با مراجعه به برخی سخنان جناب آقای هاشمی –مانند آنچه در مصاحبه با زیباکلام گفته است- این تردید ایجاد میشود که شاید خود ایشان نیز از جمله همان افرادی بوده باشد که «در این جهت با امام همسو نبودند.»
شهدای ایران: وجود تحلیلهای خاص در قالب خاطره نویسی، مسئله بیراهی نیست و در خاطرات شخصیتهای سیاسی، نمونههای آن کم نیستند؛ اما نکتهای که در تحلیلهای هاشمی رفسنجانی مورد توجه است، نقض مشهورات انقلاب اسلامی در پوشش این تحلیلهاست. شاید در نظر خواننده محقق، صرف داشتن تحلیل خاص از یک واقعه نکتهای منفی تلقی نشود و از این حیث، پرداختن به این موضوع را کمثمر بداند اما نباید از نظر دور داشت که گرچه هر کسی حق دارد تحلیل و نظر خاص خود را در مورد پدیدههای تاریخی داشته باشد، اما وقتی افراد در موضعگیریها به صورت چندگانه و چندلایه سخن میگویند و نظر واقعیشان را به فراخور شرایط زمانی و مکانی، مخفی میکنند، ضرورت ایجاب میکند که با برجسته کردن برخی از این تحلیلها، نسبت شخصیتهای سیاسی با مبانی انقلاب اسلامی و اندیشههای حضرت امام (ره) مشخص شود. به عنوان نمونه، پیرامون رابطه با آمریکا، مواضع متعددی از شخص آقای هاشمی رفسنجانی دیدهایم که با گذشت زمان و پس از ارتحال امام(ره)، جهتگیری مواضع ایشان متفاوت شده و به شدت علاقه به ارتباط با آمریکا را بروز دادهاند، مسئلهای که در زمان حیات امام(ره) هرگز در سطح عمومی طرح نشده است. در این بخش نمونههائی از تحلیلهای خاص جناب آقای هاشمی –بدون کار تطبیقی- مطرح میشود.
******
نوع نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی به واقعه فیضیه و شهادت سیدیونس رودباری –اولین طلبه شهید انقلاب- در این زمینه جالب توجه است:
«مدرسه فیضیه کربلای جدیدی شد. مسابقه بود؛ هرکس از صحنهای که دیده بود، مجروحی که با او برخورد کرده بود، اهانتی که به اسلام و قرآن شنیده بود، از اینها مرثیهای میساخت و در منابر روضه فیضیه هم جایی باز کرد و حسابی هم اشک میگرفت. من در تجربههای خودم چندباری روضه فیضیه خواندم، شاهد گریه و شیون مردم بودم. در جریان این مرثیهسازی و روضهخوانیها، لطیفهها و ظریفههای زیادی هم ساخته شد؛ سیدیونس رودباری، از پشت بام انداختن طلبهها، چپاول و غارت حجرهها –که معلوم است در حجره طلبه چیزی جز قوری و چراغ و کتاب و قرآن و امثال اینها نبود- هم سوژه گریه گرفتن بود در مجالس عمومی، هم زمینه تفریح و خنده در جلسات خصوصی.»[۱]
در این فراز از خاطرات، قضایای فیضیه (شهادت سید یونس رودباری، غارت حجرههای طلاب و پرت کردن آنان از پشت بام مدرسه و...) در قالب طنز، مورد تردید قرار گرفته و ابراز احساسات مردمی در مورد این واقعه «مرثیهسازی» نامیده شده که در مجالس عمومی مایه اشک و روضهخوانی است و در مجالس خصوصی، مایه تفریح و خنده!
ایشان با طرح مساله فیضیه، کنایات و طعنههای مبتذل و تلخی به جریان وارد میکند که بیش از پیش به مشی سیاسی و صبغه حوزوی ایشان برمیگردد و گویای بسیاری از رویههای آقای هاشمی است که در امام رضوان الله علیه و بسیاری از مبارزان از آن سراغ نداریم. زیر سئوال بردن و ایجاد تردید در مورد این گونه مسائل، جدای از آنکه با نظرات رایج در میان مبارزین همخوانی ندارد و به نوعی تحلیل اختصاصی ایشان از این واقعه است، دلالت بر غربت شهدای فیضیه دارد. بیان این تعابیر هم نشان از روحیه خاص ایشان دارد که رقت قلب مردم و گریه آنان در رثای مظلومیت طلاب فیضیه را به سخره میگیرد و هم از رویه دوگانه وی در ارتباط با مردم نشان دارد. این در حالی است که موضوع شهادت سیدیونس و دیگر وقایع فیضیه در سخنان امام(ره) تصریح شده، از مشهورات انقلاب و امری تردیدناپذیر است. مگر آنکه آقای هاشمی سندی برای این تحلیل خاص خود به دست بدهد.
نکته دیگری که بسیار مورد توجه است تحلیل آقای هاشمی در مورد اصل وقوع انقلاب اسلامی است که با توجه به مصاحبهاش با صادق زیباکلام به نظر ایشان اگر شاه متمم قانون اساسی را میپذیرفت، بعید بود انقلاب با قصد براندازی رژیم ادامه یابد! این در حالی است که خود ایشان در خاطراتش تصریح کرده که امام(ره) از ابتدا به دنبال براندازی سلطنت پهلوی بوده است؛ «از روز اول، انگیزه امام مبارزه با شخص شاه و رژیم او بود؛ هرچند که در این جهت همه با امام همسو نبودند. شخص امام چنین هدف و انگیزهای داشتند و از هر فرصتی با هوشیاری استفاده میکردند. [۲]
با مراجعه به برخی سخنان جناب آقای هاشمی –مانند آنچه در مصاحبه با زیباکلام گفته است- این تردید ایجاد میشود که شاید خود ایشان نیز از جمله همان افرادی بوده باشد که «در این جهت با امام همسو نبودند.»
آقای هاشمی با ذکر خاطراتی از عملکرد خود در جریان لایحه ایالتی و ولایتی، با ورود به مسئلهی نظر علمای دیگر چنین وانمود میکند که عدم رضایت و پذیرش امام رضوان الله علیه، زمینه تفرقه را فراهم کرده است: «...آیت الله نجفی به آقای صالحی تلگراف کرده بود که رژیم خواستههای علماء را پذیرفته است و مسأله تمام شده است. تماس گرفتیم با قم، معلوم شد که امام هنوز راضی نشدهاند؛ احتمال میدادند که رژیم میخواهد سر آقایان کلاهی بگذارد، یا تفرقهای بیندازد. آقایان تا حدی متّفق شده بودند و همگی در مبارزه شرکت داشتند. رژیم موضع نیمبندی گرفته بود. بعضی از آقایان به همان قانع شده بودند. امام نپذیرفتند، که زمینهای بود برای تفرقه؛ اما ایستادگی نیروهای مبارز همراه امام، از تفرقه جلوگیری کرد و در اینجا امام پیروز شدند.»[۳]
این کلام که نحوهای از انتقاد به امام خمینی در ایجاد تفرقه است، در پی آن است که نقشآفرینی مبارزان و اطرافیان امام را عامل اصلی رفع تفرقه میداند. حال آنکه به شهادت تاریخ، روشن میشود رژیم به هیچ وجه قابل اعتماد نبوده و علمای دیگر زود خام شده بودند.
دخیل دانستن دولت آمریکا در پیروزی انقلاب اسلامی –به دلیل ناامیدی از شاه مریض- یکی دیگر از تحلیلهای قابل تأمل آقای هاشمی رفسنجانی است که در بخش نخست کتاب ایشان به آن پرداخته شده است: «ناگهان گوئی ورق برگشته است و نشانههایی از دوگانگی مهمی در سیاست آمریکا نسبت به شاه و رژیمش نمایان شد که ملاقات شاه و راکفلر در جزیره خارک را میتوان از واکنشهای مربوط به این دوگانگی دانست. در همین حال، در پارهای مصاحبههای شاه، اشاره به وصیتنامهای شد که شایعه بیماری وی را دامن میزد. نمیدانیم، شاید همین بیماری، در دوگانگی سیاست آمریکا بیاثر نبود. به هر حال، پیروزی کارتر در انتخابات آمریکا، شاه و رژیم را نگران کرد. کارتر نیز که ارزیابی درستی از قدرت مذهبیون و حضرت امام در ایران نداشت، با فشار بر شاه برای باز کردن فضای سیاسی کشور، دست به اقداماتی زد که به زودی پشیمانی او و حزبش را در پی داشت، هر چند که دیگر دیر شده بود.»[۴]
نوع نگاه آقای رفسنجانی به کارنامه رضاشاه و تصریح به محبوبیت او در میان مردم، نمونه مهمی از تحلیلهای شاذ آقای هاشمی است: «اگر رضاشاه با روحانیت درگیر نمیشد، محبوبیت داشت. با کارهایی که کرده بود، مخصوصاً امنیتی که ایجاد کرد. درگیری با عواطف مردم، مراسم روضه امام حسین(ع) و روحانیت، موجب شکست او شد.»[۵] وی با ارائه چنین نگاهی نسبت به رضاشاه، در پی آن است که علت اصلی عقبنشینی رژیم را در مسئله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، «عبرتآموزی از شکست رضاشاه»، و ناشی از «زرنگی رژیم» نشاند دهد: «رضاشاه شکست را تجربه کرده بود... این تجربهای بود که در آن مبارزه دوماهه [در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی] یکبار دیگر برای خاندان پهلوی تکرار میشد. آنها زود متوجه شدند و حرفشان را پس گرفتند. در واقع زرنگی کردند...»[۶]
اشاره به نقش گروههای مبارز مسلح (مانند مجاهدین خلق و چریکهای فدائی) در پیروزی نهضت و ارائه تحلیلی متفاوت در مورد مسلمان خواندن اعضای مجاهدین خلق، موضوع رابطه با آمریکا و مناقشه با امام(ره) بر سر آن، تحلیل خاص در مورد نحوه پایان جنگ و دلیل آن، طبیعی خواندن حضور پرشور مردم در ۱۵ خرداد[۷] و موارد بسیاری دیگر نمونههایی از نقض مشهورات انقلاب اسلامی و تحلیل خاص آقای هاشمی رفسنجانی است.
پانوشت:
[۱]. دوران مبارزه، ج۱، صص۱۴۰-۱۴۱.
[۲]. همان، ص۱۳۳.
[۳]. همان، ص۱۲۶.
[۴]. همان، ص۵۰.
[۵]. همان، ص ۱۲۸.
[۶]. همان.
[۷]. همان، صص۱۲۷ و ۱۲۸.
*تاریخ انقلاب
******
نوع نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی به واقعه فیضیه و شهادت سیدیونس رودباری –اولین طلبه شهید انقلاب- در این زمینه جالب توجه است:
«مدرسه فیضیه کربلای جدیدی شد. مسابقه بود؛ هرکس از صحنهای که دیده بود، مجروحی که با او برخورد کرده بود، اهانتی که به اسلام و قرآن شنیده بود، از اینها مرثیهای میساخت و در منابر روضه فیضیه هم جایی باز کرد و حسابی هم اشک میگرفت. من در تجربههای خودم چندباری روضه فیضیه خواندم، شاهد گریه و شیون مردم بودم. در جریان این مرثیهسازی و روضهخوانیها، لطیفهها و ظریفههای زیادی هم ساخته شد؛ سیدیونس رودباری، از پشت بام انداختن طلبهها، چپاول و غارت حجرهها –که معلوم است در حجره طلبه چیزی جز قوری و چراغ و کتاب و قرآن و امثال اینها نبود- هم سوژه گریه گرفتن بود در مجالس عمومی، هم زمینه تفریح و خنده در جلسات خصوصی.»[۱]
در این فراز از خاطرات، قضایای فیضیه (شهادت سید یونس رودباری، غارت حجرههای طلاب و پرت کردن آنان از پشت بام مدرسه و...) در قالب طنز، مورد تردید قرار گرفته و ابراز احساسات مردمی در مورد این واقعه «مرثیهسازی» نامیده شده که در مجالس عمومی مایه اشک و روضهخوانی است و در مجالس خصوصی، مایه تفریح و خنده!
ایشان با طرح مساله فیضیه، کنایات و طعنههای مبتذل و تلخی به جریان وارد میکند که بیش از پیش به مشی سیاسی و صبغه حوزوی ایشان برمیگردد و گویای بسیاری از رویههای آقای هاشمی است که در امام رضوان الله علیه و بسیاری از مبارزان از آن سراغ نداریم. زیر سئوال بردن و ایجاد تردید در مورد این گونه مسائل، جدای از آنکه با نظرات رایج در میان مبارزین همخوانی ندارد و به نوعی تحلیل اختصاصی ایشان از این واقعه است، دلالت بر غربت شهدای فیضیه دارد. بیان این تعابیر هم نشان از روحیه خاص ایشان دارد که رقت قلب مردم و گریه آنان در رثای مظلومیت طلاب فیضیه را به سخره میگیرد و هم از رویه دوگانه وی در ارتباط با مردم نشان دارد. این در حالی است که موضوع شهادت سیدیونس و دیگر وقایع فیضیه در سخنان امام(ره) تصریح شده، از مشهورات انقلاب و امری تردیدناپذیر است. مگر آنکه آقای هاشمی سندی برای این تحلیل خاص خود به دست بدهد.
نکته دیگری که بسیار مورد توجه است تحلیل آقای هاشمی در مورد اصل وقوع انقلاب اسلامی است که با توجه به مصاحبهاش با صادق زیباکلام به نظر ایشان اگر شاه متمم قانون اساسی را میپذیرفت، بعید بود انقلاب با قصد براندازی رژیم ادامه یابد! این در حالی است که خود ایشان در خاطراتش تصریح کرده که امام(ره) از ابتدا به دنبال براندازی سلطنت پهلوی بوده است؛ «از روز اول، انگیزه امام مبارزه با شخص شاه و رژیم او بود؛ هرچند که در این جهت همه با امام همسو نبودند. شخص امام چنین هدف و انگیزهای داشتند و از هر فرصتی با هوشیاری استفاده میکردند. [۲]
با مراجعه به برخی سخنان جناب آقای هاشمی –مانند آنچه در مصاحبه با زیباکلام گفته است- این تردید ایجاد میشود که شاید خود ایشان نیز از جمله همان افرادی بوده باشد که «در این جهت با امام همسو نبودند.»
آقای هاشمی با ذکر خاطراتی از عملکرد خود در جریان لایحه ایالتی و ولایتی، با ورود به مسئلهی نظر علمای دیگر چنین وانمود میکند که عدم رضایت و پذیرش امام رضوان الله علیه، زمینه تفرقه را فراهم کرده است: «...آیت الله نجفی به آقای صالحی تلگراف کرده بود که رژیم خواستههای علماء را پذیرفته است و مسأله تمام شده است. تماس گرفتیم با قم، معلوم شد که امام هنوز راضی نشدهاند؛ احتمال میدادند که رژیم میخواهد سر آقایان کلاهی بگذارد، یا تفرقهای بیندازد. آقایان تا حدی متّفق شده بودند و همگی در مبارزه شرکت داشتند. رژیم موضع نیمبندی گرفته بود. بعضی از آقایان به همان قانع شده بودند. امام نپذیرفتند، که زمینهای بود برای تفرقه؛ اما ایستادگی نیروهای مبارز همراه امام، از تفرقه جلوگیری کرد و در اینجا امام پیروز شدند.»[۳]
این کلام که نحوهای از انتقاد به امام خمینی در ایجاد تفرقه است، در پی آن است که نقشآفرینی مبارزان و اطرافیان امام را عامل اصلی رفع تفرقه میداند. حال آنکه به شهادت تاریخ، روشن میشود رژیم به هیچ وجه قابل اعتماد نبوده و علمای دیگر زود خام شده بودند.
دخیل دانستن دولت آمریکا در پیروزی انقلاب اسلامی –به دلیل ناامیدی از شاه مریض- یکی دیگر از تحلیلهای قابل تأمل آقای هاشمی رفسنجانی است که در بخش نخست کتاب ایشان به آن پرداخته شده است: «ناگهان گوئی ورق برگشته است و نشانههایی از دوگانگی مهمی در سیاست آمریکا نسبت به شاه و رژیمش نمایان شد که ملاقات شاه و راکفلر در جزیره خارک را میتوان از واکنشهای مربوط به این دوگانگی دانست. در همین حال، در پارهای مصاحبههای شاه، اشاره به وصیتنامهای شد که شایعه بیماری وی را دامن میزد. نمیدانیم، شاید همین بیماری، در دوگانگی سیاست آمریکا بیاثر نبود. به هر حال، پیروزی کارتر در انتخابات آمریکا، شاه و رژیم را نگران کرد. کارتر نیز که ارزیابی درستی از قدرت مذهبیون و حضرت امام در ایران نداشت، با فشار بر شاه برای باز کردن فضای سیاسی کشور، دست به اقداماتی زد که به زودی پشیمانی او و حزبش را در پی داشت، هر چند که دیگر دیر شده بود.»[۴]
نوع نگاه آقای رفسنجانی به کارنامه رضاشاه و تصریح به محبوبیت او در میان مردم، نمونه مهمی از تحلیلهای شاذ آقای هاشمی است: «اگر رضاشاه با روحانیت درگیر نمیشد، محبوبیت داشت. با کارهایی که کرده بود، مخصوصاً امنیتی که ایجاد کرد. درگیری با عواطف مردم، مراسم روضه امام حسین(ع) و روحانیت، موجب شکست او شد.»[۵] وی با ارائه چنین نگاهی نسبت به رضاشاه، در پی آن است که علت اصلی عقبنشینی رژیم را در مسئله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، «عبرتآموزی از شکست رضاشاه»، و ناشی از «زرنگی رژیم» نشاند دهد: «رضاشاه شکست را تجربه کرده بود... این تجربهای بود که در آن مبارزه دوماهه [در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی] یکبار دیگر برای خاندان پهلوی تکرار میشد. آنها زود متوجه شدند و حرفشان را پس گرفتند. در واقع زرنگی کردند...»[۶]
اشاره به نقش گروههای مبارز مسلح (مانند مجاهدین خلق و چریکهای فدائی) در پیروزی نهضت و ارائه تحلیلی متفاوت در مورد مسلمان خواندن اعضای مجاهدین خلق، موضوع رابطه با آمریکا و مناقشه با امام(ره) بر سر آن، تحلیل خاص در مورد نحوه پایان جنگ و دلیل آن، طبیعی خواندن حضور پرشور مردم در ۱۵ خرداد[۷] و موارد بسیاری دیگر نمونههایی از نقض مشهورات انقلاب اسلامی و تحلیل خاص آقای هاشمی رفسنجانی است.
پانوشت:
[۱]. دوران مبارزه، ج۱، صص۱۴۰-۱۴۱.
[۲]. همان، ص۱۳۳.
[۳]. همان، ص۱۲۶.
[۴]. همان، ص۵۰.
[۵]. همان، ص ۱۲۸.
[۶]. همان.
[۷]. همان، صص۱۲۷ و ۱۲۸.
*تاریخ انقلاب