در بحث امیرکبیر باید دانست که چپ ایرانی منتقد امیر است از آنرو که امیر دینمدار بود، رویکرد کارآمدانهاش صراحتا در مقابل استعمار ایستاده بود و راهبردهای تندی را در مقابل فرقههای بابیه و بهائیه اعمال کرد.
به گزارش شهدای ایران، فعال اصلاحطلب و عضو شورای شهر تهران طی یادداشتی در شماره شنبه گذشته
روزنامه همشهری(ارگان شهرداری تهران) به زندگی و زمانه "امیرکبیر" اشاره
کرده و نوشته است: بیستم دیماه سالروز شهادت امیرکبیر است. صدراعظمی که از
بزرگترین مصلحان تاریخ ایران بود و در دوران صدارت خود، خوش درخشید و
گامهای بلندی برای نوسازی و توسعه ایران برداشت. اما خدمات او دولت مستعجل
بود و بعد از 3سال و اندی به توطئه اطرافیان شاه گرفتار شد و بهشهادت
رسید.
او در ادامه اظهار میکند: اگر اصلاحات مورد نظر او با صبر و حوصله بیشتری همراه میشد و حساسیتهای بیمورد را بر نمیانگیخت، چه بسا تاریخ بهگونهای دیگر روایت میشد. این صبر و حوصله و طمانینه در انجام اصلاحات بعدها در تمام تاریخ به نقطه ضعف جریانهای تحول خواهی بدل شد که به فکر توسعه و پیشرفت ایران بودند، اما روشها و رویکردهای آنان در پیگیری اهدافشان آمیخته با رادیکالیسمی شد که توانست تعادل را به هزیمت و تفاهم را به تقابل با سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی حاضر در قدرت تبدیل نماید.
فراهانی همچنین مینویسد: اشتباهات امیرکبیر و خطاهای شاه و البته دسیسههای دربار، جهتگیری را به سمتی هدایت کرد که هم امیرکبیر به شهادت رسید و هم ایران فردی دلسوز، آگاه و کاردان را از دست داد.
اصلاحات راهبردی امیرکبیر درست بود، اما تکنیکهای او و رویکردهای سیاسی و اجرایی او در کنار اقدامات مخالفانش درنهایت توانست نفسهای توسعه در ایران را بهشماره اندازد.
در یادداشت این عضو شورای شهر تهران میخوانیم:
"نوسازی صدر اعظم ایران برخلاف عباس میرزا تک ساحتی و یک بعدی نبود و عرصههای مختلفی را در بر میگرفت. از صنعت تا سلامت و از سیاست تا اقتصاد جزئی از راهبرد امیرکبیر برای ایران بود که هنوز هم توسعه این حوزهها ضرورت عینی و فوری ایران است.
امیر اما نتوانست تعادل را در خارج و داخل برقرار کند. به یک معنا او مصلحی بود که فراتر از اصلاحات، تعادل در روش را فراموش کرده بود، یا دستکم اهمیت استراتژیکی برای آن درنظر نمیگرفت. امیرکبیر نتوانست در مقابل خیل وسیع مخالفان داخلی توسعه زبان مشترکی برای تفاهم و برطرف کردن نگرانیهایی که امیر را در سودای کسب سلطنت معرفی میکرد پیدا کند."
*این یادداشت و این اعتقادات آقای فراهانی با ادعای اشتباهات امیر کبیر و اعتدالی نبودن او؛ نه یک کامنت سیاسی یا اظهار نظر ناشی از مطالعه بلکه سخنی برآمده از یک ژنتیک است.
ژنتیکی گاه پیدا و گاهی پنهان که طی 200 سال گذشته تاکنون همواره به بهانه روشنفکری و فرنگی شدن و ژست ترقیخواهی و اعتدال؛ تقلایی خواسته یا ناخواسته برای خارج کردن گزینههای کارآمد و مردان جهادی از ساحت ایران و ایرانی داشته است.
جریانی که شیخ فضل ا... نوری را در میدان توپخانه تهران بر دار کشید، رگ دست تقی خان صدر اعظم (امیر کبیر) را در حمام فین کاشان زد، سپهبد قرنی را در خانهاش کشت، آنقدر به لاجوردی و آنهمه خدمات قضایی و امنیتیاش به نظام اسلامی تهمت زد تا زمینهساز ترور او شد، سپهبد صیاد شیرازی را به دست گلوله منافقین سپرد و علیه کارنامه جهادی شهردار اسبق تهران نیز دست به انتحار سیاسی زد و تمام وقت شورای شهر پنجم را صرف انتقاد از قالیباف کرد.
آیا این خارج شدن و خارج کردن گزینههای جهادی طی 200 سال اخیر از دسترس مردم ایران اتفاقی بوده است؟!
حتما پاسخ آری به این سؤال و ندیدن گراف ریاضی این رخدادهای مرتبط از سر سادهلوحی است...
پاسخ خیر نیز تأملات زیادی را میطلبد و سؤالات مهمی از قبیل اینکه کدامین جریانات در این پروژه نقش راهبری را دارند، نقش انگلیس خبیث در این میان چیست؟ و... در اقتفای آن مطرح میشود.
در بحث امیرکبیر باید دانست که چپ ایرانی منتقد امیر است از آنرو که امیر دینمدار بود، رویکرد کارآمدانهاش صراحتا در مقابل استعمار ایستاده بود و راهبردهای تندی را در مقابل فرقههای بابیه و بهائیه اعمال کرد. چپها این راهبردها را خشن و تندروانه میدانند (صادق زیباکلام چند سال قبل به این مسئله اشاره کرده است)
و البته این صفات در هرکس باشد؛ او مورد دشمنی ذاتی جریان غربگرای ایرانی قرار خواهد گرفت. به این صورت که اولا مورد تخریب گسترده قرار میگیرد، سپس باید از فضای ارائه خدمت به ایران و ایرانی خارج شود و دست آخر اگر هدف اصلی هیچیک از این دو محقق نشد؛ خونش مباح خواهد بود.
این مسئله حتما نیازمند توجهات عمیق علمی و البته امنیتی است. تا تجربه تلخ شهادت امیرکبیر بار دیگر در تاریخ ایران تکرار نشود.
گفتنیست، مجید فراهانی در ابتدای حضور در شورای شهر پنجم تهران طی اظهاراتی تأکید کرده بود که ما –اصلاحطلبان- باید برای نقد قالیباف استراتژی داشته باشیم!
او در ادامه اظهار میکند: اگر اصلاحات مورد نظر او با صبر و حوصله بیشتری همراه میشد و حساسیتهای بیمورد را بر نمیانگیخت، چه بسا تاریخ بهگونهای دیگر روایت میشد. این صبر و حوصله و طمانینه در انجام اصلاحات بعدها در تمام تاریخ به نقطه ضعف جریانهای تحول خواهی بدل شد که به فکر توسعه و پیشرفت ایران بودند، اما روشها و رویکردهای آنان در پیگیری اهدافشان آمیخته با رادیکالیسمی شد که توانست تعادل را به هزیمت و تفاهم را به تقابل با سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی حاضر در قدرت تبدیل نماید.
فراهانی همچنین مینویسد: اشتباهات امیرکبیر و خطاهای شاه و البته دسیسههای دربار، جهتگیری را به سمتی هدایت کرد که هم امیرکبیر به شهادت رسید و هم ایران فردی دلسوز، آگاه و کاردان را از دست داد.
اصلاحات راهبردی امیرکبیر درست بود، اما تکنیکهای او و رویکردهای سیاسی و اجرایی او در کنار اقدامات مخالفانش درنهایت توانست نفسهای توسعه در ایران را بهشماره اندازد.
در یادداشت این عضو شورای شهر تهران میخوانیم:
"نوسازی صدر اعظم ایران برخلاف عباس میرزا تک ساحتی و یک بعدی نبود و عرصههای مختلفی را در بر میگرفت. از صنعت تا سلامت و از سیاست تا اقتصاد جزئی از راهبرد امیرکبیر برای ایران بود که هنوز هم توسعه این حوزهها ضرورت عینی و فوری ایران است.
امیر اما نتوانست تعادل را در خارج و داخل برقرار کند. به یک معنا او مصلحی بود که فراتر از اصلاحات، تعادل در روش را فراموش کرده بود، یا دستکم اهمیت استراتژیکی برای آن درنظر نمیگرفت. امیرکبیر نتوانست در مقابل خیل وسیع مخالفان داخلی توسعه زبان مشترکی برای تفاهم و برطرف کردن نگرانیهایی که امیر را در سودای کسب سلطنت معرفی میکرد پیدا کند."
*این یادداشت و این اعتقادات آقای فراهانی با ادعای اشتباهات امیر کبیر و اعتدالی نبودن او؛ نه یک کامنت سیاسی یا اظهار نظر ناشی از مطالعه بلکه سخنی برآمده از یک ژنتیک است.
ژنتیکی گاه پیدا و گاهی پنهان که طی 200 سال گذشته تاکنون همواره به بهانه روشنفکری و فرنگی شدن و ژست ترقیخواهی و اعتدال؛ تقلایی خواسته یا ناخواسته برای خارج کردن گزینههای کارآمد و مردان جهادی از ساحت ایران و ایرانی داشته است.
جریانی که شیخ فضل ا... نوری را در میدان توپخانه تهران بر دار کشید، رگ دست تقی خان صدر اعظم (امیر کبیر) را در حمام فین کاشان زد، سپهبد قرنی را در خانهاش کشت، آنقدر به لاجوردی و آنهمه خدمات قضایی و امنیتیاش به نظام اسلامی تهمت زد تا زمینهساز ترور او شد، سپهبد صیاد شیرازی را به دست گلوله منافقین سپرد و علیه کارنامه جهادی شهردار اسبق تهران نیز دست به انتحار سیاسی زد و تمام وقت شورای شهر پنجم را صرف انتقاد از قالیباف کرد.
آیا این خارج شدن و خارج کردن گزینههای جهادی طی 200 سال اخیر از دسترس مردم ایران اتفاقی بوده است؟!
حتما پاسخ آری به این سؤال و ندیدن گراف ریاضی این رخدادهای مرتبط از سر سادهلوحی است...
پاسخ خیر نیز تأملات زیادی را میطلبد و سؤالات مهمی از قبیل اینکه کدامین جریانات در این پروژه نقش راهبری را دارند، نقش انگلیس خبیث در این میان چیست؟ و... در اقتفای آن مطرح میشود.
در بحث امیرکبیر باید دانست که چپ ایرانی منتقد امیر است از آنرو که امیر دینمدار بود، رویکرد کارآمدانهاش صراحتا در مقابل استعمار ایستاده بود و راهبردهای تندی را در مقابل فرقههای بابیه و بهائیه اعمال کرد. چپها این راهبردها را خشن و تندروانه میدانند (صادق زیباکلام چند سال قبل به این مسئله اشاره کرده است)
و البته این صفات در هرکس باشد؛ او مورد دشمنی ذاتی جریان غربگرای ایرانی قرار خواهد گرفت. به این صورت که اولا مورد تخریب گسترده قرار میگیرد، سپس باید از فضای ارائه خدمت به ایران و ایرانی خارج شود و دست آخر اگر هدف اصلی هیچیک از این دو محقق نشد؛ خونش مباح خواهد بود.
این مسئله حتما نیازمند توجهات عمیق علمی و البته امنیتی است. تا تجربه تلخ شهادت امیرکبیر بار دیگر در تاریخ ایران تکرار نشود.
گفتنیست، مجید فراهانی در ابتدای حضور در شورای شهر پنجم تهران طی اظهاراتی تأکید کرده بود که ما –اصلاحطلبان- باید برای نقد قالیباف استراتژی داشته باشیم!