برچسب: امتداد
زندگي فلاکت بارم از زماني آغاز شد که روياي زندگي در يکي از کشورهاي عربي را در ذهنم پروراندم و اين گونه بود که ...
کد خبر: ۵۱۲۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
برق نگاهش گرفتارم کرده بود، منتظر ماندم تا از سبزي فروشي بيرون بيايد. مدتي در اطراف سبزي فروشي خودم را با نگاه کردن به ويترين مغازه ها سرگرم کردم تا اين که او بدون خريد سبزي از فروشگاه بيرون آمد. به آرامي او را تعقيب کردم تا اين که وارد منزلي در نزديکي محل سکونتم شد.
کد خبر: ۵۱۱۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۳
ازدواج اجباري و آشنايي با يک زن معتاد باعث شد تا من به فروش هروئين رو بياورم، حالا هم اگرچه قاضي پرونده نامه معرفي به زندان مرا نوشته است اما دلم براي کودک يک ساله ام مي سوزد که ...
کد خبر: ۵۰۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
بلوتوث بازي ها و ارتباط خياباني ام نه تنها زندگي شيرينم را متلاشي کرد بلکه برادرم را نيز در آستانه اعدام قرار داد...
کد خبر: ۵۰۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱
اگرچه پرونده طلاق من و کبري آخرين مراحل قضايي را مي گذراند و به زودي او را طلاق خواهم داد، اما باور دارم که اشتباه و نسنجيده عمل کردن خودم باعث متلاشي شدن زندگي ام شد چرا که...
کد خبر: ۵۰۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
روي تخت بيمارستان که به هوش آمد، همه اطرافيانش از خوشحالي اشک مي ريختند اما دختر جوان غمي جانکاه در سينه داشت که حتي نمي توانست به چشم هاي مهربان مادرش که او را از مرگ حتمي نجات داده بود نگاه کند، اما وقتي مأمور انتظامي همه را از اتاق بيرون کرد ديگر نمي توانست ماجراي تلخ مرگ و زندگي اش را پنهان کند...
کد خبر: ۵۰۶۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
مهر قضايي که زير برگه معرفي به زندان خورد، به التماس افتاد او خواهش مي کرد تا زن جوان از شکايت خود صرف نظر کند، اما ...
کد خبر: ۵۰۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
ازدواج من تنها در پي يک «شوخي» اتفاق افتاد، اصلا نمي خواستم ازدواج کنم، فقط با گرفتن شماره تلفن هاي اتفاقي و ايجاد مزاحمت براي ديگران قصد تفريح و سرگرمي داشتم و به همين خاطر هم نزد دوستانم به «اسي خروس» معروف شده بودم. چون آن ها معتقد بودند که من مانند «خروس بي محل» در هر ساعت از شبانه روز براي ديگران مزاحمت ايجاد مي کنم،اما اين کارها مرا به سوي حادثه اي کشاند که امروز حلقه هاي قانون بر دستانم گره خورده است و نمي دانم چگونه بايد از اين وضعيت رها شوم...
کد خبر: ۵۰۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۷
فقط مي خواستم با به دست آوردن نقطه ضعفي از صاحب پول دار باغ ويلا و تهديد او به انتشار فيلم هاي خانوادگي اش مبالغي را از وي بگيرم تا بتوانم يک خودروي با کلاس بخرم اما هيچ وقت آن فيلم ها را منتشر نکردم...
کد خبر: ۵۰۳۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۶
اگر آن روز با تکيه بر عقل تصميم مي گرفتم و در انتخاب همسر احساسي عمل نمي کردم و اگر به نصيحت مادرم گوش کرده بودم، امروز به اين وضعيت دچار نمي شدم و مسير بدبختي و تباهي را نمي پيمودم...
کد خبر: ۵۰۲۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۵
۱۶ سال بيشتر نداشتم که به اجبار پاي سفره عقد نشستم.مادرم اصرار داشت که با پسر دايي ام ازدواج کنم اما من نه تنها چيزي از زندگي مشترک نمي دانستم بلکه علاقه اي هم به پسر دايي ام نداشتم...
کد خبر: ۵۰۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
هيچ وقت فکر نمي کردم که با اين اشتباه احمقانه، زندگي برادرم را متلاشي مي کنم. من فقط مي خواستم از «لادن» زهرچشم بگيرم اما حالا نه تنها برادرم روانه زندان شده است بلکه ...
کد خبر: ۴۹۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
قاضي با ديدن جوان درشت اندام، روي صندلي نيم خيز شد. علامت تعجب بزرگي در برابر افکارش قرار گرفت «آيا اين همان جوان لاغراندام ويلچرنشين است؟» در اين هنگام ورود پيرزن به اتاق قاضي، ترديدها را از بين برد: «درست گفتي آقاي قاضي خدا هيچ بنده اي را فراموش نمي کند!» هنوز قاضي از بهت و حيرت خارج نشده بود که پيرزن با تشريح ماجرا به سوال ها پاسخ گفت: چند سال قبل پسر تازه دامادم بر اثر تصادف با خودروي سواري، قدرت حرکتي خود را از دست داد.
کد خبر: ۴۹۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۲
پس از مدت ها بيکاري و سرگرداني، بالاخره با معرفي يکي از آشنايان پدرم در يک مرکز عمده فروشي موادغذايي مشغول به کار شدم تا بتوانم درآمدي براي خودم کسب کنم اما نمي دانم چگونه با دل بستن به يک دختر، اين گونه با آينده ام بازي کردم و حالا مهر «دزد» بر پيشاني ام خودنمايي مي کند...
کد خبر: ۴۹۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۰
اگر حتي يک بار درباره ماجراهاي زندگي ام با پدر و مادرم مشورت مي کردم و دست از خودسري و غرور کاذب برمي داشتم شايد امروز من هم مانند ديگر دوستانم زندگي آرامي داشتم و از لبخندهاي فرزندانم لذت مي بردم اما ...
کد خبر: ۴۹۶۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۹
خودم هم نفهميدم که چگونه با درگير شدن در ماجراي عشق اينترنتي، تسليم نقشه هاي دختري شدم که سال ها ادعاي رفاقت با من را داشت و اين گونه حيثيت و آبرويم بر باد رفت...
کد خبر: ۴۹۵۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۸
وقتي تصاوير همسرم را با آن وضعيت خاص در يکي از سايت هاي مستهجن خارجي ديدم، با هر دو دست محکم بر سرم کوبيدم؛ ديوانه وار به اتاق مهمانسرا مشت مي کوبيدم ولي کاري از دستم ساخته نبود...
کد خبر: ۴۹۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۷
روزي که پدر «رحمت» مرا براي پسرش خواستگاري کرد، همه خانواده خوشحال بودند اما من پسرعموي پدرم را هيچ وقت نديده بودم. آن ها در يکي از استان هاي غربي کشور زندگي مي کردند و تنها زماني که من يک ساله بودم، يک بار به مشهد مسافرت کرده بودند. پدرم هم به خاطر عمويش بلافاصله به خواستگاري آن ها پاسخ مثبت داد، من هم که ديگر امکان تحصيل در روستا برايم فراهم نبود، از سوم راهنمايي ترک تحصيل کرده بودم و شرايط ازدواجم مهيا بود.
کد خبر: ۴۹۳۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۶
اين سومين بار است که فريب دوستاني را مي خورم که به بهانه برپايي مراسم خانوادگي، مرا به پارتي هاي شبانه مختلط مي کشانند، ديگر از اين وضعيت خسته شده ام اما چاره اي جز تحمل ندارم چرا که خودم باعث به وجود آمدن اين شرايط شده ام...
کد خبر: ۴۹۲۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۵
همه اين مشکلات را خودم به وجود آوردم حالا نه تنها زندگي ام را متلاشي کرده ام و آينده ام را به نابودي کشانده ام، بلکه همه مرا دختري هوسران مي دانند حتي پدر و مادرم ديگر توجهي به من ندارند و معتقدند به خاطر اين آبروريزي بايد محل سکونتشان را تغيير بدهند.
کد خبر: ۴۹۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۳