روزهای تلخ جانبازی
تا حالا ۷۰۰ صفحه از کتابش را کنار بلوار نوشته است. ادبیات خوانده و خط خوشی دارد. دانشگاه هم رفته و به تا حدی هم بر زبان انگلیسی مسلط است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ بسیار خوش رو و خوش صحبت است. ریش و موی مرتبی دارد و به نظامت لباسش اهمیت می دهد.
دقيقهاي كنار خيابان مينشينيم و از خودش ميگويد: «اسم شناسنامهاي من جعفر اجاقي است اما تخلص ادبيام بيژن اجاقي. نخستين شعري كه گفتم درباره به چاه انداختن منيژه بود و شعري حماسي. براي همين از آن به بعد تخلصم را بيژن گذاشتم.»
جانباز ۴۰ درصد دوران انقلاب است و می گوید کار مستمرش این بوده که رساله و نامه امام(ره) را از مرز خسروي به شمال ميبرده است.
این روزها صبح زود ۳۰ عدد روزنامه همشهری را از دکه روزنامه فروشی به امانت می گیرد و در طی روز می فروشد.
اما حاج جعفر مدتی است شب های سردی را طی می کند. این شبها زیر آسمان دودآلود تهران می خوابد؛ روی کمتر از زیلو؛ بر تکه ای مقوا.
پيرمرد چندشبی هم به گرمخانه رفته است. اما به هر دلیل دوام نمی آورد. می گوید که همیشه به مسوولین گرمخانه می گفتم: «اين محرومها را فراموش نكنيد. يكجوري نگهشان نداريد كه انگار كتف بستهاند. اين جوانان بازوي كار جامعه هستند.»
دقيقهاي كنار خيابان مينشينيم و از خودش ميگويد: «اسم شناسنامهاي من جعفر اجاقي است اما تخلص ادبيام بيژن اجاقي. نخستين شعري كه گفتم درباره به چاه انداختن منيژه بود و شعري حماسي. براي همين از آن به بعد تخلصم را بيژن گذاشتم.»
جانباز ۴۰ درصد دوران انقلاب است و می گوید کار مستمرش این بوده که رساله و نامه امام(ره) را از مرز خسروي به شمال ميبرده است.
این روزها صبح زود ۳۰ عدد روزنامه همشهری را از دکه روزنامه فروشی به امانت می گیرد و در طی روز می فروشد.
اما حاج جعفر مدتی است شب های سردی را طی می کند. این شبها زیر آسمان دودآلود تهران می خوابد؛ روی کمتر از زیلو؛ بر تکه ای مقوا.
پيرمرد چندشبی هم به گرمخانه رفته است. اما به هر دلیل دوام نمی آورد. می گوید که همیشه به مسوولین گرمخانه می گفتم: «اين محرومها را فراموش نكنيد. يكجوري نگهشان نداريد كه انگار كتف بستهاند. اين جوانان بازوي كار جامعه هستند.»