از مصرف سرخود آنتیبیوتیک خودداری کنند و حتماً در همان ساعات اولیه درگیری با ویروس به پزشک مراجعه کنند. شاید هزینه دارو و ویزیت برای خانوادهها دشوار باشد، ولی هزینههای تحمیلی توجه نکردن به بیماری، بیشتر است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از روزنامه جوان، همزمان با فرارسیدن زمستان و زیباییهایش، ویروسهای مختلفی هم از راه میرسند و عبور زمستان را دشوار میکنند و سرماخوردگی و آنفلوآنزا هم بیشتر میشود.
مثل دانههای قاصدک در هوا تکثیر میشوند و گویا خیال تمامشدن ندارند. همهچیز خوب پیش میرود، ولی یکباره یکی سر کلاس سرفه میکند. شاید هم بینی بالا میکشد و از سردرد مینالد. معلم میگوید سرما خوردهای، ولی او اصرار دارد بگوید از حمام که آمده خوب خودش را نپوشانده است. هر بهانهای میآورد تا ویروس در بدن را گردن نگیرد. فردا سرفهها تکرار و قدرتش بیشتر میشود.
چشمهای قرمز و بدن تبدار کاملاً حمله ویروس را تأیید میکند. اینجاست که معلم برای حفظ سلامت بقیه با والدین دانشآموز تماس میگیرد و میخواهد که فرزندشان را از مدرسه ببرند و فردا با گواهی دکتر بیاورند. او از جمع بقیه و البته با اصرار مدرسه جدا میشود، ولی ویروس را برای دوستانش به یادگار میگذارد و چرخه حیاتش در کلاس ادامه دارد. همه فکر میکنند کوچکترها بیشتر مبتلا میشوند و باید به آنها مراقبتهای فردی را آموزش داد، ولی تازهواردها ذوق زیادی برای مدرسه آمدن دارند و دلشان میخواهد از ماسک عروسکی، صابون معطر کارتونی و حتی دستمالهای جذابشان استفاده کنند.
آنقدر که گاهی الکی به آبخوری یا سرویس بهداشتی میروند فقط برای نمایش وسایلشان. هر چند این نکته حائز اهمیت است که آنها سیستم ایمنی ضعیفتری نسبت به بزرگترها دارند و ویروس را مثل یک آهنربای قوی زودتر به خودشان جذب میکنند. همین که بدانند دستها را مرتب بشویند، موقع عطسه یا سرفه از دستمال کاغذی استفاده کنند و حتماً ماسک بزنند، رسالت مراقبت فردی را انجام دادهاند، ولی اوضاع نوجوانان فرق میکند. آنها هیجانات نوجوانی دارند و اسم این رفتارها را سوسول بازی میگذارند، بنابراین در هر حال حلقه دوستی را حفظ کرده و یکدیگر را در آغوش میگیرند. با وسایل مشترک خوراکی حتی آب میخورند. همه با هم روی یک میز لقمه، چیپس و ... میخورند و در لحظه هزاران ویروس میانشان همراه با عشق و رفاقت منتقل میشود. اغلب نوجوانها برخلاف کوچکترها ابایی از تعطیل شدن و ماندن در خانه برای استراحت ندارند.
به سلامتیشان اهمیت میدهند و روی زیبایی حساسند. پس اگر نوجوانی خیلی اوضاع بدی نداشت، ولی گفت مدرسه نمیرود بدانید صورتش پف دارد یا هنوز کمی آبریزش بینی دارد که در کلاس اذیتش میکند. یا کمی تنگی نفس که نمیگذارد در ماسک راحت نفس بکشد. اینجا داستان فرق میکند. او میخواهد بماند و استراحت کند، ولی سنگینی درسها و مسئولیت امتحانات اجازه نمیدهد.
مدرسه غیبتها را ممنوع کرده و بعضی معلمها خیلی بد و سختگیرانه نمره میدهند و غیبتهای کلاسی برایشان حائز اهمیت است. پس تا خیلی حالشان وخیم نباشد، مجبورند سر کلاس حاضر شوند. غافل از اینکه ویروس در همان ساعات و روزهای اول تولدش، میل به پراکندگی و انتشار دارد. هر روز اخبار جدید از یک گونه ویروسی منتشر میشود و ذهن خانوادهها را درگیر میکند. واقعاً چاره کار کجاست؟ چه باید کرد؟ هر سال هم اوضاع آلودگی بدتر میشود و هم خشکی هوا. ویروسها هم که هر روز با گونهای جدید سورپرایزمان میکنند.
آلودگی هوا هم این وسط میشود قوز بالا قوز و حساسیت به آلرژنها را به شدت افزایش میدهد و گازهای سمی باعث تحریک مجاری تنفسی و التهاب میشوند. شاید به ظاهر یک وارونگی رخ داده و با تعطیل شدن و ماندن در خانه همه چیز درست شود، ولی درست نمیشود. این التهاب سیستم ایمنی را ضعیف کرده و واکنشهای الرژیک را بیشتر میکند. نکته دیگر نقش آلودگی روی غلظت گرده گیاهان است که خودش به تنهایی باعث بسیاری از بیماریهای آلرژیک میشود. اکثر بچهها و معلمان بیدلیل سرفه میکنند. این بیماری آلرژی بهانهای شده تا خیلیها از مسئولیت اجتماعیشان شانه خالی کنند و بیماری ویروسی را گردن حساسیت بیندازند. انگار هم قابل باور است و هم منطقی.
اینجاست که ویروسها با هم یکی میشوند و به سختی قابل تشخیص هستند. به یکباره اوج میگیرند و خبر میدهند که آنفلوآنزای فصلی شیوع یافته، عدهای بلافاصله پیشنهاد تعطیلی مدارس را میدهند و عدهای دیگر.... ولی این روشها چارهساز و ماندگار نیستند. این چرخه هر سال تکرار میشود و هر سال نمیشود نیمی از روزهای مدرسه و آموزش را به دلیل بیماری یا آلودگی تعطیل کرد. وقت آن رسیده که یک عزم ملی به کار گرفته شود. درست مثل زمان کرونا که ویروس ناشناخته بود و همه برای نجات جان خود و عزیزانشان همه نکات بهداشتی را رعایت میکردند.
آنها مو به مو رعایت میکردند، چون میترسیدند، ولی ویروس سرماخوردگی یا آنفلوآنزا کسی را نمیترساند. ازقدیم بوده و تا سالهای بعد هم خواهد بود. بلایی که سر ما میآید نتیجه سادهانگاری ویروس است. مردم باید بدانند در مقابل سلامت دیگران مسئولند. نمیتوانند در اتوبوس یا مترو راحت سرفه کنند و ویروس را دو دستی به مسافرها انتقال بدهند. اگر بیمار هستند باید خانه بمانند. دم نوش گرم و غذاهای مقوی بخورند.
از مصرف سرخود آنتیبیوتیک خودداری کنند و حتماً در همان ساعات اولیه درگیری با ویروس به پزشک مراجعه کنند. شاید هزینه دارو و ویزیت برای خانوادهها دشوار باشد، ولی هزینههای تحمیلی توجه نکردن به بیماری، بیشتر است و گاهی عوارض جسمی جبرانناپذیر به بار میآید. سرفهها اگر مداوا نشوند یا ریه را به چالش میکشند یا به مرور تبدیل به آلرژی میشوند و رهاشدن از آن کار دشوار و البته زمانبر است. پس از ویروسها نترسید، ولی آن را جدی بگیرید.
مثل دانههای قاصدک در هوا تکثیر میشوند و گویا خیال تمامشدن ندارند. همهچیز خوب پیش میرود، ولی یکباره یکی سر کلاس سرفه میکند. شاید هم بینی بالا میکشد و از سردرد مینالد. معلم میگوید سرما خوردهای، ولی او اصرار دارد بگوید از حمام که آمده خوب خودش را نپوشانده است. هر بهانهای میآورد تا ویروس در بدن را گردن نگیرد. فردا سرفهها تکرار و قدرتش بیشتر میشود.
چشمهای قرمز و بدن تبدار کاملاً حمله ویروس را تأیید میکند. اینجاست که معلم برای حفظ سلامت بقیه با والدین دانشآموز تماس میگیرد و میخواهد که فرزندشان را از مدرسه ببرند و فردا با گواهی دکتر بیاورند. او از جمع بقیه و البته با اصرار مدرسه جدا میشود، ولی ویروس را برای دوستانش به یادگار میگذارد و چرخه حیاتش در کلاس ادامه دارد. همه فکر میکنند کوچکترها بیشتر مبتلا میشوند و باید به آنها مراقبتهای فردی را آموزش داد، ولی تازهواردها ذوق زیادی برای مدرسه آمدن دارند و دلشان میخواهد از ماسک عروسکی، صابون معطر کارتونی و حتی دستمالهای جذابشان استفاده کنند.
آنقدر که گاهی الکی به آبخوری یا سرویس بهداشتی میروند فقط برای نمایش وسایلشان. هر چند این نکته حائز اهمیت است که آنها سیستم ایمنی ضعیفتری نسبت به بزرگترها دارند و ویروس را مثل یک آهنربای قوی زودتر به خودشان جذب میکنند. همین که بدانند دستها را مرتب بشویند، موقع عطسه یا سرفه از دستمال کاغذی استفاده کنند و حتماً ماسک بزنند، رسالت مراقبت فردی را انجام دادهاند، ولی اوضاع نوجوانان فرق میکند. آنها هیجانات نوجوانی دارند و اسم این رفتارها را سوسول بازی میگذارند، بنابراین در هر حال حلقه دوستی را حفظ کرده و یکدیگر را در آغوش میگیرند. با وسایل مشترک خوراکی حتی آب میخورند. همه با هم روی یک میز لقمه، چیپس و ... میخورند و در لحظه هزاران ویروس میانشان همراه با عشق و رفاقت منتقل میشود. اغلب نوجوانها برخلاف کوچکترها ابایی از تعطیل شدن و ماندن در خانه برای استراحت ندارند.
به سلامتیشان اهمیت میدهند و روی زیبایی حساسند. پس اگر نوجوانی خیلی اوضاع بدی نداشت، ولی گفت مدرسه نمیرود بدانید صورتش پف دارد یا هنوز کمی آبریزش بینی دارد که در کلاس اذیتش میکند. یا کمی تنگی نفس که نمیگذارد در ماسک راحت نفس بکشد. اینجا داستان فرق میکند. او میخواهد بماند و استراحت کند، ولی سنگینی درسها و مسئولیت امتحانات اجازه نمیدهد.
مدرسه غیبتها را ممنوع کرده و بعضی معلمها خیلی بد و سختگیرانه نمره میدهند و غیبتهای کلاسی برایشان حائز اهمیت است. پس تا خیلی حالشان وخیم نباشد، مجبورند سر کلاس حاضر شوند. غافل از اینکه ویروس در همان ساعات و روزهای اول تولدش، میل به پراکندگی و انتشار دارد. هر روز اخبار جدید از یک گونه ویروسی منتشر میشود و ذهن خانوادهها را درگیر میکند. واقعاً چاره کار کجاست؟ چه باید کرد؟ هر سال هم اوضاع آلودگی بدتر میشود و هم خشکی هوا. ویروسها هم که هر روز با گونهای جدید سورپرایزمان میکنند.
آلودگی هوا هم این وسط میشود قوز بالا قوز و حساسیت به آلرژنها را به شدت افزایش میدهد و گازهای سمی باعث تحریک مجاری تنفسی و التهاب میشوند. شاید به ظاهر یک وارونگی رخ داده و با تعطیل شدن و ماندن در خانه همه چیز درست شود، ولی درست نمیشود. این التهاب سیستم ایمنی را ضعیف کرده و واکنشهای الرژیک را بیشتر میکند. نکته دیگر نقش آلودگی روی غلظت گرده گیاهان است که خودش به تنهایی باعث بسیاری از بیماریهای آلرژیک میشود. اکثر بچهها و معلمان بیدلیل سرفه میکنند. این بیماری آلرژی بهانهای شده تا خیلیها از مسئولیت اجتماعیشان شانه خالی کنند و بیماری ویروسی را گردن حساسیت بیندازند. انگار هم قابل باور است و هم منطقی.
اینجاست که ویروسها با هم یکی میشوند و به سختی قابل تشخیص هستند. به یکباره اوج میگیرند و خبر میدهند که آنفلوآنزای فصلی شیوع یافته، عدهای بلافاصله پیشنهاد تعطیلی مدارس را میدهند و عدهای دیگر.... ولی این روشها چارهساز و ماندگار نیستند. این چرخه هر سال تکرار میشود و هر سال نمیشود نیمی از روزهای مدرسه و آموزش را به دلیل بیماری یا آلودگی تعطیل کرد. وقت آن رسیده که یک عزم ملی به کار گرفته شود. درست مثل زمان کرونا که ویروس ناشناخته بود و همه برای نجات جان خود و عزیزانشان همه نکات بهداشتی را رعایت میکردند.
آنها مو به مو رعایت میکردند، چون میترسیدند، ولی ویروس سرماخوردگی یا آنفلوآنزا کسی را نمیترساند. ازقدیم بوده و تا سالهای بعد هم خواهد بود. بلایی که سر ما میآید نتیجه سادهانگاری ویروس است. مردم باید بدانند در مقابل سلامت دیگران مسئولند. نمیتوانند در اتوبوس یا مترو راحت سرفه کنند و ویروس را دو دستی به مسافرها انتقال بدهند. اگر بیمار هستند باید خانه بمانند. دم نوش گرم و غذاهای مقوی بخورند.
از مصرف سرخود آنتیبیوتیک خودداری کنند و حتماً در همان ساعات اولیه درگیری با ویروس به پزشک مراجعه کنند. شاید هزینه دارو و ویزیت برای خانوادهها دشوار باشد، ولی هزینههای تحمیلی توجه نکردن به بیماری، بیشتر است و گاهی عوارض جسمی جبرانناپذیر به بار میآید. سرفهها اگر مداوا نشوند یا ریه را به چالش میکشند یا به مرور تبدیل به آلرژی میشوند و رهاشدن از آن کار دشوار و البته زمانبر است. پس از ویروسها نترسید، ولی آن را جدی بگیرید.