آیین سنتی ـ مذهبی خیمهکوبی در حالی با حضور بیش از یکهزار و 500 هنرمند تعزیه و با حضور گسترده اقشار مختلف مردم در نوشآباد برگزار شد که دو روزی بیشتر تا سوختن آنها باقی نمانده است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، زمانی که برای حضور در مراسم خیمهکوبی نوشآباد بند کفشهای ارادهات را میبندی، هیچگاه احساس نمیکنی در شهری که لااقل به اندازه دل مردمانش بزرگ نیست، شاهد تعزیهای چنین باشکوه باشی.
نمادهای بصری تعزیه و پوشش نقشآفرینان آن، چنان گویاست که لازم نیست در این بحبوحه هنرور دنبال خط جدایی خوب و بد بگردی؛ سبزجامگانی با سیماهایی معصوم سوار بر مرکب نجیب خود با لشکری انبوه از اشقیا مواجه میشوند و در این مصاف نابرابر، زشتطینتان اشقیا هستند که با مدد تجهیزات و سیاهلشکری سیهخوی، اولیا را وادار به حرکت به بیراههای بیابانی میکنند.
در این نمایش آیینی به راحتی و حتی از روی صدا و تغییر موزیک تعزیه میتوان ورود کاروانها را در ذهن مجسم کرد. فاصلهای که هم در اجرا و هم در نوع موزیک به درستی رعایت میشود.
اما خیمههای خیمهکوبی کجاست؟ کودکانی که ظاهرشان مانند باطن فرشتهگونه است مأمور حمل خیمهها میشوند. خیمههایی که پارچهاش در کارخانه نذرها تولید شده و پس از آنکه کلید اجابت بر قفل حاجتها کارگر افتاده توسط صاحب آن قفل و لایق آن کلید توفیق پیشکش شدن به سالار شهیدان و نقشآفرینی در صحنه نمادین کربلا را یافته، البته پس از آنکه با انگشتان هنرمند بانوان نوشآبادی هیبت خیمه به خود گیرد.
خیمهها در حالی که آنها را در زیر پرچم سبز و روی طبقهای یکدست قرار دادهاند توسط دستهای اخلاص کودکان درست در مسیر حرکت کاروانها با پرچمهای افراشته حمل میشود.
حرکت کاروانها از میان مردم تصاویر جالبی را به وجود میآورد، زنانی که آنچنان اولیای نمادین را باور کردهاند که زیر لب قربانصدقه سیما و صولت آنها میروند و در سوی مقابل سهم جمعیت اشقیا از منظر برخی در محترمانهترین حالت جز چشمغرههای ممتد نیست.
نوبت به مهمترین بخش تعزیه میرسد آن هنگام که کاروان شبیهخوانان به محل مربوط به آرامگرفتن سراهای پارچهای حاضران دشت کربلا میرسند.
آری، نوبت به کوبیدن خیمههاست؛ هر یک از سبزپوشان سپیدسرشت با خواندن واژههایی موزون که حکم رجز میدان نبرد را دارد خیمهای را برپا میکند که این صحنه احساسیترین بخش مراسم به شمار میرود، چراکه تماشاگران میدانند سرنوشت این خیمهها و این برپاکنندگان تا دو روز دیگر چگونه است.
در این تعزیه به بهانه نمادین بودن، از رعایت برخی نکات به سادگی عبور نشده است که یکی از آنها آرایش خیمههاست، به این ترتیب که در این نمایش سعی شده تا حد امکان خیمه اشقیا در حضیضی کنار علقمه نمادین قرار گیرد و حرمتخانه اولیا در فرازی به شکل نیمدایرهای مستقر شود.
راستی مشاهده این مقدمه آنچنان محزونت میکند که دیگر رمق تاب از پای احساست گرفته شود تا نتوانی سکانس پایانی این سوگواره نمایشی را در دهمین روز محرم به تماشا بنشینی؛ صحنههایی چون به شفق نشستن خورشید کربلا، افسار گسیختن حیوانات وحشی انساننما و هجوم به سوی خیمهها، تشییع جانسوز لالههای لگدمال شده و خیمههایی مملو از نفس مقربان که در آتش کینه رجیمان میسوزند تصاویری نیست که یک شیعه بتواند حتی آن را در گاهواره تصور تکان دهد.
در پایان نگارنده سمند اغراق را لگام میزند و با جرأت میگوید مهارت اجرای تعزیه نوشآباد را میتوان جزو برترینهای کشور دانست، چراکه اکثر هنرمندان این آیین سنتی و البته مذهبی، شاگرد چند روزه کلاس تعزیه نبودهاند و حتی برخی نیز آن را به شکل موروثی در خانواده خویش نگاه داشتهاند؛ بنابراین میدانند چگونه باید تماشاگر را معطوف به هنر خود کنند.
نمادهای بصری تعزیه و پوشش نقشآفرینان آن، چنان گویاست که لازم نیست در این بحبوحه هنرور دنبال خط جدایی خوب و بد بگردی؛ سبزجامگانی با سیماهایی معصوم سوار بر مرکب نجیب خود با لشکری انبوه از اشقیا مواجه میشوند و در این مصاف نابرابر، زشتطینتان اشقیا هستند که با مدد تجهیزات و سیاهلشکری سیهخوی، اولیا را وادار به حرکت به بیراههای بیابانی میکنند.
در این نمایش آیینی به راحتی و حتی از روی صدا و تغییر موزیک تعزیه میتوان ورود کاروانها را در ذهن مجسم کرد. فاصلهای که هم در اجرا و هم در نوع موزیک به درستی رعایت میشود.
اما خیمههای خیمهکوبی کجاست؟ کودکانی که ظاهرشان مانند باطن فرشتهگونه است مأمور حمل خیمهها میشوند. خیمههایی که پارچهاش در کارخانه نذرها تولید شده و پس از آنکه کلید اجابت بر قفل حاجتها کارگر افتاده توسط صاحب آن قفل و لایق آن کلید توفیق پیشکش شدن به سالار شهیدان و نقشآفرینی در صحنه نمادین کربلا را یافته، البته پس از آنکه با انگشتان هنرمند بانوان نوشآبادی هیبت خیمه به خود گیرد.
خیمهها در حالی که آنها را در زیر پرچم سبز و روی طبقهای یکدست قرار دادهاند توسط دستهای اخلاص کودکان درست در مسیر حرکت کاروانها با پرچمهای افراشته حمل میشود.
حرکت کاروانها از میان مردم تصاویر جالبی را به وجود میآورد، زنانی که آنچنان اولیای نمادین را باور کردهاند که زیر لب قربانصدقه سیما و صولت آنها میروند و در سوی مقابل سهم جمعیت اشقیا از منظر برخی در محترمانهترین حالت جز چشمغرههای ممتد نیست.
نوبت به مهمترین بخش تعزیه میرسد آن هنگام که کاروان شبیهخوانان به محل مربوط به آرامگرفتن سراهای پارچهای حاضران دشت کربلا میرسند.
آری، نوبت به کوبیدن خیمههاست؛ هر یک از سبزپوشان سپیدسرشت با خواندن واژههایی موزون که حکم رجز میدان نبرد را دارد خیمهای را برپا میکند که این صحنه احساسیترین بخش مراسم به شمار میرود، چراکه تماشاگران میدانند سرنوشت این خیمهها و این برپاکنندگان تا دو روز دیگر چگونه است.
در این تعزیه به بهانه نمادین بودن، از رعایت برخی نکات به سادگی عبور نشده است که یکی از آنها آرایش خیمههاست، به این ترتیب که در این نمایش سعی شده تا حد امکان خیمه اشقیا در حضیضی کنار علقمه نمادین قرار گیرد و حرمتخانه اولیا در فرازی به شکل نیمدایرهای مستقر شود.
راستی مشاهده این مقدمه آنچنان محزونت میکند که دیگر رمق تاب از پای احساست گرفته شود تا نتوانی سکانس پایانی این سوگواره نمایشی را در دهمین روز محرم به تماشا بنشینی؛ صحنههایی چون به شفق نشستن خورشید کربلا، افسار گسیختن حیوانات وحشی انساننما و هجوم به سوی خیمهها، تشییع جانسوز لالههای لگدمال شده و خیمههایی مملو از نفس مقربان که در آتش کینه رجیمان میسوزند تصاویری نیست که یک شیعه بتواند حتی آن را در گاهواره تصور تکان دهد.
در پایان نگارنده سمند اغراق را لگام میزند و با جرأت میگوید مهارت اجرای تعزیه نوشآباد را میتوان جزو برترینهای کشور دانست، چراکه اکثر هنرمندان این آیین سنتی و البته مذهبی، شاگرد چند روزه کلاس تعزیه نبودهاند و حتی برخی نیز آن را به شکل موروثی در خانواده خویش نگاه داشتهاند؛ بنابراین میدانند چگونه باید تماشاگر را معطوف به هنر خود کنند.