مسئولین توجه کنند
تا 10 سال پیش قادر به صحبت کرده نبوده و فقط حرف «آ» را ادا می کرده و همین کلماتی که الان به سختی ادا می کند نتیجه 10 سال کلاس گفتار درمانی در بیمارستان سپاه است که توانسته اند او را به زندگی برگردانند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛
جانباز «علی اکبر جمشیدی» جانباز 70 درصد آسایشگاه شهید بهشتی است که حال و
هوایش با بسیاری از جانبازان متفاوت است. صبح ها از این اداره به آن اداره
می رود تا هم خودش را سرگرم کرده باشد و هم کارهای جانبازان نخاعی را
پیگیری کند. حالا هم به سراغمان آمده تا نامه هایش را که درخواست هایی ساده
است به نمایندگان مجلس برسانیم. می گوید می خواهد از بعضی از مسئولین به
دلیل بی توجهی به جانبازان شکایت کند اما نمی داند چنین شکایتی محلی از
اعراب دارد یا نه و یا اصلا به کدام دادگاه باید مراجعه کند.
جانباز در نگاهش محترم است و با قید خاصی جانباز را خطاب می کند. بچه اهواز است و روحیه ای بسیجی دارد. نگاهش که می کنید جای ترکش فرو رفته در کاسه سرش پیدا است. خودش می گوید: هنوز ترکش در داخل سرم هست که نمی توانند بیرونش بیاورند چرا که اگر عمل کنم یا شهید می شوم و یا نابینا. اما همین یک ترکش در کنار مشکلات شیمایی ای که امروز معده اش را نشانه رفته است باعث شده تا دست و پای راستش بی حرکت و فلج باشد و قدرت تکلمش را از دست بدهد.
حرف زدن با او بسیار سخت است. باید تمام حواست را به او بدهی تا بتوانی سلام کردنش را بفهمی اما خودش می گوید خیلی خوب صحبت می کنم! جانباز جمشیدی بعد از جنگ به تهران و آسایشگاه شهید بهشتی منتقل شده و زندگی اش را در تنهایی و سکوت در آسایشگاه تا سال ها ادامه می دهد. خودش می گوید: تا 10 سال پیش قادر به صحبت کرده نبوده و فقط حرف «آ» را ادا می کرده و همین کلماتی که الان به سختی ادا می کند نتیجه 10 سال کلاس گفتار درمانی در بیمارستان سپاه است که توانسته اند او را به زندگی برگردانند. حالا جانباز جمشیدی کمک رسان دیگر جانبازان آسایشگاه شهید بهشتی شده است. دنبال کتاب دفاع مقدس می گشت تا برای 35 جانباز آسایشگاه تهیه کند.
جمشیدی با همان زبان بی زبانی می گوید: به نشر شاهد مراجعه کردم و کارت جانبازی ام را نشان دادم و نامه ای را هم به مسئولش تحویل دادم تا برای جانبازان قطع نخاعی آسایشگاه کتاب دفاع مقدس رایگان بگیرم چرا که اینها فقط روی تخت هستند و کاری نمی توانند انجام دهند اما حتی نامه ام را نگاه نکردند و گفتند نمی دهند.
وی که از بسیاری از مسئولین گلایه داشت گفت: چند روز به ساختمان شورای شهر رفتم تا خانم معصومه آباد را ببینم و 200 کتاب «من زنده ام» از او بگیرم اما حراست اجازه نداد من حتی پیش ایشان بروم.
جانباز جمشیدی همچنین لیستی از انواع و اقسام گل و گیاه آماده کرده است و می گوید: آسایشگاه جانبازان باید گل داشته باشد چرا که ساختمانش روح ندارد. الان دو سال است از شهرداری درخواست می کنم 200 گل به آسایشگاه ما بدهند اما شهرداری منطقه 8 که آسایشگاه در آن منطقه واقع شده گفتند: نمی توانند گل بدهند. من هم نامه ای به قالیباف نوشتم و خودم به دستش رساندم اما باز هم از گل خبری نشد.
جمشیدی
که گویا از شهرداری گلایه دارد ادامه داد: یکی از بچه های جانباز آسایشگاه
منزوی است و با کسی صحبت نمی کند؛ من نامه ای به شهرداری و بنیاد شهید
نوشتم و درخواست وسایل بازی تنیس روی میز کردم اما همان را هم ندادند.
جانباز جمشیدی که به سختی حرف هایش را به من می فهماند می گوید: مسئولین به آسایشگاه شهید بهشتی سر نمی زنند فقط ثارالله می روند و به نامه هایی که به ایشان می دهیم بی توجه هستند و نمی دانم که درخواست هایم را به چه کسی باید برسانم.
جانباز در نگاهش محترم است و با قید خاصی جانباز را خطاب می کند. بچه اهواز است و روحیه ای بسیجی دارد. نگاهش که می کنید جای ترکش فرو رفته در کاسه سرش پیدا است. خودش می گوید: هنوز ترکش در داخل سرم هست که نمی توانند بیرونش بیاورند چرا که اگر عمل کنم یا شهید می شوم و یا نابینا. اما همین یک ترکش در کنار مشکلات شیمایی ای که امروز معده اش را نشانه رفته است باعث شده تا دست و پای راستش بی حرکت و فلج باشد و قدرت تکلمش را از دست بدهد.
حرف زدن با او بسیار سخت است. باید تمام حواست را به او بدهی تا بتوانی سلام کردنش را بفهمی اما خودش می گوید خیلی خوب صحبت می کنم! جانباز جمشیدی بعد از جنگ به تهران و آسایشگاه شهید بهشتی منتقل شده و زندگی اش را در تنهایی و سکوت در آسایشگاه تا سال ها ادامه می دهد. خودش می گوید: تا 10 سال پیش قادر به صحبت کرده نبوده و فقط حرف «آ» را ادا می کرده و همین کلماتی که الان به سختی ادا می کند نتیجه 10 سال کلاس گفتار درمانی در بیمارستان سپاه است که توانسته اند او را به زندگی برگردانند. حالا جانباز جمشیدی کمک رسان دیگر جانبازان آسایشگاه شهید بهشتی شده است. دنبال کتاب دفاع مقدس می گشت تا برای 35 جانباز آسایشگاه تهیه کند.
جمشیدی با همان زبان بی زبانی می گوید: به نشر شاهد مراجعه کردم و کارت جانبازی ام را نشان دادم و نامه ای را هم به مسئولش تحویل دادم تا برای جانبازان قطع نخاعی آسایشگاه کتاب دفاع مقدس رایگان بگیرم چرا که اینها فقط روی تخت هستند و کاری نمی توانند انجام دهند اما حتی نامه ام را نگاه نکردند و گفتند نمی دهند.
وی که از بسیاری از مسئولین گلایه داشت گفت: چند روز به ساختمان شورای شهر رفتم تا خانم معصومه آباد را ببینم و 200 کتاب «من زنده ام» از او بگیرم اما حراست اجازه نداد من حتی پیش ایشان بروم.
جانباز جمشیدی همچنین لیستی از انواع و اقسام گل و گیاه آماده کرده است و می گوید: آسایشگاه جانبازان باید گل داشته باشد چرا که ساختمانش روح ندارد. الان دو سال است از شهرداری درخواست می کنم 200 گل به آسایشگاه ما بدهند اما شهرداری منطقه 8 که آسایشگاه در آن منطقه واقع شده گفتند: نمی توانند گل بدهند. من هم نامه ای به قالیباف نوشتم و خودم به دستش رساندم اما باز هم از گل خبری نشد.
جانباز جمشیدی که به سختی حرف هایش را به من می فهماند می گوید: مسئولین به آسایشگاه شهید بهشتی سر نمی زنند فقط ثارالله می روند و به نامه هایی که به ایشان می دهیم بی توجه هستند و نمی دانم که درخواست هایم را به چه کسی باید برسانم.
اقای شهیدی گرانقدر پاسخگو باش .