شهدای ایران: حسن قاسمی دانا یکی از مدافعان حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) است که در درگیری با تروریستهای تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ این شهید والامقام از اهالی شهر مقدس مشهد بود که برای دفاع از حریم اهلبیت(ع) و مقدسات اسلامی به دمشق سفر کرده بود.
مراسم تشییع پیکر شهید حسن قاسمی دانا 25 اردیبهشتماه با حضور خانواده معظم شهدا و ایثارگران، مسئولان، فرماندهان، کارکنان نظامی و انتظامی و دیگر اقشار مردم از مقابل مهدیه مشهد تا حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برگزار شد، به همین مناسبت گفتوگویی با خانواده این شهید بزرگوار در مشهد مقدس انجام دادیم که متن آن به این شرح است:
محمد قاسمی دانا، پدر شهید حسن قاسمی دانا اظهار کرد: در سال 1360 طبق سیره و سنت پیغمبر (ص) ازدواج کردم و ثمره آن چهار فرزند پسر به نامهای مهدی، حسن، علی و احمد بوده، حسن فرزند دوم خانواده بود.
وی افزود: همیشه اخبار ایران و جهان را دنبال میکردیم و توجه ویژهای به مسائل و اتفاقات روز شهرهای مذهبی داشتیم، حسن نیز که پای ثابت هیئتهای مذهبی بود این گونه اخبار را به طور جد دنبال میکرد.
قاسمی دانا تصریح کرد: فرزندم در اخبار سوریه شاهد کشت و کشتار بی رحمانه مردم توسط نیروهای تکفیری و جسارت به حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) بود و همین مسئله سبب شد که خودش به صورت داوطلبانه عازم سوریه شود و از این مکان مقدس و مردم بی گناه دفاع کند.
وی تأکید کرد: حسن از 25 فروردین ماه در سوریه حاضر شد و جمعاً به مدت 22 روز در منطقه حاضر بود و در صبح جمعه 19 اردیبهشت به شهادت رسید و در بیست و دوم اردیبهشت وارد کشور شد، در روز بیست و پنجم که مصادف با نیمه ماه رجب و سالروز رحلت جانسوز عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) بود و با حضور پرشور مردم و مسئولان در باغ پایین آرمگاه خواجه ربیع، بلوک 6 ردیف 16 به خاک سپرده شد.
پدر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: در شامگاه پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه در محل اقامتشان در شهر حلب که نزدیک محل اقامت تکفیریها بود تیراندازی و درگیریهایی صورت گرفت و تعداد زیادی از نیروهای دشمن به درک واصل شدند و از نیروهای خودی هم فرزندم حسن به شهادت رسید.
قاسمی دانا گفت: به گفته یکی از همرزمان فرزندم، دشمن از حسن سئوال میکرد که تو کی هستی؟ و او پاسخ می داد شیعه علی (ع)، شیعه زینب (س)، سپس دشمن میگفت نه تو کافر هستی و حسن نیز در جواب همان جمله را تکرار میکرد و این تکرار بارها و بارها از سوی هر دو طرف تکرار شد تا اینکه نهایتاً نیروی دشمن به سمت فرزندم تیراندازی کرد و او به شدت مجروح شد.
وی افزود: پس از این تیراندازیها حسن را به بیمارستان منتقل کردند و به علت جراحات شدید در ساعت 5 صبح 19 اردیبیهشت ماه توسط پزشکان عمل شد، اما این عمل خیلی دوام نیاورد و پس از 4 ساعت به درجه رفیع شهادت نائل شد.
قاسمی دانا تصریح کرد: خبر شهادتش را به فاصله یک روز از این اتفاق از طریق دوستان و اقوام دریافت کردم.
وی تأکید کرد: پس از شنیدن این خبر به عنوان یک پدر ناراحت شدم، هرچند که از رفتنش راضی بودم و به واقع راضی به رضای خدا بودم و هرگز ناشکری نکردم.
پدر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: من هیچ توقعی از هیچ کس ندارم و فقط به مردم و مسئولان میگویم که گوش به فرمان رهبرشان باشند تا خیر دنیا و آخرتشان تضمین شود و طبق فرموده امام راحل (ره) پشتیبان ولایت فقیه باشند تا به مملکتشان آسیبی نرسد.
مریم طربی مادر این شهید والامقام هم در سخنانی اظهار کرد: فرزندم حسن از بس که عاشق حضرت زینب کبری (س) بود هدیه شهادتش را هم از همین بانوی بزرگوار دریافت کرد و به توصیه خودش روی طابوتش هم این جمله را نوشته بودند: «ما همه عباس توییم یا زینب (س)».
وی افزود: مدت دو ماه بود که حرف از سوریه داشت و هر وقت که در منزل تنها بودیم این صحبتها را با من میکرد و با وجود اینکه به شدت مخالف رفتنش بودم نهایتاً او من را راضی کرد و داستان امام حسین (ع) را برایم تعریف کرد و من را از شرایط سوریه آگاه کرد و در مجموع از حرفهایش قانع شدم و به رفتنش رضایت دادم.
طربی تصریح کرد: حسن معتقد بود که وجدان من اجازه نمیدهد که جسارت به حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) شود و من تماشاچی باشم.
وی تصریح کرد: کل بار سفرش را در یک کوله کوچک بسته بود و یک خداحافظی بسیار ساده داشت و به جز اعضای خانواده هیچ کس از این سفر مطلع نشد و تنها با یکی از دوستانش بود که به صورت پیامکی خداحافظی کرد و به او هم گفته بود که عازم کربلا هستم و حلالیت می طلبم و هیچ چیزی در رابطه با سفر سوریه نگفت.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: فرزندم بسیار شوخ و خندان بود و همه را خوشحال و شاد می کرد، اما در آن لحظه بسیار جدی بود و وقتی که از جمعمان رفت قلباً برایم روشن بود که آخرین دیدارم با پسرم است و حتی به فرزند کوچکترم احمد گفتم که برادرت دیگر برنمیگردد، در صورتی که او این حرف را باور نکرد.
طربی گفت: در این مدت کوتاه تنها 4 بار با هم تماس تلفنی داشتیم و در هر 4 بار میگفت مادر دعا کن که به بزرگترین آرزویم که شهادت در راه خدا و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است، برسم.
وی افزود: به گفته همرزمانش وقتی که وارد منطقه میشد از همه چیز آگاهی کامل داشت و حب بسیار زیاد به حضرت زینب کبری (س) و سایر ائمه اطهار (ع) داشت و به همان نسبت بغض و نفرت شدید از دشمنان آنها داشت.
طربی تصریح کرد: حسن در عملیاتی که به نام امام رضا (ع) بود حاضر شد و یک گروه 8 نفره را هدایت میکرد و 8 خشاب در اختیار نیروهایش قرار داد و نام این عملیات را هم خودش انتخاب کرد، به طوری که فردی در آنجا گفت جوان مشهدی با افتخار نام امام رضا (ع) را برای عملیاتش انتخاب کرد.
وی تأکید کرد: حسن در آن عملیات فرمانده تک تیرانداز بود و 16 نفر تحت نظرش بودند و کار چیدمان گروه را انجام میداد.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: جسارت، نترس بودن و دلیریاش زبانزد خاص و عام بود و همه دوستان و همرزمانش مدام از خصوصیات او تعریف و تمجید میکردند.
طربی گفت: مراسم تشییع بسیار باشکوهی داشت و به واقع به صورت هیئتی و پرشور برگزار شد، قبل از مراسم هم برای وداع رفته بودم و به واقع باید بگویم که هر وقت خانواده شهدا را می دیدم شرمنده آنها می شدم، زیرا شرایط من با آنها هرگز یکسان و قابل مقایسه نبود.
وی افزود: وقتی که جهت شناسایی فرزندم رفتم از سلامت بدنش مطمئن بودم و از این بابت خدا را شاکر بودم و در آن لحظه خودم را جای مادری گذاشتم که بدن فرزند دلبندش تکه تکه شده بود و هیچ شکایتی نداشتم و رو به خدا کردم و گفتم تو را شکر میکنم که بدن فرزندم سالم است و باید اعتراف کنم که من لیاقت همین توفیق بزرگ را هم نداشتم.
طربی تصریح کرد: از مسئولان هیچ انتظاری ندارم، زیرا فرزندم را در راه خدا تقدیم نمودم و به همگان توصیه میکنم که طوری کار کنند که شرمنده خون پاک شهدا نشوند.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: با وجود شهادت فرزندم بازهم اگر سایر فرزندانم تمایل داشته باشند که راه برادرشان را ادامه دهند رضایت قلبیام را از رفتنشان اعلام میکنم، و با افتخار می گویم که جان همه فرزندانم را در راه حفظ اسلام و سلامتی رهبرم تقدیم میکنم.
طربی گفت: از خدا همیشه خواستهام که اگر فرزندانم میخواهند از راه ولایت دور شوند جوان مرگ گردند و به همگان و به خصوص جوانان توصیه میکنم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و امیدوارم کسانی هم که در این رابطه سست و غافل شده اند به سمت راه راست هدایت شوند.
مهدی قاسمی دانا برادر این شهید عالی مقام هم اظهار کرد: روز شهادت حضرت زهرا (س) بود که در رابطه با موضوع سوریه با حسن صحبت های بسیار زیادی کردم و قرار بود که او به دنبال یک کانال باشد، اما قرار رفتن نداشتیم و در این روز عزیز نتیجه تلاش هایش را گرفت.
وی افزود: من و حسن در یک نانوایی کار میکردیم و در زیر زمین آن مکان در رابطه با موضوع سوریه با هم صحبت کردیم، او آنقدر به نام ائمه اطهار (ع) حساس بود که اجازه نمی داد در فضایی که مناسب روضه نیست ذکر مصیبت پخش شود.
قاسمی دانا تصریح کرد: در همان حال و هوا حسن به من گفت که شرایط رفتن جور شده و با هم قرار گذاشتیم که فقط یک نفرمان برود تا نگرانی خانواده کمتر باشد و قرعه به نام حسن افتاد و توفیق شهادت از من سلب شد.
وی تأکید کرد: حسن همه جوره حامی و پشتیبان من بود و در تمام عمرم هرگز ندیده بودم که برادر کوچکتر حامی و پشتیبان برادر بزرگتر باشد.
برادر شهید قاسمی دانا تصریح کرد: ما 4 برادر بودیم و خواهری نداشتیم و همسرم جای خالی خواهر را برای برادرانم پر میکرد و نقش خواهری را به طور ویژه برای حسن ایفا کرد و او نیز همین وابستگی شدید را به عنوان یک برادر نسبت به همسرم داشت.
قاسمی دانا گفت: من آنقدر به برادرم اعتماد داشتم که به همسرم گفتم هروقت با من مشکلی داری با حسن درددل کن و او همیشه به قول و وعده ای که می داد وفادار بود و معتقد بود که هرکاری را بیش از یک بار نباید به او بگوییم و در صورت تکرار و یا یادآوری آن کار با واکنش شدید حسن مواجه می شدیم.
وی افزود: با وجود اینکه من و حسن در رابطه با سفر سوریه با هم هماهنگ بودیم، ولی او در لحظه خداحافظی گفت که من عازم سامرا هستم و می روم که در بازسازی حرمین امامین عسکرین (ع) کمک کنم.
قاسمی دانا تصریح کرد: در موقع خداحافظی دلم کنده شده بود و آنقدر محکم و با قاطعیت با من سخن گفت که من هم باورم شد که حسن عازم سامرا شده است.
وی تأکید کرد: نخستین تماس از چهار تماس حسن با من بود اما شمارهاش را نشناختم و برادر کوچکترم احمد که از هوش بسیار بالایی برخوردار است گفت این پیش شماره مال کشور سوریه بود و حسن بعد از چند روز برای او پیامک کرد که من در شهر حلب هستم و از احمد هم خواسته بود که کسی متوجه این موضوع نشود.
برادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: به همسرم میگفتم که دعا کن حسن شهید شود و او این جمله را باور نکرد و من در جواب گفتم بهترین هدیه در جامعه کنونی شهادت در راه خداست.
قاسمی دانا گفت: برای پدر و مادر داغ اولاد سخت است، اما پدر و مادر من 3 فرزند دیگر دارند زمان میتواند خیلی چیزها را تغییر دهد، هرچند که نمیتوان با قاطعیت گفت اما امیدوارم که نتیجه نهایی طبق خواسته ما باشد.
وی افزود: هیچ داغی برای امام حسین (ع) در کربلا بدتر از شهادت برادر گرامیشان حضرت اباالفضل العباس (ع) نبود و مشابه همین گونه شرایطی هم برای من تکرار شد، هرچند که این دو داغ با هم قابل مقایسه و تشبیه نیستند.
قاسمی دانا تصریح کرد: تنها آرزویم دامادی حسن بود اما خواست خدا چیز دیگری بود، هرچند که بیش از 60 روز از آن واقعه تلخ میگذرد اما هنوز ذره ای از این داغ سنگین کاسته نشده و حتی روز به روز هم افزایش یافته است.
وی گفت: به گفته همرزم برادرم، حسن شب قبل از شهادت غسل شهادت گرفته بود و شهادتش برایش الهام شده بود و حتی همان دوستش گفت گلوله ای که به حسن خورد بسیار داغ بود اما قسمت و روزی ما نبود.
وی تأکید کرد: احساس میکنم که در فضای کنونی کارهای فرهنگی ما باید ملموس باشد و هرکس به معنای واقعی اعتقادات دینی خود را ناظر بر اعمالش بداند و همه ما باید شهدا را نیز ناظر بر اعمالمان بدانیم، زیرا آنها همیشه زنده اند و ناظر بر اعمال ما هستند، پس کاری نکنیم که شرمنده خون پاک آنها شویم.
*تسنیم
مراسم تشییع پیکر شهید حسن قاسمی دانا 25 اردیبهشتماه با حضور خانواده معظم شهدا و ایثارگران، مسئولان، فرماندهان، کارکنان نظامی و انتظامی و دیگر اقشار مردم از مقابل مهدیه مشهد تا حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برگزار شد، به همین مناسبت گفتوگویی با خانواده این شهید بزرگوار در مشهد مقدس انجام دادیم که متن آن به این شرح است:
محمد قاسمی دانا، پدر شهید حسن قاسمی دانا اظهار کرد: در سال 1360 طبق سیره و سنت پیغمبر (ص) ازدواج کردم و ثمره آن چهار فرزند پسر به نامهای مهدی، حسن، علی و احمد بوده، حسن فرزند دوم خانواده بود.
وی افزود: همیشه اخبار ایران و جهان را دنبال میکردیم و توجه ویژهای به مسائل و اتفاقات روز شهرهای مذهبی داشتیم، حسن نیز که پای ثابت هیئتهای مذهبی بود این گونه اخبار را به طور جد دنبال میکرد.
قاسمی دانا تصریح کرد: فرزندم در اخبار سوریه شاهد کشت و کشتار بی رحمانه مردم توسط نیروهای تکفیری و جسارت به حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) بود و همین مسئله سبب شد که خودش به صورت داوطلبانه عازم سوریه شود و از این مکان مقدس و مردم بی گناه دفاع کند.
وی تأکید کرد: حسن از 25 فروردین ماه در سوریه حاضر شد و جمعاً به مدت 22 روز در منطقه حاضر بود و در صبح جمعه 19 اردیبهشت به شهادت رسید و در بیست و دوم اردیبهشت وارد کشور شد، در روز بیست و پنجم که مصادف با نیمه ماه رجب و سالروز رحلت جانسوز عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) بود و با حضور پرشور مردم و مسئولان در باغ پایین آرمگاه خواجه ربیع، بلوک 6 ردیف 16 به خاک سپرده شد.
پدر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: در شامگاه پنجشنبه 18 اردیبهشت ماه در محل اقامتشان در شهر حلب که نزدیک محل اقامت تکفیریها بود تیراندازی و درگیریهایی صورت گرفت و تعداد زیادی از نیروهای دشمن به درک واصل شدند و از نیروهای خودی هم فرزندم حسن به شهادت رسید.
قاسمی دانا گفت: به گفته یکی از همرزمان فرزندم، دشمن از حسن سئوال میکرد که تو کی هستی؟ و او پاسخ می داد شیعه علی (ع)، شیعه زینب (س)، سپس دشمن میگفت نه تو کافر هستی و حسن نیز در جواب همان جمله را تکرار میکرد و این تکرار بارها و بارها از سوی هر دو طرف تکرار شد تا اینکه نهایتاً نیروی دشمن به سمت فرزندم تیراندازی کرد و او به شدت مجروح شد.
وی افزود: پس از این تیراندازیها حسن را به بیمارستان منتقل کردند و به علت جراحات شدید در ساعت 5 صبح 19 اردیبیهشت ماه توسط پزشکان عمل شد، اما این عمل خیلی دوام نیاورد و پس از 4 ساعت به درجه رفیع شهادت نائل شد.
قاسمی دانا تصریح کرد: خبر شهادتش را به فاصله یک روز از این اتفاق از طریق دوستان و اقوام دریافت کردم.
وی تأکید کرد: پس از شنیدن این خبر به عنوان یک پدر ناراحت شدم، هرچند که از رفتنش راضی بودم و به واقع راضی به رضای خدا بودم و هرگز ناشکری نکردم.
پدر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: من هیچ توقعی از هیچ کس ندارم و فقط به مردم و مسئولان میگویم که گوش به فرمان رهبرشان باشند تا خیر دنیا و آخرتشان تضمین شود و طبق فرموده امام راحل (ره) پشتیبان ولایت فقیه باشند تا به مملکتشان آسیبی نرسد.
مریم طربی مادر این شهید والامقام هم در سخنانی اظهار کرد: فرزندم حسن از بس که عاشق حضرت زینب کبری (س) بود هدیه شهادتش را هم از همین بانوی بزرگوار دریافت کرد و به توصیه خودش روی طابوتش هم این جمله را نوشته بودند: «ما همه عباس توییم یا زینب (س)».
وی افزود: مدت دو ماه بود که حرف از سوریه داشت و هر وقت که در منزل تنها بودیم این صحبتها را با من میکرد و با وجود اینکه به شدت مخالف رفتنش بودم نهایتاً او من را راضی کرد و داستان امام حسین (ع) را برایم تعریف کرد و من را از شرایط سوریه آگاه کرد و در مجموع از حرفهایش قانع شدم و به رفتنش رضایت دادم.
طربی تصریح کرد: حسن معتقد بود که وجدان من اجازه نمیدهد که جسارت به حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) شود و من تماشاچی باشم.
وی تصریح کرد: کل بار سفرش را در یک کوله کوچک بسته بود و یک خداحافظی بسیار ساده داشت و به جز اعضای خانواده هیچ کس از این سفر مطلع نشد و تنها با یکی از دوستانش بود که به صورت پیامکی خداحافظی کرد و به او هم گفته بود که عازم کربلا هستم و حلالیت می طلبم و هیچ چیزی در رابطه با سفر سوریه نگفت.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: فرزندم بسیار شوخ و خندان بود و همه را خوشحال و شاد می کرد، اما در آن لحظه بسیار جدی بود و وقتی که از جمعمان رفت قلباً برایم روشن بود که آخرین دیدارم با پسرم است و حتی به فرزند کوچکترم احمد گفتم که برادرت دیگر برنمیگردد، در صورتی که او این حرف را باور نکرد.
طربی گفت: در این مدت کوتاه تنها 4 بار با هم تماس تلفنی داشتیم و در هر 4 بار میگفت مادر دعا کن که به بزرگترین آرزویم که شهادت در راه خدا و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است، برسم.
وی افزود: به گفته همرزمانش وقتی که وارد منطقه میشد از همه چیز آگاهی کامل داشت و حب بسیار زیاد به حضرت زینب کبری (س) و سایر ائمه اطهار (ع) داشت و به همان نسبت بغض و نفرت شدید از دشمنان آنها داشت.
طربی تصریح کرد: حسن در عملیاتی که به نام امام رضا (ع) بود حاضر شد و یک گروه 8 نفره را هدایت میکرد و 8 خشاب در اختیار نیروهایش قرار داد و نام این عملیات را هم خودش انتخاب کرد، به طوری که فردی در آنجا گفت جوان مشهدی با افتخار نام امام رضا (ع) را برای عملیاتش انتخاب کرد.
وی تأکید کرد: حسن در آن عملیات فرمانده تک تیرانداز بود و 16 نفر تحت نظرش بودند و کار چیدمان گروه را انجام میداد.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: جسارت، نترس بودن و دلیریاش زبانزد خاص و عام بود و همه دوستان و همرزمانش مدام از خصوصیات او تعریف و تمجید میکردند.
طربی گفت: مراسم تشییع بسیار باشکوهی داشت و به واقع به صورت هیئتی و پرشور برگزار شد، قبل از مراسم هم برای وداع رفته بودم و به واقع باید بگویم که هر وقت خانواده شهدا را می دیدم شرمنده آنها می شدم، زیرا شرایط من با آنها هرگز یکسان و قابل مقایسه نبود.
وی افزود: وقتی که جهت شناسایی فرزندم رفتم از سلامت بدنش مطمئن بودم و از این بابت خدا را شاکر بودم و در آن لحظه خودم را جای مادری گذاشتم که بدن فرزند دلبندش تکه تکه شده بود و هیچ شکایتی نداشتم و رو به خدا کردم و گفتم تو را شکر میکنم که بدن فرزندم سالم است و باید اعتراف کنم که من لیاقت همین توفیق بزرگ را هم نداشتم.
طربی تصریح کرد: از مسئولان هیچ انتظاری ندارم، زیرا فرزندم را در راه خدا تقدیم نمودم و به همگان توصیه میکنم که طوری کار کنند که شرمنده خون پاک شهدا نشوند.
مادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: با وجود شهادت فرزندم بازهم اگر سایر فرزندانم تمایل داشته باشند که راه برادرشان را ادامه دهند رضایت قلبیام را از رفتنشان اعلام میکنم، و با افتخار می گویم که جان همه فرزندانم را در راه حفظ اسلام و سلامتی رهبرم تقدیم میکنم.
طربی گفت: از خدا همیشه خواستهام که اگر فرزندانم میخواهند از راه ولایت دور شوند جوان مرگ گردند و به همگان و به خصوص جوانان توصیه میکنم که پشتیبان ولایت فقیه باشند و امیدوارم کسانی هم که در این رابطه سست و غافل شده اند به سمت راه راست هدایت شوند.
مهدی قاسمی دانا برادر این شهید عالی مقام هم اظهار کرد: روز شهادت حضرت زهرا (س) بود که در رابطه با موضوع سوریه با حسن صحبت های بسیار زیادی کردم و قرار بود که او به دنبال یک کانال باشد، اما قرار رفتن نداشتیم و در این روز عزیز نتیجه تلاش هایش را گرفت.
وی افزود: من و حسن در یک نانوایی کار میکردیم و در زیر زمین آن مکان در رابطه با موضوع سوریه با هم صحبت کردیم، او آنقدر به نام ائمه اطهار (ع) حساس بود که اجازه نمی داد در فضایی که مناسب روضه نیست ذکر مصیبت پخش شود.
قاسمی دانا تصریح کرد: در همان حال و هوا حسن به من گفت که شرایط رفتن جور شده و با هم قرار گذاشتیم که فقط یک نفرمان برود تا نگرانی خانواده کمتر باشد و قرعه به نام حسن افتاد و توفیق شهادت از من سلب شد.
وی تأکید کرد: حسن همه جوره حامی و پشتیبان من بود و در تمام عمرم هرگز ندیده بودم که برادر کوچکتر حامی و پشتیبان برادر بزرگتر باشد.
برادر شهید قاسمی دانا تصریح کرد: ما 4 برادر بودیم و خواهری نداشتیم و همسرم جای خالی خواهر را برای برادرانم پر میکرد و نقش خواهری را به طور ویژه برای حسن ایفا کرد و او نیز همین وابستگی شدید را به عنوان یک برادر نسبت به همسرم داشت.
قاسمی دانا گفت: من آنقدر به برادرم اعتماد داشتم که به همسرم گفتم هروقت با من مشکلی داری با حسن درددل کن و او همیشه به قول و وعده ای که می داد وفادار بود و معتقد بود که هرکاری را بیش از یک بار نباید به او بگوییم و در صورت تکرار و یا یادآوری آن کار با واکنش شدید حسن مواجه می شدیم.
وی افزود: با وجود اینکه من و حسن در رابطه با سفر سوریه با هم هماهنگ بودیم، ولی او در لحظه خداحافظی گفت که من عازم سامرا هستم و می روم که در بازسازی حرمین امامین عسکرین (ع) کمک کنم.
قاسمی دانا تصریح کرد: در موقع خداحافظی دلم کنده شده بود و آنقدر محکم و با قاطعیت با من سخن گفت که من هم باورم شد که حسن عازم سامرا شده است.
وی تأکید کرد: نخستین تماس از چهار تماس حسن با من بود اما شمارهاش را نشناختم و برادر کوچکترم احمد که از هوش بسیار بالایی برخوردار است گفت این پیش شماره مال کشور سوریه بود و حسن بعد از چند روز برای او پیامک کرد که من در شهر حلب هستم و از احمد هم خواسته بود که کسی متوجه این موضوع نشود.
برادر شهید قاسمی دانا اظهار کرد: به همسرم میگفتم که دعا کن حسن شهید شود و او این جمله را باور نکرد و من در جواب گفتم بهترین هدیه در جامعه کنونی شهادت در راه خداست.
قاسمی دانا گفت: برای پدر و مادر داغ اولاد سخت است، اما پدر و مادر من 3 فرزند دیگر دارند زمان میتواند خیلی چیزها را تغییر دهد، هرچند که نمیتوان با قاطعیت گفت اما امیدوارم که نتیجه نهایی طبق خواسته ما باشد.
وی افزود: هیچ داغی برای امام حسین (ع) در کربلا بدتر از شهادت برادر گرامیشان حضرت اباالفضل العباس (ع) نبود و مشابه همین گونه شرایطی هم برای من تکرار شد، هرچند که این دو داغ با هم قابل مقایسه و تشبیه نیستند.
قاسمی دانا تصریح کرد: تنها آرزویم دامادی حسن بود اما خواست خدا چیز دیگری بود، هرچند که بیش از 60 روز از آن واقعه تلخ میگذرد اما هنوز ذره ای از این داغ سنگین کاسته نشده و حتی روز به روز هم افزایش یافته است.
وی گفت: به گفته همرزم برادرم، حسن شب قبل از شهادت غسل شهادت گرفته بود و شهادتش برایش الهام شده بود و حتی همان دوستش گفت گلوله ای که به حسن خورد بسیار داغ بود اما قسمت و روزی ما نبود.
وی تأکید کرد: احساس میکنم که در فضای کنونی کارهای فرهنگی ما باید ملموس باشد و هرکس به معنای واقعی اعتقادات دینی خود را ناظر بر اعمالش بداند و همه ما باید شهدا را نیز ناظر بر اعمالمان بدانیم، زیرا آنها همیشه زنده اند و ناظر بر اعمال ما هستند، پس کاری نکنیم که شرمنده خون پاک آنها شویم.
*تسنیم