیصال جوانان ایرانی
نمونهای از این دست آثار مربوط به «نیوشا توکلیان» است که چندی پیش هم با واکنش جامعه هنری، رسانهای و عمومی مواجه شد. این اثر از مجموعه عکس ناامیدی و استیصال جوانان ایرانی در فضاهای داخلی و بیرونی حکایت داشت که در گذشته هم در نیویورک به نمایش گذاشته شده بود و بنابر گزارشهایی که صاحبان همان آثار اعلام کردند با استقبال مناسبی مواجه شد و در بحث ارزشگذاریها که وارد شویم با سکوتی که مدیران مربوطه در معاونت ارزشیابی و نظارت بر امور نگارخانهها سراغ داریم چیزی جز این هم انتظار نمیرود.
جالب اینجاست که اعتراض رسانهای برای نمایش آثار توکلیان عکاس هنرمند به دفتر هنرهای تجسمی وزارت ارشاد هم انتقال یافت اما با این همه، باز هم شاهد ادامه نمایش این آثار با مهر و مجوز و نظارت مسئولین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هستیم.
اثر «آرمان استپانیان»
در بخش دیگری از این نمایشگاه با تابلویی مواجه میشویم که نمایی از زنان دربار قاجار را در تاریخ عکاسی نشان میدهد. زنانی که با چارقدها و پوششهایی بلند و گشاد ویژه زمان خودشان در فرهنگ و اعتقادات در یک قاب قرار گرفتهاند که با نگاهی مستقیم به دوربین اصالت و صلابت بانوان محجوب را نمایش میدهند؛ در برابر این تابلو بانویی به تمثیل از اهالی امروز با چادری که در حال برداشتن و باز شدن است و بالا پوشی که از جنس پیراهن و دامنی سیاه و کنتراستی که بین این دو قرار گرفته و عناصری از چهره که اکراه محض و استیصال تمام را از ذهن تصویرگر برای مخاطب در جامعه حکایت میکند.
از بیان مظلوم هنر چنین برمیآید که ساختاری تا این حد پوچ برای انتقال پیام مطرح شدن و دیده شدن در جامعه متخصصین دارد یا پوچگرایی عناصر و هیچ انگاری محض در نگاهی لبریز از ضمایر نیهلیستی میتواند دلیل خوبی برای اثرگذاری بر روان کارشناس هنر و ارزیاب آثار برای رفتن روی دیوارهای نگارخانههایی باشد که با مجوز و نظارت وزارت ارشاد فعالیت میکنند.
با وجود اینکه خبر این نمایشگاه در سایتهای تخصصی عکس و عکاسی هم دیده نشده است پس مخاطب اصلی این آثار کیست؟ نکند اینها مسیری است برای اینکه استعدادهای جوانان این آب و خاک را پس از ارزیابی و سنجش، گلچین کرده و بعضی را که خوراک سازتر هستند برای گالریداران بیرون، تربیت و هدایت میکنیم؟
در این ارتباط چرا فقط همگان مسئول نشر اخبارند و هیچ عکاسی در مقام کارشناس و منتقد دست به قلم نقد نمیبرد؟
اگرچه نگارخانههایی از این دست با عکاسانی از همان دست کار میکنند ولی مگر این همه اساتید عکاسی و انجمن های عکاسی و بزرگان عکاسی نیستند که بتوانند در مقام موافق و مخالف صحبتی داشته باشند؟
نکند کنج سلام و سلامت و سکوت برگزیدن برای حرفی زدن برایشان میتواند در اذهان عکاسان و مجامع و برای ایشان و حتی در وزارت ارشاد هزینه بر باشد؟
در این گزارش نه عکاس محکوم است و نه مدیران نگارخانه داری که با اقتصاد افلیج هنر سعی در روشن نگه داشتن چراغ هنر دارند که طرف خطاب با کسانی است که در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشستهاند و مجال کار و حضور و فعالیت را برای برخی هموار و برای بعضی با اتکا به قوانین خاص ناهموار میکنند.
وقتی سر و شکل و فرم و مینیک چهرهای بزک شده و در محیطی سرد و پاییزی، بر صندلی نشسته از بانویی ایرانی در حالی که سر و گردن و ساق پای او برهنه است و با اکراه چادری را که تا نیمه به سر دارد، از سرش برمیدارد به عنوان سوژه در برابر یک عکس تاریخی میگذاریم و تناقضات تصنعی را در این اثر لبریز میکنیم به سوی تعالی فرهنگ و هنر پیش میرویم؟
از بیننده آثاری با این صورت و محتوا انتظار داریم تولیدکننده چه تخیلات دیگری با توضیحاتی اینچنین هنرمندانه باشند؟
این اثر مربوط به یکی از پیشکسوتان عکاسی ارامنه «آرمان استپانیان» است و جالب اینجاست که این اثر با محتوایی که بیان شد، هفت میلیون تومان قیمتگذاری شده است! و قیمت اثر نه تنها مبین سالها دود چراغ خوردن هنرمند است که در ذهن و روان هنرجویان مظهر الگویی صحیح و اثری بالغ نیز هست!
در جایی دیگر از این نمایشگاه عکسهایی از سیمای زنی در دوردست دیده میشود؛ این اثر، اثری با رویکرد فمنیستی به نظر میرسد؛ حتی هنجارشکنی زنان امروز را به سادگی توانسته است با تلفیق لغت و تصویر، با عنوان «بزرگان زن شدند» به تصویر بکشد.
در ادامه گذر از این نمایشگاه به اتاقکی میرسیم که تشکی روی زمین و بالشهایی روی دیوار آن نصب شده است؛ از دور این تشک و بالش به چهلتکهای میماند که قدیمها روی رختخواب میکشیدند؛ نزدیکتر که میرویم، تصاویری از صورت زنان و دختران روی آن کشیده شده که باز هم دیدگاههای واپس گرایانه فمنیست و نیهلیست در آن مشهود است؛ جوان عکاسی که «مهرنوش سمقری» نام دارد و خالق این اثر است که به نام گمشده در چهلتکه را به نمایش گذاشته است.
اثری که اینگونه دربارهاش شرح داده: «انتخاب چهل تکه به مثابه هویتی چهل پاره است که در عین داشتن کلیت، هرکدام از اجرای آن (سلف پرترهها) نیز با استفاده از پترنهای موسوم به چهلتکه، برش و دوخت دوباره همان حس و حال چهلتکه سنتی را تداعی میکند.
اثر به گونهای القاکننده کنشی زنانه، فرساینده و تکرارشونده است. این تکرارشوندگی با اینکه در پترنهای تکراری و همچنین اعداد نقش بسته، بر روی کار مشهود است. اما در استفاده از سلف پترنها هویت مستقل دارد. قسمتهای حذف شده در سلف پترهها نیز یادآور عناصر زیبایی زنانهای است که حذف یا سانسورشان بیش از هر چیز نشانگر زخمی عمیق در هویت فردی است».
و تابلوهایی دیگر که تکرار ترویج سبک و سیاق زندگی ایرانی، فرهنگ پوشش، پوشیدگی و حجاب است اما با تعابیری خاص و با نگاهی ویژه و ادبیاتی ... !
اثر ساره قمی
نمونه دیگر آن اثر «ساره قمی» به نام «سی سالگی من، سی سالگی بابا» در این نمایشگاه عرضه شده که وی در توضیح این اثر نوشته است «این عکسها را بابا گرفته، من و بابا توی یک روز به دنیا آمدیم، یعنی من هدیه تولد ۲۹ سالگی بابا هستم به قول خودش! یک عکس جشن تولد یک سالی من است و سی سالگی او، دیگری جشن تولد سی سالگی من و ۵۹ سالگی او! بابا همزاد من است! بابا رفیق من است! و من تمام این ۲۹ سال را مشغول مقایسه بودم، مقایسه خودم با او! اما تولد سی سالگی یک چیزهایی را تمام میکند. ما توی این دو عکس همسن میشویم و من تازه میفهمم که چقدر متفاوتیم و بزرگترین تفاوت میتواند نبود فرشتهای کوچک باشد که نتوانستم تصویر یکسالگیاش را خودم به ثبت برسانم.»
اینها بخشی از انحرافات در مسیر نگارخانههای شهری است که پایتخت کشوری ایرانی اسلامی است که به عنوان سرپرست و قیم هنر، هر چه کند در استانها و شهرستانهای کشور میتوانیم تبعات و اثرات آن را به وضوح دریابیم و ببینیم و درک کنیم.
این بخشی از دردی است که سکوت عدهای از اساتید و تنی چند از عکاسان و برخی کارشناسان در اختیار فرصتطلبان گذاشتهاند که زیر ذره بین رسانه قرار گرفته است؛ رویدادهایی که مسئولان بیتفاوت از کنار آن میگذرند و زمانی که از آنها سؤال میشود، سیاست سکوت و فرافکنی و فرار رو به جلو را دستمایه قرار میدهند برای اینکه پاسخی داده باشند.
گاهی بد نیست آنانی که خود را بانی و متولی هنر متعهد و پیشرو میخوانند ضمن احترام به اصول هنر و شخصیت هنرمندان رهسپار گالریهایی شوند که بهتر باور کنند چه خوراک اثرگذاری در اختیار شهروندان هنر دوست و جوانان کشور و استعدادهای نوظهور میگذارند...
خوراکهایی که گاه در صورت تصویر، گاه در قالب یک حجم و در پارهای موارد با رنگ و فرم و بافت و سطح و بعدنمایی و نمادگرایی و عناصر غیر بومی نقشی مغایر با دین و آیین و اخلاق برای ذهن پذیرنده مخاطب دارد.
*فارس