تقابل جبهه مقاومت در برابر جبهه کبر و نخوت، پیامد طبیعی ایده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است و قوی شدن در این جدال احسن، لازمه تردیدناپذیرش.
شهدای ایران: باید قوی بشویم؛ این مهم ترین ترجیع بند فرمایشات حضرت آیت الله خامنهای، رهبرانقلاب طی ماه های گذشته بوده است. هر چند تشدید نظام تحریم ها و تهدیدات و تحدیدات نظام استکبار علیه ملت و دولت ایران، این ترجیع بند را برای ما معنایی ملموس بخشیده است، لیکن اگر بخواهیم بنمایه گزاره قوی شدن را نشانه بگیریم، به لسان «پیر جماران» خواهیم رسید که پیش از انقلاب، ایده امتزاج دیانت و سیاست و تحقق قاعده «نفی سبیل» را بر سر زبان ها انداخت و پس از وقوع انقلاب اسلامی، آن نظم تئوریک را در قالب نظام جمهوری اسلامی ایران، وجهی پراتیک بخشید.
تقابل جبهه مقاومت در برابر جبهه کبر و نخوت، پیامد طبیعی ایده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است و قوی شدن در این جدال احسن، لازمه تردیدناپذیرش. گذشته از این، در عصر حاضر که برخی متفکرین از آن به عنوان عصر عبور از آمریکاسالاری و ورود به دوران هژمونی آسیایی یاد میکنند و معتقدند که قدرت، تدریجا در حال شیفت از سمت غرب به سمت شرق عالم است، انگاره های خمینی کبیر، بالقوه و بالفعل فرصت ظهور و بروز بیشتری یافته است. صبح نو در گفتگو با «مسعود رضایی» پژوهشگر حوزه تاریخ، به وجوه ایده «اسلام سیاسیِ» امام خمینی، طی 4 دهه گذشته پرداختیم. در ادامه این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.
متفکران، اندیشهورزان و کنشگران زیادی در اسلام از سیدقطب در مصر گرفته تا مرحوم نواب صفوی در ایران، طرفدار ایده تحقق «اسلام سیاسی» بودند. امام خمینی نیز این ایده را داشتند که اوج آن در تئوری ولایت فقیه نمود یافت. به نظر شما تفاوت حرکت امام خمینی ره؟ با اسلافشان در چه بود؟
اسلام، مجموعه کاملی از تعالیم در حوزههای مختلف سیاسی فرهنگی اقتصادی و اجتماعی است. بنابراین اسلام اینطور نیست که کسی بتواند، وجهی را به آن اضافه کند. بعضی از بزرگان علاوه بر توجه به احکام شخصی و خصوصی اسلام، به جنبههای سیاسی اسلام و ظرفیت سیاسی که در اسلام وجود دارد هم توجه میکنند. بعضی از روحانیون بودند که اسلام را فقط در حد رفع برخی حوائج شخصی مثل وضو، طهارات یا حداکثر خمس و زکات میدیدند اما در اسلام، اصلی به نام «نفی سبیل» وجود دارد مبنی بر اینکه کافران و بیگانگان، حق تسلط بر مسلمانان را ندارند. در میان این روحانیون، شخصیتهایی مانند حضرت امام؟ره؟ هم پیدا شدند که به ظرفیت سیاسی اسلام توجه و آن را با جامعه مطرح کردند و اگر کافران و بیگانگان بر مسلمان تسلطی داشتند، خواستار رفع این تسلط شدند. این اصل، اصل تازهای در اسلام نبود و نیست و شخصیتهایی مانند حضرت امام؟ره؟، صرفاً آن را فعال کردند.
همانطور که شما گفتید، علاوه بر حضرت امام؟ره؟، شخصیتهای دیگری نیز به ظرفیت سیاسی اسلام توجه داشتند و نهضتها و جنبشهای متعددی براساس همین نوع نگاه، در کشورهای مختلف اسلامی از جمله در لیبی و الجزائر علیه سلطه بیگانگان شکل گرفتند. حرکتهای فکری و فرهنگی نیز توسط برخی اندیشمندان از جمله سیدقطب شکل گرفت.
یعنی آنچه امام خمینی ؟ره؟ مطرح کردند، لااقل در بنیان، تفاوتی با گفتههای اسلاف ایشان مبنی بر فعال کردن ظرفیت سیاسی اسلام وجود ندارد؟
بله؛ البته در شیوهها، روشها، گستره موضوع و نوع نگاه، حتماً تفاوتهایی وجود داشته است. نمیشود مدعی بود که همه این اندیشمندان بهطور دقیق مثل همدیگر فکر میکردند و سخن میگفتند اما در این بنیان که اسلام علاوه بر داشتن دستوراتی برای مسائل شخصی انسانها، دستوراتی نیز در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد و اگر ما مدعی مسلمانبودن هستیم، باید به تمام اسلام عمل کنیم، تردیدی وجود ندارد. این درست نیست که ما به بخشی از اسلام، عمل کنیم و به بخشی دیگر، عمل نکنیم. این را هم بگویم که درست است که حضرت امام؟ره؟ در سال1348 ایده طرح حکومت اسلامی را مطرح کردند، اما این بدین معنا نیست که ایشان پیش از این، به دستورات معطوف به موضوعات سیاسی و اجتماعی، توجهی نداشتند.
پیش از این و در دهه بیست شمسی، حضرت امام ؟ره؟ در قالب کتابی با عنوان «کشفالاسرار» رشحاتی از لزوم ورود اسلام به امر حکمرانی را مطرح کردند.
بله. اگر نویسندهای میآید و کتابی تحت عنوان «اسرارهزارساله»[تألیف علیاکبر حکمیزاده، روحانی با گرایشهای سکولار که در دهه بیست شمسی، تحت تأثیر احمد کسروی، راه پیشرفت ایران را کنار گذاشتن اعتقادات مذهبی و بهخصوص شیعهگری عنوان میکرد] در نقد و نفی اسلام مینویسد، امام خمینی؟ره؟ بیتفاوت از کنار این موضوع رد نشدند و در واکنش به آن، کتاب کشفالاسرار را نوشتند. امام، از همان دوران جوانی معتقد بود که جامعه اسلامی باید مبتنی بر احکام و قواعد اسلام بنا شود و سلطه بیگانگان در جامعه اسلامی، از بین برود. این طرز تفکر جدی از همان ابتدا در ذهن امام خمینی؟ره؟ وجود داشت اما چون در آن زمان، مرجعیت تامه با حضرت آیتالله بروجردی بود، ایشان[آیتالله بروجردی] بنا به مصالحی، تقابل جدی با رژیم پهلوی را به مصلحت نمیدیدند و بنابراین، امام بهدلیل احترام به مرجعیت تامه، ایدههای خود را در سکوت قرار دادند تا زمانی که آیتالله بروجردی رحلت کردند.
در فروردینماه سال1340
بله. در این زمان، حضرت امام؟ره؟ بهعنوان مجتهد و مرجع تقلید، بر خود تکلیف دیدند که برای اقامه دین با همه جوانبش در جامعه، مشخصاً مقابله با روشها، قواعد و قوانین غیراسلامی و ضداسلامی در کشور از جمله سلطه بیگانه در ایران، همت بگمارند. ایشان نهایتاً در سال48، طرح حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه را مطرح کردند.
با توجه به اینکه فرمودید ایده حضرت امام ؟ره؟ با ایده اسلافشان، یعنی توجه به ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی اسلام، در بنیان و بنیاد مشترک و یکی بوده است، بنابراین، تفاوت ایده امام با دیگران در کدامین وجوه بوده است؟
ببینید، هر کشوری شرایط و ویژگیهای خاص خودش را دارد. مثلاً در دنیای عربی و در کشوری مانند مصر، آقای سیدقطب پیرو مذهب اهل سنت بود اما حضرت امام، فردی شیعی بودند و از همین نقطه، تفاوت در ایدهها شکل میگیرد. ایده ولایت فقیه که امام مطرح کردند، مبتنی بر تفکرات و فرهنگ شیعی است که این، با آنچه سیدقطب بهعنوان یک فرد سنی مطرح میکرد، تفاوت داشت. درست است که هر دوی این افراد، خواستار حکومت اسلامی بودند اما در الگوها و روشها و قالبهای اجرایی شدن اسلام، تفاوت داشتند.
پیش از وقوع انقلاب اسلامی در سال1357، شاهد بروز جنبشهایی در منطقه از جمله در قالب سازمان آزادیبخش فلسطین [با گرایشهای سوسیالیستی-مارکسیستی] و «امل» در میان شیعیان لبنان بودیم. کارکرد این جنبشها پیش و پس از انقلاب اسلامی چگونه بود و اندیشههای حضرت امام؟ره؟ و نیروی انقلاب ایران، چه تاثیری روی این کارکردها و نقشها داشت؟
پیش از انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی-انقلابی نداشتیم. حکومت عربستان سعودی علیرغم ادعای خادمالحرمین، کاملاً وابسته به آمریکا بود. کشورهای دیگری مانند مصر، سوریه و عراق هم بودند که به اصطلاح، اندکی انقلابی بودند اما ذات آنها ناسیونالیسم عربی بود و آنطور که باید و شاید، در مسیر اسلام قرار نداشتند.
و عمدتاً وابسته به بلوک شرق بودند.
بله؛ اینها بهدلیل نیازهای تسلیحاتی که داشتند، به اتحاد جماهیر شوروی وابسته شده بودند و بر مبنای همین وابستگی، پیوندهای ایدئولوژیک هم پیدا کردهبودند یعنی به عقاید سوسیالیستی و اشتراکی تمایل یافته بودند. جنبشهایی که پیش از انقلاب اسلامی در منطقه شکل میگرفت، عمدتاً متأثر از مرام سوسیالیستی بودند و نیازهایشان را هم از شوروی و کشورهای بلوک شرق، تأمین میکردند. به همین دلیل اسلام در میان این گروهها نفوذ و رونقی نداشت.
حتی در ایران گروهی مانند «سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با وجود تظاهر به اسلام، گرایشهایی به اندیشههای چپ از جمله تحلیل شرایط بر اساس تکامل تاریخ داشتند.
بله؛ درست است البته باید واقعاً به شرایط آن روزگار هم توجه کنیم. در آن زمان، دو بلوک در جهان وجود داشت؛ یک قطب سرمایهداری به مرکزیت آمریکا و یک قطب سوسیالیستی و کمونیستی به مرکزیت اتحاد جماهیر شوروی. در آن ایام، آنقدر جنبشهای رهاییبخش در سراسر جهان از جمله در آمریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه و حتی در آسیای جنوبشرقی با حمایت شوروی و برای مقابله با آمریکا و جبهه غرب فعال شده بودند، که یک حوزه مغناطیس قوی از سوی بلوک شرق شکل گرفته بود. بنابراین روح مارکسیسم در اکثریت جنبشهای آن روزگار وجود داشت. درباره جنبشهای شیعی مثل «امل» که جنابعالی به آن اشاره کردید، با وجودی که از اندیشههای مارکسیستی مصون بودند، اما واقعاً جنبشهای ضعیفی بودند و حداکثر تلاشی که میکردند، معطوف به این بود که جامعه شیعی لبنان، از وضعیت اسفبار خود، اندکی فاصله بگیرد و وضعیت بهتری به لحاظ اقتصادی و معیشتی پیدا کند یعنی سقف پرواز شیعیان لبنان، معمولاً در همین حد تعریف میشد.
تقابل جبهه مقاومت در برابر جبهه کبر و نخوت، پیامد طبیعی ایده بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است و قوی شدن در این جدال احسن، لازمه تردیدناپذیرش. گذشته از این، در عصر حاضر که برخی متفکرین از آن به عنوان عصر عبور از آمریکاسالاری و ورود به دوران هژمونی آسیایی یاد میکنند و معتقدند که قدرت، تدریجا در حال شیفت از سمت غرب به سمت شرق عالم است، انگاره های خمینی کبیر، بالقوه و بالفعل فرصت ظهور و بروز بیشتری یافته است. صبح نو در گفتگو با «مسعود رضایی» پژوهشگر حوزه تاریخ، به وجوه ایده «اسلام سیاسیِ» امام خمینی، طی 4 دهه گذشته پرداختیم. در ادامه این گفتگو را از نظر خواهید گذراند.
متفکران، اندیشهورزان و کنشگران زیادی در اسلام از سیدقطب در مصر گرفته تا مرحوم نواب صفوی در ایران، طرفدار ایده تحقق «اسلام سیاسی» بودند. امام خمینی نیز این ایده را داشتند که اوج آن در تئوری ولایت فقیه نمود یافت. به نظر شما تفاوت حرکت امام خمینی ره؟ با اسلافشان در چه بود؟
اسلام، مجموعه کاملی از تعالیم در حوزههای مختلف سیاسی فرهنگی اقتصادی و اجتماعی است. بنابراین اسلام اینطور نیست که کسی بتواند، وجهی را به آن اضافه کند. بعضی از بزرگان علاوه بر توجه به احکام شخصی و خصوصی اسلام، به جنبههای سیاسی اسلام و ظرفیت سیاسی که در اسلام وجود دارد هم توجه میکنند. بعضی از روحانیون بودند که اسلام را فقط در حد رفع برخی حوائج شخصی مثل وضو، طهارات یا حداکثر خمس و زکات میدیدند اما در اسلام، اصلی به نام «نفی سبیل» وجود دارد مبنی بر اینکه کافران و بیگانگان، حق تسلط بر مسلمانان را ندارند. در میان این روحانیون، شخصیتهایی مانند حضرت امام؟ره؟ هم پیدا شدند که به ظرفیت سیاسی اسلام توجه و آن را با جامعه مطرح کردند و اگر کافران و بیگانگان بر مسلمان تسلطی داشتند، خواستار رفع این تسلط شدند. این اصل، اصل تازهای در اسلام نبود و نیست و شخصیتهایی مانند حضرت امام؟ره؟، صرفاً آن را فعال کردند.
همانطور که شما گفتید، علاوه بر حضرت امام؟ره؟، شخصیتهای دیگری نیز به ظرفیت سیاسی اسلام توجه داشتند و نهضتها و جنبشهای متعددی براساس همین نوع نگاه، در کشورهای مختلف اسلامی از جمله در لیبی و الجزائر علیه سلطه بیگانگان شکل گرفتند. حرکتهای فکری و فرهنگی نیز توسط برخی اندیشمندان از جمله سیدقطب شکل گرفت.
یعنی آنچه امام خمینی ؟ره؟ مطرح کردند، لااقل در بنیان، تفاوتی با گفتههای اسلاف ایشان مبنی بر فعال کردن ظرفیت سیاسی اسلام وجود ندارد؟
بله؛ البته در شیوهها، روشها، گستره موضوع و نوع نگاه، حتماً تفاوتهایی وجود داشته است. نمیشود مدعی بود که همه این اندیشمندان بهطور دقیق مثل همدیگر فکر میکردند و سخن میگفتند اما در این بنیان که اسلام علاوه بر داشتن دستوراتی برای مسائل شخصی انسانها، دستوراتی نیز در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد و اگر ما مدعی مسلمانبودن هستیم، باید به تمام اسلام عمل کنیم، تردیدی وجود ندارد. این درست نیست که ما به بخشی از اسلام، عمل کنیم و به بخشی دیگر، عمل نکنیم. این را هم بگویم که درست است که حضرت امام؟ره؟ در سال1348 ایده طرح حکومت اسلامی را مطرح کردند، اما این بدین معنا نیست که ایشان پیش از این، به دستورات معطوف به موضوعات سیاسی و اجتماعی، توجهی نداشتند.
پیش از این و در دهه بیست شمسی، حضرت امام ؟ره؟ در قالب کتابی با عنوان «کشفالاسرار» رشحاتی از لزوم ورود اسلام به امر حکمرانی را مطرح کردند.
بله. اگر نویسندهای میآید و کتابی تحت عنوان «اسرارهزارساله»[تألیف علیاکبر حکمیزاده، روحانی با گرایشهای سکولار که در دهه بیست شمسی، تحت تأثیر احمد کسروی، راه پیشرفت ایران را کنار گذاشتن اعتقادات مذهبی و بهخصوص شیعهگری عنوان میکرد] در نقد و نفی اسلام مینویسد، امام خمینی؟ره؟ بیتفاوت از کنار این موضوع رد نشدند و در واکنش به آن، کتاب کشفالاسرار را نوشتند. امام، از همان دوران جوانی معتقد بود که جامعه اسلامی باید مبتنی بر احکام و قواعد اسلام بنا شود و سلطه بیگانگان در جامعه اسلامی، از بین برود. این طرز تفکر جدی از همان ابتدا در ذهن امام خمینی؟ره؟ وجود داشت اما چون در آن زمان، مرجعیت تامه با حضرت آیتالله بروجردی بود، ایشان[آیتالله بروجردی] بنا به مصالحی، تقابل جدی با رژیم پهلوی را به مصلحت نمیدیدند و بنابراین، امام بهدلیل احترام به مرجعیت تامه، ایدههای خود را در سکوت قرار دادند تا زمانی که آیتالله بروجردی رحلت کردند.
در فروردینماه سال1340
بله. در این زمان، حضرت امام؟ره؟ بهعنوان مجتهد و مرجع تقلید، بر خود تکلیف دیدند که برای اقامه دین با همه جوانبش در جامعه، مشخصاً مقابله با روشها، قواعد و قوانین غیراسلامی و ضداسلامی در کشور از جمله سلطه بیگانه در ایران، همت بگمارند. ایشان نهایتاً در سال48، طرح حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه را مطرح کردند.
با توجه به اینکه فرمودید ایده حضرت امام ؟ره؟ با ایده اسلافشان، یعنی توجه به ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی اسلام، در بنیان و بنیاد مشترک و یکی بوده است، بنابراین، تفاوت ایده امام با دیگران در کدامین وجوه بوده است؟
ببینید، هر کشوری شرایط و ویژگیهای خاص خودش را دارد. مثلاً در دنیای عربی و در کشوری مانند مصر، آقای سیدقطب پیرو مذهب اهل سنت بود اما حضرت امام، فردی شیعی بودند و از همین نقطه، تفاوت در ایدهها شکل میگیرد. ایده ولایت فقیه که امام مطرح کردند، مبتنی بر تفکرات و فرهنگ شیعی است که این، با آنچه سیدقطب بهعنوان یک فرد سنی مطرح میکرد، تفاوت داشت. درست است که هر دوی این افراد، خواستار حکومت اسلامی بودند اما در الگوها و روشها و قالبهای اجرایی شدن اسلام، تفاوت داشتند.
پیش از وقوع انقلاب اسلامی در سال1357، شاهد بروز جنبشهایی در منطقه از جمله در قالب سازمان آزادیبخش فلسطین [با گرایشهای سوسیالیستی-مارکسیستی] و «امل» در میان شیعیان لبنان بودیم. کارکرد این جنبشها پیش و پس از انقلاب اسلامی چگونه بود و اندیشههای حضرت امام؟ره؟ و نیروی انقلاب ایران، چه تاثیری روی این کارکردها و نقشها داشت؟
پیش از انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی-انقلابی نداشتیم. حکومت عربستان سعودی علیرغم ادعای خادمالحرمین، کاملاً وابسته به آمریکا بود. کشورهای دیگری مانند مصر، سوریه و عراق هم بودند که به اصطلاح، اندکی انقلابی بودند اما ذات آنها ناسیونالیسم عربی بود و آنطور که باید و شاید، در مسیر اسلام قرار نداشتند.
و عمدتاً وابسته به بلوک شرق بودند.
بله؛ اینها بهدلیل نیازهای تسلیحاتی که داشتند، به اتحاد جماهیر شوروی وابسته شده بودند و بر مبنای همین وابستگی، پیوندهای ایدئولوژیک هم پیدا کردهبودند یعنی به عقاید سوسیالیستی و اشتراکی تمایل یافته بودند. جنبشهایی که پیش از انقلاب اسلامی در منطقه شکل میگرفت، عمدتاً متأثر از مرام سوسیالیستی بودند و نیازهایشان را هم از شوروی و کشورهای بلوک شرق، تأمین میکردند. به همین دلیل اسلام در میان این گروهها نفوذ و رونقی نداشت.
حتی در ایران گروهی مانند «سازمان مجاهدین خلق (منافقین) با وجود تظاهر به اسلام، گرایشهایی به اندیشههای چپ از جمله تحلیل شرایط بر اساس تکامل تاریخ داشتند.
بله؛ درست است البته باید واقعاً به شرایط آن روزگار هم توجه کنیم. در آن زمان، دو بلوک در جهان وجود داشت؛ یک قطب سرمایهداری به مرکزیت آمریکا و یک قطب سوسیالیستی و کمونیستی به مرکزیت اتحاد جماهیر شوروی. در آن ایام، آنقدر جنبشهای رهاییبخش در سراسر جهان از جمله در آمریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه و حتی در آسیای جنوبشرقی با حمایت شوروی و برای مقابله با آمریکا و جبهه غرب فعال شده بودند، که یک حوزه مغناطیس قوی از سوی بلوک شرق شکل گرفته بود. بنابراین روح مارکسیسم در اکثریت جنبشهای آن روزگار وجود داشت. درباره جنبشهای شیعی مثل «امل» که جنابعالی به آن اشاره کردید، با وجودی که از اندیشههای مارکسیستی مصون بودند، اما واقعاً جنبشهای ضعیفی بودند و حداکثر تلاشی که میکردند، معطوف به این بود که جامعه شیعی لبنان، از وضعیت اسفبار خود، اندکی فاصله بگیرد و وضعیت بهتری به لحاظ اقتصادی و معیشتی پیدا کند یعنی سقف پرواز شیعیان لبنان، معمولاً در همین حد تعریف میشد.