سردار رحیمصفوی گفت: هدف ما در راهبردنظامی برای اینکه ماشین جنگی و رهبری سیاسی عراق را به تسلیم وا داریم، انهدام ماشین جنگی دشمن بود. برای همین ارتش عراق را در منطقه عملیاتی فتحالمبین از بین بردیم و ۱۲ تیپ از ۱۵ تیپ عراق بین ۱۰ تا ۹۰ درصد منهدم شد.
به گزارش شهدای ایران، به نقل از فارس، یکی از فرماندهان حاضر در عملیات فتحالمبین سردار سیدیحیی رحیم صفوی است، او در تاریخ شفاهیاش با عنوان «از سنندج تا خرمشهر» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس به زیور طبع آراسته شده است، روایتی از این عملیات غرور آفرین دارد که در ادامه میخوانیم:
رنج سنی فرماندهان عملیات فتحالمبین
رسیدن به خط پدافندی مستحکم و صرفهجویی در قوا و آماده شدن برای عملیات بعدی اهداف راهبردی قرارگاه مرکزی کربلا بود. بنده، حسن باقری و غلامعلی رشید که از طرف آقای رضایی جزء تیم اصلی طرحریزی این عملیاتها بودیم، هدفها را تعیین کرده بودیم و کاملاً میدانستیم چه کار داریم میکنیم و میدانستیم گام بعد از فتحالمبین، آزادی خرمشهر است.
کاملاً با عقلانیت و با دانش نظامی و با توجه به صرفهجویی در قوا، انهدام دشمن و رسیدن به خطوط پدافندی مستحکم به عنوان اصول جنگ، کار جنگ را به فضلالهی و عنایت خاص حضرت مهدی(عج) داشتیم جلو میبردیم. در عملیات فتحالمبین من ۳۰ سالم بود و آقای رضایی ۲۸ سال یا ۲۹ سال داشت. آقای رشید یکی، ۲ سال با من فاصله دارد. باقری یک مقدار مثلاً ۲، سه سال از من کوچکتر بود. همه جوان بودیم. توجه دارید؟ آقای جعفر اسدی و نورعلی شوشتری ۶، هفت سال بزرگتر بودند. بقیه فرماندهان زیر ۲۵ سال سن داشتند.
خفتبارترین شکست لشکر بعثی به روایت یک صهیونیست
تا سال ۶۱ راهبرد جمهوری اسلامی آزادسازی مناطق اشغالی بود. فتحالمبین سومین گام مهم برای آزادسازی مناطق بزرگی از خاک ایران در غرب رودخانه کرخه و مقابل شهر دزفول، اندیمشک و شوش بود. گام اول در راهبرد ایران، آزادسازی مناطق اشغالی از لوث وجود دشمن بود. در عملیات فتحالمبین ۲ هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین مقدس ایران آزاد شد.
انهدام دشمن نیز در راهبرد نظامی دارای جایگاه مهمی بود. در این عملیات با تک احاطهای دو طرفه آنچنان پشت سر دشمن را بستیم و آنچنان دشمن را منهدم کردیم که یکی از کارشناسهای صهیونیستی بعد از عملیات گفت: عملیات فتحالمبین خفتبارترین شکست را از آغاز جنگ تاکنون به عراق تحمیل کرده است.
تهاجم ما و عقبنشینی عراق در سرتاسر خط جبهه در طول مرز ایران و عراق سبب نابودی ۳ لشکر بعثی شد. عراقیها ۲ لشکر داشتند، ولی ۱۲ تیپ در احتیاط آنها بود، لذا واقعاً دومین هدف ما در راهبرد نظامی برای اینکه ماشین جنگی و رهبری سیاسی عراق را به تسلیم وا داریم و اراده سیاسی خودمان را بر رهبری عراق تحمیل کنیم، انهدام ماشین جنگی دشمن بود. ارتش عراق را در این منطقه از بین بردیم و ۱۲ تیپ از ۱۵ تیپ عراق بین ۱۰ تا ۹۰ درصد منهدم شدند.
نتیجه عملیات فتحالمبین چه بود؟
منطق ما پیروزیهای پشت سر هم و ندادن زمان به دشمن بود. ما پتکی به دست گرفته بودیم و مرتب بر سر ارتش عراق و رهبری سیاسی عراق میکوبیدیم. در مهرماه سال ۶۰ شکستن حصر آبادان، در آذرماه سال ۶۰ آزادسازی بستان و در فروردینماه سال ۶۱ عملیات فتحالمبین انجام شد. این پتک در مدت زمان کوتاه پیاپی بر پیکره نظامی عراق وارد آمد و بازتابهای سیاسی پیدا کرد؛ به گونهای که حامیان عراق از اینکه ایران داشت قدرت پیدا میکرد، از عراق ناامید شده بودند.
عملیاتهای ما روی دور افتاده بود و عراق پی در پی شکست میخورد. هر چقدر ماشین تبلیغاتی اروپاییها و امریکاییها در حمایت از صدام فعالیت میکرد و کشورهای عربی مثل عربستان، کویت، مصر، اردن، یمن و برخی کشورهای دیگر از عراق حمایت میکردند، ولی پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی نشانهای از شکست نهایی عراق بود. رهبری عراق به این نتیجه رسید که جنگ با خفت و شکست توأم شده است، لذا عراقیها نه تنها هیچ امیدی نداشتند، بلکه خودشان و حکومتشان را در خطر میدیدند.
خب! میدانید همزمان در کشور انسجام داخلی پیدا شد و در این زمان نیروهای لیبرال دیگر در دولت ایران حضور نداشتند. بنیصدر رفته بود و لیبرالها و نهضت آزادیها و اینها کنار رفته بودند. البته منافقین هنوز بودند. در زمان فتحالمبین یک مشت آدمهای احمق به شهر آمل حمله کردند و میخواستند شهر را تصرف کنند که در این زمان واحد اطلاعات سپاه، مرکز منافقین در تهران را که در آنجا نفر دوم منافقین موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و یک تیم کادر مرکزی منافقین بودند، کشف کرد و همه آنها را در یک روز منهدم کرد.
بنابراین جبهه داخلی در مقابل منافقین و ضدانقلاب داخلی مستحکم شد و دولت قدرت گرفت. انسجام داخلی و پیروزیهای نظامی در جبهه سبب میشد مردم شور و شعف بیشتری پیدا کنند و نه تنها فرزندان عزیزشان را به جبههها بفرستند، بلکه بیشتر به جبههها کمک کنند. هزاران کامیون، برنج، غذا و سایر کمکهای مردمی را به جبههها میبردند و این نتیجه پیروزیها بود.
رنج سنی فرماندهان عملیات فتحالمبین
رسیدن به خط پدافندی مستحکم و صرفهجویی در قوا و آماده شدن برای عملیات بعدی اهداف راهبردی قرارگاه مرکزی کربلا بود. بنده، حسن باقری و غلامعلی رشید که از طرف آقای رضایی جزء تیم اصلی طرحریزی این عملیاتها بودیم، هدفها را تعیین کرده بودیم و کاملاً میدانستیم چه کار داریم میکنیم و میدانستیم گام بعد از فتحالمبین، آزادی خرمشهر است.
کاملاً با عقلانیت و با دانش نظامی و با توجه به صرفهجویی در قوا، انهدام دشمن و رسیدن به خطوط پدافندی مستحکم به عنوان اصول جنگ، کار جنگ را به فضلالهی و عنایت خاص حضرت مهدی(عج) داشتیم جلو میبردیم. در عملیات فتحالمبین من ۳۰ سالم بود و آقای رضایی ۲۸ سال یا ۲۹ سال داشت. آقای رشید یکی، ۲ سال با من فاصله دارد. باقری یک مقدار مثلاً ۲، سه سال از من کوچکتر بود. همه جوان بودیم. توجه دارید؟ آقای جعفر اسدی و نورعلی شوشتری ۶، هفت سال بزرگتر بودند. بقیه فرماندهان زیر ۲۵ سال سن داشتند.
خفتبارترین شکست لشکر بعثی به روایت یک صهیونیست
تا سال ۶۱ راهبرد جمهوری اسلامی آزادسازی مناطق اشغالی بود. فتحالمبین سومین گام مهم برای آزادسازی مناطق بزرگی از خاک ایران در غرب رودخانه کرخه و مقابل شهر دزفول، اندیمشک و شوش بود. گام اول در راهبرد ایران، آزادسازی مناطق اشغالی از لوث وجود دشمن بود. در عملیات فتحالمبین ۲ هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین مقدس ایران آزاد شد.
انهدام دشمن نیز در راهبرد نظامی دارای جایگاه مهمی بود. در این عملیات با تک احاطهای دو طرفه آنچنان پشت سر دشمن را بستیم و آنچنان دشمن را منهدم کردیم که یکی از کارشناسهای صهیونیستی بعد از عملیات گفت: عملیات فتحالمبین خفتبارترین شکست را از آغاز جنگ تاکنون به عراق تحمیل کرده است.
تهاجم ما و عقبنشینی عراق در سرتاسر خط جبهه در طول مرز ایران و عراق سبب نابودی ۳ لشکر بعثی شد. عراقیها ۲ لشکر داشتند، ولی ۱۲ تیپ در احتیاط آنها بود، لذا واقعاً دومین هدف ما در راهبرد نظامی برای اینکه ماشین جنگی و رهبری سیاسی عراق را به تسلیم وا داریم و اراده سیاسی خودمان را بر رهبری عراق تحمیل کنیم، انهدام ماشین جنگی دشمن بود. ارتش عراق را در این منطقه از بین بردیم و ۱۲ تیپ از ۱۵ تیپ عراق بین ۱۰ تا ۹۰ درصد منهدم شدند.
نتیجه عملیات فتحالمبین چه بود؟
منطق ما پیروزیهای پشت سر هم و ندادن زمان به دشمن بود. ما پتکی به دست گرفته بودیم و مرتب بر سر ارتش عراق و رهبری سیاسی عراق میکوبیدیم. در مهرماه سال ۶۰ شکستن حصر آبادان، در آذرماه سال ۶۰ آزادسازی بستان و در فروردینماه سال ۶۱ عملیات فتحالمبین انجام شد. این پتک در مدت زمان کوتاه پیاپی بر پیکره نظامی عراق وارد آمد و بازتابهای سیاسی پیدا کرد؛ به گونهای که حامیان عراق از اینکه ایران داشت قدرت پیدا میکرد، از عراق ناامید شده بودند.
عملیاتهای ما روی دور افتاده بود و عراق پی در پی شکست میخورد. هر چقدر ماشین تبلیغاتی اروپاییها و امریکاییها در حمایت از صدام فعالیت میکرد و کشورهای عربی مثل عربستان، کویت، مصر، اردن، یمن و برخی کشورهای دیگر از عراق حمایت میکردند، ولی پیروزیهای پی در پی جمهوری اسلامی نشانهای از شکست نهایی عراق بود. رهبری عراق به این نتیجه رسید که جنگ با خفت و شکست توأم شده است، لذا عراقیها نه تنها هیچ امیدی نداشتند، بلکه خودشان و حکومتشان را در خطر میدیدند.
خب! میدانید همزمان در کشور انسجام داخلی پیدا شد و در این زمان نیروهای لیبرال دیگر در دولت ایران حضور نداشتند. بنیصدر رفته بود و لیبرالها و نهضت آزادیها و اینها کنار رفته بودند. البته منافقین هنوز بودند. در زمان فتحالمبین یک مشت آدمهای احمق به شهر آمل حمله کردند و میخواستند شهر را تصرف کنند که در این زمان واحد اطلاعات سپاه، مرکز منافقین در تهران را که در آنجا نفر دوم منافقین موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و یک تیم کادر مرکزی منافقین بودند، کشف کرد و همه آنها را در یک روز منهدم کرد.
بنابراین جبهه داخلی در مقابل منافقین و ضدانقلاب داخلی مستحکم شد و دولت قدرت گرفت. انسجام داخلی و پیروزیهای نظامی در جبهه سبب میشد مردم شور و شعف بیشتری پیدا کنند و نه تنها فرزندان عزیزشان را به جبههها بفرستند، بلکه بیشتر به جبههها کمک کنند. هزاران کامیون، برنج، غذا و سایر کمکهای مردمی را به جبههها میبردند و این نتیجه پیروزیها بود.