شهدای ایران:سرویس اقتصادی/به نقل از خبرنامه دانشجویان، ترجمهی سادهی این عدد آن است که از جمعیت 66 میلیون افراد در سن کار، حدود 40 میلیون نفر اساساً در چرخهی اقتصاد و بازار کار حضور ندارند. به بیان دیگر، اقتصاد کشور تنها بر دوش 27 میلیون نفر متقاضی اشتغال (اعم از بیکار و شاغل) استوار است.
برای درک ابعاد اقتصادی و رفاهی این مشکل، باید به شاخص «بار تکفل اقتصادی» نگاه کنیم. هر فرد شاغل در ایران باید هزینهی زندگی 3.4 نفر را تأمین کند. این در حالی است که میانگین جهانی این شاخص ۲.۲ نفر است. این اعداد نشان دهنده فشار بر نیروی کار، توزیع ناعادلانهی بار اقتصادی و محدودیت در رشد و توسعهی ملی هستند. بدیهی است که با این بار تکفل امکان رفاه خانواده و هزینه کرد برای آموزش و سفر و... بسیار کاهش می یابد.
پرسش اساسی این است: چگونه میتوان در چنین شرایطی انتظار رفاه عمومی، تحقق عدالت و رسیدن به رشد اقتصادی پایدار هشت درصد را داشت؟
اما یکی از کلیدیترین، در دسترسترین و در عین حال مغفولماندهترین آنها، بازنگری جدی در مسئلهی «اشتغال زنان» است. در شرایطی که کشور نیازمند جهش در تولید و رشد اقتصادی است، نمیتوان از پتانسیل اشتغال نیمی از جمعیت چشمپوشی کرد.
اهمیت اشتغال زنان بیش از زاویه اقتصادی، وجوه اجتماعی دارد. کار، میدانی برای شکوفایی استعدادها و توانمندیهای انسانی است و این مهم در قانون اساسی ما تصریح شده است. محدود کردن نقش یک زن به امور خانه، به معنای نادیده گرفتن بخش بزرگی از قابلیتهای متنوعی است که میتواند در عرصههای علمی، فرهنگی، مدیریتی و اجتماعی متبلور شود. یقینا ظرفیت های انسان گسترده است و بهره مندی از آن تکلیفی دینی است.
علاوه بر آن زنی که تحصیل کرده، مهارت آموخته و قابلیت اشتغال دارد، انسانی توانمند است که در برابر ناملایمات زندگی، استوارتر میایستد. در جامعهای که با پدیدههایی مانند طلاق یا فوت سرپرست خانوار روبروست و چند میلیون زن سرپرست خانواده دارد، توانمندی اقتصادی به یک زن این امکان را میدهد که در صورت مواجهه با چنین چالشهایی، بتواند عزتمندانه زندگی خود و خانوادهاش را مدیریت کند و وابسته به حمایتهای محدود و ناکافی دولتی نباشد. این توانمندی، یک سرمایهگذاری برای ثبات کل جامعه است.
نگرانی رایج مبنی بر اینکه اشتغال زنان به بحرانهای اجتماعی نظیر افزایش سن ازدواج، طلاق و کاهش نرخ باروری دامن میزند، نیازمند شواهد علمی قابل دفاع است. ایران در حال حاضر با وجود نرخ مشارکت اقتصادی بسیار پایین زنان، با تمام این مشکلات بهطور جدی دست و پنجه نرم میکند و نمیتوان به راحتی این بحرانها را به پدیدهای که هنوز فراگیر نشده، نسبت داد.
البته بدیهی است که منظور از نویسنده از اشتغال زنان، اشتغال متناسب با وظایف همسری و مادری زنان است و مقابل آن. حرف اصلی نویسنده این است که از دوگانه کاذب یا شغل یا همسری و مادری باید عبور کرد و با یک مدل بومی، اسلامی و منطقی فعالانه به سمت نقش آفرینی اقتصادی و اجتماعی زنان حرکت کرد. اگر چنین نشود، دیر یا زود «با نگاه وارداتی از غرب، خانمها شاغل خواهند شد» و ما در این عرصه، صرفاً دنبالهرو و منفعل خواهیم بود.
برای یافتن یک الگوی پیشرو، دیدگاه رهبری در این زمینه کاملاً شفاف و راهگشاست. مواجهه ایشان همیشه فعالانه و رو به جلو بوده است:
در مدیریّتهای گوناگون، مشاغل گوناگون اجتماعی و دولتی، حضور زنان هیچ محدودیّتی ندارد... اینجا ملاک، شایستهسالاری است. یک جا هست که یک بانوی باسواد مجرّب کارآمد مثلاً برای وزارت بهتر از این مردی است که در این زمینه نامزد وزارت شده؛ این زن باید وزیر بشود.