به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران ; در دوران اسارت یکی از شگرد های شناخته نشدن اسرا استفاده از اسم رمز است که باعث سردرگمی نیروهای عراق می شد.
تا زمانی که اسم آقای انجیدنی، فرمانده تیپ امام موسی کاظم (ع)، تا سالهای آخر اسارت لو نرفته بود سعی میکردیم نام ایشان حفظ شود. حتی توی بچهها این حرف را انداختیم که: «فرمانده تیپ امام موسی کاظم (ع)، آقای نصیری بود که شهید شده است.» بچهها این مسئله تکرار میکردند و سعی داشتند عراقیها را به این باور برسانند.
یکی از بچهها زبانش باز شده بود و سه، چهار تا اسم داده بود. شب آمدند و اسامی را خواندند. آن شب همه را به صف نشانده بودند و مأموران عراقی داشتند آمار میگرفتند.
درجه دار عراقی که به او پلنگی میگفتند و آدم بسیار وحشتناکی هم بود، عضو استخبارات عراق بود. فرمانده اردوگاه و سربازها همه از او میترسیدند. وقتی که میآمد، همه عراقیها مثل موش میشدند.
پلنگی و چند سرباز همراهش به آسایشگاه ما که رسیدند، سرباز عراقی اسم آنهایی را که لو رفته بودند، خواند ولی جز اسم من همه را اشتباه خواند. مثلاً به جای اسم آقای علیزاده گفته بود: «حسین چنو» چون اسم رمز ایشان «چنو» بود ولی کسی اسم اصلی ایشان را نمیدانست و وقتی اسم را خواند، کسی بلند نشد.
بعد گفت: «حسن انجلانی»، او «انجیدنی» را «انجلانی» خوانده بود و باز هم کسی بلند نشد؛ توجیه هم داشت چون اسمش را غلط خوانده بود.
آقای افراسیابی هم از اولین روزی که اسیر شده بود، اسمش را اشتباهی داده بود و خودش را «میرزایی» معرفی کرده بود. اسم واقعی ایشان را هم که خواند کسی بلند نشد. بعد از آن گفت: «امیر شوشتری!» یا به قول آقای انجیدنی: «امیر شوت علی» اسم مرا که خواند، هرچه این طرف و آن طرف را نگاه کردم، دیدم نه، فایدهای ندارد.
بعداً دفتر را کنترل میکردند و برایم گران تمام میشد. اول جدی نگرفتم. یکی، دو بار دیگر که اسم مرا خواند، بلند شدم. تنها اسمی که درست درآمد، اسم من بود.
منبع کتاب: قلب عملیات