قطعا جایگزینی خلأ بزرگ «آمدنیوز» برای شبکه نفوذ به همین سادگی میسر نیست، ولی تلاشهایی برای پر کردن این خلأ در جریان است که یکی از این تلاشها، تفویض کارویژههای آن به «چهره» های خاص است.
به گزارش شهدای ایران، رهبر انقلاب چه در نزد دوستداران و چه در نزد معاندان داخلی و خارجی به این
معروف هستند که بیانات بسیار دقیق و طراحیشدهای دارند و کدهای بسیار
دقیقی در سطر سطر بیانات ایشان وجود دارد که برای اهل تحلیل بسیار
راهگشاست.
ایشان در ۲۰ مهرماه ۹۴، در دیدار رئیس و مدیران سازمان صداوسیما، بعد از بیان خطرات به مراتب بیشتر و نگران کنندهتر جنگ نرم در مقایسه با جنگ سخت گفتند:
"جنگ نرم فقط مخصوص ایران نیست اما در موضوع ایران، هدف اصلی از این جنگ نرمِ فکر شده و حساب شده، استحاله جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است. صورت را حرفی ندارند که حفظ کنند، سیرت را از بین می برند. باطن را تغییر می دهند و متحول می کنند. جمهوری اسلامی، اسمش هم جمهوری اسلامی باشد، احیانا یک آقای معممی هم در راس آن باشد، هیچ اشکالی ندارد، اما اهداف آمریکا، صهیونیسم، اهداف شبکه قدرت جهانی را، که خیلی از دولتهای بزرگ و مقتدر جهان را می چرخاند، تامین کند، اسمش هر چه میخواهد باشد. "
کمی بعدتر، در ۴ آذر ۹۴، رهبر انقلاب یک سخنرانی بسیار مهم و روشنگر داشتند که به واسطه در پیش بودن انتخابات مجلس دهم در اسفند آن سال، پر از کد و دادههای تحلیلی بود. ایشان در این سخنرانی در دیدار با فرماندهان بسیج، در توضیح مفهومی به نام «نفوذ شبکهای و جریانی» و تفکیک آن از «نفوذ موردی»، نفوذ از نوع اول را بسیار خطرناکتر از نوع دوم دانستند:
" در این روش، دشمن عمدتاً با دو وسیله ی «پول و جاذبه های جنسی»، در درون ملّت و در داخل کشور شبکه سازی می کند تا آرمانها، باورها، و در نتیجه سبک زندگی را تغییر دهد.
در نفوذ بسیار خطرناک جریانی، مجموعه ای از افراد با هدفی دروغین، با روشهای متفاوت با هم مرتبط می شوند تا نگاه آنها به مسائل مختلف به تدریج تغییر کند و شبیه نگاه دشمن شود. "
ایشان تصریح کردند:
" به این ترتیب بیگانگان، بدون شناخته شدن و به خطر افتادن، اهداف خود را محقق می کنند. "
حضرت آیت الله خامنهای مسئولان، مدیران، نخبگان و افراد مؤثر در تصمیمات کلان را هدفهای مشخص پروژه نفوذ خواندند و بار دیگر تأکید کردند:
"نباید با استناد به سوءاستفاده احتمالی و جناحی برخی اشخاص، اصل قضیه نفوذ و اهمیّت این مسئله را کمرنگ جلوه داد. "
این دو سخنرانی با فاصله نسبتا کم از یکدیگر، طرح و تشریح سه مفهوم کلیدی بود: جنگ نرم، نفوذ شبکهای و استحاله
به بیان دیگر، کلانپروژهی نظام سلطه برای انقلاب و جمهوری اسلامی در داخل کشور، «جنگ نرم» با هدف «استحاله» است که ابزار اصلی آن «نفوذ شبکهای» است.
پدیدههایی چون «مصطفی تاجزاده» دقیقا از دل چنین مفاهیم و مکانیسمهایی بیرون می آیند. مروری بر سوابق تاجزاده و سیر فکری و عملکردی او، آشکار می سازد که او چه گزینه مطلوب و مناسبی برای «جنگ نرم» بوده و چرا به یکی از افسران شبکه نفوذ در پیشبرد راهبرد استحاله از درون تبدیل شده است.
تاجزاده سال ۵۴، به بهانه ادامه تحصیل، به آمریکا رفت و در مهرماه ۵۷ به ایران بازگشت. یعنی در روند شکلگیری، اوجگیری و کوران مبارزات انقلابیون مسلمان در داخل کشور حضور نداشت. او در مهرماه ۵۷ زمانی به کشور بازگشت که شیرازه رژیم شاه در حال فروپاشی بود و عملا دستگاه سرکوب رژیم از نفس افتاده و اصطلاحا تیغ آن بسیار کند شده بود.
تاجزاده با نقشآفرینی به عنوان یکی از دهها عضو کمیته استقبال از امام، توانست راه خود را در رخنه به داخل سیستم نظام انقلابی هموار کند و البته در به ثمر رساندن انقلاب، حتی یک سیلی هم نخورد. او پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان نوچه و مرید بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب، به بهانه کار ستادی، هیچگاه در جبهههای جنگ حضور نیافت و خیلی زود هم حیطه کاری خود را عوض کرد و به همراه سید محمد خاتمی روانه وزارت ارشاد شد تا به کار «فرهنگی» بپردازد.
متاسفانه، در تاریخ انقلاب، صدها و هزاران چهره همچون تاجزاده بودند که بدون آن که در راه پیروزی انقلاب، تثبیت و به ثمر رساندن آن هزینهای داده باشند، در حالی که در کوران مبارزات انقلابی ملت ایران، در نیویورک، سانفرانسیسکو و اکلاهاما در حال تحصیل بودند، به ناگاه با پررنگ شدن افق سرنگونی رژیم شاه، در سال ۵۶ «انقلابی» شدند و رهسپار «انجمنهای اسلامی» آمریکای شمالی (که خود تحت تاثیر چهرههایی چون ابراهیم یزدی بود) شدند تا سهمی در نظام و حکومت آتی داشته باشند. و البته برنامهریزی ماکیاولیستی دقیقی هم صورت گرفت و بسیاری از آنان، با کارنامهای خالی از انقلابیگری عینی و موثر، با تفکراتی از نوع تفکرات سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و ... مناصب حکومتی را برای «روز مبادا» قبضه کردند.
در دهه ۶۰؛ درست در زمانی جوانان پرشور، مخلص و ستیهنده حقیقتا انقلابی در جبهههای جنگ در نبرد «تن با تانک» بودند، امثال تاجزاده و دوستان و همفکران «آمریکا دیده» او، پشت میزهای امن «ستاد» ها در مرکز، در فکر طراحی و اجرای پروژههای انشعابی خود در داخل سیستم جمهوری اسلامی بودند. اینگونه بود که در همان میانه دهه ۶۰، در حالی که جبههها شاهد حماسههایی از جنس والفجر ۸ و کربلای ۵ بود، تاجزاده و دوستانش در «کیهان فرهنگی»، پروژه استحاله فکری و فرهنگی را با محوریت عبدالکریم سروش کلید زدند.
بعد از رحلت امام و در دوران موسوم به سازندگی، بسیاری از دوستان تاجزاده که خلأ ندیدن «آمریکا» پیش از انقلاب را در دل داشتند، با بورسیههای طاق و جفتی که مصطفی معین در وزارت علوم تدارک دیده بود، رهسپار انگلستان شدند تا مسلح به «دانش روز» از سرمبداء استعمار، یعنی انگلستان، پروژه استحاله از درون را عمق و گسترش دهند. این بود که از دل کیهان فرهنگی دهه ۶۰، مجله «کیان» بیرون آمد.
ردّ همه کسانی را که در دوران پرفتنه و آشوب اصلاحات، اتاق فکر «ضدولایت» را تشکیل میدادند، چند سال قبلتر میشد در تحریریه کیان و البته مراکز دولتی چون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری پیدا کرد. مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، محسن آرمین، علیرضا علویتبار، اکبر گنجی، مجید محمدی، مرتضی مردیها، محسن کدیور، عباس عبدی، حسین قاضیان، محسن سازگارا، عمادالدین باقی، هادی خانیکی اکبر گنجی، هاشم آقاجری، فاضل میبدی و... و. که تحت آموزههای فکری دو مرشد «انگلیس دیده»، یعنی عبدالکریم سروش و حسین بشریه پروژه استحاله انقلاب و نظام از درون را تحت قالبهای مدرنی چون «توسعه سیاسی» ، «پلورالیزم دینی»، «تسامح و تساهل» و امثال اینها تئوریزه میکردند.
روی کار آمدن سیدمحمدخاتمی در سال ۷۶، این فرصت بزرگ را در اختیار این جریان گذاشت تا تئوریهایی را که از اواخر دهه ۶۰ تا مقطع ۷۶ به طور نظری تدوین میکردند، در عمل به محک اجراء بگذارند. دو تشکیلات اصلی جبهه دوم خرداد یعنی سازمان مجاهدین انقلاب و حزب تازه تأسیس «جبهه مشارکت» دو بازوی مهم اجرای این پروژه بودند.
در جایگاه محوری مصطفی تاجزاده در پیشبرد این پروژه همین بس که او در کنار سعید حجاریان تنها چهرههای سیاسی چپ بودند که عضو حلقه مؤسس و شورای مرکزی هر دوی این این تشکیلات، یعنی مجاهدین و مشارکت بود و به عنوان حلقه رابط آنها عمل میکردند و همچنین مهمترین مسئولیت برای پیشبرد پروژه «توسعه سیاسی» در جایگاه معاونت سیاسی وزارت کشور به تاجزاده سپرده شد.
ردپای تاجزاده در بخش عمده فتنههای ۲۰ سال اخیر دیده می شود: ۱۸ تیر ۷۸، تقلب در انتخابات مجلس ششم در تهران، غائله خرمآباد، نقش کلیدی او در فتنه سال ۸۸ و راهاندازی ستاد ۸۸ و...
اما تاجزاده، یک «فرد» نیست و چون یک فرد نیست، پرداختن به او معنای وزن و اهمیت شخص او به ما هو تاجزاده نیست. او یکی از نمادها و نمودهای همان مفهومی است که رهبر انقلاب به عنوان «نفوذ شبکهای» با هدف «استحاله» نظام از درون، از آن یاد کردند.
تاجزاده، کما این که حجاریان و دیگرانی از سنخ آنها، بازیگران سناریوهای «شبکه نفوذ» هستند. نفوذ وقتی شبکهای شد، شاخ و برگ پیدا می کند؛ سناریونویسی میکند؛ شخصیتپردازی میکند؛ تعریف نقش کند؛ تقسیم نقش می کند؛ به واسطهی شاخههای مختلف خود، عملیات «دومینو» وار طراحی و اجرا می کند که قطعه اول در حوزهای بسیار دور از سیاست، مثلا محیط زیست، ضربه می خورد و آخرین قطعه دومینو در حوزه ملتهب و داغ سیاست، بر زمین می افتد، بدون آنکه دستهای نامرئی طراحان، هادیان و حامیان در صحنه و حتی بعضا پشت صحنه معلوم باشد.
در «تقسیم نقش» در سناریوهای دستساز شبکه نفوذ، ممکن است (و بارها دیده شده)، که هم تاجزاده، یا مهرهای مثل تاجزاده، در نهایت در همان پازلی بازی می کند که مهرهای «ظاهرا» ضد تاجزاده. یعنی کسی که به ظاهر، با مشی و فکر و عمل تاجزاده اختلاف و ضدیت و حتی خصومت تام و تمام دارد، چنان دقیق در پازل طراحی شده به کار گرفته می شود که عملش، همچون پاس گلی اصطلاحا زیر طاق دروازه برای تاجزاده و موتلفانش عمل می کند. شبکه نفوذ، استاد چیرهدست «نفاق» و ظاهرسازی است.
شاید یکی از نخستین کسانی که تاکتیکها و شگردهای «شبکه نفوذ» را شناخت، مرد پولادین انقلاب، شهید بزرگوار اسدالله لاجوردی بود که در وصیتنامه معروفش، بخشی از اوصاف «منافقین جدید» را فاش کرد:
" خدایا تو شاهدی چندینبار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانا که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمعالاضداد به دست گرفتهاند، هم رجایی و باهنر را میکشند و هم به سوگشان مینشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگیر میکنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش میکنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک میشوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافقکشان میزنند و هم در حوزههای علمیه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسیر فقه را عوض کنند. به مسئولین گوشزد کردهام، ولی نمیدانم چرا اگرچه نسبت به برخی تا اندازهای میدانم، چرا ترتیب اثر ندادهاند؟ "
و البته شهید لاجوردی که «جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد»، جزو اولین کسانی بود که در همان سالهای نخست دوران «اصلاحات»، شهید مبارزه با «نفاق» شد. جالب اینجاست که سالها بعد، در فیلمی ظاهرا انقلابی که درباره وقایع سال ۶۰ و نبرد انقلابیون با منافقین ساخته شد، باز در حق این شهید بزرگوار و این چشم بصیر انقلاب اجحاف شد، چنان که انتقادات جدی مسوولان نظام را هم به دنبال داشت.
شیفت از رسانه بازتابی به «چهره» بازتابی
اعدام «روحالله زم»، جاسوس و عامل مستقیم کنسرسیومی از سرویسهای جاسوسی بیگانه که پروژه «سوریهسازی» ایران را دنبال می کرد، داغ بزرگی به دل نظام سلطه و دنبالههای داخلی آن نهاد، به نحوی که با انتشار خبر اعدام او، کارزار سنگینی در خارج و داخل کشور برای حمله به نظام به راه افتاد تا جمهوری اسلامی را به کشتن یک «روزنامهنگار مظلوم» متهم کنند. حتی پدر و دختر روحالله زم را هم چند روزی به میدان آوردند تا چهرهای «نورانی» از یک جاسوس خائن به وطن بتراشند. حتی با تحریکات یک عضو از همان شبکه نفوذ، یک روحانی سابقا خوشنام را که از ۸۸ زلف به فتنه گره زده بود، به این بازی کشاندند تا با چاشنی توهین و اتهام به رهبر معظم انقلاب، از جرثومهای به نام زم، یک «شهید» (برای مقاصد تبلیغاتی بعدی) بسازند، که البته تنها عِرض خود را بردند.
همه این تحرکات نشان از آن داشت که اعدام زم، هول و ولای سنگینی به جان مرتبطین شبکه نفوذ انداخت و اصطلاحا خیلیها «ماستها را کیسه کردند»، چرا که در سایه تسامح و مماشات صورتگرفته با عوامل و مزدوران داخلی نظام سلطه در سالهای اخیر، شبکه نفوذ پُردل و پشتگرم به حامیان و هادیان، دچار سوءمحاسبه شده بود که هر چه بتازد و بتازاند، خبری از برخورد سخت نیست، اما اعدام زم، به عنوان یک نماد، ضربه مهلک به روح و روان بازیگران پروژه «استحاله» نظام وارد کرد.
با این همه، پروژه «آمدنیوز»، پروژهای که بعد از فتنه ۸۸ چند سال برای طراحی و اجرای آن در اتاقهای فکر سرویسهای جاسوسی دشمن کار شده بود، چیزی نیست که شبکه نفوذ به همین سادگی از آن بگذرد و به دنبال جایگزینی آن نباشد.
پیش از این، در گزارشی که بعد از اعدام زم در مشرق منتشر شد، از رسانههای «بازتابی» سخن گفتیم. آمدنیوز مصداقی بارز از رسانه بازتابی بود. در تعریف رسانه بازتابی باید گفت که همچون آینه عمل می کنند که نور را به صورت غیرمستقیم در جهات مختلف منعکس می کند، بدون آن که منبع اصلی تابش مستقیما قابل رویت باشد.
به عبارت دیگر، جریانهایی در داخل کشور که پای در قدرت و ساختار سیاسی رسمی دارند، از آنجا که بنا بر ملاحظات در قدرت بودن و ترس از زیر ضرب رفتن، نمی توانند بسیاری از مواضع و اظهارات واقعی خود را مستقیما صورت دهند، از رسانههایی در خارج از منظومههای رسمی کشور(که در مدار رصد و پایش قانون داخل کشور نیستند) بهره می برند تا نظام و وفاداران نظام را مورد هجمه قرار دهند.
قطعا جایگزینی خلأ بزرگ «آمدنیوز» برای شبکه نفوذ به همین سادگی میسر نیست، ولی بلاتردید، تلاشهایی برای پر کردن این خلأ در جریان است که یکی از این تلاشها، تفویض کارویژهها و عملکردهای تعریفشده برای آمدنیوز، به «چهره» ها و «اشخاص» است. چهرههایی که در داخل کشور اشتهار و معروفیتی دارند و در تقابل با نظام سابقهدار محسوب می شوند و قطعا تاجزاده یکی از مناسبترین گزینههاست.
بیانیه اخیر تاجزاده، که لحنی هشدارگونه دارد و درست به سبک انتخابات ۹۶، که با کلیدواژههای چون «دیوارکشی خیابان» کارزار رقیبهراسی به راه انداختند، تلاش می کند با برجستهسازی مفاهیمی چون «دولت نظامی» ، «پادگانی سازی سیاست»، «ورود نظامیان به سیاست»، «رهبری موروثی» و «ضرورت عاجل تغییر قانون اساسی، با ایجاد هراس در تودههای طبقه متوسط، با بسیج هیجانی از سنخ سال ۹۶، بقای شبکه نفوذ را در قدرت تضمین کند.
بند به بند این بیانیه، فریاد می زند که یک بیانیه شخصی نیست، بلکه جمعبندی مباحث گعدههای شبکه نفوذ و تاریکخانههای جریان است. در واقع، آن چه به نام تاجزاده انتشار یافت، سرفصلها و رئوس کاری جریان نفوذ در ماههای منتهی به انتخابات ۱۴۰۰ است. به بیان دیگر، انتشار این بیانیه نشان می دهد که تاجزاده دیگر یک شخص نیست، بلکه همچون یک «رسانه بازتابی» است که منویات و مطامع جریان استحاله را(که قصد تحویل دادن مناصب و گلوگاههای قدرت را ندارد) بازتاب می دهد.
حسین اللهکرم، از چهرههای شناختهشده جریانهای حزبالله در نیمه نخست دهه ۷۰، سال ۹۸ در برنامه دستخط، به مطلبی تلخ اذعان کرد. او گفت که بسیاری از حرکات تند و افراطی که به اسم حزبالله در آن مقطع صورت می گرفت، محصول هدایت «نفوذی» ها بود که در نهایت خروجی آن به حساب جریانهای غربگرا ریخته شد و در مقاطعی چون انتخابات دقیقا به نفع آنها عمل کرد.
حال، بر اساس این واقعیت میدانی که سناریوهای موفق عملیات روانی، تا زمانی که شکست نخورده باشند، کنار گذاشته نمی شوند، باید منتظر بود که تا آستانه انتخابات ۱۴۰۰، با هدایت و سناریونویسی جریان نفوذ، به اسم جریان انقلاب و حزباللهی، تحرکات تند صورت بگیرد، تا آن چه که «بیانیه نویسان» تاجزاده، به عنوان «پادگانی کردن سیاست» به انقلابیون نسبت می دهند، صورت عینی و ملموس بگیرد.
ایجاد «دوقطبی» های جعلی، نشتر زدن به زخمهای دلمه بسته، دروغ بستن به انقلابیون و مانور سنگین روی همین دروغ منتسب و ایجاد «هراس»، همه شگردهای کهنه شبکه نفوذ است. چهرههای انقلابی و مخلص، به ویژه چهرههایی که به واسطه احساسات ناب و مخلصانه و صافی ضمیر خود، پیچیدگیها و فتنههای عالم سیاست را نمی شناسند، باید در این ماههای مانده به انتخابات ۱۴۰۰، هشیارتر از همیشه عمل کنند تا با تحریک «مشاوران» ظاهرا دلسوز، در پازلهای طراحیشده استحالهطلبان قرار نگیرند و پاسهای گل به کارگزاران حرفهای شبکه نفوذ ندهند.
ایشان در ۲۰ مهرماه ۹۴، در دیدار رئیس و مدیران سازمان صداوسیما، بعد از بیان خطرات به مراتب بیشتر و نگران کنندهتر جنگ نرم در مقایسه با جنگ سخت گفتند:
"جنگ نرم فقط مخصوص ایران نیست اما در موضوع ایران، هدف اصلی از این جنگ نرمِ فکر شده و حساب شده، استحاله جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است. صورت را حرفی ندارند که حفظ کنند، سیرت را از بین می برند. باطن را تغییر می دهند و متحول می کنند. جمهوری اسلامی، اسمش هم جمهوری اسلامی باشد، احیانا یک آقای معممی هم در راس آن باشد، هیچ اشکالی ندارد، اما اهداف آمریکا، صهیونیسم، اهداف شبکه قدرت جهانی را، که خیلی از دولتهای بزرگ و مقتدر جهان را می چرخاند، تامین کند، اسمش هر چه میخواهد باشد. "
کمی بعدتر، در ۴ آذر ۹۴، رهبر انقلاب یک سخنرانی بسیار مهم و روشنگر داشتند که به واسطه در پیش بودن انتخابات مجلس دهم در اسفند آن سال، پر از کد و دادههای تحلیلی بود. ایشان در این سخنرانی در دیدار با فرماندهان بسیج، در توضیح مفهومی به نام «نفوذ شبکهای و جریانی» و تفکیک آن از «نفوذ موردی»، نفوذ از نوع اول را بسیار خطرناکتر از نوع دوم دانستند:
" در این روش، دشمن عمدتاً با دو وسیله ی «پول و جاذبه های جنسی»، در درون ملّت و در داخل کشور شبکه سازی می کند تا آرمانها، باورها، و در نتیجه سبک زندگی را تغییر دهد.
در نفوذ بسیار خطرناک جریانی، مجموعه ای از افراد با هدفی دروغین، با روشهای متفاوت با هم مرتبط می شوند تا نگاه آنها به مسائل مختلف به تدریج تغییر کند و شبیه نگاه دشمن شود. "
ایشان تصریح کردند:
" به این ترتیب بیگانگان، بدون شناخته شدن و به خطر افتادن، اهداف خود را محقق می کنند. "
حضرت آیت الله خامنهای مسئولان، مدیران، نخبگان و افراد مؤثر در تصمیمات کلان را هدفهای مشخص پروژه نفوذ خواندند و بار دیگر تأکید کردند:
"نباید با استناد به سوءاستفاده احتمالی و جناحی برخی اشخاص، اصل قضیه نفوذ و اهمیّت این مسئله را کمرنگ جلوه داد. "
این دو سخنرانی با فاصله نسبتا کم از یکدیگر، طرح و تشریح سه مفهوم کلیدی بود: جنگ نرم، نفوذ شبکهای و استحاله
به بیان دیگر، کلانپروژهی نظام سلطه برای انقلاب و جمهوری اسلامی در داخل کشور، «جنگ نرم» با هدف «استحاله» است که ابزار اصلی آن «نفوذ شبکهای» است.
پدیدههایی چون «مصطفی تاجزاده» دقیقا از دل چنین مفاهیم و مکانیسمهایی بیرون می آیند. مروری بر سوابق تاجزاده و سیر فکری و عملکردی او، آشکار می سازد که او چه گزینه مطلوب و مناسبی برای «جنگ نرم» بوده و چرا به یکی از افسران شبکه نفوذ در پیشبرد راهبرد استحاله از درون تبدیل شده است.
تاجزاده سال ۵۴، به بهانه ادامه تحصیل، به آمریکا رفت و در مهرماه ۵۷ به ایران بازگشت. یعنی در روند شکلگیری، اوجگیری و کوران مبارزات انقلابیون مسلمان در داخل کشور حضور نداشت. او در مهرماه ۵۷ زمانی به کشور بازگشت که شیرازه رژیم شاه در حال فروپاشی بود و عملا دستگاه سرکوب رژیم از نفس افتاده و اصطلاحا تیغ آن بسیار کند شده بود.
تاجزاده با نقشآفرینی به عنوان یکی از دهها عضو کمیته استقبال از امام، توانست راه خود را در رخنه به داخل سیستم نظام انقلابی هموار کند و البته در به ثمر رساندن انقلاب، حتی یک سیلی هم نخورد. او پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان نوچه و مرید بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب، به بهانه کار ستادی، هیچگاه در جبهههای جنگ حضور نیافت و خیلی زود هم حیطه کاری خود را عوض کرد و به همراه سید محمد خاتمی روانه وزارت ارشاد شد تا به کار «فرهنگی» بپردازد.
متاسفانه، در تاریخ انقلاب، صدها و هزاران چهره همچون تاجزاده بودند که بدون آن که در راه پیروزی انقلاب، تثبیت و به ثمر رساندن آن هزینهای داده باشند، در حالی که در کوران مبارزات انقلابی ملت ایران، در نیویورک، سانفرانسیسکو و اکلاهاما در حال تحصیل بودند، به ناگاه با پررنگ شدن افق سرنگونی رژیم شاه، در سال ۵۶ «انقلابی» شدند و رهسپار «انجمنهای اسلامی» آمریکای شمالی (که خود تحت تاثیر چهرههایی چون ابراهیم یزدی بود) شدند تا سهمی در نظام و حکومت آتی داشته باشند. و البته برنامهریزی ماکیاولیستی دقیقی هم صورت گرفت و بسیاری از آنان، با کارنامهای خالی از انقلابیگری عینی و موثر، با تفکراتی از نوع تفکرات سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و ... مناصب حکومتی را برای «روز مبادا» قبضه کردند.
در دهه ۶۰؛ درست در زمانی جوانان پرشور، مخلص و ستیهنده حقیقتا انقلابی در جبهههای جنگ در نبرد «تن با تانک» بودند، امثال تاجزاده و دوستان و همفکران «آمریکا دیده» او، پشت میزهای امن «ستاد» ها در مرکز، در فکر طراحی و اجرای پروژههای انشعابی خود در داخل سیستم جمهوری اسلامی بودند. اینگونه بود که در همان میانه دهه ۶۰، در حالی که جبههها شاهد حماسههایی از جنس والفجر ۸ و کربلای ۵ بود، تاجزاده و دوستانش در «کیهان فرهنگی»، پروژه استحاله فکری و فرهنگی را با محوریت عبدالکریم سروش کلید زدند.
بعد از رحلت امام و در دوران موسوم به سازندگی، بسیاری از دوستان تاجزاده که خلأ ندیدن «آمریکا» پیش از انقلاب را در دل داشتند، با بورسیههای طاق و جفتی که مصطفی معین در وزارت علوم تدارک دیده بود، رهسپار انگلستان شدند تا مسلح به «دانش روز» از سرمبداء استعمار، یعنی انگلستان، پروژه استحاله از درون را عمق و گسترش دهند. این بود که از دل کیهان فرهنگی دهه ۶۰، مجله «کیان» بیرون آمد.
ردّ همه کسانی را که در دوران پرفتنه و آشوب اصلاحات، اتاق فکر «ضدولایت» را تشکیل میدادند، چند سال قبلتر میشد در تحریریه کیان و البته مراکز دولتی چون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری پیدا کرد. مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، محسن آرمین، علیرضا علویتبار، اکبر گنجی، مجید محمدی، مرتضی مردیها، محسن کدیور، عباس عبدی، حسین قاضیان، محسن سازگارا، عمادالدین باقی، هادی خانیکی اکبر گنجی، هاشم آقاجری، فاضل میبدی و... و. که تحت آموزههای فکری دو مرشد «انگلیس دیده»، یعنی عبدالکریم سروش و حسین بشریه پروژه استحاله انقلاب و نظام از درون را تحت قالبهای مدرنی چون «توسعه سیاسی» ، «پلورالیزم دینی»، «تسامح و تساهل» و امثال اینها تئوریزه میکردند.
روی کار آمدن سیدمحمدخاتمی در سال ۷۶، این فرصت بزرگ را در اختیار این جریان گذاشت تا تئوریهایی را که از اواخر دهه ۶۰ تا مقطع ۷۶ به طور نظری تدوین میکردند، در عمل به محک اجراء بگذارند. دو تشکیلات اصلی جبهه دوم خرداد یعنی سازمان مجاهدین انقلاب و حزب تازه تأسیس «جبهه مشارکت» دو بازوی مهم اجرای این پروژه بودند.
در جایگاه محوری مصطفی تاجزاده در پیشبرد این پروژه همین بس که او در کنار سعید حجاریان تنها چهرههای سیاسی چپ بودند که عضو حلقه مؤسس و شورای مرکزی هر دوی این این تشکیلات، یعنی مجاهدین و مشارکت بود و به عنوان حلقه رابط آنها عمل میکردند و همچنین مهمترین مسئولیت برای پیشبرد پروژه «توسعه سیاسی» در جایگاه معاونت سیاسی وزارت کشور به تاجزاده سپرده شد.
ردپای تاجزاده در بخش عمده فتنههای ۲۰ سال اخیر دیده می شود: ۱۸ تیر ۷۸، تقلب در انتخابات مجلس ششم در تهران، غائله خرمآباد، نقش کلیدی او در فتنه سال ۸۸ و راهاندازی ستاد ۸۸ و...
اما تاجزاده، یک «فرد» نیست و چون یک فرد نیست، پرداختن به او معنای وزن و اهمیت شخص او به ما هو تاجزاده نیست. او یکی از نمادها و نمودهای همان مفهومی است که رهبر انقلاب به عنوان «نفوذ شبکهای» با هدف «استحاله» نظام از درون، از آن یاد کردند.
تاجزاده، کما این که حجاریان و دیگرانی از سنخ آنها، بازیگران سناریوهای «شبکه نفوذ» هستند. نفوذ وقتی شبکهای شد، شاخ و برگ پیدا می کند؛ سناریونویسی میکند؛ شخصیتپردازی میکند؛ تعریف نقش کند؛ تقسیم نقش می کند؛ به واسطهی شاخههای مختلف خود، عملیات «دومینو» وار طراحی و اجرا می کند که قطعه اول در حوزهای بسیار دور از سیاست، مثلا محیط زیست، ضربه می خورد و آخرین قطعه دومینو در حوزه ملتهب و داغ سیاست، بر زمین می افتد، بدون آنکه دستهای نامرئی طراحان، هادیان و حامیان در صحنه و حتی بعضا پشت صحنه معلوم باشد.
در «تقسیم نقش» در سناریوهای دستساز شبکه نفوذ، ممکن است (و بارها دیده شده)، که هم تاجزاده، یا مهرهای مثل تاجزاده، در نهایت در همان پازلی بازی می کند که مهرهای «ظاهرا» ضد تاجزاده. یعنی کسی که به ظاهر، با مشی و فکر و عمل تاجزاده اختلاف و ضدیت و حتی خصومت تام و تمام دارد، چنان دقیق در پازل طراحی شده به کار گرفته می شود که عملش، همچون پاس گلی اصطلاحا زیر طاق دروازه برای تاجزاده و موتلفانش عمل می کند. شبکه نفوذ، استاد چیرهدست «نفاق» و ظاهرسازی است.
شاید یکی از نخستین کسانی که تاکتیکها و شگردهای «شبکه نفوذ» را شناخت، مرد پولادین انقلاب، شهید بزرگوار اسدالله لاجوردی بود که در وصیتنامه معروفش، بخشی از اوصاف «منافقین جدید» را فاش کرد:
" خدایا تو شاهدی چندینبار به عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را همانها که التقاط به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده است و همانا که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمعالاضداد به دست گرفتهاند، هم رجایی و باهنر را میکشند و هم به سوگشان مینشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگیر میکنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت به آنان تلاش میکنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک میشوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافقکشان میزنند و هم در حوزههای علمیه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسیر فقه را عوض کنند. به مسئولین گوشزد کردهام، ولی نمیدانم چرا اگرچه نسبت به برخی تا اندازهای میدانم، چرا ترتیب اثر ندادهاند؟ "
و البته شهید لاجوردی که «جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد»، جزو اولین کسانی بود که در همان سالهای نخست دوران «اصلاحات»، شهید مبارزه با «نفاق» شد. جالب اینجاست که سالها بعد، در فیلمی ظاهرا انقلابی که درباره وقایع سال ۶۰ و نبرد انقلابیون با منافقین ساخته شد، باز در حق این شهید بزرگوار و این چشم بصیر انقلاب اجحاف شد، چنان که انتقادات جدی مسوولان نظام را هم به دنبال داشت.
شیفت از رسانه بازتابی به «چهره» بازتابی
اعدام «روحالله زم»، جاسوس و عامل مستقیم کنسرسیومی از سرویسهای جاسوسی بیگانه که پروژه «سوریهسازی» ایران را دنبال می کرد، داغ بزرگی به دل نظام سلطه و دنبالههای داخلی آن نهاد، به نحوی که با انتشار خبر اعدام او، کارزار سنگینی در خارج و داخل کشور برای حمله به نظام به راه افتاد تا جمهوری اسلامی را به کشتن یک «روزنامهنگار مظلوم» متهم کنند. حتی پدر و دختر روحالله زم را هم چند روزی به میدان آوردند تا چهرهای «نورانی» از یک جاسوس خائن به وطن بتراشند. حتی با تحریکات یک عضو از همان شبکه نفوذ، یک روحانی سابقا خوشنام را که از ۸۸ زلف به فتنه گره زده بود، به این بازی کشاندند تا با چاشنی توهین و اتهام به رهبر معظم انقلاب، از جرثومهای به نام زم، یک «شهید» (برای مقاصد تبلیغاتی بعدی) بسازند، که البته تنها عِرض خود را بردند.
همه این تحرکات نشان از آن داشت که اعدام زم، هول و ولای سنگینی به جان مرتبطین شبکه نفوذ انداخت و اصطلاحا خیلیها «ماستها را کیسه کردند»، چرا که در سایه تسامح و مماشات صورتگرفته با عوامل و مزدوران داخلی نظام سلطه در سالهای اخیر، شبکه نفوذ پُردل و پشتگرم به حامیان و هادیان، دچار سوءمحاسبه شده بود که هر چه بتازد و بتازاند، خبری از برخورد سخت نیست، اما اعدام زم، به عنوان یک نماد، ضربه مهلک به روح و روان بازیگران پروژه «استحاله» نظام وارد کرد.
با این همه، پروژه «آمدنیوز»، پروژهای که بعد از فتنه ۸۸ چند سال برای طراحی و اجرای آن در اتاقهای فکر سرویسهای جاسوسی دشمن کار شده بود، چیزی نیست که شبکه نفوذ به همین سادگی از آن بگذرد و به دنبال جایگزینی آن نباشد.
پیش از این، در گزارشی که بعد از اعدام زم در مشرق منتشر شد، از رسانههای «بازتابی» سخن گفتیم. آمدنیوز مصداقی بارز از رسانه بازتابی بود. در تعریف رسانه بازتابی باید گفت که همچون آینه عمل می کنند که نور را به صورت غیرمستقیم در جهات مختلف منعکس می کند، بدون آن که منبع اصلی تابش مستقیما قابل رویت باشد.
به عبارت دیگر، جریانهایی در داخل کشور که پای در قدرت و ساختار سیاسی رسمی دارند، از آنجا که بنا بر ملاحظات در قدرت بودن و ترس از زیر ضرب رفتن، نمی توانند بسیاری از مواضع و اظهارات واقعی خود را مستقیما صورت دهند، از رسانههایی در خارج از منظومههای رسمی کشور(که در مدار رصد و پایش قانون داخل کشور نیستند) بهره می برند تا نظام و وفاداران نظام را مورد هجمه قرار دهند.
قطعا جایگزینی خلأ بزرگ «آمدنیوز» برای شبکه نفوذ به همین سادگی میسر نیست، ولی بلاتردید، تلاشهایی برای پر کردن این خلأ در جریان است که یکی از این تلاشها، تفویض کارویژهها و عملکردهای تعریفشده برای آمدنیوز، به «چهره» ها و «اشخاص» است. چهرههایی که در داخل کشور اشتهار و معروفیتی دارند و در تقابل با نظام سابقهدار محسوب می شوند و قطعا تاجزاده یکی از مناسبترین گزینههاست.
بیانیه اخیر تاجزاده، که لحنی هشدارگونه دارد و درست به سبک انتخابات ۹۶، که با کلیدواژههای چون «دیوارکشی خیابان» کارزار رقیبهراسی به راه انداختند، تلاش می کند با برجستهسازی مفاهیمی چون «دولت نظامی» ، «پادگانی سازی سیاست»، «ورود نظامیان به سیاست»، «رهبری موروثی» و «ضرورت عاجل تغییر قانون اساسی، با ایجاد هراس در تودههای طبقه متوسط، با بسیج هیجانی از سنخ سال ۹۶، بقای شبکه نفوذ را در قدرت تضمین کند.
بند به بند این بیانیه، فریاد می زند که یک بیانیه شخصی نیست، بلکه جمعبندی مباحث گعدههای شبکه نفوذ و تاریکخانههای جریان است. در واقع، آن چه به نام تاجزاده انتشار یافت، سرفصلها و رئوس کاری جریان نفوذ در ماههای منتهی به انتخابات ۱۴۰۰ است. به بیان دیگر، انتشار این بیانیه نشان می دهد که تاجزاده دیگر یک شخص نیست، بلکه همچون یک «رسانه بازتابی» است که منویات و مطامع جریان استحاله را(که قصد تحویل دادن مناصب و گلوگاههای قدرت را ندارد) بازتاب می دهد.
حسین اللهکرم، از چهرههای شناختهشده جریانهای حزبالله در نیمه نخست دهه ۷۰، سال ۹۸ در برنامه دستخط، به مطلبی تلخ اذعان کرد. او گفت که بسیاری از حرکات تند و افراطی که به اسم حزبالله در آن مقطع صورت می گرفت، محصول هدایت «نفوذی» ها بود که در نهایت خروجی آن به حساب جریانهای غربگرا ریخته شد و در مقاطعی چون انتخابات دقیقا به نفع آنها عمل کرد.
حال، بر اساس این واقعیت میدانی که سناریوهای موفق عملیات روانی، تا زمانی که شکست نخورده باشند، کنار گذاشته نمی شوند، باید منتظر بود که تا آستانه انتخابات ۱۴۰۰، با هدایت و سناریونویسی جریان نفوذ، به اسم جریان انقلاب و حزباللهی، تحرکات تند صورت بگیرد، تا آن چه که «بیانیه نویسان» تاجزاده، به عنوان «پادگانی کردن سیاست» به انقلابیون نسبت می دهند، صورت عینی و ملموس بگیرد.
ایجاد «دوقطبی» های جعلی، نشتر زدن به زخمهای دلمه بسته، دروغ بستن به انقلابیون و مانور سنگین روی همین دروغ منتسب و ایجاد «هراس»، همه شگردهای کهنه شبکه نفوذ است. چهرههای انقلابی و مخلص، به ویژه چهرههایی که به واسطه احساسات ناب و مخلصانه و صافی ضمیر خود، پیچیدگیها و فتنههای عالم سیاست را نمی شناسند، باید در این ماههای مانده به انتخابات ۱۴۰۰، هشیارتر از همیشه عمل کنند تا با تحریک «مشاوران» ظاهرا دلسوز، در پازلهای طراحیشده استحالهطلبان قرار نگیرند و پاسهای گل به کارگزاران حرفهای شبکه نفوذ ندهند.