شهدای ایران shohadayeiran.com

آدم عجیبی بود؛ دوستانش او را "شکارچی گردن کج" صدا می‌کردند. هنر او گذشتن از موانع و رهایی از تعلقات بود. "معبرگشای پابرهنه‌ای" که چشم و چراغ لشکر انصار بود.
شهدای ایران: دفاع مقدس داستان عاشقی است؛ عشقی که نوجوانان و جوانان تازه قد کشیده را محو خود کرد و از آن‌ها مردان بزرگی ساخت که کارهای سترگی انجام دادند.

مردانی چون "مرتضی نادرمحمدی" رزمنده ملایری لشکر انصارمشهور به "معبرگشای پابرهنه" که جوانی‌شان را در در راه اعتلای انقلاب سلامی و دفاع از وطن گذرانده و پس از جنگ، گمنام زندگی گردند.

مرتضی نادرمحمدی یا به تعبیر همرزمانش "شکارچی گردن کج" فرمانده جلوتر از فرمانبر و تخریب چی روضه‌خوان است که قلم توانای حمید حسام او را با ثبت خاطره‌هایش به تصویر کشیده است.

نویسنده در مقدمه اثر ارزشمند خود آورده: «اشتیاق دل بود یا وسوسه قلمم؛ نمی‌دانم. اسم جبهه و جنگ که می‌آمد؛ قلم بهانه دیروز را می‌گرفت و با کلمات به سمت شهدا پل می‌زد تا اینکه روزی از حاج مهدی کیانی-یکی از سه فرمانده لشکر انصارالحسین(ع)-خواستم از شهیدی پرآوازه خاطره‌ای برای دیباچه کتاب‌هایم بگوید.

در پاسخ به درخواستم گفت: «اگر می‌خواهی الگو به جامعه معرفی کنی؛ خاطرات کسی را بنویس که مثل شهداست. پای آرمان‌هایشان ایستاده و گمنام زندگی می‌کند». پرسیدم: مثلا کی؟ گفت: مرتضی نادر محمدی».

حمید حسام ادامه می‌دهد: « نه‌تنها برای من که برای بسیاری از بچه‌های جبهه، آقا مرتضی مترادف با گردان تخریب است و برای تخریب‌چی‌ها، مرتضی یعنی نموار سختی همراه با معنویت جبهه. پس رسیدن به گنج نامشوفی مثل مرتضی نادرمحمدی، بیان خاطرات نسلی است که سخت‌ترین گره‌های آوردگاه رزم با دست همت آنان باز می‌شد».

«رد پابرهنه‌ها» خاطرات مرتضی نادرمحمدی، معاون گردان تخریب لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) است که سال ۱۳۹۴ در قطع رقعی به وسیله انتشارت صریر منتشر شده است.

این کتاب در ۱۰ فصل شامل «میرزاکوچک ملایر»، «مشق جنگ»، «پاهای بی‌قرار»، «گروه پاپتی»، «شبیه گودال قتلگاه»، «بهشت تخریب»، «بمب‌های متحرک»، «کربلای شلمچه»، «ردپابرهنه‌ها» و «روزهای آخر» به همراه تصاویر، اسناد و پی‌نوشت‌هات نگارش شده است.

در بخشی از این کتاب با عنوان "شبیه گودال قتلگاه" می‌خوانیم: «همه می‌دانیم که طی دو ماه گذشته در ضلع غربی، سه نفر از توانمندترین فرماندهان گردان‌مان شهیدان محسن عینعلی، رضا شکری پور و محسن امیدی به شهادت رسیدند، اما من از همه شما داغدیده‌ترم.

این‌ها از ارکان لشکر انصارالحسین(ع) بودند؛ ما کنار هم می‌نشستیم و برای عملیات طراحی می‌کردیم. آن‌ها به تکلیفشان بهتر از ما عمل کردند و ما باید مقصد آن‌ها را تا انتها طی کنیم».

دو شب بعد با بچه‌ها در پادگان شهید مدنی، مراسمی به یاد شهدای تخریب گرفتیم. به جای هر شهید فانوس روشن کردیم و به یاد آنان اشک ریختیم؛ به یاد شهدایی که پیکرهایشان زیر آفتاب داغ جزیره مجنون روی خاک ید غربی مانده بود.

آب شب مصادف شب دهم محرم بود؛ شب عاشورا و بیش از هرکس و هر چیز طنین صدای مهدی عابدی تهرانی در گوشم می‌پیچید که : «چه خوش است ماه محرم به لقای یار رفتن».

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار