انقلاب اسلامى، تحول بزرگ و پویش گسترده اى بود که در برابر تغییرات قهقرایى و غربى قد علم کرد و روند ضد تغییرى که بارها در طول تاریخ ایران اتفاق افتاد و سبب ماندگارى هویت ایرانى و اسلامى شده بود را دوباره به نمایش درآورد.
به گزارش شهداي ايران به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس، هر تحولى که در جامعه رخ مى دهد، به تناسب بزرگى و گستردگىاش در سبک زندگى مردم تأثیر مى گذارد. تحولات کوچک و مقطعى، تأثیر کوچک و مقطعى دارند و تحولات بزرگ و تاریخى، تأثیرات بزرگ و تاریخى دارند.
در تاریخ ایران، تحولات بسیار زیادى واقع شده است و هریک از این تحولات به نسبت حد و اندازه اى که داشتهاند، در رفتار مردم و یا در رفتار بخشى از مردم اثر آنى و مقطعى، و یا اثر دیرپا و ماندگار برجاى نهاده اند.
اهمیت این نکته زمانى قابل تأملتر مى شود که بدانیم ایرانیان اساساً ملت تغییر دهندهای هستند، نه تغییرپذیر و منفعل. اگر به کل تاریخ ایران نگاه گذرا بیفکنیم، متوجه مى شویم که ایرانیان در اکثر قریب به اتفاق حوادث و تحولاتى که از بیرون بر آنها تحمیل شده است، به جاى اینکه تغییر یابند و به رنگ دلخواه تحمیلگران درآیند، تغییر دهنده شده اند و سبک زندگى و باورها و نوع رفتارهاى شخصى و اجتماعى خود را بر تحمیلگران، آموزش داده و آنها را دگرگون کرده و در نهایت به شکل خود درآورده اند.
شاید اولین بار اسکندر مقدونى بود که با تهاجم گسترده به ایران، درصدد برآمد ضمن تسلط نظامى و سیاسى بر ایران، فرهنگ ملى و سبک زندگى غربى و یونانى را بر ایرانىها تحمیل کند، ولى ایرانى ها نه تنها این تحمیل را دفع کردند، بلکه در اندک مدت، با یک یورش دقیق ضدتغییر، همه مهاجمان را از نظر چگونگى باورها و رفتارها به شکل خود درآوردند. پس از این نیز چنین یورش هاى ضدتغییرى بارها اتفاق افتاد و ایرانیان با سایر اقوام مهاجمى که از سمت شرق (مثل مغول ها، تاتارها و سایر مهاجمین) شمال، غرب و جنوب به ایران تاختند، به شکلى رفتار کردند که آنها را به تبعیت فرهنگى و رفتارى از ایرانیان مجبور ساختند.
ایرانیان هنگام مواجهه با اسلام آن را با آغوش باز پذیرفتند ولى سنن نیک خود را هم که با اسلام مغایرتى نداشت حفظ کردند. این رفتار تاریخى ایرانیان، برخلاف رویه معمول آنها در طول زمان بود، این میل نیز نه به سبب روحیه خودخواهانه و لجوجانه بوده است، بلکه روح تعالى طلب آنان مانع شده است که به پذیرش فرهنگ ها و رفتارهایى تن بدهند که نازلتر از فرهنگ و رفتار خودشان بوده و ابعاد دنیاگرانه و قهقرایىاش قوى بوده است.
به سبب همین روحیه به طور هوشیارانه و حق طلبانه، اسلام را پذیرفتند و در حدود سیزده قرن، تمام رفتارها و باورهاى خود را طبق این دین الهى سامان دادند. از نیمه هاى قرن سیزده، به تدریج در ایران تحولى آغاز شد و آرام آرام نهضتى شکل گرفت که محور اصلى آن، عدالت طلبى، اجراى درست و بى کم و کاست قوانین دین و گشودن راه پیشرفت و رفاه بود. این نهضت در میانه راه، گرفتار آسیب و ناکامى بزرگ شد. ناکامىاش به این جهت بود که به اهدافش نرسید و آسیب آن به این سبب بود که اساساً و از بنیاد منحرف شد. بدین معنا که گروهى غربگرا، با حمایت بسیار گسترده دولتها و محافل غربى، ضمن تغییر دادن نام نهضت و نهادن نام مشروطه بر آن، به شدت تلاش کردند روند امور را به سمتى سوق بدهند که هدف اصلى نهضت، تغییر رفتارها و باورهاى مردم ایران از اسلامى و ملى به غربى و لیبرالیستى باشد.
به بیان دیگر، آنها طبق یک برنامه بسیار گسترده و حساب شده، کوشیدند تا نوع حاکمیت ایرانى و اسلامى را به سبک حاکمیت غربى درآورند، دین و همه جلوه هاى ذهنى و عینى آن را از سیماى جامعه ایرانى بزدایند و باورها و رفتارهاى ایرانیان را کاملاً غربى کنند، سبک زندگى فردى و اجتماعى و نماى ظاهرى ایرانیان را تغییر بدهند و کلاً جامعه اى بسازند که از هر نظر شبیه غرب باشد و هیچ نشانى از هویت اسلامى و ایرانى درآن دیده نشود.
تحرک مذکور سبب شد که تاریخ ایران در قرن حاضر و سده اخیر، بستر فجایع و مصائب فراوانى بشود و چنگ حوادث دائماً گلوى ایرانیان را بفشارد. فجایع دوران مشروطه، شهادت عده زیادى از بزرگان، دانشوران و فرزندان دلیر این سرزمین همچون آیت الله شیخ فضل الله نورى، آیت الله مدرس و بسیارى افراد دیگر، ماجراى کشف حجاب و تغییر اجبارى لباس ایرانیان، قدرت یافتن پهلوىها و مصایبى که از این راه به دین و مؤمنان رسید، تلاش براى تغییر خط و تاریخ اسلامى و ایرانى، سلطه غربى ها بر کشور و پدید آمدن روح خودباختگى در برابر آنان، تغییر محسوس و اجبارى در سبک زندگى ایرانیان و درآوردن ادا و اطوار غربى و سایر حوادث این گونه را مى توان در همین چهارچوب تبیین و تشریح کرد.
حوادث مذکور و دهها حادثه دیگر، که توضیح تک تک آنها نیازمند تدوین کتاب هایى است، تماماً به این سبب بود که جامعه ایرانى حاضر به تغییرات و تعویضات مورد نظر غربىها و غربگرایان نبوده و در هر زمینه (اعم از شکل و ماهیت حکومت، شکل زندگى، نوع رفتار و باورها و...) مى خواست مطابق با فرهنگ دینى و ملى خودش رفتار کند. به همین سبب، پس از مبارزات و حوادث بسیار زیادى که به وقوع پیوست، جامعه مسلمان ایرانى تحت رهبرى امام خمینى (ره) به انقلاب بزرگ و همه جانبه اى دست زد و این انقلاب را در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷هـ. ش به پیروزى کامل رساند.
بنابراین، انقلاب اسلامى، تحول بزرگ و پویش گسترده اى بود که در برابر تغییرات قهقرایى و غربى قد علم کرد و روند ضد تغییرى که بارها در طول تاریخ ایران اتفاق افتاده و سبب ماندگارى هویت ایرانى و اسلامى شده بود، دوباره به نمایش درآمد تا نه تنها از ماهیت جامعه ایرانى حفاظت کند، بلکه طبق سنت تاریخى ایران، اصل تأثیرگذارى بر سایر اقوام و ملل را به اجرا درآورد. تأثیرى که هم اکنون در کل منطقه و جهان شاهد آن هستیم.
هنگامى که انقلاب اسلامى با این ویژگى هاى کلى به وقوع پیوست، یکى از نخستین تأثیرات آن، تحول سریع و بنیادى در سبک زندگى شخصى و اجتماعى مردم در سطح گسترده بود. سرعت این تغییر بدین سبب بود که اولاً تغییرات قهقرایى پیشین، به اجبار، و با تحقیر ملت ایران و هویت آنها صورت گرفته بود و به طور کلى رضایتى از آن نداشتند. ثانیاً با تغییراتى که انقلاب اسلامى و نشانه هاى آن آورده بود، از قبل مأنوس بودند و آن را محور و متن اصلى باورها و رفتارهاى خود مى دانستند و بر این امر واقف بودند که سبک زندگى جدیدى که انقلاب اسلامى پیام آور آن است، همان سبک اسلامى و ملى پرافتخارى است که ایرانیان قرنها با آن زندگى کردهاند و در طى قرون، نتایج سازنده و سعادت بخش آن را لمس نمودهاند.
با این تفاسیر، مى توان گفت که تغییر سبک زندگى جامعه ایرانى در فرداى وقوع انقلاب اسلامى، مفهومى غیر از بازگشت به همان سبک زندگى اصیل اسلامى و ایرانى نداشت. این تغییرات، بسیار گسترده و همه جانبه بود، به طورى که از جزئى ترین تا عمومىترین رفتارها و ظواهر را دربر مى گرفت. البته این موضوع را نباید از نظر دور داشت که سبک زندگى اصیل اسلامى در دوره پیش از وقوع انقلاب اسلامى، به طور کامل از جامعه رخت نبسته بود و در میان آن بخش از جامعه که در برابر تغییرات غربى و قهقرایى در طول زمان مقاومت کرده بود، وجود داشت. لذا، بعد از وقوع انقلاب اسلامى، سبک زندگى همین بخش بود که ناگهان به طور سریع گسترش یافت و فراگیر شد، زیرا با سقوط سلسله پهلوى، زمینه بسیار مناسبى براى فراگیرشدن پیدا کرد.
گرچه برشمردن و توضیح دادن پیرامون هریک از جلوه و مصادیق تحول بنیادى در سبک زندگى بعد از وقوع انقلاب اسلامى، مبحثی مفصل و وسیع است، ولى به منظور ارائه نمونه، به مواردى اشاره مى کنیم؛
۱ـ تقلید از ظواهر و سبک زندگى غربى ها، مثل استفاده از کروات براى مردان، ظاهر شدن زنان با حالت شبه عریان و نیمه عریان در بیرون خانه، دست دادن زنان با مردان نامحرم، دوست شدن زنان با مردان نامحرم، آوازخوانى زنان براى مردان در مجالس و محافل عمومى و خصوصى که براى رونق گردهمایى هاى مختلف صورت مى گرفت، تلقى کهنگى و عقب ماندگى از حجاب و متانت زن و رواج هرزگى و بى عفتى به عنوان نشانه پیشرفت و امروزى بودن زن، شراب نوشى آشکار در معابر عمومى و دست زدن به انواع منکرات دیگر به طور عیان و بسیارى از این گونه امور که پیش از انقلاب رواج داشت، ولى با پیروزى انقلاب اسلامى کنار نهاده شد.
ناگفته نماند که بعضى از موارد مذکور، قبل از انقلاب رواج عام داشت و بعضى نیز محدود به بخش هایى از اجتماع بود، ولى مردم بعد از انقلاب از همه اینها فاصله گرفتند.
۲ـ رواج روحیه و رفتار مبتنى بر صمیمیت، رأفت، گذشت، همکارى، احساس تعهد نسبت به جامعه و کشور، پرهیز از نفاق و نیرنگ براى رسیدن به هدف، احساس مسئولیت در برابر مصائب و مشکلات کشور و جامعه و انجام دادن نهایت تلاش براى برطرف کردن آن، تعهد به اجراى دقیق قوانین و پرهیز از رفیق بازى و رشوه و خویشاوندگرایى در همه زمینهها، اعتماد به یکدیگر، گرایش به ازدواج ساده و کم هزینه، گرایش به پیوندها و دید و بازدیدهاى ساده و به دور از هزینه هاى گزاف و اسراف، تأکید بر راستگویى، امانتدارى، صداقت در کار، حسن ظن، محبت به دیگران، خوشرفتارى با عموم، کمک به حل مشکلات دیگران، گرایش چشمگیر به ایثار و جهاد و بسیارى از صفات و امور پسندیده و متعالى دیگر.
خلاصه اینکه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، سبک زندگى شخصى و اجتماعى عموم مردم چنان شد که نسبت به آداب و اخلاق اسلامى و نسبت به تعالیم و سبک زندگى اسلامى، نزدیک ترین حالت را پیدا کرد. شاید به دلیل همین تقارن بى سابقه بود که امام خمینى (ره) اشاره فرمودند که مردم ایران در دوره انقلاب اسلامى، حتى از مردم عصر رسول الله بهترند. (۱)
واقعیت این است که از سبک زندگى ویژهاى که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى رواج یافت، بخشى هنوز هم ثابت و استوار مانده و بخشى نیز تا حدودى کمرنگ شده است. شاید یکى از دلایل تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامى بر پررنگ کردن و سامان دادن به سبک زندگى متعالى اسلامى، همین باشد که برخى عناصر مفید آن دوره، سمت و سوى کمرنگ شدن پیدا کرده اند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه اى، ضمن تأکید بر متعالى کردن و اسلامى نمودن سبک زندگى، اشاره فرمودند که «اگر جامعه انقلابى و اسلامى ما نتواند در سبک زندگى به سمت تعالى و پیشرفت برود، پیشرفت در حوزهها و زمینه هاى دیگر نیز بى فایده خواهد بود و جامعه را به رستگارى نمى رساند.» (۲)
از نظر رهبر معظم انقلاب، موضوع سبک زندگى و متوازن کردن آن با عظمت انقلاب اسلامى و همسو نمودن آن با سایر پیشرفتها، چنان اهمیت دارد که در همان تاریخ اصرار ورزیدند که؛ «همه اعم از نخبگان حوزه و دانشگاه، رسانهها و مدیران دستگاه هاى فرهنگى و تربیتى، برنامه ریزان و... وظیفه دارند به خود نهیب بزنند و براى اصلاح سبک زندگى حرکت کنند.» (۳)
بدون تردید، یکى از مهمترین راه هایى که مى تواند به اصلاح سبک زندگى جامعه ما کمک کند، بازگشت به همان شیوه و رفتارى است که بعد از انقلاب اسلامى رواج یافت و سبب شد بسیارى از مشکلات برطرف شود و زندگى پاک و آرامش بخش را نوید بدهد. البته این بازگشت، حتماً باید همراه با پالایش و گزینش حساب شده باشد تا در بعضى امور، هیجان زدگى، احساس گرایى و افراط نتواند به اصل رفتارهاى متعالى صدمه بزند. یقیناً شیوه بازگشت نیز مهم است و یکى از شیوهها این است که عوامل و سیاست هایى که سبب شد بخشى از مردم از سبک متعالى زندگى فاصله بگیرند، شناسایى شوند، همچنان که نقش دشمنان و بیگانگان و عوامل آنها را نیز باید شناسایى و براى مقابله با آن برنامه ریزى کرد.
در تاریخ ایران، تحولات بسیار زیادى واقع شده است و هریک از این تحولات به نسبت حد و اندازه اى که داشتهاند، در رفتار مردم و یا در رفتار بخشى از مردم اثر آنى و مقطعى، و یا اثر دیرپا و ماندگار برجاى نهاده اند.
اهمیت این نکته زمانى قابل تأملتر مى شود که بدانیم ایرانیان اساساً ملت تغییر دهندهای هستند، نه تغییرپذیر و منفعل. اگر به کل تاریخ ایران نگاه گذرا بیفکنیم، متوجه مى شویم که ایرانیان در اکثر قریب به اتفاق حوادث و تحولاتى که از بیرون بر آنها تحمیل شده است، به جاى اینکه تغییر یابند و به رنگ دلخواه تحمیلگران درآیند، تغییر دهنده شده اند و سبک زندگى و باورها و نوع رفتارهاى شخصى و اجتماعى خود را بر تحمیلگران، آموزش داده و آنها را دگرگون کرده و در نهایت به شکل خود درآورده اند.
شاید اولین بار اسکندر مقدونى بود که با تهاجم گسترده به ایران، درصدد برآمد ضمن تسلط نظامى و سیاسى بر ایران، فرهنگ ملى و سبک زندگى غربى و یونانى را بر ایرانىها تحمیل کند، ولى ایرانى ها نه تنها این تحمیل را دفع کردند، بلکه در اندک مدت، با یک یورش دقیق ضدتغییر، همه مهاجمان را از نظر چگونگى باورها و رفتارها به شکل خود درآوردند. پس از این نیز چنین یورش هاى ضدتغییرى بارها اتفاق افتاد و ایرانیان با سایر اقوام مهاجمى که از سمت شرق (مثل مغول ها، تاتارها و سایر مهاجمین) شمال، غرب و جنوب به ایران تاختند، به شکلى رفتار کردند که آنها را به تبعیت فرهنگى و رفتارى از ایرانیان مجبور ساختند.
ایرانیان هنگام مواجهه با اسلام آن را با آغوش باز پذیرفتند ولى سنن نیک خود را هم که با اسلام مغایرتى نداشت حفظ کردند. این رفتار تاریخى ایرانیان، برخلاف رویه معمول آنها در طول زمان بود، این میل نیز نه به سبب روحیه خودخواهانه و لجوجانه بوده است، بلکه روح تعالى طلب آنان مانع شده است که به پذیرش فرهنگ ها و رفتارهایى تن بدهند که نازلتر از فرهنگ و رفتار خودشان بوده و ابعاد دنیاگرانه و قهقرایىاش قوى بوده است.
به سبب همین روحیه به طور هوشیارانه و حق طلبانه، اسلام را پذیرفتند و در حدود سیزده قرن، تمام رفتارها و باورهاى خود را طبق این دین الهى سامان دادند. از نیمه هاى قرن سیزده، به تدریج در ایران تحولى آغاز شد و آرام آرام نهضتى شکل گرفت که محور اصلى آن، عدالت طلبى، اجراى درست و بى کم و کاست قوانین دین و گشودن راه پیشرفت و رفاه بود. این نهضت در میانه راه، گرفتار آسیب و ناکامى بزرگ شد. ناکامىاش به این جهت بود که به اهدافش نرسید و آسیب آن به این سبب بود که اساساً و از بنیاد منحرف شد. بدین معنا که گروهى غربگرا، با حمایت بسیار گسترده دولتها و محافل غربى، ضمن تغییر دادن نام نهضت و نهادن نام مشروطه بر آن، به شدت تلاش کردند روند امور را به سمتى سوق بدهند که هدف اصلى نهضت، تغییر رفتارها و باورهاى مردم ایران از اسلامى و ملى به غربى و لیبرالیستى باشد.
به بیان دیگر، آنها طبق یک برنامه بسیار گسترده و حساب شده، کوشیدند تا نوع حاکمیت ایرانى و اسلامى را به سبک حاکمیت غربى درآورند، دین و همه جلوه هاى ذهنى و عینى آن را از سیماى جامعه ایرانى بزدایند و باورها و رفتارهاى ایرانیان را کاملاً غربى کنند، سبک زندگى فردى و اجتماعى و نماى ظاهرى ایرانیان را تغییر بدهند و کلاً جامعه اى بسازند که از هر نظر شبیه غرب باشد و هیچ نشانى از هویت اسلامى و ایرانى درآن دیده نشود.
تحرک مذکور سبب شد که تاریخ ایران در قرن حاضر و سده اخیر، بستر فجایع و مصائب فراوانى بشود و چنگ حوادث دائماً گلوى ایرانیان را بفشارد. فجایع دوران مشروطه، شهادت عده زیادى از بزرگان، دانشوران و فرزندان دلیر این سرزمین همچون آیت الله شیخ فضل الله نورى، آیت الله مدرس و بسیارى افراد دیگر، ماجراى کشف حجاب و تغییر اجبارى لباس ایرانیان، قدرت یافتن پهلوىها و مصایبى که از این راه به دین و مؤمنان رسید، تلاش براى تغییر خط و تاریخ اسلامى و ایرانى، سلطه غربى ها بر کشور و پدید آمدن روح خودباختگى در برابر آنان، تغییر محسوس و اجبارى در سبک زندگى ایرانیان و درآوردن ادا و اطوار غربى و سایر حوادث این گونه را مى توان در همین چهارچوب تبیین و تشریح کرد.
حوادث مذکور و دهها حادثه دیگر، که توضیح تک تک آنها نیازمند تدوین کتاب هایى است، تماماً به این سبب بود که جامعه ایرانى حاضر به تغییرات و تعویضات مورد نظر غربىها و غربگرایان نبوده و در هر زمینه (اعم از شکل و ماهیت حکومت، شکل زندگى، نوع رفتار و باورها و...) مى خواست مطابق با فرهنگ دینى و ملى خودش رفتار کند. به همین سبب، پس از مبارزات و حوادث بسیار زیادى که به وقوع پیوست، جامعه مسلمان ایرانى تحت رهبرى امام خمینى (ره) به انقلاب بزرگ و همه جانبه اى دست زد و این انقلاب را در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷هـ. ش به پیروزى کامل رساند.
بنابراین، انقلاب اسلامى، تحول بزرگ و پویش گسترده اى بود که در برابر تغییرات قهقرایى و غربى قد علم کرد و روند ضد تغییرى که بارها در طول تاریخ ایران اتفاق افتاده و سبب ماندگارى هویت ایرانى و اسلامى شده بود، دوباره به نمایش درآمد تا نه تنها از ماهیت جامعه ایرانى حفاظت کند، بلکه طبق سنت تاریخى ایران، اصل تأثیرگذارى بر سایر اقوام و ملل را به اجرا درآورد. تأثیرى که هم اکنون در کل منطقه و جهان شاهد آن هستیم.
هنگامى که انقلاب اسلامى با این ویژگى هاى کلى به وقوع پیوست، یکى از نخستین تأثیرات آن، تحول سریع و بنیادى در سبک زندگى شخصى و اجتماعى مردم در سطح گسترده بود. سرعت این تغییر بدین سبب بود که اولاً تغییرات قهقرایى پیشین، به اجبار، و با تحقیر ملت ایران و هویت آنها صورت گرفته بود و به طور کلى رضایتى از آن نداشتند. ثانیاً با تغییراتى که انقلاب اسلامى و نشانه هاى آن آورده بود، از قبل مأنوس بودند و آن را محور و متن اصلى باورها و رفتارهاى خود مى دانستند و بر این امر واقف بودند که سبک زندگى جدیدى که انقلاب اسلامى پیام آور آن است، همان سبک اسلامى و ملى پرافتخارى است که ایرانیان قرنها با آن زندگى کردهاند و در طى قرون، نتایج سازنده و سعادت بخش آن را لمس نمودهاند.
با این تفاسیر، مى توان گفت که تغییر سبک زندگى جامعه ایرانى در فرداى وقوع انقلاب اسلامى، مفهومى غیر از بازگشت به همان سبک زندگى اصیل اسلامى و ایرانى نداشت. این تغییرات، بسیار گسترده و همه جانبه بود، به طورى که از جزئى ترین تا عمومىترین رفتارها و ظواهر را دربر مى گرفت. البته این موضوع را نباید از نظر دور داشت که سبک زندگى اصیل اسلامى در دوره پیش از وقوع انقلاب اسلامى، به طور کامل از جامعه رخت نبسته بود و در میان آن بخش از جامعه که در برابر تغییرات غربى و قهقرایى در طول زمان مقاومت کرده بود، وجود داشت. لذا، بعد از وقوع انقلاب اسلامى، سبک زندگى همین بخش بود که ناگهان به طور سریع گسترش یافت و فراگیر شد، زیرا با سقوط سلسله پهلوى، زمینه بسیار مناسبى براى فراگیرشدن پیدا کرد.
گرچه برشمردن و توضیح دادن پیرامون هریک از جلوه و مصادیق تحول بنیادى در سبک زندگى بعد از وقوع انقلاب اسلامى، مبحثی مفصل و وسیع است، ولى به منظور ارائه نمونه، به مواردى اشاره مى کنیم؛
۱ـ تقلید از ظواهر و سبک زندگى غربى ها، مثل استفاده از کروات براى مردان، ظاهر شدن زنان با حالت شبه عریان و نیمه عریان در بیرون خانه، دست دادن زنان با مردان نامحرم، دوست شدن زنان با مردان نامحرم، آوازخوانى زنان براى مردان در مجالس و محافل عمومى و خصوصى که براى رونق گردهمایى هاى مختلف صورت مى گرفت، تلقى کهنگى و عقب ماندگى از حجاب و متانت زن و رواج هرزگى و بى عفتى به عنوان نشانه پیشرفت و امروزى بودن زن، شراب نوشى آشکار در معابر عمومى و دست زدن به انواع منکرات دیگر به طور عیان و بسیارى از این گونه امور که پیش از انقلاب رواج داشت، ولى با پیروزى انقلاب اسلامى کنار نهاده شد.
ناگفته نماند که بعضى از موارد مذکور، قبل از انقلاب رواج عام داشت و بعضى نیز محدود به بخش هایى از اجتماع بود، ولى مردم بعد از انقلاب از همه اینها فاصله گرفتند.
۲ـ رواج روحیه و رفتار مبتنى بر صمیمیت، رأفت، گذشت، همکارى، احساس تعهد نسبت به جامعه و کشور، پرهیز از نفاق و نیرنگ براى رسیدن به هدف، احساس مسئولیت در برابر مصائب و مشکلات کشور و جامعه و انجام دادن نهایت تلاش براى برطرف کردن آن، تعهد به اجراى دقیق قوانین و پرهیز از رفیق بازى و رشوه و خویشاوندگرایى در همه زمینهها، اعتماد به یکدیگر، گرایش به ازدواج ساده و کم هزینه، گرایش به پیوندها و دید و بازدیدهاى ساده و به دور از هزینه هاى گزاف و اسراف، تأکید بر راستگویى، امانتدارى، صداقت در کار، حسن ظن، محبت به دیگران، خوشرفتارى با عموم، کمک به حل مشکلات دیگران، گرایش چشمگیر به ایثار و جهاد و بسیارى از صفات و امور پسندیده و متعالى دیگر.
خلاصه اینکه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، سبک زندگى شخصى و اجتماعى عموم مردم چنان شد که نسبت به آداب و اخلاق اسلامى و نسبت به تعالیم و سبک زندگى اسلامى، نزدیک ترین حالت را پیدا کرد. شاید به دلیل همین تقارن بى سابقه بود که امام خمینى (ره) اشاره فرمودند که مردم ایران در دوره انقلاب اسلامى، حتى از مردم عصر رسول الله بهترند. (۱)
واقعیت این است که از سبک زندگى ویژهاى که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى رواج یافت، بخشى هنوز هم ثابت و استوار مانده و بخشى نیز تا حدودى کمرنگ شده است. شاید یکى از دلایل تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامى بر پررنگ کردن و سامان دادن به سبک زندگى متعالى اسلامى، همین باشد که برخى عناصر مفید آن دوره، سمت و سوى کمرنگ شدن پیدا کرده اند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه اى، ضمن تأکید بر متعالى کردن و اسلامى نمودن سبک زندگى، اشاره فرمودند که «اگر جامعه انقلابى و اسلامى ما نتواند در سبک زندگى به سمت تعالى و پیشرفت برود، پیشرفت در حوزهها و زمینه هاى دیگر نیز بى فایده خواهد بود و جامعه را به رستگارى نمى رساند.» (۲)
از نظر رهبر معظم انقلاب، موضوع سبک زندگى و متوازن کردن آن با عظمت انقلاب اسلامى و همسو نمودن آن با سایر پیشرفتها، چنان اهمیت دارد که در همان تاریخ اصرار ورزیدند که؛ «همه اعم از نخبگان حوزه و دانشگاه، رسانهها و مدیران دستگاه هاى فرهنگى و تربیتى، برنامه ریزان و... وظیفه دارند به خود نهیب بزنند و براى اصلاح سبک زندگى حرکت کنند.» (۳)
بدون تردید، یکى از مهمترین راه هایى که مى تواند به اصلاح سبک زندگى جامعه ما کمک کند، بازگشت به همان شیوه و رفتارى است که بعد از انقلاب اسلامى رواج یافت و سبب شد بسیارى از مشکلات برطرف شود و زندگى پاک و آرامش بخش را نوید بدهد. البته این بازگشت، حتماً باید همراه با پالایش و گزینش حساب شده باشد تا در بعضى امور، هیجان زدگى، احساس گرایى و افراط نتواند به اصل رفتارهاى متعالى صدمه بزند. یقیناً شیوه بازگشت نیز مهم است و یکى از شیوهها این است که عوامل و سیاست هایى که سبب شد بخشى از مردم از سبک متعالى زندگى فاصله بگیرند، شناسایى شوند، همچنان که نقش دشمنان و بیگانگان و عوامل آنها را نیز باید شناسایى و براى مقابله با آن برنامه ریزى کرد.