در نهم ربیع الاول اتفاقی افتاده است به نام آغاز امامت مهدی موعود(عج) که هم تشیع و هم تسنن بر اصل داستان این نکته یعنی امام عصر (عج) اتفاق نظر دارند.
شهدای ایران: در عصر حاضر عده ای از افراد عوام که به خاطر تقصیر یا قصورشان، با ناآگاهی تمام آب در آسیاب دشمنان قسم خورده اسلام و مذهب حقه تشیع می ریزند از چندی پیش علم نفاقی را، در روز نهم ربیع بلند کردند که خدای را شکر بی حد و حصر، تا کنون بر روی خودشان سرنگون گشته است. این عده به ظاهر شیعه این روز را با اعمال ننگین خویش مبدل به روزی برای نفاق وجدایی بین شیعه وسنی نموده اند و از آن سوی نیز عده ای که خود را اهل تسنن می دانند اما در حقیقت چنگ در ریسمان اسلام آمریکایی دارند این اعمال شنیع را از این گروه شیعه دروغین، به اسم تمام شیعیان زده و مدام با فحاشی و توهین متقابل در این آتش افتراق و نفاق می دمند، اکنون در این مجال با رعایت ضوابط علمی و دقیق، روز نهم ربیع الاول را به اصل وحقیقت خویش بازمی گردانیم، اصل وحقیقتی که موجب اتحاد تشیع و تسنن است نه افتراق و جدایی!
باید دانست که در این روز اتفاقی افتاده است به نام آغاز امامت مهدی موعود(ع) که هم تشیع و هم تسنن بر اصل داستان این نکته یعنی امام عصر اتفاق نظر دارند. بدین شرح که:
۱-اصل ثابت شده در نزد شیعه و سنی وجود ذی جود امام عصر(ع) است که از روز نهم ربیع الاول سال ۲۰۶ هجری قمری به امامت رسیده اند.
-«المهدیّ منّا أهل البیت» . سنن ابن ماجه ، ج۲ ص۱۳۶۷ - کتاب الفتن ، باب خروج المهدی (۳۴) ح ۴۰۸۵ . رسول گرامی اسلام(ص) فرموده اند: مهدی از ما اهل بیت است .
-«سیّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی» متوفّای بعد از ۱۲۹۰ هجری در کتاب: «نور الابصار فی مناقب آل النّبی المختار» در فصلی که مربوط به حضرت مهدی(عج) است چنین می نویسد: «فصل فی ذکر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن علی الهادی . . . ابن علی بن ابی طالب » . و بعد از ذکر بعض صفات آن حضرت، درباره امکان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن یوسف گنجی شافعی» دلایلی را نقل می کند.
-«احمد بن یوسف بن احمد» متوفّای ۱۰۱۹ در کتاب: «اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» می نویسد: «الفصل الحادی عشر فی ذکر الخلف الصّالح الامام ابی القاسم محمّد بن الحسن العسکری ( رض ) و کان عمره عند وفاة ابیه خمس سنین. آتاه اللَّه فیها الحکمة کما اوتیها یحیی(ع) صبیّاً » ترجمه: «فصل یازدهم درباره خلف صالح ، امام ابی القاسم محمّد بن الحسن العسکری(ع) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در همان سنّ به او حکمت عطا کرد همانگونه که به یحیی(ع) در کودکی عنایت کرد».
-«عبدالوهّاب شعرانی» متوفّای ۹۷۳ در کتاب: «الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر» حضرت مهدی(ع) را فرزند امام حسن عسکری(ع) دانسته و می نویسد که تاریخ ولادت او نیمه ماه شعبان سال ۲۵۵ بوده و اکنون که سال ۹۵۸ است عمر او ۷۰۶ سال می باشد. (صحیح آن ۷۰۳ است)
- «ابن حجر هیتمی مکّی» متوفّای ۹۷۴ در کتاب: «الصّواعق المحرقه» - که به خاطر ردّ بر شیعه نوشته است - می نویسد:
آیه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة» (آیه ۶۱ از سوره زخرف) یعنی: همانا او (حضرت عیسی ( ع ) ) علم است برای ساعت (شاید مراد این است که حضرت عیسی(ع) وقتی نزول کرد باعث می شود که مردم علم به ساعت ظهور امام زمان(ع) پیدا کنند.
تذکّر این نکته نیز لازم به نظر می رسد که ابن حجر در کتاب مزبور بیش از ۱۵ آیه در فضائل اهل بیت(ع) ذکر کرده که دوازدهمین آنها آیه فوق است که بعد از نقل آن می نویسد که این آیه درباره مهدی (ع) نازل شده است. آنگاه می نویسد: به زودی احادیثی که صراحت دارد او از اهل بیت نبوی است خواهد آمد. سپس می افزاید: حال که چنین است (یعنی حال که آیه فوق مربوط به حضرت مهدی(عج) بوده و او نیز از اهل بیت می باشد معلوم می شود که نسل فاطمه و علی (ع) با توجّه به آیه فوق دارای برکت می باشد (که تا آخرالزّمان این نسل پاک استمرار دارد) و خدا از آن دو پاکانی خارج می کند و نسل آنها را کلیدهای حکمت و معدنهای رحمت قرار می دهد و آن به این دلیل است که پیامبر(ص) ، آن دو و ذرّیه آنها را از شیطان رجیم در پناه خدا قرار داد.
-«ابن تیمیّه» متوفّای ۷۲۸ هجری ، در جزء چهارم کتاب «منهاج السنّة» حدیث نبوی: «یخرج فی آخرالزّمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته کنیتی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً» یعنی: در آخرالزّمان مردی از فرزندانم خروج می کند که اسمش مانند اسم من و کنیه اش کنیه من است. زمین را پر از عدل می کند همانگونه که پر از ستم شد. را قبول داشته و او را همان «مهدی» (ع) می داند و نیز بعض احادیثی را که ابوداود و ترمذی ، دائر بر حتمی بودن این خروج و اینکه آن حضرت از عترت پیامبر (ص) و از فرزندان فاطمه (س) است ، آورده اند نقل کرده و آنها را احادیثی صحیح می داند .
-«شیخ السلام ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحمویی الخراسانی» متوفّای ۷۳۲ هجری در کتاب: فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم (ع) . » روایات زیادی در مورد حضرت مهدی(ع) نقل می کند. از جمله روایاتی که این عالم اهل سنّت نقل می کند این است که حضرت مهدی(عج) دارای غیبت است و نیز: «هر که خروج مهدی(عج) را انکار کند به آنچه که بر محمد(ص) نازل شده کافر گشته است.» و نیز: «انتظار فرج افضل عبادات است.» و نیز در ضمن همین روایات، به مسأله ولایت و وصایت ائمّه اثناعشر ( ع ) اشاره شده و در بعض از آنها اسامی آن بزرگواران نیز آمده است.
لذا مشاهده می شود که اکثر علمای اهل تسنن نیز به حضرت صاحب (عج) اذعان واعتقاد داشته اند و این خود مهمترین وجه اشتراک در میان اهل تسنن و تشیع در این روز فرخنده است.
۲- مردود بودن قول قتل خلیفه دوم در روز نهم ربیع الاول
این موضوع به غلط در میان مردم مشهور گشته که سالروز قتل خلیفه دوم، نهم ربیع الاول است، نیز بدون مستند و دلیل معتبر است. زیرا طبق منابع تاریخی فریقین (شیعی و سنی) عمر بن خطاب در روز بیست و سوم ذی الحجه ترور شد. پس از سه روز درگذشت. بنابر این او در اواخر ذی الحجه درگذشته است. وقتل او در ۹ ربیع الاول فاقد دلیل معتبر است. بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند که تاریخ قتل خلیفه دوم ۲۶ یا ۲۹ ذی الحجة سال ۲۳ هـ .ق است. علی بن حسین مسعودی و یعقوبی، دو تن از مورّخان بنام اسلامی و همچنین همه تاریخ نگاران اهل سنت بر همین عقیده بوده اند. (۱)
شیخ مفید در کتاب « مسار الشیعه » آورده است: در روز بیست و ششم ذی الحجة سال ۲۳ هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست و نهم ماه درگذشت.(۲) هم چنین شیخ ابراهیم بن علی کفعمی در کتابی معروف به مصباح آورده است: باید دانست که قتل خلیفه دوم در ۲۶ ذی الحجة سال ۲۳ هـ .ق واقع شده است. این مطلبی است که صاحبان کتاب ها»، « «طبقات»، «مسار الشیعه»، و ... بر آن تصریح نموده اند، بلکه اجماع مورّخان شیعه و اهل تسنن نیز بر این است(۳) ایضا کلامی از ابن ادریس، دانشمند شهیر شیعی نقل است که قاطعانه خط بطلان بر هرگونه تاریخی مبنی بر قتل عمر در روز نهم ربیع الاول می کشد:
«ابن ادریس حلی (دانشمند شیعی صاحب کتاب السرائر) درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّعُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَالسِّیَرِ ( هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتبتاریخ و سیره در اشتباه است.) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،میفرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ علی ذلک.( شیعه و سنی بر آناتفاق نظر دارند. )ر.ک. بحارالانوار، ج۳۱، ص ۱۱۹»
اما شادمانی کردن و گرفتن جلسان شادی برای قتل عمربن خطاب( فارغ از این که در چه تاریخی روی داده باشد ) ، صحیح نیست: نه تنها در شرایط کنونی، بلکه در دوران ائمه معصومین نیز چنین مواردی که در سالروز قتل عمر برنامه و جلسه شادمانی برپا کنند، گزارش نشده است. شیعیان نیز چنین برنامهای نداشتهاند. چنانچه برخی از شیعیان و نزدیکان ائمه به ناسزاگویی به خلفا میپرداختند، اهل بیت با آنان برخورد مینمودند. همچنین این کار توسط مراجع بزرگ تقلید شیعه نهی شده و توهین به بزرگان اهل سنت را جایز نمی دانند.
بر گزاری این مراسم امروزه از طرف عده ای بعضا همراه با کارهای زشت همراه است که مطمئناً بر خلاف دین اسلام و توصیه ائمه اهل بیت (ع) است. در شرایط فعلی که اسلام بیش از همه زمانها نیاز به اتحاد و انسجام مسلمانان دارد ، شایسته نیست که ما شیعیان با برپایی چنین مراسمی دامنه اختلافات را گستردهتر و فاصله میان مسلمانان را بیشتر نماییم. وحدت و انسجام اسلامی از برترین نعمتهای خدادادی است، همان گونه که امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بر این امت منت نهاده و بین آنها الفت و اتحاد ایجاد کرده که در سایة آن زندگی کنند. به کنف حمایت آن پناهنده شوند. این نعمتی است که احدی نمیتواند بهایی برایش بگذارد. زیرا از هر بهایی گرانقدرتر و از هر چیز پر ارزشی با ارزشتر است (۴)
برپایی چنین جلساتی با هر عنوان، آتش دشمنی اهل سنت را برمیافروزد. آنان را نیز به مقابله به مثل و توهین و هتک حرمت به مقدسات شیعه و احیاناً تعرض به جان شیعیان وا میدارد که این قطعاً مورد رضایت امام زمان نیست.
نتیجه : اینکه به انصاف و وجدان در دو مقدمه یاد شده باید نگریست که آیا در روز نهم ربیع الاول باید بر امری مشکوک و مورد تردید عمل نمود یا آنچه مورد اتفاق و اتحاد مذاهب است و پرچم زیبای اتحاد اسلامی را سرفرازتر می نماید و نام امام عصر، منجی بشریت را بیش از پیش بر تارک جهان می درخشاند ؟!؟!
منابع:
۱-مروج الذهب و معادن الجوهر،علی بن حسین مسعودی، ج ۲، ص ۳۲۱؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی(متوفی۲۸۴)، ج ۲ ۲، ص ۱۵۹؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۲۵۸، ناشر: دار الکتب العلمیة، مکان نشر: بیروت، سال چاپ: ۱۴۱۸، نوبت چاپ: دوم ؛ تاریخ مدینه، ابن شَبّه نمیری(متوفی ۲۶۲)، ج ۳، ص۸۹۵ و۹۴۳ ؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط عصفری(متوفی ۲۴۰)، ص ۱۰۹؛ أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری(متوفی ۲۸۲)، ص ۱۳۹؛ تاریخ کبیر، بخاری(متوفی ۲۵۶)، ج ۶، ص ۱۳۸؛ المصنف، ابن أبی شیبه کوفی(متوفی ۲۳۵)، ج ۸، ص ۴۱ ؛أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری(متوفی ۲۸۲)، ص ۱۳۹؛تاریخ طبری، طبری(متوفی ۳۱۰)، ج ۳، ص ۲۶۵؛ طبقات الکبری، محمد بن سعد(متوفی ۲۳۰)، ج ۳، ص ۳۶۴؛ أنسابالأشراف، بلاذری (متوفی ۲۷۹)، ج۱۰، ص۴۳۹ ؛اُسدالغابه، ابن اثیر(متوفی ۶۳۰)، ج ۴، ص ۷۷ ؛شرح نهجالبلاغه، ابن أبی الحدید(متوفی ۶۵۶)، ج ۱۲، ص ۱۸۴.
۲-مسار الشیعة (المجموعة)،الشیخ المفید، ص ۲۳ .
۳-. المصباح، کفعمی، ص۵۱۱.
۴.-نهج البلاغه خطبه ۱۹۲
باید دانست که در این روز اتفاقی افتاده است به نام آغاز امامت مهدی موعود(ع) که هم تشیع و هم تسنن بر اصل داستان این نکته یعنی امام عصر اتفاق نظر دارند. بدین شرح که:
۱-اصل ثابت شده در نزد شیعه و سنی وجود ذی جود امام عصر(ع) است که از روز نهم ربیع الاول سال ۲۰۶ هجری قمری به امامت رسیده اند.
-«المهدیّ منّا أهل البیت» . سنن ابن ماجه ، ج۲ ص۱۳۶۷ - کتاب الفتن ، باب خروج المهدی (۳۴) ح ۴۰۸۵ . رسول گرامی اسلام(ص) فرموده اند: مهدی از ما اهل بیت است .
-«سیّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی» متوفّای بعد از ۱۲۹۰ هجری در کتاب: «نور الابصار فی مناقب آل النّبی المختار» در فصلی که مربوط به حضرت مهدی(عج) است چنین می نویسد: «فصل فی ذکر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن علی الهادی . . . ابن علی بن ابی طالب » . و بعد از ذکر بعض صفات آن حضرت، درباره امکان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن یوسف گنجی شافعی» دلایلی را نقل می کند.
-«احمد بن یوسف بن احمد» متوفّای ۱۰۱۹ در کتاب: «اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» می نویسد: «الفصل الحادی عشر فی ذکر الخلف الصّالح الامام ابی القاسم محمّد بن الحسن العسکری ( رض ) و کان عمره عند وفاة ابیه خمس سنین. آتاه اللَّه فیها الحکمة کما اوتیها یحیی(ع) صبیّاً » ترجمه: «فصل یازدهم درباره خلف صالح ، امام ابی القاسم محمّد بن الحسن العسکری(ع) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در همان سنّ به او حکمت عطا کرد همانگونه که به یحیی(ع) در کودکی عنایت کرد».
-«عبدالوهّاب شعرانی» متوفّای ۹۷۳ در کتاب: «الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر» حضرت مهدی(ع) را فرزند امام حسن عسکری(ع) دانسته و می نویسد که تاریخ ولادت او نیمه ماه شعبان سال ۲۵۵ بوده و اکنون که سال ۹۵۸ است عمر او ۷۰۶ سال می باشد. (صحیح آن ۷۰۳ است)
- «ابن حجر هیتمی مکّی» متوفّای ۹۷۴ در کتاب: «الصّواعق المحرقه» - که به خاطر ردّ بر شیعه نوشته است - می نویسد:
آیه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة» (آیه ۶۱ از سوره زخرف) یعنی: همانا او (حضرت عیسی ( ع ) ) علم است برای ساعت (شاید مراد این است که حضرت عیسی(ع) وقتی نزول کرد باعث می شود که مردم علم به ساعت ظهور امام زمان(ع) پیدا کنند.
تذکّر این نکته نیز لازم به نظر می رسد که ابن حجر در کتاب مزبور بیش از ۱۵ آیه در فضائل اهل بیت(ع) ذکر کرده که دوازدهمین آنها آیه فوق است که بعد از نقل آن می نویسد که این آیه درباره مهدی (ع) نازل شده است. آنگاه می نویسد: به زودی احادیثی که صراحت دارد او از اهل بیت نبوی است خواهد آمد. سپس می افزاید: حال که چنین است (یعنی حال که آیه فوق مربوط به حضرت مهدی(عج) بوده و او نیز از اهل بیت می باشد معلوم می شود که نسل فاطمه و علی (ع) با توجّه به آیه فوق دارای برکت می باشد (که تا آخرالزّمان این نسل پاک استمرار دارد) و خدا از آن دو پاکانی خارج می کند و نسل آنها را کلیدهای حکمت و معدنهای رحمت قرار می دهد و آن به این دلیل است که پیامبر(ص) ، آن دو و ذرّیه آنها را از شیطان رجیم در پناه خدا قرار داد.
-«ابن تیمیّه» متوفّای ۷۲۸ هجری ، در جزء چهارم کتاب «منهاج السنّة» حدیث نبوی: «یخرج فی آخرالزّمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته کنیتی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً» یعنی: در آخرالزّمان مردی از فرزندانم خروج می کند که اسمش مانند اسم من و کنیه اش کنیه من است. زمین را پر از عدل می کند همانگونه که پر از ستم شد. را قبول داشته و او را همان «مهدی» (ع) می داند و نیز بعض احادیثی را که ابوداود و ترمذی ، دائر بر حتمی بودن این خروج و اینکه آن حضرت از عترت پیامبر (ص) و از فرزندان فاطمه (س) است ، آورده اند نقل کرده و آنها را احادیثی صحیح می داند .
-«شیخ السلام ابراهیم بن محمّد بن المؤیّد الحمویی الخراسانی» متوفّای ۷۳۲ هجری در کتاب: فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم (ع) . » روایات زیادی در مورد حضرت مهدی(ع) نقل می کند. از جمله روایاتی که این عالم اهل سنّت نقل می کند این است که حضرت مهدی(عج) دارای غیبت است و نیز: «هر که خروج مهدی(عج) را انکار کند به آنچه که بر محمد(ص) نازل شده کافر گشته است.» و نیز: «انتظار فرج افضل عبادات است.» و نیز در ضمن همین روایات، به مسأله ولایت و وصایت ائمّه اثناعشر ( ع ) اشاره شده و در بعض از آنها اسامی آن بزرگواران نیز آمده است.
لذا مشاهده می شود که اکثر علمای اهل تسنن نیز به حضرت صاحب (عج) اذعان واعتقاد داشته اند و این خود مهمترین وجه اشتراک در میان اهل تسنن و تشیع در این روز فرخنده است.
۲- مردود بودن قول قتل خلیفه دوم در روز نهم ربیع الاول
این موضوع به غلط در میان مردم مشهور گشته که سالروز قتل خلیفه دوم، نهم ربیع الاول است، نیز بدون مستند و دلیل معتبر است. زیرا طبق منابع تاریخی فریقین (شیعی و سنی) عمر بن خطاب در روز بیست و سوم ذی الحجه ترور شد. پس از سه روز درگذشت. بنابر این او در اواخر ذی الحجه درگذشته است. وقتل او در ۹ ربیع الاول فاقد دلیل معتبر است. بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند که تاریخ قتل خلیفه دوم ۲۶ یا ۲۹ ذی الحجة سال ۲۳ هـ .ق است. علی بن حسین مسعودی و یعقوبی، دو تن از مورّخان بنام اسلامی و همچنین همه تاریخ نگاران اهل سنت بر همین عقیده بوده اند. (۱)
شیخ مفید در کتاب « مسار الشیعه » آورده است: در روز بیست و ششم ذی الحجة سال ۲۳ هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست و نهم ماه درگذشت.(۲) هم چنین شیخ ابراهیم بن علی کفعمی در کتابی معروف به مصباح آورده است: باید دانست که قتل خلیفه دوم در ۲۶ ذی الحجة سال ۲۳ هـ .ق واقع شده است. این مطلبی است که صاحبان کتاب ها»، « «طبقات»، «مسار الشیعه»، و ... بر آن تصریح نموده اند، بلکه اجماع مورّخان شیعه و اهل تسنن نیز بر این است(۳) ایضا کلامی از ابن ادریس، دانشمند شهیر شیعی نقل است که قاطعانه خط بطلان بر هرگونه تاریخی مبنی بر قتل عمر در روز نهم ربیع الاول می کشد:
«ابن ادریس حلی (دانشمند شیعی صاحب کتاب السرائر) درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّعُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَالسِّیَرِ ( هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتبتاریخ و سیره در اشتباه است.) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،میفرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ علی ذلک.( شیعه و سنی بر آناتفاق نظر دارند. )ر.ک. بحارالانوار، ج۳۱، ص ۱۱۹»
اما شادمانی کردن و گرفتن جلسان شادی برای قتل عمربن خطاب( فارغ از این که در چه تاریخی روی داده باشد ) ، صحیح نیست: نه تنها در شرایط کنونی، بلکه در دوران ائمه معصومین نیز چنین مواردی که در سالروز قتل عمر برنامه و جلسه شادمانی برپا کنند، گزارش نشده است. شیعیان نیز چنین برنامهای نداشتهاند. چنانچه برخی از شیعیان و نزدیکان ائمه به ناسزاگویی به خلفا میپرداختند، اهل بیت با آنان برخورد مینمودند. همچنین این کار توسط مراجع بزرگ تقلید شیعه نهی شده و توهین به بزرگان اهل سنت را جایز نمی دانند.
بر گزاری این مراسم امروزه از طرف عده ای بعضا همراه با کارهای زشت همراه است که مطمئناً بر خلاف دین اسلام و توصیه ائمه اهل بیت (ع) است. در شرایط فعلی که اسلام بیش از همه زمانها نیاز به اتحاد و انسجام مسلمانان دارد ، شایسته نیست که ما شیعیان با برپایی چنین مراسمی دامنه اختلافات را گستردهتر و فاصله میان مسلمانان را بیشتر نماییم. وحدت و انسجام اسلامی از برترین نعمتهای خدادادی است، همان گونه که امیرالمؤمنین فرمود: خداوند بر این امت منت نهاده و بین آنها الفت و اتحاد ایجاد کرده که در سایة آن زندگی کنند. به کنف حمایت آن پناهنده شوند. این نعمتی است که احدی نمیتواند بهایی برایش بگذارد. زیرا از هر بهایی گرانقدرتر و از هر چیز پر ارزشی با ارزشتر است (۴)
برپایی چنین جلساتی با هر عنوان، آتش دشمنی اهل سنت را برمیافروزد. آنان را نیز به مقابله به مثل و توهین و هتک حرمت به مقدسات شیعه و احیاناً تعرض به جان شیعیان وا میدارد که این قطعاً مورد رضایت امام زمان نیست.
نتیجه : اینکه به انصاف و وجدان در دو مقدمه یاد شده باید نگریست که آیا در روز نهم ربیع الاول باید بر امری مشکوک و مورد تردید عمل نمود یا آنچه مورد اتفاق و اتحاد مذاهب است و پرچم زیبای اتحاد اسلامی را سرفرازتر می نماید و نام امام عصر، منجی بشریت را بیش از پیش بر تارک جهان می درخشاند ؟!؟!
منابع:
۱-مروج الذهب و معادن الجوهر،علی بن حسین مسعودی، ج ۲، ص ۳۲۱؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی(متوفی۲۸۴)، ج ۲ ۲، ص ۱۵۹؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، ج ۳، ص ۲۵۸، ناشر: دار الکتب العلمیة، مکان نشر: بیروت، سال چاپ: ۱۴۱۸، نوبت چاپ: دوم ؛ تاریخ مدینه، ابن شَبّه نمیری(متوفی ۲۶۲)، ج ۳، ص۸۹۵ و۹۴۳ ؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط عصفری(متوفی ۲۴۰)، ص ۱۰۹؛ أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری(متوفی ۲۸۲)، ص ۱۳۹؛ تاریخ کبیر، بخاری(متوفی ۲۵۶)، ج ۶، ص ۱۳۸؛ المصنف، ابن أبی شیبه کوفی(متوفی ۲۳۵)، ج ۸، ص ۴۱ ؛أخبار الطِوال، ابوحنیفه دینوری(متوفی ۲۸۲)، ص ۱۳۹؛تاریخ طبری، طبری(متوفی ۳۱۰)، ج ۳، ص ۲۶۵؛ طبقات الکبری، محمد بن سعد(متوفی ۲۳۰)، ج ۳، ص ۳۶۴؛ أنسابالأشراف، بلاذری (متوفی ۲۷۹)، ج۱۰، ص۴۳۹ ؛اُسدالغابه، ابن اثیر(متوفی ۶۳۰)، ج ۴، ص ۷۷ ؛شرح نهجالبلاغه، ابن أبی الحدید(متوفی ۶۵۶)، ج ۱۲، ص ۱۸۴.
۲-مسار الشیعة (المجموعة)،الشیخ المفید، ص ۲۳ .
۳-. المصباح، کفعمی، ص۵۱۱.
۴.-نهج البلاغه خطبه ۱۹۲