برای مثال سریال «ثریا» که اتفاقا ساخته همین کارگردان سریال پایتخت نیز بود، آن چنان مورد نقد فکار عمومی قرار گرفت که حتی مصاحبه های مهندسی شده رسانه ملی مبنی بر خوب و آموزنده بودن آن نیز افاقه نکرد و مسئولین رسانه ملی مجبور شدند با حذف و تقطیع قسمت هایی از آن، به پخش ثریا خاتمه دهند.
در نقطه مقابل، سریال فاخری چون «مختارنامه» قرار دارد که علی رغم پخش چند باره آن از شبکه های مختلف تلویزیون و همچنین ساخت چند فیلم تلویزیونی با استفاده از بخش های گوناگون آن، هنوز هم با اقبال عمومی مواجه است. حتی آوازه این سریال به ایران نیز محدود نشده و در خارج از مرزهای ایران نیز طرفداران پر و پا قرصی دارد.
شاید بتوان گفت سریال پایتخت نیز جزو همین معدود سریال های تلویزیونی باشد که توانسته است جای خود را در بین خانه های مردم ایران باز کند به طوری که این شب ها، در اکثر جمع های خانوادگی در مورد آن صحبت می شود.
بنابراین این سوال مهم است که بپرسیم سریال پایتخت دارای چه خصوصیات و ویژگی های بوده که توانسته است این چنین ذهن مخاطب ایرانی را با خود همراه سازد و مورد قبول آنان افتد؟
شاید در وهله اول بتوان گفت که کارگردانی خوب، تصویربرداری نسبتا بدیع، و سناریویی به هم پیوسته، موجب چنین مطلوبیتی شده است. این موضوع اگر چه درست است اما به نظر نمی رسد که از اولویت اولیه برخوردار باشد. در حقیقت «مزیت نسبی» سریال پایتخت نسبت به سایر مجموعه های تلویزیونی در این خصوصیات نیست. چه آنکه سریال های متعددی بوده اند که دارای خصوصیات فوق الذکر بوده، اما با اقبال عمومی مواجه نشدند. حتی سریال های دیگر همین کارگردان محترم نیز علی رغم دارا بودن تکنیک های کارگردانی و تصویربرداری مشابه، تا بدین حد مورد توجه قرار نگرفته است. بنابراین باید علت این برتری را در جای دیگر جست.
به نظر می رسد مهم ترین علت برتری و مزیت نسبی سریال پایتخت نسبت به سایر مجموعه های تلویزیونی، نزدیکی آن به «زندگی عامه» مردم ایران و کناره گرفتن از فرم های مرسوم و رایج در سایر سریال ها باشد. توضیح آنکه اکثر سریال های رسانه ملی هیچ نسبتی با زندگی مردم ایران و «فرهنگ عمومی» جامعه مخاطب ندارند. آدم ها، دیالوگ ها و لوکیشن های سریال های رسانه ملی متعلق به مردم تهران آن هم از «ونک به بالا» هستند. اکثر نماها و لوکیشن ها در خیابان های بالای پایتخت و در خانه های آپارتمانی مدرن و لوکس تصویر برداری می شوند. آدم ها فقط نوع خاصی از پوشش که متعلق به طبقه مثلا مدرن است را استفاده می کنند و از نوع خاصی حرف ها و اصطلاحات استفاده می کنند. این آدم ها و لوکیشن ها هیچ نسبتی به «عامه مردم» و «فرهنگ عامه» جامعه ایران ندارند. شاید بتوان گفت که اصلا ایرانی نیستند. همین بلا در فیلم های سینمایی است که سینمای ایران را با «بحران مخاطب» مواجه کرده و کمتر ایرانی حاضر است سینما برود و فیلم های پرت و پلا و به دور از واقعیت زندگی خود و جامعه اش را تماشا کند.
اما در سریال پایتخت بر عکس، آدم ها و کارکترها، همین آدم های معمولی هستند که همه ما هر روز در کوچه و خیابان مشاهده می کنیم. معمولیِ معمولی. مثل «نقی معمولی» و «ارسطو عامل». خوشی ها و ناخوشی های آنان مانند اکثر مردم ایران معمولی است. مشکلات آنان از جنس مشکلات مردم ایران است. حتی نحوه برطرف کردن مشکلات شان نیز مانند اکثر قریب به اتفاق مردم ایران است. (مانند نامه نوشتن به رئیس جمهور)
در حقیقت علت برتری این سریال، همذات پنداری مخاطب ایرانی با آن است. چه از حیث کارکترها و چه از حیث نماها و لوکیشن ها که دست بر قضا از فضای ونک به بالا و آپارتمان های مدرن خارج شده و به فضای جامعه ایرانی نزدیک می شود. از شهرهای کوچک و بزرگ شمالی و جنوبی کشور، نماها و سکانس هایی تصویربرداری می شود. حتی وقتی خانواده نقی معمولی وارد شهر درندشت تهران می شود، باز هم کارگدان سریال، خانواده ای را انتخاب می کند که جزو خانواده های معمولی تهرانی است نه بالا شهری های فیس و افاده ای.
ارائه تصویری زیرپوستی از نقش «مذهب» در کارکترها و شخصیت های موجود در سریال نیز خود عامل دیگری به عنوان برتری این سریال شناخته می شود. البته کارگردان محترم به درستی سعی کرده که غیرمستقیم به این موضوع بپردازد. هرچند ارائه تصویر مذهب در این سریال، در همان لایه و سطح رویین مذهب باقی مانده و به سطوح عمیق تر دین پرداخته نمی شود، اما تا به همین جا هم جای بسی خوشحالی است. که بالاخره هنرمند و کارگردانی متوجه شد برای آنکه بتواند در دل «مخاطب دیندار ایرانی» جا باز کند، ناچار است که المان ها و نمادهای مذهبی را نیز نادیده نگیرد.
باری، تجربه سریال پایتخت نشان داده است که هنرمندان و کارگردانان و به تبع آن لشگر هزاران نفری رسانه ملی، هرگاه به جامعه واقعی مردم ایران نزدیک شد و از زندگی، دغدغه ها، خوشحالی ها و بدحالی های آنان، اثر هنری خلق کرد، به شدت مورد توجه مردم نیز قرار گرفت. ای کاش این موضوع را طبقه هنرمند مثلا روشنفکر ایرانی نیز بفهمد و از ساخت آثار صد من یک غاز خود که هیچ نسبتی با جامعه ایران ندارد دست بردارد.
*یقینا این سریال نیز مانند دیگر آثار هنری، دارای نقاط ضعفی نیز بوده که جهت جلوگیری از اطاله کلام و عدم ارتباط با فحوای کلی این مطلب، از گفتن آن صرف نظر شده است.