هر روز به ملاقات صبح ازل می رفتم و مداد به دست و سراپاگوش هرچه او می گفت یادداشت می کردم و هر شب با یک خزانه پر از معلومات مهمه و اطلاعات مفیده به منزل خود مراجعت می کردم ...
به گزارش شهدای ایران، کشورهای امپریالیستی و استعمارگر غربی برای بدست گرفتن زمام امور و شریان اصلی دولت های دست نشانده ی خود در کشورهای جهان سوم از حربه های گوناگونی استفاده میکردند. یکی از این حربه ها تربیت و آموزش افرادی بااستعداد و ماهر برای جاسوسی و جمع آوری اطلاعات دقیق از این کشورها بود. افردای که گاها چنان بر ماموریت خود تمرکز کرده و غرق می شدند که به یکی از متخصصان در مسایل مربوط به آن کشور تبدیل شده و حتی نامشان به عنوان مورخ به ثبت می رسید.
یکی از این افراد آموزش دیده فردی انگلیسی به نام «ادوارد براون» بود. «ادوارد گرانویل براون» فرزند «بنیامین براون» در سال 1862م. مصادف با سال 1240ه.ش. در شهر «اولی انگلستان» در خانوادهای بسیار ثروتمند متولد شد. پدرش ریاست یک کارخانهی کشتیسازی و ماشینسازی را برعهده داشت. براون دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسهی معروف اعیان و اشراف انگلستان یعنی مدرسهی «ایتن»به پایان رساند. او یک دانشآموز معمولی بود و معلمین و خانوادهاش نتوانستند بفهمند که براون در چه رشتهای استعداد دارد.
براون با وجود تحصیل در دانشگاه کمبریج، تمام وقت خود را صرف آموزش زبان فارسی و عربی میکرد و تألیفات او نیز عمدتاً ادبی و سیاسی بود و در دانشگاه هم سمت رئیس کرسی زبانشناسی و آموزش زبان فارسی را دارا بود. وی قبل از ورود به ایران زبان فارسی را نیک یاد گرفت تا آنجا که هنگام ورود به ایران نیز اشعار مثنوی مولوی را به آواز میخواند. به این ترتیب گزینهی بسیار ایدهآلی برای فرستاده شدن به ایران از سوی دربار ملکه شناخته می شد.
اگرچه ادوارد براون به عنوان مستشرق و ایران شناسی انگلیسی شناخته شده است اما براساس برخی اسناد او تربیت شدهی سازمان جاسوسی انگلیس بود. او در حالی دانش آموختهی رشتهی پزشکی بود که در طول عمر خود نه بیماری مداوا نموده و نه این رشته را تدریس کرده است. تألیفات او به طور کامل در رشتهی علوم انسانی بهخصوص ادبیات ایران و تصوف است ولی فوق تخصص فرقهشناسی و استاد اعظم تفرقهافکنی است.
حمایت از مشروطه به سبک انگلیسی
وی در دوران مشروطیت حامی مشروطهخواهان بوده و کتابهای «تاریخ ادبیات ایران»، «انقلاب ایران» و «یکسال در میان ایرانیان» را نوشته است در حالی که رشته ی تخصصی اش پزشکی بود؟! او همچنین یک چهرهی معروف فراماسونری بود و از طرف دولتی تفرقهافکن مانند انگلستان به ایران مأمور شده بود مدعی بود که هدفی جز خدمت به ادبیات ایران و حمایت از انقلاب مشروطه نداشته است .
ادوارد براون اگرچه در تألیفاتش اهداف سفرش به ایران را سه چیز معرفی کرده است: مطالعه در مورد امراض موجود در ایران، سیاحت و گردش، تکمیل زبان فارسی؛ اما بیش از آنکه بی تاب این اهداف باشد با فرقه های انحرافی و ضاله در ایران پیوند برقرار کرده و برای تقویت آنان تلاش می کرد.
شاهد مدعای دروغ بودن اهداف اعلامی براون اینکه او برخلاف این اهداف قبل از ورود به ایران زبانفارسی را مثل زبان مادری مسلط بود و در طول سفر، پزشک بودن خود را مخفی میکرد و هیچ اثر مکتوبی از او در مورد پزشکی و شناخت امراض در ایران وجود ندارد. مگر بهصورت جزئی و گذرا که آن هم از طب سنتی ایران یاد کرده است.
جهانگردی که مهمان شاهزادگان بود
بهعلاوه براون برخلاف توریستها و جهانگردان اوقات خود را با شاهزادهها و حاکمان شهرها و چهرههای معروف فراماسون در خانههای مجلل حاکمان شیراز، یزد و کرمان میگذراند و روزهای زیادی از اوقات خود در ایران را در منزل ماسونها، بابیها و بهاییها گذرانده و از بریانی و سفرهی حاکم شیراز، یزد و کرمان متنعم بوده است و در بدو ورود به هر شهر اول سراغ بابیها و بهاییها و حتی قبور آنان را میگرفته است و حتی از پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه- «آقای پولاک»هم کمتر با مردم عادی رابطه داشته است، از اینرو هدف ادوارد براون از سفر به ایران و تمرکز بر ادبیات و مسائل سیاسی ایران چیزی جز جاسوسی برای مزدوران انگلیسی نبود و آموزش و حرفه ی پزشکی پوششی برای فعالیت های جاسوسی وی بود.
براون -جاسوس و مأمور مخفی دولت انگلیس که از طرف دولت منادی تفرقه، یعنی انگلیس به ایران مأمور شده- دلش برای ادبیات و فرهنگ ایران نسوخته بلکه برای شناسایی و تقویت دوستان فراماسونر خود و تبلیغ و حمایت از فرقههای همگرا با سیاستهای استعماری انگلستان وارد ایران شده بود؛ در واقع از روزی که در انگلستان مشغول فراگیری زبان فارسی شد بورسیهی سازمان اطلاعاتی انگلستان بوده و برای تحکیم سلطهی انگلستان بر ایران تربیت میشده است.
از فعالیت هاو اقدامات ضد اسلامی و ضد ملی وی میتوان به:
_حمایت از باستانگرایی و ترویج آیین زرتشت و ترسیم چهرهای نامطلوب از اسلام به منظور تشدید تضاد میان اسلام و زرتشت. وی در یزد، اول به سراغ موبدان زرتشتی رفت و حمایت همه جانبهی خود را از آنان اعلام کرد و سعی نمود تلاشهای«مانکجی هاتریا» را تکمیل نماید.
_علاوه بر بهاییت با فرقههای اسماعیلیه، شیخیه و دراویش نیز در ارتباط بوده و تقویت آنان در مقابل مذهب رسمی کشور یعنی شیعهی اثنیعشری و نوشتن کتب و مقاله در دفاع از این فرقهها نیز جزومأموریت او بوده است.
_سرقت و قاچاق نسخههای خطی به خصوص کتب عتیقه و گران قیمت به منظور تضعیف بنیهی فرهنگی و اسلامی کشور و قاچاق اشیای عتیقه به خارج از کشور
_انجام فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی مخرب در دوران مشروطه جهت انحراف نهضت مشروطه از اسلام و فرهنگ ملی
_برقراری رابطه با افراد فرهیخته و فرهنگی (که وابسته به جریان شوم فراماسونری بوده و یا با اهداف انگلیس در ایران هماهنگ بودهاند) بهمنظور زمینهسازی فرهنگی و اجتماعی سلطهی امپریالیستی انگلستان
ایران شناس یا مبلغ بابیت
اگرچه هریک از بخش های زندگی براون قابلیت بررسی انطباق با سیاست های استعماری روباه پیر را دارد اما بی شک یکی از مهمترین و در عین حال حساس ترین این سیاستها ایجاد و حمایت از فرقه ی ضاله ی بابیت و بهاییت است. استعمار انگلیس برای درهم شکستن مقاومت مردم کشورهایی نظیر ایران، یکی از ثمربخش ترین اقدامات را بی هویت کردن ایرانیان از طریق زدن ریشه های هویت بخش ایرانیان می دانست. ایجاد فرقه های انحرافی و گمراه همچون بابیت و بهاییت یکی از این راه ها بود.
ادوارد براون نیز به عنوان یکی از عوامل انگلیس تلاش کرد تا سهم خود را در زمینه تقویت این فرقه های ضاله ایفا کند. وی با جمع آوری و بازنویسی کتاب خاطرات «میرزا جانی کاشانی» از نخستین ایرانیانی که بوسیله ی علی محمد باب به انحراف کشیده شد؛ تلاش می کند تا تاریخ این فرقه ی استعمارساخته را احیاء کند. او در بخشی از مقدمه ی این کتاب که -قدیمی ترین کتاب بابیت است- از اینکه نتوانسته است متن کامل کتاب خاطرات را به دست بیاورد، ابراز تاسف می کند.
بسیاری از نویسندگان بهایی اشاره هایی به آنچه خدمات براون به بابیت نامیده اند؛ می کنند. تا جایی که برخی او را بابی مسلک می دانند از جمله در کتاب «نقطه الکاف» -خاطرات میرزا جانی شیرازی- که براون گردآورنده و نویسنده ی مقدمه ی آن است از او با عنوان «اقل العباد» نام برده می شود.
«عبدالحسین آواره» نویسنده ی بهایی و مولف کتاب «کواکب الدریه» که به بررسی تاریخ بهاییت می پردازد، از ملاقات براون با عباس افندی جانشین بهاءالله و بنیانگذار فرقه بهاییت در شهر عکا اشاره می کند. او خود نیز در مقدمه کتاب «نقطه الکاف» از سفرش به عکا برای دیدار با حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و سفرش به قبرس و دیدار با یحیی نوری معروف به صبح ازل (روسای دوفرقه ی اصلی بابیت) اشاره کرده و از دیدارش با صبح ازل اینگونه یاد می کند: "در قبرس قریب به پانزده روز ماندم و در این مدت هر روز به ملاقات صبح ازل می رفتم (...) و مداد به دست و سراپاگوش هرچه او می گفت یادداشت می کردم و هر شب با یک خزانه پر از معلومات مهمه و اطلاعات مفیده به منزل خود مراجعت می کردم."
خیابان ادوارد براون در تهران!
جاسوسی یک انگلیسی در ایران و همچنین تلاش او برای تقویت فرقه های منحرف شاید چندان اتفاق عجیب و غیرمنتظره ای نباشد اما ماجرا جایی اعجاب آور و غیرقابل باور می شود که یکی از خیابان های مرکز شهر تهران به نام این جاسوس طرفدار بابیت نامگذاری شده باشد! و در طول چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی این نام همچنان پابرجا باشد.
خیابان ادوارد براون نام یکی از خیابان های مرکزی تهران دقیقا چسبیده به دانشگاه تهران و بین خیابان کارگر و 16 آذر است. درست جایی که هر دانشجو که تصمیم به حضور در دانشگاه مادر ایران را داشته باشد، با آن روبرو شود! شاید 35 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی اکنون زمان آن رسیده باشد که تصمیم گیران شهر تهران به خصوص اعضای محترم شورای شهر اقدامی فوری برای پاک کردن این لکه ننگ از خیابان های تهران انجام دهند.
براون با وجود تحصیل در دانشگاه کمبریج، تمام وقت خود را صرف آموزش زبان فارسی و عربی میکرد و تألیفات او نیز عمدتاً ادبی و سیاسی بود و در دانشگاه هم سمت رئیس کرسی زبانشناسی و آموزش زبان فارسی را دارا بود. وی قبل از ورود به ایران زبان فارسی را نیک یاد گرفت تا آنجا که هنگام ورود به ایران نیز اشعار مثنوی مولوی را به آواز میخواند. به این ترتیب گزینهی بسیار ایدهآلی برای فرستاده شدن به ایران از سوی دربار ملکه شناخته می شد.
اگرچه ادوارد براون به عنوان مستشرق و ایران شناسی انگلیسی شناخته شده است اما براساس برخی اسناد او تربیت شدهی سازمان جاسوسی انگلیس بود. او در حالی دانش آموختهی رشتهی پزشکی بود که در طول عمر خود نه بیماری مداوا نموده و نه این رشته را تدریس کرده است. تألیفات او به طور کامل در رشتهی علوم انسانی بهخصوص ادبیات ایران و تصوف است ولی فوق تخصص فرقهشناسی و استاد اعظم تفرقهافکنی است.
حمایت از مشروطه به سبک انگلیسی
وی در دوران مشروطیت حامی مشروطهخواهان بوده و کتابهای «تاریخ ادبیات ایران»، «انقلاب ایران» و «یکسال در میان ایرانیان» را نوشته است در حالی که رشته ی تخصصی اش پزشکی بود؟! او همچنین یک چهرهی معروف فراماسونری بود و از طرف دولتی تفرقهافکن مانند انگلستان به ایران مأمور شده بود مدعی بود که هدفی جز خدمت به ادبیات ایران و حمایت از انقلاب مشروطه نداشته است .
ادوارد براون اگرچه در تألیفاتش اهداف سفرش به ایران را سه چیز معرفی کرده است: مطالعه در مورد امراض موجود در ایران، سیاحت و گردش، تکمیل زبان فارسی؛ اما بیش از آنکه بی تاب این اهداف باشد با فرقه های انحرافی و ضاله در ایران پیوند برقرار کرده و برای تقویت آنان تلاش می کرد.
شاهد مدعای دروغ بودن اهداف اعلامی براون اینکه او برخلاف این اهداف قبل از ورود به ایران زبانفارسی را مثل زبان مادری مسلط بود و در طول سفر، پزشک بودن خود را مخفی میکرد و هیچ اثر مکتوبی از او در مورد پزشکی و شناخت امراض در ایران وجود ندارد. مگر بهصورت جزئی و گذرا که آن هم از طب سنتی ایران یاد کرده است.
جهانگردی که مهمان شاهزادگان بود
بهعلاوه براون برخلاف توریستها و جهانگردان اوقات خود را با شاهزادهها و حاکمان شهرها و چهرههای معروف فراماسون در خانههای مجلل حاکمان شیراز، یزد و کرمان میگذراند و روزهای زیادی از اوقات خود در ایران را در منزل ماسونها، بابیها و بهاییها گذرانده و از بریانی و سفرهی حاکم شیراز، یزد و کرمان متنعم بوده است و در بدو ورود به هر شهر اول سراغ بابیها و بهاییها و حتی قبور آنان را میگرفته است و حتی از پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه- «آقای پولاک»هم کمتر با مردم عادی رابطه داشته است، از اینرو هدف ادوارد براون از سفر به ایران و تمرکز بر ادبیات و مسائل سیاسی ایران چیزی جز جاسوسی برای مزدوران انگلیسی نبود و آموزش و حرفه ی پزشکی پوششی برای فعالیت های جاسوسی وی بود.
براون -جاسوس و مأمور مخفی دولت انگلیس که از طرف دولت منادی تفرقه، یعنی انگلیس به ایران مأمور شده- دلش برای ادبیات و فرهنگ ایران نسوخته بلکه برای شناسایی و تقویت دوستان فراماسونر خود و تبلیغ و حمایت از فرقههای همگرا با سیاستهای استعماری انگلستان وارد ایران شده بود؛ در واقع از روزی که در انگلستان مشغول فراگیری زبان فارسی شد بورسیهی سازمان اطلاعاتی انگلستان بوده و برای تحکیم سلطهی انگلستان بر ایران تربیت میشده است.
از فعالیت هاو اقدامات ضد اسلامی و ضد ملی وی میتوان به:
_حمایت از باستانگرایی و ترویج آیین زرتشت و ترسیم چهرهای نامطلوب از اسلام به منظور تشدید تضاد میان اسلام و زرتشت. وی در یزد، اول به سراغ موبدان زرتشتی رفت و حمایت همه جانبهی خود را از آنان اعلام کرد و سعی نمود تلاشهای«مانکجی هاتریا» را تکمیل نماید.
_علاوه بر بهاییت با فرقههای اسماعیلیه، شیخیه و دراویش نیز در ارتباط بوده و تقویت آنان در مقابل مذهب رسمی کشور یعنی شیعهی اثنیعشری و نوشتن کتب و مقاله در دفاع از این فرقهها نیز جزومأموریت او بوده است.
_سرقت و قاچاق نسخههای خطی به خصوص کتب عتیقه و گران قیمت به منظور تضعیف بنیهی فرهنگی و اسلامی کشور و قاچاق اشیای عتیقه به خارج از کشور
_انجام فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی مخرب در دوران مشروطه جهت انحراف نهضت مشروطه از اسلام و فرهنگ ملی
_برقراری رابطه با افراد فرهیخته و فرهنگی (که وابسته به جریان شوم فراماسونری بوده و یا با اهداف انگلیس در ایران هماهنگ بودهاند) بهمنظور زمینهسازی فرهنگی و اجتماعی سلطهی امپریالیستی انگلستان
ایران شناس یا مبلغ بابیت
اگرچه هریک از بخش های زندگی براون قابلیت بررسی انطباق با سیاست های استعماری روباه پیر را دارد اما بی شک یکی از مهمترین و در عین حال حساس ترین این سیاستها ایجاد و حمایت از فرقه ی ضاله ی بابیت و بهاییت است. استعمار انگلیس برای درهم شکستن مقاومت مردم کشورهایی نظیر ایران، یکی از ثمربخش ترین اقدامات را بی هویت کردن ایرانیان از طریق زدن ریشه های هویت بخش ایرانیان می دانست. ایجاد فرقه های انحرافی و گمراه همچون بابیت و بهاییت یکی از این راه ها بود.
ادوارد براون نیز به عنوان یکی از عوامل انگلیس تلاش کرد تا سهم خود را در زمینه تقویت این فرقه های ضاله ایفا کند. وی با جمع آوری و بازنویسی کتاب خاطرات «میرزا جانی کاشانی» از نخستین ایرانیانی که بوسیله ی علی محمد باب به انحراف کشیده شد؛ تلاش می کند تا تاریخ این فرقه ی استعمارساخته را احیاء کند. او در بخشی از مقدمه ی این کتاب که -قدیمی ترین کتاب بابیت است- از اینکه نتوانسته است متن کامل کتاب خاطرات را به دست بیاورد، ابراز تاسف می کند.
بسیاری از نویسندگان بهایی اشاره هایی به آنچه خدمات براون به بابیت نامیده اند؛ می کنند. تا جایی که برخی او را بابی مسلک می دانند از جمله در کتاب «نقطه الکاف» -خاطرات میرزا جانی شیرازی- که براون گردآورنده و نویسنده ی مقدمه ی آن است از او با عنوان «اقل العباد» نام برده می شود.
«عبدالحسین آواره» نویسنده ی بهایی و مولف کتاب «کواکب الدریه» که به بررسی تاریخ بهاییت می پردازد، از ملاقات براون با عباس افندی جانشین بهاءالله و بنیانگذار فرقه بهاییت در شهر عکا اشاره می کند. او خود نیز در مقدمه کتاب «نقطه الکاف» از سفرش به عکا برای دیدار با حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و سفرش به قبرس و دیدار با یحیی نوری معروف به صبح ازل (روسای دوفرقه ی اصلی بابیت) اشاره کرده و از دیدارش با صبح ازل اینگونه یاد می کند: "در قبرس قریب به پانزده روز ماندم و در این مدت هر روز به ملاقات صبح ازل می رفتم (...) و مداد به دست و سراپاگوش هرچه او می گفت یادداشت می کردم و هر شب با یک خزانه پر از معلومات مهمه و اطلاعات مفیده به منزل خود مراجعت می کردم."
خیابان ادوارد براون در تهران!
جاسوسی یک انگلیسی در ایران و همچنین تلاش او برای تقویت فرقه های منحرف شاید چندان اتفاق عجیب و غیرمنتظره ای نباشد اما ماجرا جایی اعجاب آور و غیرقابل باور می شود که یکی از خیابان های مرکز شهر تهران به نام این جاسوس طرفدار بابیت نامگذاری شده باشد! و در طول چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی این نام همچنان پابرجا باشد.
خیابان ادوارد براون نام یکی از خیابان های مرکزی تهران دقیقا چسبیده به دانشگاه تهران و بین خیابان کارگر و 16 آذر است. درست جایی که هر دانشجو که تصمیم به حضور در دانشگاه مادر ایران را داشته باشد، با آن روبرو شود! شاید 35 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی اکنون زمان آن رسیده باشد که تصمیم گیران شهر تهران به خصوص اعضای محترم شورای شهر اقدامی فوری برای پاک کردن این لکه ننگ از خیابان های تهران انجام دهند.
*دانشجو