در تبلیغات و مناظرههای نامزدهای انتخابات اخیر (ریاست جمهوری92) نیز بسیار شاهد این مباحث بودیم؛ برخی نامزدها تا آنجا که توان داشتند، نسبت به «شعار دادن»، بدگویی کردند.
این در حالی است که خدای متعال در قرآن میفرماید «من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب» (حج/آیه32) یعنی هرکس شعائر (شعارهای) الهى را بزرگ شمارد و بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.
شعار یعنی نوعی اعلام وابستگی، یعنی نشاندادن اصل و ریشه و هویت خود؛ شعار میدهیم: «لا اله الا الله»، یعنی ما پیرو آیین توحیدی هستیم، ما مسلمانیم؛ با شعار، وابستگی خود را به دین مبین اسلام نشان میدهیم؛ شعارهای ما، وجه تمایز ما نسبت به پیروان سایر ادیان و مذاهب است. شعار در حکم پوسته و غشاء برای مغز است.
شعار باید در طرز لباس پوشیدن، در ظاهر، در مجالس، در نامگذاریها، در ظاهر شهر، در معماری ساختمانها و در همه چیز، نمود داشته باشد؛ لذا شعار و شعار دادن، بد نیست؛ آنچه که بد است، شعارزدگی است؛ شعارِ بدون عمل، بد است.
شعار برای ریا و تظاهر و خودنمایی، بد است؛ اما اگر غیر از اینها باشد، اتفاقاً لازم است و وظیفه هر مسلمانی، بزرگداشتن و اعلام کردن شعارهای اسلامی است؛ بر هر مسلمانی لازم است که شعارهای اسلامی را به طور علنی و با افتخار مطرح کند و از سرزنشِ مریضدلانِ منافق، خجالت نکشد.
شهید مطهری (ره) در کتاب 15 گفتار میگوید:
«اسلام یک سلسله شعارها دارد، شعارهایی که یک مسلمان باید با این شعارها زندگی کند، یعنی باید زندگی خودش را با این شعارها توأم کند و همیشه با این شعارها اعلام کند من مسلمانم، نه به زبان بگوید من مسلمانم. شما اگر در یک کشور خارجی حرکت میکنید و روی اتومبیل خودتان پرچم سه رنگ زدهاید، به زبان نمیگویید من ایرانی هستم ولی با عملتان میخواهید به همه اعلام کنید من ایرانیم، من وابسته به ایرانم، من اِبایی و ننگی ندارم از اینکه ایرانی باشم، افتخار هم میکنم که ایرانی باشم…»
«ما نه شعار ملی باقی گذاشتهایم، نه شعار اسلامی؛ هیچ کدام، نه زن ما و نه مرد ما؛ اگر بیایند ببینند، نه یک زن ما را روی قیافه و خانه و اینجور چیزها میتوانند بفهمند که ایرانی است یا مسلمان است و نه یک مرد ما را؛ یعنی دیگر هیچ شعاری در شئون زندگی خودمان باقی نگذاشتهایم؛ ما اگر این شعارها را حفظ کنیم، میتوانیم روح اسلامی خودمان را در شعائر اسلامی و روح ملی خودمان را در شعائر ملی حفظ کنیم».
به تعبیر شهید مطهری باید این شعارها (شعارهای اسلامی و ملی) به عنوان ظرفها حفظ شود تا محتوا و مظروف نیز از دست نرود.
وی همچنین میگوید: «هر شعاری، نوعی اعلام وابستگی است؛ وقتی میگوییم شعائر اسلامی، یعنی کارهایی که وابستگی ما را به اسلام میرساند و مخصوصاً در دین مقدس اسلام، یک سلسله مقررات به همین منظور وضع شده است که یک نفر مسلمان یا جامعه اسلامی وابستگی خودش را به اسلام، به این وسیله اعلام بکند.»
عملی که شعارهای اسلامی در آن نباشد، رنگ و بویی از اسلام در آن نباشد، هیچ فایدهای ندارد؛ اگر شعارهای اسلام را حذف کنیم یا از طرح آنها شرمسار باشیم، پس دیگر تفاوت ما با سایر کشورها و جوامع کفار در چیست؟
با همه این اوصاف، اما عدهای که از طرح شعارهای اسلامی در مجامع عمومی، میترسند و خجالت میکشند، کسانی را که با افتخار این شعارها را مطرح میکنند، مورد شماتت و انتقاد بیمورد قرار میدهند و کاری را که اسلام، لازم شمرده، افراط مینامند.
رهبر انقلاب اسلامی در 23 تیر 1392 راجع به یکی از نقاط قوت دولت نهم و دهم فرمودند: «این دولت بحمدالله توانست شعارهاى انقلاب را سر دست بگیرد و به آنها افتخار کند و آنها را در جامعه مطرح کند… این دولت این شعارها را مطرح کرد، برجسته کرد، سر دست گرفت، به آنها افتخار کرد؛ در مجامع جهانى، احساس شرم از انگیزههاى انقلابى و از اهداف انقلابى و از شیوههاى انقلابى نکرد؛ این خیلى کار بزرگى بود.»
سؤال اساسی این است که برای طرح شعارهای اسلام و انقلاب اسلامی، از چه چیز و چرا باید خجالت بکشیم!؟ منطق ما قوی است، حرف ما، حق است، حرف خداست (از خودمان که چیزی نداریم)؛ شعارهای ما شعارهای الهی است، برآمده از قرآن و اهلبیت (علیهمالسلام) است؛ آیا از طرح این شعارها باید خجالت بکشیم!؟ از ذکر «أللهم عجل لولیک الفرج» در سازمان ملل در قلب آمریکا باید نگران باشیم!؟
البته این خود باختگیِ شعارستیزها فقط محدود به عرصه سیاسی و سیاست خارجی نمیشود؛ در عرصه فرهنگی و اجتماعی هم همین رویه را پیش گرفتهاند؛ مثلاً در سینما، موسیقی و به طورکلی در حوزه هنر، با طرح شعارها و مضامین متعالی اسلامی (از جمله فرهنگ جهاد، مقاومت، شهادت و ایثار) مخالفت میکنند و طرح اینگونه مفاهیم را محدود به دورههای خاص گذشته تلقی میکنند.
در حوزه مسائل اجتماعی نیز مسائلی مثل عفاف و حجاب، غیرت، اخلاق و… را مورد تمسخر قرار میدهند؛ علت رفتار این دسته افراد، شیفتگی آنها نسبت به تمدن غرب و تمایل وافرشان برای تشبه به آنهاست، که آن هم ریشه در خودکمبینی و احساس حقارت و ایماننداشتن به منطق و شخصیت دینی خود است و اینکه هنوز به جامعیت و اِتقان اسلام پینبردهاند.
پس شعار دادن لازم است؛ مسلمان باید با شجاعت و جسارت، حقانیت منطق و شخصیت اسلامی خود را عرضه کند؛ باید صریحاً حرف حق را بزند، نه در لَفافه. باید انقلابی باشد، باید شعار بدهد؛ شعار استکبارستیزی، شعار سادهزیستی، شعار عدالت، شعار مبارزه با فساد، شعار آزادی قدس شریف و نابودی اسرائیل، شعار تغییر مدیریت ناعادلانه جهانی، شعار مبارزه با ظالم و حمایت از مظلوم و مستضعف، شعار ولایتمداری، شعار مردمی بودن، شعارهای امام (ره) و رهبر انقلاب، شعارهایی که بنیانهای دشمن را به چالش میکشد، شعارهایی که انقلاب با آنها پیروز شد. مگر فراموش کردهایم که در دوران مبارزات انقلاب و دوران دفاع مقدس، همین شعارهای اسلامی انقلابی بود که به مبارزان و رزمندگان و مردم، نشاط و روحیه حماسیِ غیرقابل توصیفی تزریق میکرد؟ آقایی که میگوید «دوران شعار دادن تمام شده!»، شاید فراموش کرده که در دوران جنگ، رزمندگان با همین شعارها و با همان نواهای شورانگیز «هیهات مناالذله» حاج صادق آهنگران عازم جبههها میشدند و آن حماسههای معجزه آسا را خلق میکردند.
این نکته را هم فراموش نکنیم که اگر عدهای شعارهای حق میدهند، اما خوب عمل نمیکنند، این دلیل بر ناکارآمدی شعارهای انقلاب نیست؛ بلکه نشانه ضعف عملکرد آن افراد است؛ اینکه برخی افراد شعارهای اسلامی انقلابی را سر میدهند اما خلاف آنها را عمل میکنند، این را نباید به حساب شعارها گذاشت و شعارها را نفی کرد؛ شعارها خوب هستند، این شعار دهنده است که وظیفه خود را به طور کامل انجام نمیدهد.
شعارهای انقلاب اسلامی، برخواسته از اسلام عزیز و فطرت بشر است و به همین خاطر است که در هر نقطهای از جهان که این شعارها مطرح شده، مردم جذب آنها شدهاند. از اول انقلاب تاکنون، هرجا که از این شعارها دور شدیم، به مشکل برخوردیم؛ و هرجا که به این شعارها پرداختیم، ثمرات رضایتبخش آن را مشاهده کردیم.