حال حرمت یک جانباز اعصاب و روان چگونه مورد تعرض قرار گرفته هیچ آیا باشناختی که آن عوامل باوضعیت روحی روانی این جانباز دارند به راحتی باید هتک حرمت کنند؟!
به گزارش شهدای ایران؛ اینجانب عباس رضایی ازجانبازان 35% جنگ تحمیلی درتاریخ23/10/65 که درعملیات کربلای پنج ( شلمچه ) مجروح شدم، و دانشجوی مدیریت روابط عمومی مقطع کاردانی ترم4 دانشگاه علمی کاربردی واحد4 بابل هستم. نظربه اینکه قراربود در روز معلم ( اولین گرامیداشت شهدای معلم شهرستان بابل دردانشگاه فوق برگزارشود. وبنده به عنوان مسئول برگزاری این مراسم تعیین شدم. تمام هماهنگی هارا انجام دادم و رایزنی هابه انجام پذیرفت.
در روز سه شنبه 18/1/94 خواستم بارئیس دانشگاه درمیان بگذارم. رفتم قسمت آموزش که رئیس دانشگاه و پسرش درآنجا بودند. البته با شناخت دقیق رئیس دانشگاه نسبت به روحیٌات من و دارابودن عوارض اعصاب و روان، آن رئیس با برخوردی تندبه من گفتند برو بیرون واین حرف راچندبار تکرارکردند. برخورد ایشان موجب بروزشوک عصبی من شد وکنترل ازدستم خارج شد و لیوانی که درآنجابود زدم زمین که بلافاصله درادامه تحریک عصبی من، رئیس دانشگاه و فرزندش به طرفم حمله ورشدند و پیراهنم راپاره کردند و مرامورد ضرب وشتم قراردادند. واین برخوردشان بایک جانباز واعصاب و روان بود!
بعد از این مرحله بنده به علت شوک عصبی دچار تشنج شدم. حتی سرم رابی اختیار به درودیوارمی کوبیدم که منجربه شکستن سرم شد. و درادامه با وساطت دانشجویان عزیز وقدرشناس وکارمندان خدوم مرا به کناری کشیده تا به هوش آمدم. هرچندکه بغل چشمم ترکش هست و آزارم می دهد و راضی ام به رضای خدا. اما ضربات متعدد آنان باعث کبودی بغل سرم وجای ترکش شد.
حال حرمت یک جانباز اعصاب و روان چگونه مورد تعرض قرار گرفته هیچ آیا باشناختی که آن عوامل باوضعیت روحی روانی این جانباز دارند به راحتی باید هتک حرمت کنند؟! آیا ارزشی ها و ارزش هایشان اینگونه باید پایمال شود؟ جانبازی که حتی ازنظر تنفسی مشکل ریوی دارد و باتحٌرُک کم نفسش قطع می شود باید چه کند؟ عوارض ناشی ازاین حمله عصبی چه جوانبی رابرای خوانواده اش ایجادمی کند؟ آیا بیماران اعصاب وروان علی الخصوص جانبازان چگونه می توانند باآرامش خاطر درجامعه زندگی کنند؟ چه تضمینی وجوددارد که خوانواده هایشان آرامش داشته باشند و یک زندگی بی دردسر ..............
ضمنا" رئیس دانشگاه نیز ازبرگزاری اولین گرامیداشت شهدای معلم شهرستان بابل دردانشگاه ممانعت به عمل آورد!
در روز سه شنبه 18/1/94 خواستم بارئیس دانشگاه درمیان بگذارم. رفتم قسمت آموزش که رئیس دانشگاه و پسرش درآنجا بودند. البته با شناخت دقیق رئیس دانشگاه نسبت به روحیٌات من و دارابودن عوارض اعصاب و روان، آن رئیس با برخوردی تندبه من گفتند برو بیرون واین حرف راچندبار تکرارکردند. برخورد ایشان موجب بروزشوک عصبی من شد وکنترل ازدستم خارج شد و لیوانی که درآنجابود زدم زمین که بلافاصله درادامه تحریک عصبی من، رئیس دانشگاه و فرزندش به طرفم حمله ورشدند و پیراهنم راپاره کردند و مرامورد ضرب وشتم قراردادند. واین برخوردشان بایک جانباز واعصاب و روان بود!
بعد از این مرحله بنده به علت شوک عصبی دچار تشنج شدم. حتی سرم رابی اختیار به درودیوارمی کوبیدم که منجربه شکستن سرم شد. و درادامه با وساطت دانشجویان عزیز وقدرشناس وکارمندان خدوم مرا به کناری کشیده تا به هوش آمدم. هرچندکه بغل چشمم ترکش هست و آزارم می دهد و راضی ام به رضای خدا. اما ضربات متعدد آنان باعث کبودی بغل سرم وجای ترکش شد.
حال حرمت یک جانباز اعصاب و روان چگونه مورد تعرض قرار گرفته هیچ آیا باشناختی که آن عوامل باوضعیت روحی روانی این جانباز دارند به راحتی باید هتک حرمت کنند؟! آیا ارزشی ها و ارزش هایشان اینگونه باید پایمال شود؟ جانبازی که حتی ازنظر تنفسی مشکل ریوی دارد و باتحٌرُک کم نفسش قطع می شود باید چه کند؟ عوارض ناشی ازاین حمله عصبی چه جوانبی رابرای خوانواده اش ایجادمی کند؟ آیا بیماران اعصاب وروان علی الخصوص جانبازان چگونه می توانند باآرامش خاطر درجامعه زندگی کنند؟ چه تضمینی وجوددارد که خوانواده هایشان آرامش داشته باشند و یک زندگی بی دردسر ..............
ضمنا" رئیس دانشگاه نیز ازبرگزاری اولین گرامیداشت شهدای معلم شهرستان بابل دردانشگاه ممانعت به عمل آورد!