در آن زمان شاه فهمید که جزیره عیش او به اسباب زحمت بدل شده و عناصر مخالف از این مکان استفاده میکنند تا رژیم او را به زمین بزنند و مردم را علیه او تحریک کنند. به همین خاطر مصمم شد تا از این مانع رهایی یابد.
به گزارش شهدای ایران، روزنامه کیهان برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در تهران را منتشر کرده است که در ادامه از نظر میگذرد.
وقتی که کودتا [انقلاب] در تهران گسترش یافت، کارکنان سفارت آمریکا و نمایندگان CIA به سرعت هزاران سند را خرد و نابود کردند. وقتی که حامیان [امام] خمینی بر ساختمان سفارت کنترل پیدا کردند آنها در محل پاکتهای له شده و داخل آنها اسناد خرد شدهای به صورت رشته رشته شده پیدا کردند، یعنی نوارهای کاغذی باریک که خردکن بیرون میدهد.
افراد اطلاعاتی ایرانی ابتکار عمل نشان دادند. آنها هزار بافنده فرش استخدام کردند و زنان با پاکتها نشستند و طی اقدام زمانبری که ماهها طول کشید نوارهای «ماکارونی[شکل]» را از نو به هم وصل کردند و صدها اسناد طبقهبندی شده نمایندگان CIA را در تهران به حالت اول برگرداندند که شامل اسناد مورد بحث در برنامه «صور» میشد. اسناد در کتابی گردآوری شدند که یک کپی از آن به لندن رسید. یک کپی از آن را به آمان-سازمان ضد جاسوسی ارتش اسرائیل- و کپی دیگری را به گزارشگر روزنامههاآرتص، یوسی ملمان فرستادم.
اواسط ژانویه ۱۹۷۸ در روزنامه اطلاعات مقالهای منتشر شد که حمله تندی علیه مؤسسات مذهبی کرد و در پی افزایش تنشهای داخلی در ایران و شهرهای مختلف، برخوردها میان نیروهای امنیتی و دشمنان رژیم گسترش یافت. خشم تودههای مردم، از جمله درباره کلوبهای تفریحی در تهران، پدیدار شد و یکی از روحانیون حامی [امام] خمینی در آن وقت گفت: «همه ما موافقیم که جزیره کیش حماقت شخصی شاه است. مسئولان برای توسعه این مکان میلیونها از خزانه کشور ربودند و این جزیره نشان دهنده اشتباه و سوءاستفاده رژیم بود. به علاوه، این جزیره حاکی از فساد شاه بود.»
در آن زمان شاه فهمید که جزیره عیش او به اسباب زحمت بدل شده و عناصر مخالف از این مکان استفاده میکنند تا رژیم او را به زمین بزنند و مردم را علیه او تحریک کنند. به همین خاطر مصمم شد تا از این مانع رهایی یابد.
یک روز دوستم، فریدون جم با من تماس گرفت و گفت: « شاه فهمیده که اشتباهاتی انجام داده است. جزیره کیش آسیب بزرگی به او زد. او آنجا بهشتی ساخته، صدها میلیون دلار سرمایهگذاری کرده و حالا مایل است از آن خلاص شود.» جم نقل کرد که شاه درباره این موضوع با او و ارتشبد طوفانیان صحبت کرده و به آنها دستور داده تا برای جزیره مشتری یا شریکی پیدا کنند. برای من مسلم است تنها کسی که ممکن بود علاقهمند باشد میلیاردر سعودی، عدنان خاشقچی است که او را «عقاب» مینامند. قبل از اینکه موفق به ایجاد ارتباط با خاشقچی شوم او با من تماس گرفت و گفت که فرماندار جزیره، مهندس محمود منصف قبلاً با وی درباره این موضوع صحبت کرده و او ملاقاتی با شاه در جزیره کیش ابتدای ماه آوریل تعیین کرده است. به خاشقچی گفتم که من به موقع آنجا خواهم بود.
حمله خرابکاران تروریستی[مبارزان فلسطینی] به جاده ساحلی، کنار ماگن مایکل، در ۱۱ مارس ۱۹۷۸ و «عملیات لیطانی» که در پی آن رخ داد، پیچیدگیهای بیشتری را در گفتوگوهای صلح در خاورمیانه ایجاد کرد. سفیر اسرائیل در ایران، اوری لوبرانی برای رایزنی به اسرائیل آمد و حتی از جنوب لبنان بازدید کرد. با بازگشتش به تهران لوبرانی به رئیسدفتر دربار، امیرعباس هویدا مراجعه کرد و خواست تا فوراً با شاه ملاقات کند.
هویدا ملاقات را برای ۵ آوریل ۱۹۷۸[۱۶ فروردین ۱۳۵۷] تعیین کرد. چون که شاه و همسرش تعطیلات کوتاهی را در جزیره کیش میگذراندند، لوبرانی با هواپیمای ویژه به کیش رفت. کنار باند فرماندار جزیره، منصف منتظر «سفیر مرواریدها» بود(این اسم رمزی بود که در تهران به سفیر اسرائیل داده شده بود). کاخ سلطنتی در انتهای جنوب شرقی جزیره قرار داشت و در طول کل جاده از فرودگاه تا مقصد، سربازان مسلح ایستاده بودند و بیسیم در دستانشان بود. تا آنجا که به قصر نزدیک شدند اقدامات امنیتی شدت گرفت. سه کشتی جنگی در منطقه گشتزنی میکردند و یات(قایق تفریحی) سلطنتی هم آنجا لنگرانداخته بود. ورودی کاخ چند افسر امنیتی ایرانی کنار سربازان گارد شاهنشاهی ایستاده بودند.
گفتوگو میان لوبرانی و شاه پیرامون وضعیت در جنوب لبنان پس از عملیات لیطانی و مذاکره صلح میان اسرائیل و مصر بود. شاه بر مواجهه رئیسجمهور سادات با صلح و عدم وجود دلیل برای سوءظن از سوی اسرائیل به ابتکار عمل او تاکید کرد. در پایان گفتوگو با شاه، لوبرانی از کاخ خارج شد. من همراه با دوستم، آل شوییمر و پزشک خصوصی خاشقچی، پروفسور موشه مانی به جزیره رسیدیم و برای ملاقات با شاه که برای ساعات اولیه صبح روز بعد در نظر گرفته شده بود، منتظر ماندیم.
عدنان خاشقچی هم با هواپیمای شخصیاش آمد. همان شب فرماندار منصف ما را به کازینو دعوت کرد و آنجا ساعات طولانی را در کنار شاه، مقامات ارشد نیروهای امنیتی ایرانی و میهمانان عالی مقام از کشورهای خلیجفارس به بازیهای قمار پرداختیم. در زندگیام از کازینوهای بسیاری دیدن کردم اما قمارخانهای مثل جزیره کیش هرگز ندیدم. شکوه خیرهکننده و وفور بیپایانی داشت. دو بار در هفته هواپیمای ویژهای مملو از هر چیز خوبی از آشپزخانه رستوران معروف «ماکسیم» در پاریس به جزیره میآمد. این کلوب به سبک داستان هزار و یک شب ساخته و طراحی شده بود و برای هر کسی که از آن بازدید میکرد تجربه فراموش نشدنی را فراهم میکرد.
کمی بعد، در سالن هتل با سفیر لوبرانی ملاقات کردم و به او پیشنهاد دادم تا همراه با من از تاسیسات آب شیرینکن پیشرفتهای که در جزیره احداث کردیم دیدن کند. بعدها لوبرانی درباره این بازدید سخن گفت و آنچه را که چشمانش دیدند اینطور توصیف کرد: «این تاسیسات قلبم را سرشار از غرور کرد. آن میتوانست حدود ده هزار متر مکعب آب را در روز شیرین کند. اطراف تاسیسات چمنزارهای بسیار جذابی به طور باورنکردنی وجود داشتند و اتاق کنترل به هر مرکز کامپیوتری شباهت داشت.
اریه بن ریمون، مهندس اسرائیلی حدود چهل ساله با اصلیت مراکشی مسئولیت منطقه را به عهده داشت که در زندگی محلی ریشه کرده بود. او به خوبی سبک زندگی در کیش را میشناخت و به گونهای رفتار میکرد گویی آنجا دارایی شخصی اوست. مخصوصاً از میزان حجم اطلاعاتی که داشت تحت تأثیر قرار گرفتم، نه تنها درباره خود جزیره بلکه درباره تمام منطقه خلیجفارس. نمیتوانستم آشکارا حیرتم را از این کار ابراز نکنم که شهرت اینچنین خوبی برای اسرائیل به ارمغان آورده بود. نیمرودی خودش سرشار از خوشحالی بود، مشتاقانه گرداگرد ساختمان گشت و این رویداد را در مجموعه تصاویر جاودانه کرد.»
وقتی که لوبرانی به تهران بازگشت و از مشاهداتش در جزیره کیش و دیدار با شاه برای دوستش تعریف کرد، سفیر ما دریافت که خودداری از اسراف تا چهاندازه در میان مردم ایران رایج است و تا چه حد [سبک زندگی] شاه و خانوادهاش از جامعه جدا و منفک بود. جزیره «رسوایی ملی» نامیده شد. ایرانیهای بسیاری وقتی که بحث جزیره کیش میشد ساکت میشدند اما در محافل روشنفکران، شاه را مورد انتقاد شدید قرار میدادند که در چشم آنها به عنوان یک فرد فاسد به نظر میرسید.
تقریباً یک ساعت قبل از ملاقات من و خاشقچی با شاه، فرماندار منصف به ما اطلاع داد که شورشها در شهر تبریز گسترش پیدا کرده و شاه به سرعت به مکانی پرواز میکند تا از نزدیک در جریان قرار بگیرد و بر [عملیات] سرکوب شورش مسلط شود. این آخرین فرصت من و خاشقچی بود تا شاه را ملاقات کنیم. از این پس وضعیت به سرعت رو به افول میرفت. خوشبختانه ما از حضور تجاری در جزیره استفاده و بهرهوری کردیم. تا آنجا که من میدانم، در حال حاضر جزیره مرکز مذهب تشیع است.
پایان آوریل ۱۹۷۸ به اسرائیل برگشتم. در همان روزها اسحاق ناوون در جریان کمپین انتخاباتی برای تصدی ریاست جمهوری بود. البته که میخواستم او را در محل اقامت رئیسجمهور ببینم و حاضر بودم هر کاری انجام دهم تا او انتخاب شود.
در آشفتگی حوادث وقتی که میخواست از رسانههایی که او را احاطه کرده بودند و فشارهایی که بسیاری از نمایندگان کنست بر وی اعمال میکردند پنهان شود، در منزل من در ساویون پناه گرفت.
ناوون از منزل من با رهبر حزب لیبرال، دکتر الیملخ ریمالت تماس گرفت که بعدها نامش توسط فعالان اصلی در حزبش به عنوان کاندیدای احتمالی دیگر مطرح شد، سومین رقیب برای ناوون و کاندیدای مورد نظر نخستوزیری مناخیم بگین، پروفسور اسحاق شاوا بود.
پس از اینکه محاسبه آرای مورد انتظار در کنست انجام شد، ناوون به این نتیجه رسید که شانس او برای انتخاب در مقابل پروفسور شاوا بسیار ضعیف است و به همین خاطر تلفنی با دکتر ریمالت صحبت کرد و از او پرسید آیا او موافق است آنطور که اسحاق عرصه را تغییر میدهد رقابت کند. پاسخ ریمالت مثبت بود و پس از مدت کوتاهی ناوون از منزل من به استودیو شبکه اول در تلویزیون رفت و کنارهگیریاش از رقابت ریاست جمهوری و حمایتش از دکتر ریمالت را به طور رسمی اعلام کرد.
اتفاقاً چند روز پیش از آن به همین خاطر وزیر ساخت و ساز و مسکن، گیدئون پات، از حزب لیبرال به خانه من آمد و از من خواست تا ناوون را متقاعد کنم که از نامزدیاش کنارهگیری کند، با این استدلال که شانسی در مقابل کاندیداتوری مسلم دکتر ریمالت ندارد.
ریمالت حقیقتاً نامزدی خود را اعلام کرد و این امر باعث خشم بسیار در جنبش آزادی شد. شکاف در جناح گاهال-توده آزادی بخش لیبرال- ایجاد شد. جنبش آزادی از پروفسور شاوا و لیبرالها از رهبرشان دکتر ریمالت حمایت میکردند. حزب ملی مذهبی به طور قاطع با ریمالت مخالفت کرد زیرا دوست نداشت کسی رئیسجمهور باشد که آموزش ربانیهای محافظهکار را گذرانده است.
هر دو آنها در نهایت امر ناوون را بر ریمالت ترجیح دادند و این امر مسیر را برای بازگشت او به کاندیداتوری هموار کرد. پروفسور شاوا متقاعد شد تا از نامزدی کنارهگیری کند و دکتر ریمالت هم وقتی که خبر رسید ناوون دوباره به عرصه بازگشته است، کنارهگیری کرد.
سرانجام ناوون تنها داوطلب باقی ماند و موفق به کسب آرا شد که در جلسه عمومی کنست ۲۹ ماه مه ۱۹۷۸ با حمایت بیسابقه فراگیر ۸۶ عضو کنست صورت گرفت. کسی مخالفت نکرد و تنها ۲۳ برگه خالی[رأی ممتنع] و ۱۱ عضو کنست بودند که در رأی گیری غایب بودند. در روز انتخاب اسحاق ناوون برای تصدی ریاست جمهوری اسرائیل، شادی بیپایانی داشتم.
وقتی که کودتا [انقلاب] در تهران گسترش یافت، کارکنان سفارت آمریکا و نمایندگان CIA به سرعت هزاران سند را خرد و نابود کردند. وقتی که حامیان [امام] خمینی بر ساختمان سفارت کنترل پیدا کردند آنها در محل پاکتهای له شده و داخل آنها اسناد خرد شدهای به صورت رشته رشته شده پیدا کردند، یعنی نوارهای کاغذی باریک که خردکن بیرون میدهد.
افراد اطلاعاتی ایرانی ابتکار عمل نشان دادند. آنها هزار بافنده فرش استخدام کردند و زنان با پاکتها نشستند و طی اقدام زمانبری که ماهها طول کشید نوارهای «ماکارونی[شکل]» را از نو به هم وصل کردند و صدها اسناد طبقهبندی شده نمایندگان CIA را در تهران به حالت اول برگرداندند که شامل اسناد مورد بحث در برنامه «صور» میشد. اسناد در کتابی گردآوری شدند که یک کپی از آن به لندن رسید. یک کپی از آن را به آمان-سازمان ضد جاسوسی ارتش اسرائیل- و کپی دیگری را به گزارشگر روزنامههاآرتص، یوسی ملمان فرستادم.
اواسط ژانویه ۱۹۷۸ در روزنامه اطلاعات مقالهای منتشر شد که حمله تندی علیه مؤسسات مذهبی کرد و در پی افزایش تنشهای داخلی در ایران و شهرهای مختلف، برخوردها میان نیروهای امنیتی و دشمنان رژیم گسترش یافت. خشم تودههای مردم، از جمله درباره کلوبهای تفریحی در تهران، پدیدار شد و یکی از روحانیون حامی [امام] خمینی در آن وقت گفت: «همه ما موافقیم که جزیره کیش حماقت شخصی شاه است. مسئولان برای توسعه این مکان میلیونها از خزانه کشور ربودند و این جزیره نشان دهنده اشتباه و سوءاستفاده رژیم بود. به علاوه، این جزیره حاکی از فساد شاه بود.»
در آن زمان شاه فهمید که جزیره عیش او به اسباب زحمت بدل شده و عناصر مخالف از این مکان استفاده میکنند تا رژیم او را به زمین بزنند و مردم را علیه او تحریک کنند. به همین خاطر مصمم شد تا از این مانع رهایی یابد.
یک روز دوستم، فریدون جم با من تماس گرفت و گفت: « شاه فهمیده که اشتباهاتی انجام داده است. جزیره کیش آسیب بزرگی به او زد. او آنجا بهشتی ساخته، صدها میلیون دلار سرمایهگذاری کرده و حالا مایل است از آن خلاص شود.» جم نقل کرد که شاه درباره این موضوع با او و ارتشبد طوفانیان صحبت کرده و به آنها دستور داده تا برای جزیره مشتری یا شریکی پیدا کنند. برای من مسلم است تنها کسی که ممکن بود علاقهمند باشد میلیاردر سعودی، عدنان خاشقچی است که او را «عقاب» مینامند. قبل از اینکه موفق به ایجاد ارتباط با خاشقچی شوم او با من تماس گرفت و گفت که فرماندار جزیره، مهندس محمود منصف قبلاً با وی درباره این موضوع صحبت کرده و او ملاقاتی با شاه در جزیره کیش ابتدای ماه آوریل تعیین کرده است. به خاشقچی گفتم که من به موقع آنجا خواهم بود.
حمله خرابکاران تروریستی[مبارزان فلسطینی] به جاده ساحلی، کنار ماگن مایکل، در ۱۱ مارس ۱۹۷۸ و «عملیات لیطانی» که در پی آن رخ داد، پیچیدگیهای بیشتری را در گفتوگوهای صلح در خاورمیانه ایجاد کرد. سفیر اسرائیل در ایران، اوری لوبرانی برای رایزنی به اسرائیل آمد و حتی از جنوب لبنان بازدید کرد. با بازگشتش به تهران لوبرانی به رئیسدفتر دربار، امیرعباس هویدا مراجعه کرد و خواست تا فوراً با شاه ملاقات کند.
هویدا ملاقات را برای ۵ آوریل ۱۹۷۸[۱۶ فروردین ۱۳۵۷] تعیین کرد. چون که شاه و همسرش تعطیلات کوتاهی را در جزیره کیش میگذراندند، لوبرانی با هواپیمای ویژه به کیش رفت. کنار باند فرماندار جزیره، منصف منتظر «سفیر مرواریدها» بود(این اسم رمزی بود که در تهران به سفیر اسرائیل داده شده بود). کاخ سلطنتی در انتهای جنوب شرقی جزیره قرار داشت و در طول کل جاده از فرودگاه تا مقصد، سربازان مسلح ایستاده بودند و بیسیم در دستانشان بود. تا آنجا که به قصر نزدیک شدند اقدامات امنیتی شدت گرفت. سه کشتی جنگی در منطقه گشتزنی میکردند و یات(قایق تفریحی) سلطنتی هم آنجا لنگرانداخته بود. ورودی کاخ چند افسر امنیتی ایرانی کنار سربازان گارد شاهنشاهی ایستاده بودند.
گفتوگو میان لوبرانی و شاه پیرامون وضعیت در جنوب لبنان پس از عملیات لیطانی و مذاکره صلح میان اسرائیل و مصر بود. شاه بر مواجهه رئیسجمهور سادات با صلح و عدم وجود دلیل برای سوءظن از سوی اسرائیل به ابتکار عمل او تاکید کرد. در پایان گفتوگو با شاه، لوبرانی از کاخ خارج شد. من همراه با دوستم، آل شوییمر و پزشک خصوصی خاشقچی، پروفسور موشه مانی به جزیره رسیدیم و برای ملاقات با شاه که برای ساعات اولیه صبح روز بعد در نظر گرفته شده بود، منتظر ماندیم.
عدنان خاشقچی هم با هواپیمای شخصیاش آمد. همان شب فرماندار منصف ما را به کازینو دعوت کرد و آنجا ساعات طولانی را در کنار شاه، مقامات ارشد نیروهای امنیتی ایرانی و میهمانان عالی مقام از کشورهای خلیجفارس به بازیهای قمار پرداختیم. در زندگیام از کازینوهای بسیاری دیدن کردم اما قمارخانهای مثل جزیره کیش هرگز ندیدم. شکوه خیرهکننده و وفور بیپایانی داشت. دو بار در هفته هواپیمای ویژهای مملو از هر چیز خوبی از آشپزخانه رستوران معروف «ماکسیم» در پاریس به جزیره میآمد. این کلوب به سبک داستان هزار و یک شب ساخته و طراحی شده بود و برای هر کسی که از آن بازدید میکرد تجربه فراموش نشدنی را فراهم میکرد.
کمی بعد، در سالن هتل با سفیر لوبرانی ملاقات کردم و به او پیشنهاد دادم تا همراه با من از تاسیسات آب شیرینکن پیشرفتهای که در جزیره احداث کردیم دیدن کند. بعدها لوبرانی درباره این بازدید سخن گفت و آنچه را که چشمانش دیدند اینطور توصیف کرد: «این تاسیسات قلبم را سرشار از غرور کرد. آن میتوانست حدود ده هزار متر مکعب آب را در روز شیرین کند. اطراف تاسیسات چمنزارهای بسیار جذابی به طور باورنکردنی وجود داشتند و اتاق کنترل به هر مرکز کامپیوتری شباهت داشت.
اریه بن ریمون، مهندس اسرائیلی حدود چهل ساله با اصلیت مراکشی مسئولیت منطقه را به عهده داشت که در زندگی محلی ریشه کرده بود. او به خوبی سبک زندگی در کیش را میشناخت و به گونهای رفتار میکرد گویی آنجا دارایی شخصی اوست. مخصوصاً از میزان حجم اطلاعاتی که داشت تحت تأثیر قرار گرفتم، نه تنها درباره خود جزیره بلکه درباره تمام منطقه خلیجفارس. نمیتوانستم آشکارا حیرتم را از این کار ابراز نکنم که شهرت اینچنین خوبی برای اسرائیل به ارمغان آورده بود. نیمرودی خودش سرشار از خوشحالی بود، مشتاقانه گرداگرد ساختمان گشت و این رویداد را در مجموعه تصاویر جاودانه کرد.»
وقتی که لوبرانی به تهران بازگشت و از مشاهداتش در جزیره کیش و دیدار با شاه برای دوستش تعریف کرد، سفیر ما دریافت که خودداری از اسراف تا چهاندازه در میان مردم ایران رایج است و تا چه حد [سبک زندگی] شاه و خانوادهاش از جامعه جدا و منفک بود. جزیره «رسوایی ملی» نامیده شد. ایرانیهای بسیاری وقتی که بحث جزیره کیش میشد ساکت میشدند اما در محافل روشنفکران، شاه را مورد انتقاد شدید قرار میدادند که در چشم آنها به عنوان یک فرد فاسد به نظر میرسید.
تقریباً یک ساعت قبل از ملاقات من و خاشقچی با شاه، فرماندار منصف به ما اطلاع داد که شورشها در شهر تبریز گسترش پیدا کرده و شاه به سرعت به مکانی پرواز میکند تا از نزدیک در جریان قرار بگیرد و بر [عملیات] سرکوب شورش مسلط شود. این آخرین فرصت من و خاشقچی بود تا شاه را ملاقات کنیم. از این پس وضعیت به سرعت رو به افول میرفت. خوشبختانه ما از حضور تجاری در جزیره استفاده و بهرهوری کردیم. تا آنجا که من میدانم، در حال حاضر جزیره مرکز مذهب تشیع است.
پایان آوریل ۱۹۷۸ به اسرائیل برگشتم. در همان روزها اسحاق ناوون در جریان کمپین انتخاباتی برای تصدی ریاست جمهوری بود. البته که میخواستم او را در محل اقامت رئیسجمهور ببینم و حاضر بودم هر کاری انجام دهم تا او انتخاب شود.
در آشفتگی حوادث وقتی که میخواست از رسانههایی که او را احاطه کرده بودند و فشارهایی که بسیاری از نمایندگان کنست بر وی اعمال میکردند پنهان شود، در منزل من در ساویون پناه گرفت.
ناوون از منزل من با رهبر حزب لیبرال، دکتر الیملخ ریمالت تماس گرفت که بعدها نامش توسط فعالان اصلی در حزبش به عنوان کاندیدای احتمالی دیگر مطرح شد، سومین رقیب برای ناوون و کاندیدای مورد نظر نخستوزیری مناخیم بگین، پروفسور اسحاق شاوا بود.
پس از اینکه محاسبه آرای مورد انتظار در کنست انجام شد، ناوون به این نتیجه رسید که شانس او برای انتخاب در مقابل پروفسور شاوا بسیار ضعیف است و به همین خاطر تلفنی با دکتر ریمالت صحبت کرد و از او پرسید آیا او موافق است آنطور که اسحاق عرصه را تغییر میدهد رقابت کند. پاسخ ریمالت مثبت بود و پس از مدت کوتاهی ناوون از منزل من به استودیو شبکه اول در تلویزیون رفت و کنارهگیریاش از رقابت ریاست جمهوری و حمایتش از دکتر ریمالت را به طور رسمی اعلام کرد.
اتفاقاً چند روز پیش از آن به همین خاطر وزیر ساخت و ساز و مسکن، گیدئون پات، از حزب لیبرال به خانه من آمد و از من خواست تا ناوون را متقاعد کنم که از نامزدیاش کنارهگیری کند، با این استدلال که شانسی در مقابل کاندیداتوری مسلم دکتر ریمالت ندارد.
ریمالت حقیقتاً نامزدی خود را اعلام کرد و این امر باعث خشم بسیار در جنبش آزادی شد. شکاف در جناح گاهال-توده آزادی بخش لیبرال- ایجاد شد. جنبش آزادی از پروفسور شاوا و لیبرالها از رهبرشان دکتر ریمالت حمایت میکردند. حزب ملی مذهبی به طور قاطع با ریمالت مخالفت کرد زیرا دوست نداشت کسی رئیسجمهور باشد که آموزش ربانیهای محافظهکار را گذرانده است.
هر دو آنها در نهایت امر ناوون را بر ریمالت ترجیح دادند و این امر مسیر را برای بازگشت او به کاندیداتوری هموار کرد. پروفسور شاوا متقاعد شد تا از نامزدی کنارهگیری کند و دکتر ریمالت هم وقتی که خبر رسید ناوون دوباره به عرصه بازگشته است، کنارهگیری کرد.
سرانجام ناوون تنها داوطلب باقی ماند و موفق به کسب آرا شد که در جلسه عمومی کنست ۲۹ ماه مه ۱۹۷۸ با حمایت بیسابقه فراگیر ۸۶ عضو کنست صورت گرفت. کسی مخالفت نکرد و تنها ۲۳ برگه خالی[رأی ممتنع] و ۱۱ عضو کنست بودند که در رأی گیری غایب بودند. در روز انتخاب اسحاق ناوون برای تصدی ریاست جمهوری اسرائیل، شادی بیپایانی داشتم.