یکی از الزامات واقعگرایی، ترجیح «دیالوگ» بر «مونولوگ» است. چون واقعیت اجتماعی واقعیت متکثر و غیرمونولوگ است. بنابراین مونولوگ بودن به خودی خود منفی است.
شهدای ایران: پرویز امینی نوشت:
خیلی وقت است که به ندرت و محدود اخبار و برنامههای سیاسی و حتی غیرسیاسی رسانه ملی را میبینم. تا بن دندان معتقدم رسانه باید در «مرز واقعیت» باشد. واقعیت مثبت یا منفی برایش فرقی نکند. بنابراین در مرز واقعیت بودن یعنی باید «ریسکپذیر» باشد و هزینههای واقعگرایی را آگاهانه بپذیرد. چون واقعیتها که همیشه به نفعش شکل نمیگیرد و همه ابعاد یک واقعیت نیز مثبت نیست. برای رسانه به ما هو رسانه، راهپیمایی 25 خرداد 88 همانقدر واقعیت است که 9 دی 88 واقعیت است.
پیشفرض پارادایم واقعگرایی این است که «واقعگرایی در نهایت و در برآیند، به نفع انقلاب اسلامی است». اما معنای این گزاره این نیست که تکتک واقعیتها به نفع جمهوری اسلامی است یا خواهد بود یا در مواجهه رسانهای، تنها واقعیتهایی را باید انتخاب کرد که به نفع انقلاب اسلامی باشد! نباید در برابر واقعیتهای منفی، یا سکوت کرد یا آنچنان مصلحتهای از حضرت آدم تا کنون را لحاظ کرد که خروجی رسانهای، یک چیز به غایت خنثی و بیاثر باشد.
یکی از الزامات واقعگرایی، ترجیح «دیالوگ» بر «مونولوگ» است. چون واقعیت اجتماعی واقعیت متکثر و غیرمونولوگ است. بنابراین مونولوگ بودن به خودی خود منفی است. اکنون که رسانههای جدید با سویه پست مدرنی، فضایی ایجاد کردهاند که «هر یک نفر همزمان نه یک رسانه بلکه چند رسانه است» و دسترسیها به رسانهها آنچنان است که جهان از دریچه رسانه درک و فهمیده میشود، انتخاب نگاه مونولوگ، یک جور «عقب ماندگی» فرهنگی و اجتماعی و سیاسی است.
مصبیت مونولوگ بودن در فضای فرهنگی و سیاسی و رسانهای، آنگاه مضاعفتر میشود که با مروری روزانه بر رسانهها چهرههای مدعی آزادی و گفتگو و چندصدایی، ببینیم که دیالوگ، انتخاب و ترجیح آنها نیز نیست و در مواردی وضع آنها از کسانی که مدعی این شعارها نیستند، بدتر است.
با پیشنهاد برخی دوستان، تکرار برنامه جهانآرا را دیدم. برنامهای که پیشتر نیز بخشهایی از آن را دیده بودم اما شوقی به لحاظ رسانهای در من ایجاد نکرده بود. چون احساس میکردم با اندک تفاوتی، همان تکرار کلیشههای پیشین است. اما برنامه اخیر تفاوت داشت. چون جایی در آن کلیشه پیشین نداشت. چرا که دیدم یک طرف گفتگو درباره بحث ترورهای تهران، فردی است (علی علیزاده) که به دلایلی مانند «لندننشینی» یا «داشتن سابقه گفتگو با بیبیسی» و...، در عرف رسانهای جمهوری اسلامی، خط قرمز محسوب میشد.
البته برای واقعگرایی، از علیزادهها بسی فراتر میتوان و باید رفت و علیزادهها در حکم «کف» واقعگراییاند. برنامه دیشب جهانآرا بارقه امیدی برای تغییر فضا به نفع پارادایم واقعگرایی است. امیدوارم نهضت ادامه داشته باشد.
خیلی وقت است که به ندرت و محدود اخبار و برنامههای سیاسی و حتی غیرسیاسی رسانه ملی را میبینم. تا بن دندان معتقدم رسانه باید در «مرز واقعیت» باشد. واقعیت مثبت یا منفی برایش فرقی نکند. بنابراین در مرز واقعیت بودن یعنی باید «ریسکپذیر» باشد و هزینههای واقعگرایی را آگاهانه بپذیرد. چون واقعیتها که همیشه به نفعش شکل نمیگیرد و همه ابعاد یک واقعیت نیز مثبت نیست. برای رسانه به ما هو رسانه، راهپیمایی 25 خرداد 88 همانقدر واقعیت است که 9 دی 88 واقعیت است.
پیشفرض پارادایم واقعگرایی این است که «واقعگرایی در نهایت و در برآیند، به نفع انقلاب اسلامی است». اما معنای این گزاره این نیست که تکتک واقعیتها به نفع جمهوری اسلامی است یا خواهد بود یا در مواجهه رسانهای، تنها واقعیتهایی را باید انتخاب کرد که به نفع انقلاب اسلامی باشد! نباید در برابر واقعیتهای منفی، یا سکوت کرد یا آنچنان مصلحتهای از حضرت آدم تا کنون را لحاظ کرد که خروجی رسانهای، یک چیز به غایت خنثی و بیاثر باشد.
یکی از الزامات واقعگرایی، ترجیح «دیالوگ» بر «مونولوگ» است. چون واقعیت اجتماعی واقعیت متکثر و غیرمونولوگ است. بنابراین مونولوگ بودن به خودی خود منفی است. اکنون که رسانههای جدید با سویه پست مدرنی، فضایی ایجاد کردهاند که «هر یک نفر همزمان نه یک رسانه بلکه چند رسانه است» و دسترسیها به رسانهها آنچنان است که جهان از دریچه رسانه درک و فهمیده میشود، انتخاب نگاه مونولوگ، یک جور «عقب ماندگی» فرهنگی و اجتماعی و سیاسی است.
مصبیت مونولوگ بودن در فضای فرهنگی و سیاسی و رسانهای، آنگاه مضاعفتر میشود که با مروری روزانه بر رسانهها چهرههای مدعی آزادی و گفتگو و چندصدایی، ببینیم که دیالوگ، انتخاب و ترجیح آنها نیز نیست و در مواردی وضع آنها از کسانی که مدعی این شعارها نیستند، بدتر است.
با پیشنهاد برخی دوستان، تکرار برنامه جهانآرا را دیدم. برنامهای که پیشتر نیز بخشهایی از آن را دیده بودم اما شوقی به لحاظ رسانهای در من ایجاد نکرده بود. چون احساس میکردم با اندک تفاوتی، همان تکرار کلیشههای پیشین است. اما برنامه اخیر تفاوت داشت. چون جایی در آن کلیشه پیشین نداشت. چرا که دیدم یک طرف گفتگو درباره بحث ترورهای تهران، فردی است (علی علیزاده) که به دلایلی مانند «لندننشینی» یا «داشتن سابقه گفتگو با بیبیسی» و...، در عرف رسانهای جمهوری اسلامی، خط قرمز محسوب میشد.
البته برای واقعگرایی، از علیزادهها بسی فراتر میتوان و باید رفت و علیزادهها در حکم «کف» واقعگراییاند. برنامه دیشب جهانآرا بارقه امیدی برای تغییر فضا به نفع پارادایم واقعگرایی است. امیدوارم نهضت ادامه داشته باشد.