شهدای ایران: روستای
«انصارالامام» همدان یک روستای نمونه است. ۷۰ نفر از اهالی این روستا در
دوران دفاع مقدس به جبهه رفتند. ۲۴ شهید تقدیم شد و ۱۵ جانباز نیز از
افتخارات انصارالامام است. محمد جواهری از شهدای این روستاست که ۱۱ روز پس
از حضور در جبهه در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار مفقودالاثر و پیکرش
بعد از ۳۶ سال در شهریور ۱۳۹۷ شناسایی شد. گفتوگوی ما با مادر و برادر
شهید را پیشرو دارید.
عباس جواهری برادر شهید
عباس جواهری برادر شهید
یاران امام
ما اهل روستای انصارالامام هستیم. اسم قبلی روستا «یینگی جک» بود. وقتی جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه ایران شروع شد، خیلی از اهالی روستا عازم جبهه شدند. میتوانم بگویم همه اهالی روستا به جبهه رفتند به طوری که ما در طول جنگ تحمیلی ۲۴ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کردیم و ۱۵ نفر هم جانباز داریم. محمد آن زمان کار کشاورزی میکرد و به نوعی کمک خرج خانواده بود، اما وقتی میخواست راهی جبهه شود، کسی مخالفت نکرد. محمد به عنوان بسیجی داوطلب به جبهه رفت.
نماز اول وقت
قرائت قرآن جزو برنامههای روزانه و ثابت محمد بود. به من سفارش میکرد همیشه نماز را اول وقت بخوانم. وقتی هنگام ظهر میگفتم برای نماز هنوز وقت داریم، میگفت: اول نماز بعداً ناهار! خودش هم مقید بود نماز را اول وقت بخواند. بعد از نماز ظهر و عصرکمی قرآن تلاوت میکرد و بعد سر سفره ناهار مینشست. شهید توجه به آموزههای قرآن را به برادران توصیه میکرد و میگفت: این کارتان درست است، چون قرآن این را میگوید و فلان کار اشتباه است به دلیل اینکه قرآن اینطور میگوید. به شکل عملی قرآن را میآموخت. دینداری، اخلاق و رفتار اسلامیاش زبانزد بود.
۱۱ روز بعد
۱۱ روز بعد از عزیمت محمد به جبهه، عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار آغاز شد. محمد هم در این عملیات شرکت کرد. پس از عملیات خبر آوردند که ۱۵ نفر از اهالی روستا با هم شهید شدند. خیلی از آنها علاوه بر هم محلی بودن فامیل هم بودند. پسرخاله ما که در عملیات حضور داشت، میگفت: یک روز دشمن حمله سنگینی کرد و به مواضع ما نزدیک شد. محمد با جمعی از رزمندگان داخل یک سنگر ماندند. دیگر خبری از محمد نشد. نامه میدادیم، پیام میدادیم، اما جوابی نمیآمد. گاهی میگفتند مجروح شده و گاهی میگفتند اسیر شده است. هیچکس خبر دقیقی نداشت. در واقع از همان روز ایشان مفقودالاثر شد. سالها خانواده ما چشم انتظار بازگشت محمد بودند. در این مدت به همه جا رفتیم، اما خبری نشد. تا اینکه جنگ تمام و بازگشت آزادگان آغاز شد. هر آزادهای به منطقه ما بر میگشت، ما به خانهاش میرفتیم تا شاید نشانی از محمد بگیریم، اما کسی او را ندیده بود و خبری نداشت. حتی به شهرهای دیگر مثل اصفهان و شیراز هم رفتیم، اما خبری نشد که نشد. به مادر و پدرم که چشم انتظار بودند بیشتر سخت گذشت. ما به عنوان دلداری به آنها میگفتیم که محمد در راه خدا رفته و موجب سربلندی شما شده است، اما خب دلتنگی میکردند.
محمد آمد
بعد از چشم انتظاری ۳۶ ساله که از سال ۶۱ شروع شده بود، قبل از محرم امسال خبر آمد که چند پیکر شهدای عملیات مسلم بن عقیل یعنی همان عملیاتی که محمد مفقودالاثر شد، تفحص شده است. با ما تماس گرفتند که برای آزمایش دی انای بیایید. از طرف بنیاد شهید ما را به همدان بردند و آنجا گفتند که پیکر محمد در جریان تفحص، کشف شده است. تکههایی از لباس و مهر و استخوانهای بدنش کشف شده بود.
مراسم تشییع بسیار باشکوه بود. مردم از همدان و روستاهای اطراف آمده بودند. محمد در گلزار شهدای روستای انصارالامام به خاک سپرده شد.
مادر شهید محمد جواهری
پسرم با رضایت من جبههای شد
وقتی پسرم میخواست به جبهه برود آمد تا اجازه و رضایت مرا بگیرد. گفت: مادرجان، پدر به رفتن و جهاد ما رضایت داده است شما چطور؟ شما اجازه میدهید من هم بروم؟ گفتم بله که راضی هستم. هر پنج فرزندم باید بروند. این راه اسلام است. شما را خدا به ما داده است و اگر بخواهد میبرد. شما هم برای یاری دین خدا بروید. رضایت دادم و رفت. سه تا از فرزندانم رفتند، محمد شهید شد و علی و مهدی هم مجروح شدند. من بیشتر از سن محمد انتظار آمدنش را کشیدم. دوست دارم از محمد بیشتر بگویم، اما در این سن چیز زیادی به یاد ندارم. پسرم هنگام رفتن به من گفت: اگر نیامدم حق همسرم را بدهید تا خودش برای آیندهاش تصمیم بگیرد. اهالی روستای ما خیلی اهل جهاد بودند شاید حدود ۷۰ نفر از روستا به جبهه رفتند. هنوز هم مفقودالاثر داریم. پیکر چهار نفر از همرزمان محمد هنوز نیامده است. رضا آزمون، محمد حاج محمدی، شعبان رستمی و فتح الله یعقوبی از همرزمان ایشان بودند که هنوز پیکر آنها کشف نشده است.