فاجعه «صمود»؛دزدی دریایی، فتوای سکوت و رسوایی ابدی "غربزدگان داخلی" و "حکام بیغیرت عرب"

شهدای ایران:سرویس بین الملل/هادی زارع/واقعه تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به «کاروان صمود» نه یک حادثه مجزا، بلکه یک محک تمامعیار انسانی و تمدنی بود که پرده از حقیقت تلخ دوگانگی جهانی برداشت. در یک سو، قهرمانی و غیرت جمع قلیلی از آزادیخواهان جهانی از حدود ۴۰ کشور مختلف قرار داشت که برای شکستن محاصره و رساندن کمک به مظلومان غزه، شرافت خود را به نمایش گذاشتند و در سوی دیگر، سقوط اخلاقی و استراتژیک بخش عظیمی از جهان، شامل سازمانهای بینالمللی و بهویژه حکام عربی که شراکت در سکوت را بر یاری مظلوم ترجیح دادند و در داخل، جریان غربزدهای که توهم بیطرفی را به بهای خیانت ملی میفروشد. این جنایت، در میان سکوت کرکنندهای روی داد که در تاریخ بهعنوان "فتوای سکوت در برابر نسلکشی" ثبت خواهد شد.
۱. کاروان صمود: نماد غیرت بشری در برابر استکبار عریان
زمانی که کاروان متشکل از نزدیک به ۵۰ کشتی، با پرچمهای غیرتمندانه در آبهای بینالمللی به سمت غزه حرکت میکرد، پیامی ساده اما پرمحتوا را به جهان ارسال نمود: انسانیت هنوز زنده است. در میان قحطی، تجاوز مستمر و مرگ هزاران انسان بیگناه، این کاروان یک عمل صرفاً بشردوستانه نبود؛ بلکه یک عمل حاکمیتی و اخلاقی بود که بیتفاوتی و ترس سران کشورهای مدعی را به سخره گرفت. اقدام رژیم منفور صهیونیستی در دزدی دریایی، توقیف کمکها و تجاوز به حریم آزادی عبور و مرور، در میان سکوت مرگبار سازمانهای بینالمللی که خود را متولی حقوق بشر میدانند، نشان داد که مفهوم "قانون بینالملل" تنها ابزاری در دست قدرتهای زورگو و در راستای حفظ منافع تروریستها است.
۲. خیانت عُظما: حکام عرب در قامت شرکای جرم
در حالی که مردم غزه، چشم به ساحل دوخته و منتظر یک جرعه آب و اندکی غذا از سوی این کاروان بودند، حکام برخی کشورهای عربی، با وجود ادعاهای رنگارنگ و ثروت هنگفت، نه تنها از اقدام قاطع و فشار سیاسی بر رژیم صهیونیستی خودداری ورزیدند، بلکه با سیاست "عادیسازی روابط"، عملاً به ابزاری برای تثبیت قدرت دشمن بدل شدند.
این بیغیرتی استراتژیک، که ریشه در ترس از کدخدای خودخوانده جهان (آمریکا) و منافع شخصی آغشته به نفت دارد، لکه ننگی ابدی بر دامان آنها نشاند. این سردمداران با چشم بستن بر نسلکشی دو ساله و جنایات آشکار، نه تنها به آرمان فلسطین، بلکه به شرافت و هویت اسلامی خود پشت کردند. آنها با این رفتار، عملاً ثابت کردند که تنها نگران بقای تاج و تخت لرزان خویش هستند و هزینه این بقا، ریخته شدن خون هزاران زن و کودک در غزه است. تاریخ، این دوران را نه عصر پیشرفت، بلکه عصر "نفاق تمدنی" و "خیانت حکام به امت" ثبت خواهد کرد.
۳. استحالهی فکری: غربزدگان داخلی و دکترین بلاهت ملی
این فاجعه تنها محدود به حوزه بینالملل و سران عرب نیست؛ چرا که نفوذ سرطانوار این نوع تفکر، در رگهای تصمیمگیری و ذهنیتسازی در داخل مرزهای ایران اسلامی نیز رخنه کرده است. برخی جریانهای داخلی که با توهم «تعدیل با غرب» و «حفظ منافع از طریق بیتفاوتی» زیست میکنند، با کمال وقاحت و بلاهت، دم از "عدم ارتباط نسلکشی غزه با منافع ملی ایران" میزنند.
این ادعا، نه یک تحلیل سیاسی، بلکه اوج فساهت فکری و سقوط شناختی است. دل بستن به گشایش گرههای داخلی به دست دشمنی که خوی وحشیگری و استکبارش، از قتل عام بومیان آمریکا تا تجاوز به کاروان صمود، اظهر من الشمس است، نشان از عقیم بودن مغز از درک استراتژیک و پُر بودن آن از توهمات خودباختگی دارد. این تفکر که با دوری جستن از مقاومت و بستن چشم بر جنایات، میتوان «خشم کدخدا» را فرو نشاند و منافع را حفظ کرد، چیزی جز عذر بدتر از گناه برای خیانت به آرمانها و وطن نیست.
نتیجهگیری: انتخاب جبهه در نبرد حق و باطل
واقعه کاروان صمود، باری دیگر ثابت کرد که تنها زبان قابل فهم برای قدرتهای استکباری، زبان قدرت و اقتدار قاطع است، نه دیپلماسی التماسی یا سیاستهای بزدلانه. جهان امروز در یک تقاطع تاریخی قرار دارد: یا ایستادگی و غیرت اعضای کاروان صمود و ملتهای بیداری چون غزه، یا ننگ ابدی حکام عرب و غربزدگان داخلی که با سکوت خود، به آلت دست دشمن تبدیل شدهاند.
مسلمانان و به ویژه ملت قهرمان ایران، باید امروز به این پرسش حیاتی پاسخ دهند: آیا در محضر پیامبر اعظم (ص) و امام عصر (عج) و در برابر خون پاک کودکان غزه، میتوان سر را بالا گرفت؟ تا زمانی که جریان نفوذ داخلی که مروج بلاهت استراتژیک است، از صحنه تصمیمگیری کشور های اسلامی حذف نشود و تا زمانی که قاطعیت انقلابی و عدالتخواهی ستون فقرات سیاست خارجی و داخلی نگردد، این لکه ننگ بر دامن بشریت باقی خواهد ماند.