شهدای ایران :حجتالاسلام «احسان قاسمپور راوندی» شهیدی از دیار دارالمومنین کاشان، محبت به خداوند تبارک و تعالی را از هر محبتی بالاتر میدانست و به یاد دوستان شهیدش مخفیانه گریه میکرد.
به نقل از حوزه، روحانی شهید حجتالاسلام قاسمپور راوندی در بخشی از وصیتنامهاش نوشته است: خانواده عزیزم! اگر انشاءالله شهید شوم و جنازهای به دستتان رسید روحم را شاد نمائید و اگر به دستتان نرسید با مفقود شدنم شاکر خداوند باشید؛ چون احتمالا به خاطر اینکه عضوی یا پارهای از تن خود را از دست دادهاید، اجر بیشتری میبرید. برای من نگران نباشید؛ چون من مانند یک انسانی بودهام که همه چیزش را از دست داده و همیشه وقتی به یاد دوستان شهیدم میافتادم مخفیانه گریه میکردهام و بدانید محبت به خدا از هر محبتی بالاتر است.
در آغازین روز سال ۱۳۴۲ نوزادی در یک خانواده فرهنگی مذهبی از دیار سعیدبن هبهالله بن حسن راوندی مشهور به «قطبالدین راوندی» فقیه، محدث، مفسر، متکلم، فیلسوف، تاریخدان بزرگ شیعه و جزو نخستین شارحان نهجالبلاغه پا به عرصه گیتی نهاد، پدر این نوزاد که مداح اهل بیت عصمت و طهارت علیهالسلام بود، نام «احسان» را برای وی انتخاب کرد.
احسان پس از پایان دوره متوسطه و گرفتن مدرک دیپلم، به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح ۲ در مدرسه علمیه امام خمینی (ره) کاشان پرداخت و از سوی مرکز اعزام روحانی، در جبههها حضور یافت.
ویژگیهای اخلاقی شهید روحانی احسان قاسمپور راوندی
روحانی مجاهد بنا بر اقتضای دوران تحصیل و موقعیت شغلی همواره با قشرهای مختلف مردم خوشرو و خوش اخلاق بود، از دروغ و غیبت و سایر صفات پست و حتی مکروهات به شدت پرهیز میکرد.
این روحانی شهید در دوران ۲۳ سال عمر خود، در مسیر انسانسازی و تکامل، هرگز لغزشی پیدا نکرد و اهمیت دادن به نمازهای جمعه و جماعت، انجام مستحبات، محبوبیت بین مردم و شرکت در فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از جمله ویژگیهای این روحانی جلیلالقدر بود.
حجتالاسلام قاسمپور هر سال در ماه مبارک رمضان از طرف حوزه آیتالله یثربی کاشان برای پاسخگویی به پرسشهای شرعی به روستاهای مجاور اعزام میشد، هنوز ۱۸ سالش تمام نشده بود که سال ۱۳۶۰ برای نخستین بار همراه روحانی شهید «محمدرضا حیدری» برای دفاع از نظام و کشور به جبهههای غرب در پیرانشهر اعزام شد.
او از جمله طلابی بود که تبلیغ در جبههها و رزم را مهمترین وظیفه برای خود میدانست، در عملیاتهای از جمله والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج برای جنگیدن با نیروهای بعثی عراق حضوری فعال داشت.
احسان که جمعی لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع) بود و همواره پرشور و حماسی صحبت میکرد، هیچ واهمهای از دشمن نداشت، پیش از عملیاتها و به ویژه شب عملیات رزمندگان اسلام منتظر صدایش بودند تا از خدا، جهاد، عشق به امام و امید امام بگوید.
این روحانی مجاهد، اهل عرفان بود، عشق به حضرت فاطمه زهرا (س) در افکارش همیشه موج میزد و همواره آرزو داشت مانند این بانوی بزرگ اسلام به شهادت برسد، در مرحله دوم عملیات کربلای پنج لحظات وصال نزدیک بود، همرزمانش آن شب، شور و شوق وصف ناپذیری در کلامش حس میکردند تا اینکه بیست و سوم دی ۱۳۶۵در محور کانال ماهی شلمچه، براثر اصابت تیر دشمن به پهلوی چپش به فیض درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیار معبودش شتافت.
پیکر مطهر این شهید گلگون کفن بیش از دو ماه زیر آتش دشمن قرار داشت و در بیست و پنجم اسفند سال ۶۵ پس از انتقال در گلزار شهدای راوند کاشان به خاک سپرده شد.
همرزمانش گفتهاند هنگامی که تیر به این شهید روحانی اصابت کرد، سرش را روی اسلحه گذاشت، آرام سلام داد، السلام علیک یا اباعبدالله، از خوشحالی وصال سجده کرد و در سجده شکر شربت شهادت را نوشید.
از این شهیدان والامقام آثار فرهنگی بسیار ارزشمندی از جمله دفترچه یادداشت، خاطرات و مقالات بسیار غنی در مورد رخدادهای انقلاب اسلامی به جا مانده که راهگشای مفیدی برای ماندن در خط ولایت فقیه، رهبر و ادامه راه شهداست.
سفارش شهید به والدینش
روحانی شهید قاسمپور در وصیتنامهاش علاوه بر تاکید و توصیه همگان به پیروی از امام راحل، ولایت فقیه و ادامه راه شهدا، به پدر و مادر بزرگوارش نیز سفارش کرده است: بابا جان! در اشعار و مصیبتخوانیهایت یادی از فرزندت «احسان» هم بکن و بگو آنگاه که کودک بود او را به مساجد بردم و عاقبت در راه امام حسین (ع) هم رزمید و به شهادت رسید.
مادر دلسوز و فداکارم! لطف زیاد شما را از یاد نخواهم برد، میخواستم با زن صالحهای از امت پیغمبر ازدواج کنم تا شما را خوشحال و راضی نمایم ولی اینک شور دیگری دارم، میروم تا فاطمه زهرا(س) مادر سادات را راضی کنم و در این عملیات شرکت کنم، شیرت و زحماتت را بر فرزندت حلال کن. مادرم! دیگر مگو فرزندم نیامد. او به سر کلاسی به بلندای ابدیت نشسته است، اگر از پیش تو میروم ولی خوشحالم که با آموزگاری چون حسین (ع) همنشینم. مادرم! تفنگ یاورم، سنگر عبادتگاهم و بالاخره حجلهگاهم و لباس دامادیم کفنم میباشد.
مادرم! به سفر میروم به سفری که توشه کم و کولهباری بیارزش بر دوش دارم. به امامم بگو: او هم دعا کند که خدا بپذیرد. آری! همچون دلدادگان معشوق چون کبوتری خوشآهنگ از میان شبنم اشکهای نیمه شب نقش بسته بر بالها با وجود آتشی در دل پر درد به سویش و به وصالش میشتابم.
شهرستان کاشان یک هزار و ۸۲۶ شهید والامقام تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده که ۵۷ نفر از آنها طلبه و روحانی بودهاند.