به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ حاج صادق آهنگران در مورد شعرها و مثنوی هایی که بعد از جنگ سروده شد می گوید: چند وقتی بعد از پایان جنگ، در یکی از روز نامه ها شعری بسیار پر محتوا و معنا دار دیدم، که خیلی به دلم چسبید و آن را در مراسمی که برای شهدا در اهواز برگزار شد، خواندم. شاعری اصفهانی به نام « فرید طهماسبی » آن را سروده بود.
مدتی بعد ، وقتی [ شهید ] « سید مرتضی آوینی » نوار آن مراسم را شنید ، خیلی خوشش آمد و کاست را از من گرفت و تیتراژ برنامه ی روایت فتح کرد.
این شعر که تحت عنوان « مثنوی شهادت » به صورت انبوه تکثیر و پخش شد، مورد استقبال مردم قرار گرفت و هنوز هم بسیار از آن استفاده می شود.
راستش در این سال ها که من نوکری امام حسین صلوات الله علیه را می کنم، چندین شعر و مثنوی، حسابی با دلم بازی کرد . یکی از آن ها همین « سبک بالان » بود ، که خیلی حال مرا تغییر داد. این مثنوی زبان حال همه ی کسانی است که از قافله جا مانده اند و سال ها با شهدا محشور بوده، اما حالا دست شان از همه ی آن روز ها کوتاه است، لذا تمام بچه های جبهه و جنگ، با این شعر رابطه ای صمیمی برقرار کرده و آن را زبان حال خودشان می دانند:
سبک بالان خرامیدند و رفتند
مرا بی چاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند
ترحم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان این چه سودا بود با من
رفیقان رسم هم دردی کجا رفت
جوان مردان جوان مردی کجا رفت
مرا این پشت مگذارید بی بال
گناهم چیست پایم بود در خواب
در این شعر ، هم از شهدا گله و شکایت شده بود و هم در آخرش ، روزنه ی امیدی باز می شد، جایی که می گفت:
الا ای عاشق اندوهگینم
نمی خواهم تو را غمگین ببینم
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز باز است
بعد ها که فرید طهماسبی را دیدم، از چگونگی سرودن شعر سوال کردم و ایشان جریان سرودن آن را برایم این گونه تعریف کرد : « قبل از سرودن این شعر، حدود یک هفته در مزار شهدا بیتوته کردم . حال خوشی بهم دست داد. بعدش به خانه رفتم و دست به قلم شدم و شعر از ذهنم آمد روی کاغذ. »
این مثنوی در حقیقت، عنایت شهدا به شاعر بوده و به همین دلیل، از آثار دل نشین و اجراهای ماندگار من هم شد.
مدتی بعد، باز هم در یکی از روزنامه ها شعری خواندم، که آن هم مثل « مثنوی شهادت » محتوای خوبی داشت، با این تفاوت که در بعضی جاها به کسانی که با بچه ها ی جنگ خوب تا نکرده و در خور شخصیت شان با آن ها برخورد نکرده بودند، تشر می زد. مخصوصا در ابیات آخر مثنوی، به عینه زبان حال جامعه بود که چطور با کسانی که روزگاری جان خویش را برای این مرز و بوم در طبق اخلاص گذاشته بودند، ناروا برخورد می شود و حتی آن ها را طرد می کنند . آن جا که می گوید:
اگر داغ دین بر جبین می زنید
چرا دشنه بر پشت دین می زنید
خموشید و آتش به جان می زنید
زبونید و زخم زبان می زنید
ویا در قسمت هایی از شعر، از کسانی که جنگ را قبول نداشتند و طعنه به بچه های جبهه می زدند، گله و شکایت می کرد و آخر هم می گفت:
کنون صبر باید بر این داغ ها
که پر گل شود کوچه ها باغ ها
کجایند مردان بی ادعا
شاعر این مثنوی « علیرضا قزوه » بود و من آن را در یکی از محافل خواندم.
پس از این که « مثنوی شهادت » تا مدت ها تیتراژ برنامه ی روایت فتح شد و از شبکه ی یک پخش گردید، یک روز [ شهید ] سید مرتضی آوینی مرا دید گفت: « این شعر مدت پخشش زیاد شده ، چیز جدیدی نخوندی ؟ » من همین شعری را که تازه خوانده بودم به او معرفی کردم :
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفته ام
شب و های های غریبانه ام
جناب آوینی از این شهر هم خوشش آمد و آن را جای گزین شعر قبلی کرد. بار اول یا دومی که این مثنوی به عنوان تیتراژ روایت فتح از تلویزیون پخش شد، سید مرتضی آوینی در فکه به شهادت رسید.
این شعر هم مثل « مثنوی شهادت »، ارتباط خوبی با رزمندگان برقرار کرد و زبان حال آنان بود، حتی قسمت هایی از این شعر در قالب شعار بر روی پلاکاردها نوشته شد.