شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۵۱۵۵
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۹:۲۲
اطلاعات سپاه از همان اول روی ۲ گروه تمرکز ویژه داشت و معتقد بود این دو، جریاناتی ضدمردمی هستند؛ یکی جریان منافقین و دیگری هم حزب توده.
به گزارش شهدای ایران، همزمان با تشکیل رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل سال ۵۸، واحد اطلاعات این نهاد نیز کار خود را آغاز کرد که ماموریت عملی‌اش در آن مقطع، پرداختن به جمع آوری اطلاعات و مقابله با گروهک‌های معاند و مخالف نظام از مارکسیستها و توده ای ها گرفته تا منافقین و جریانات تجزیه طلب در شمال و جنوب و شرق وغرب کشور بود.

یکی از این تهدیدات، مقابله با حزب توده (ستون پنجم فعال روسها در ایران) بود که به عنوان یک تشکل ریشه دار و قدیمی در کشور توانست بیش از ۱۰هزار نفر را به عضویت خود درآورد.

برخورد با این حزب و دستگیری اعضای آن، به واحد اطلاعات سپاه سپرده شد و «سربازان گمنام» طی ۲ مرحله عملیات دستگیری سران و برخی اعضای فعال در بهمن سال ۶۱ و اردیبهشت سال ۶۲ به حیات حزب توده در داخل کشور مهر پایان زدند.

اما چرا سپاه به سراغ حزب توده رفت و چطور جوانانی که تا آن روز هیچ سابقه کار اطلاعاتی نداشتند، توانستند سران کارکشته قدیمی ترین حزب تاریخ ایران را به دام انداخته و ضربه اساسی به بنیان حزب توده در ایران بزنند؟

برای بررسی این موضوع و نحوه برخورد ماموران اطلاعاتی سپاه با افراد بازداشت شده، به سراغ یکی از اعضای سابق واحد اطلاعات سپاه رفتیم. او نه اجازه داد نامش منتشر شود و نه تصویرش. معتقد بود که در بررسی برخورد با حزب توده، بهتر آن است که نگاه صرفا تاریخی کم شده و به کارکرد و کُنش این حزب - که به اعتقاد او مسیری خلاف منافع ملی را دنبال می‌کرد- پرداخته شود.

متن زیر حاصل گفتگو با یکی از اعضای اطلاعات سپاه پاسداران در سالهای دهه ۶۰ است.

* با توجه به اینکه در اوایل دهه ۶۰ گروهک‌های زیادی ازجمله منافقین هم فعال بودند، چطور سپاه روی حزب توده متمرکز شد؟

واحد اطلاعات سپاه از همان ابتدا بر چند آیتم متمرکز شده بود اما بر ۲ گروه تمرکز ویژه داشت و معتقد بود که این دو به لحاظ تاریخی نشان دادند جریاناتی ضد مردمی هستند؛ یکی جریان منافقین به سرکردگی مسعود رجوی و دیگری هم جریان حزب توده.

حزب توده اساسا به سمت جنگ مسلحانه نرفت و بیشتر به دنبال کودتا بود ولی منافقین، جنگ مسلحانه را ترجیح می‌دادند. به نظر می‌آید ما در ارتباط با منافقین دچار غافلگیری شدیم و آنها زودتر از دیگران توانستند خود را سازماندهی کنند زیرا در گذشته سازمان منظمی بودند. البته حجم بالای کُنش ضدانقلاب هم یکی دیگر از عوامل غافلگیری بود.

علاوه بر این دو گروهک، موضوعات دیگری نظیر جنگ تحمیلی، غائله ضدانقلاب در کردستان، جریان خلق عرب، جریان ترکمن و خلق بلوچ نیز همزمان در کشور وجود داشت اما نکته‌ کلیدی که نباید از آن مغفول ماند این است که حزب توده و سایر احزاب ضدانقلاب را باید در منظومه طرح کلان براندازی توسط استکبار تعریف کرد؛ بدین معنا که استکبار می‌توانست با تمام قوا، کلیه ظرفیت‌های ضدانقلاب را مدیریت کند و به خدمت بگیرد، به همین دلیل است که ما معتقد بودیم حزب توده تنها در چارچوب شوروی سابق نبود بلکه در آن منظومه ضد انقلاب و در طرح کلان باید دیده شود.

به هر حال، در خصوص حزب توده واحد اطلاعات سپاه به این جمع‌بندی رسیده بود که با یک چتر بسیار بزرگ ضدانقلابی با مدیریتی یکپارچه مواجه است، لذا باید حزب توده را از این جنبه مورد توجه و رصد قرار داد.

* چرا برخورد با حزب توده که ریشه‌دارترین حزب ایران بود و افراد کارکشته‌ای در آن عضویت داشتند، به واحد اطلاعات سپاه سپرده شد که اعضای آن تا پیش از این به صورت حرفه‌ای کار اطلاعاتی نکرده بودند؟

برای پاسخ به این سوال اول باید بدانیم که سپاه اصولا چه وظیفه‌ای دارد. سپاه براساس اصل ۱۵۰ قانون اساسی مسئول حفاظت از انقلاب و دستاوردهای آن است که این «حافظ دستاورد‌های انقلاب بودن»، حوزه کاری سپاه را بسیار گسترده می‌کند.

شاید تاکنون خیلی از این منظر به موضوع نگاه نشده باشد. سال ۶۱ (اولین دور برخورد با حزب توده)، دستاوردهای انقلاب مشخص بود و سپاه هم با ورود به عرصه کار اطلاعاتی برای مقابله با جریانات ضدانقلاب، کمک بزرگی در جهت تثبیت و تحکیم نظام کرد و این نکته کلیدی مغفول مانده است.

در واقع سپاه در این مقطع به وظیفه قانونی خود عمل کرد. نگهبانی، چشمان باز می‌خواهد پس سپاه هم باید به عنوان نگهبان و پاسدار انقلاب، روند کُنش‌های غیرقانونی و مجرمانه را رصد و پایش کند.

*بچه‌های واحد اطلاعات سپاه که در گذشته چندان سابقه کارهای امنیتی نداشتند چگونه این رصد و پایش را انجام می‌دادند؟

قبل از پاسخ به این سوال باید ببینیم که مبانی امنیت ملی در کشورمان در آن سالها چطور تعریف می‌شد. مبانی امنیت ملی رژیم گذشته، متکی به امنیت راهبردی دولت‌های غربی بود؛ یعنی امنیت ایران در ذیل امنیت غرب تعریف می‌شد و ما چیزی به عنوان مبانی امنیت ملی بومی نداشتیم.

سپاه مبانی امنیت ملی را بومی و تدوین کرد. سپاه نمی‌توانست از عناصر رژیم گذشته به عنوان باقیمانده جریان امنیتی استفاده کند و مجبور بود با نسل جدید این کار را انجام دهد، لذا سازمانی را با استفاده از عناصر و نیروهای خودی تاسیس کرد.

بعد از آن، متون و جزوات آموزشی که از رژیم گذشته باقی مانده بود، با نظر و مشورت علما و فقها بازبینی شد.

روش‌هایی که بچه‌های اطلاعات سپاه در آن زمان به کار می‌بردند، روش‌های ابداعی خاص خودشان بود، دوستان ما در حین کار، آموزش می‌دیدند و تجربه کسب می‌کردند. برای مثال یک تیم می‌گذاشتند و این تیم فقط معایب و محاسن را بررسی می‌کرد. در واقع اطلاعات سپاه یک سازمان پویا و یادگیرنده دائمی بود.

البته انگیزه بچه‌ها هم بسیار تاثیر داشت. یادم هست وقتی حسین روحانی-یکی از اعضای اصلی گروهک پیکار- در بازداشت بود، حتی یک لیوان هم جلوی او جابه جا نشد که بترسد و اعتراف کند. یک تکه نان، این «استاد مخفی کاری» را به حرف آورد!

زمانی که بچه های تعقیب و مراقبت او را زیر نظر داشتند، دیدند که برای خرید نان قصد رفتن به نانوایی را دارد. نانوایی تنها یک قرص نان داشت که آن را هم یک نفر جلوتر از او خرید و البته نصفش را به او داد.

وقتی دستگیر می شود، بازجویش به او می گوید یادت هست در نانوایی یک نفر به تو نان تعارف کرد؟ آن یک نفر من بودم. روحانی گفت برگه را بیاورید! وقتی تا اینجا را زیر نظر داشتید، من چه چیزی می توانم برای پنهان کردن داشته باشم؟

* از شواهد امر پیداست که نقش اطلاعات مردمی نیز موثر بود، سپاه چگونه این ظرفیت را به کار گرفت؟

بله. اطلاعات سپاه بر مبنای اطلاعات «مردم‌پایه» کار می کرد و فقط بحث حرفه‌ای‌گری نبود، مردم نقش کلیدی در ارائه اطلاعات داشتند تا سپاه بتواند کار خود را درست انجام دهد.

می توانیم بگوییم که واحد اطلاعات سپاه، اولین مبدع واحد اقشار و صنوف بود یعنی واحد دانش‌آموزی، کارمندی، کارگری و ... را راه‌اندازی کرد و بسیاری از رهگیری‌ها هم توسط همین اقشار و صنوف انجام می‌شد.

به عنوان مثال یک روز دختر خانمی آمد و گفت: معلم ما در کیفش یک کُلت دارد ما نمی‌دانیم این کلت برای چیست؟ می‌خواست بداند که معلمش از اعضای سپاه هست یا خیر؟ بچه‌های اطلاعات همین سرنخ را رهگیری کردند و به یک خانه تیمی رسیدند.

حجم ورودی‌ اطلاعات مردم‌پایه بسیار زیاد بود. یک مرتبه دیگر یکی آمد و گفت دو نفر در ساختمان همسایه ما زندگی می‌کنند اما آشغال‌هایی که بیرون در می‌گذارند به اندازه ۱۵ نفر است. بچه‌های اطلاعات پیگیری کردند و می‌فهمیدند که آنجا خانه تیمی است.

* برخوردهای بازجوهای سپاه چطور بود؟ چقدر به خشونت متصل می‌شدند؟

من برای پاسخ به این سوال که برخوردها چطور بود چند خاطره تعریف می‌کنم.

قرار بود یکی از بچه‌ها برای بازداشت یکی از همین اعضای حزب توده به منزلش برود، منزل او در «پارک وی» بود و یک خانه بزرگ دوبلکس هم داشت.

این دوست ما قبل از رفتن، دوش گرفت، کت و شلوار رسمی پوشید و عطر هم زد. وقتی به محل رسید و در زد، همسر آن فرد در را باز کرد و دوست ما به او گفت: خانم! من حکم جلب همسرتان و بازجویی از این خانه را دارم، اما نمی خواهم به زور وارد خانه شوم، خانه هم محاصره است، اجازه دهید ما با آرامش وارد خانه شویم و مقاومت نکنید.

وارد که شدند، در حین بازرسی منزل، به اتاق خواب رسیدند. به همسر متهم گفت: من «همکار خانم» همراهم نیست و نمی خواهم وارد اتاق خوابتان شوم، البته می توانم به نیروهایم دستور بازرسی دهم اما اخلاقا درست نیست. شما جای خواهر ما! حرف شما را قبول می‌کنیم، اگر سر بریده هم در آن اتاق باشد ما نمی رویم، اما صادقانه با ما همکاری کنید و اگر مدرکی در اینجا هست به ما بدهید. زن بعد از چند دقیقه با یک کیف سامسونت پر از مدارک برگشت. کار واحد اطلاعات سپاه در آن خانه تمام شد و ماجرا پایان یافت.

۲۰ سال بعد در گردنه قوچ ارومیه ساعت ۱۲ شب یک سرباز جوان این دوست ما رو با اسم مستعارش صدا می‌کند. دوست ما ابتدا با تعجب می گوید اشتباه گرفتید ولی پسر جوان می‌گوید که من شما رو می شناسم. شما ۲۰ سال پیش برای بازداشت دایی من به خانه ما آمدی و من شاهد بودم که به زن‌دایی‌ام گفتید اخلاقا صحیح نیست که من وارد اتاق خوابتان شوم و از او با احترام خواهش کردید که همکاری کند. چهره و صدای شما به خاطر احترامی که به خانواده ما گذاشتید، در ذهنم حک شده است. بعد از رفتن‌تان ما در خانواده اینقدر درباره شما خوب صحبت کردیم که فامیل فکر می کردند ما با اطلاعات سپاه همکاری می کنیم. آن پسر به دوست ما گفت که کار شما تصویر خشن و دژخیمی را که از پاسدارها برای ما ساخته بودند، از بین بُرد.

در جریان خنثی سازی کودتای نقاب هم «رکنی»، یکی از خلبانان حاضر در کودتا که قرار بود جماران و محل استقرار حضرت امام(ره) را بمباران کند، با یک لیوان شیر اعتراف کرد.

سرما خورده بود، بازجویش که دیده بود حالش بد است و سرفه می کند برایش یک لیوان شیر آورد، شیر را که دید گریه‌اش گرفت. اصلا انتظار نداشت که با او اینطور برخورد شود.

همه این موارد البته از تفضلات الهی به بچه‌های واحد اطلاعات سپاه بود. شاید قبول این حرف‌ها امروزه آسان نباشد و با هیچ استدلالی هم نمی توان آن را ثابت کرد.

همین پاکی بچه‌های اطلاعات سپاه بود که حضرت امام(ره) اولین بار لقب «سربازان گمنام» را درباره آنها به کار بردند؛ در جریان پیامی که بعد از انحلال حزب توده صادر کردند.

* دفاع در حوزه نظامی سخت تر است یا در حوزه امنیتی؟

دفاع نظامی یا خطی، دفاع سرزمینی و جغرافیا محور است مانند ۸ سال دفاع مقدس که یک دفاع نظامی بود. رنگ این جبهه «سیاه و سفید» است، یعنی اشقیا یک طرف خط هستند و اولیا یک طرف دیگر. دفاع خطی است و تشخیص در آن راحت. اما دفاع امنیتی یک «دفاع سلولی» است. جبهه دفاع امنیتی، کل جغرافیای ایران بود و رنگش هم خاکستری بود چون ضد انقلاب با مردم زندگی می‌کرد.

دفاع و جنگ اطلاعاتی از همین جنس است، یعنی جریان ضد انقلاب، مانند سلول خفته در دل مردم بود که کشف آن کار ساده‌ای نیست. اینجاست که واحد اطلاعات سپاه کار بسیار پیچیده‌ای در کشف حیات سلولی ضد انقلاب انجام داد.

در جبهه‌های دفاع سرزمینی که خطی بود، دفاع، متراکم است اما در دفاع امنیتی، هر جا «اندیشه» سلولی شود حیات و زندگی نیز سلولی خواهد شد؛ یعنی وقتی مقابل اندیشه‌ای مقاومت شود، تا زمانی که بروز و ظهور نداشته باشد، جنبه باطنی خواهد داشت. وقتی که اندیشه باطنی شد، حیات هم باطنی می‌شود.

در رصد جریان‌های عرفان‌های نوظهور هم همین حیات سلولی مشاهده می‌شود؛ یعنی افراد، معرفی می‌شوند و دعوت بصورت عام نیست، آدرس تلفنی نمی‌دهند بلکه حضوری است چون اندیشه باطنی است.

وقتی اندیشه باطنی شد، کُنش و حیات هم باطنی می‌شود و به حیات باطنی در اطلاعات، «حیات سلولی» می‌گویند.

پس دفاع امنیتی، جنگ با سلول‌هاست. این یک نکته کلیدی است که باید به آن پرداخته شود.

واحد اطلاعات سپاه از زمان تاسیس خود با جغرافیایی به وسعت ایران و مجموعه‌ای از حیات سلولی ضد انقلاب مواجه بوده و هست.

* اطلاعات نخست وزیری در آن زمان چه نقشی داشت؟

اطلاعات نخست‌وزیری بیشتر مشغول اطلاعات خارجی و ضد جاسوسی بود؛ البته دستی هم در امور داخلی داشت چون هم به آنها مراجعه می‌شد و هم برخی افراد خودشان علاقمند بودند.

* برای دستگیری سران حزب توده درگیری مسلحانه هم شد؟

خیر. اگرچه اینها حتی بدل هم داشتند. مثلا کیانوری بدل داشت. معمولا نیمه شبها تردد داشتند و از تاکتیک‌های فرار از تله استفاده می‌کردند و اسلحه هم داشتند اما اینکه آدمهای دست به اسلحه‌ای باشند، نه اینطور نبود و برای دستگیری آنها عملیات مسلحانه‌ای انجام نشد.


*جهان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار