ایشان در مواردی که میدید تسامح اثر معکوس دارد، قاطعانه موضع میگرفت؛ نظیر موضعی که ایشان یکی دو هفته قبل از رحلت خود در خطبههای نماز جمعه تهران علیه منافقین اتخاذ کرد و از آنها به عنوان «چپیها» و «جوجه کمونیستها» نام برد. اما در مورد اعضای نهضت آزادی باید گفت که اینها پس از پیروزی انقلاب ارتباط خود را با دفتر آقای طالقانی قطع کردند و سنخیت فکری و عملی چندانی میان خود و ایشان احساس نمیکردند.
شهدای ایران: آیت الله سید محمود طالقانی یکی از مبارزان برجسته انقلاب اسلامی است که با توجه به افکار و عقایدی که داشت، مورد توجه چپها و نهضت آزادی قرار گرفت. وسعت نظر آیت الله طالقانی به گونهای بود که بسیاری از گروههای سیاسی انحرافی سعی داشتند با استفاده از مباحث ایشان خود را مرید و تابع وی در میان مردم قلمداد کنند. به عنوان مثال چپها و مارکسیستها در این روند سعی کردند به صورت مخفی فعالیتهای تبلیغی داشته باشند و از نام طالقانی استفاده کنند اما موضوع برخورد آیت الله با این جریانها در نوع خود جالب توجه است. گفته میشود که زمانی که نیروهای چپ و مارکسیست ها، به صورت مخفی فعالیت های تبلیغی داشتند و بسیاری از جوانان جذب آن ها شده بودند، در این زمان مرحوم طالقانی، کتاب «مالکیت در اسلام» را منتشر کرد و کمبودها و نارسایی های مکاتب اقتصادی مارکسیسم را از یک طرف و سرمایه داری را از طرف دیگر مورد تهاجم قرار داد و گفت این ها راه درستی نمی روند. آیت الله طالقانی در کتاب مالکیت در اسلام، راه حل های اسلام را در مالکیت، توزیع ثروت، قسط و عدالت بسیار خوب تبیین کرد و نشان داد که مکتب اسلام در هر زمینه ای، راه حل های انسانی ارائه داده است.
البته این روند تنها به دوران حیات ایشان ختم نمیشود. منافقین در بعد از انقلاب و پس از آن لیبرالها در زمان مجلس ششم و بعد از آن نیز در جریان وقایع پس از انتخابات سال 88 از نام آیت الله طالقانی برای اعتباربخشی به افعال انحرافی خود استفاده کردند. در این باره حتی فرزند طالقانی نیز از سوء استفادهها از نام پدرش در برخی از بزنگاههای سیاسی توسط گروههای انحرافی انتقاد می کند. وحیده طالقانی در این مصاحبه تاکید داشت چون مجلس ششمیها برای انقلاب مصیبت نکشیدهاند و دلشان برای کشور نمیسوزد، دچار سیاسیکاری شدند و به همین دلیل سعی داشتند از اسم او برای منافع خود سواستفاده کنند.
فرزند دوم آیتالله طالقانی تاکید میکند اگر پدرش زنده بود بازرگان و سحابی را سرجایشان مینشاند و در عین حال تصریح کرد: طالقانی مؤسس نهضت آزادی بود اما دیگر با آنجا کاری نداشت و اگر حضور داشت رئیس آن بود. یعنی شاید آن اوایل جوانان را جمع میکردند و برایشان صحبت میکردند اما بعد فوت ایشان این نهضت آزادی دیگر آن نهضت آزادی نیست.
جالب اینجاست که همراهان دیگر آیت الله طالقانی نیز از مواضع ایشان در مقابل این گروه ها پرده برداشتهاند و نسبت به این رفتار غیر اخلاقی انتقاد کرده اند. ولی الله چه پور یکی از همراهان آیت الله طالقانی در دوران انقلاب اسلامی است. وی با آغاز نهضت اسلامی امام خمینی (ره) به فعالیت در راستای نهضت مزبور پرداخت و از این رهگذر با آیت الله طالقانی آشنا و تا پایان عمر با ایشان همراه شد.
در ادامه بخشی از خاطرات ولی الله چه پور را درباره « دیدگاه آیت الله طالقانی درخصوص منافقین و نهضت آزادی » میخوانید:
وسعت مشرب آیت الله طالقانی موجب گردید تا بتواند طیف متنوعی از گروه های فکری و سیاسی را به خود جذب کند. در این میان و با سوءاستفاده از این روحیات و ظرفیت ایشان، گروه هایی چند سعی کردند تا با نگاه ابزارانگارانه به جایگاه و موقعیت والای ایشان، او را خرج مطامع سیاسی خود کنند. از جمله این گروه ها منافقین و نهضت آزادی بودند؛ اما سعه صدر مرحوم طالقانی نه بیملاک بود و نه بیحد و مرز و ایشان همواره در برابر انحرافاتی که با روشهای رئوفانه قابل اصلاح نبود، با قاطعیت موضعگیری میکرد. او تا هنگامی سعهصدر داشت که احتمال اصلاح و بهبود میرفت؛ مثلاً برخورد او با افرادی که حس میکرد با گفتگو و نرمش به راه صواب هدایت میشوند همواره دوستانه بود و این شیوه برخورد او را با عمال رژیم گذشته از نزدیک دیده بودم.
سابقه ارتباط اعضای نهضت آزادی و مجاهدین خلق تا زمانی که منحرف نشده بودند، به سالها قبل از انقلاب برمیگردد. در اوایل پیروزی انقلاب باتوجه به تبلیغات سوء منافقین در انتساب خود به آقا، بخش قابل توجهی از تماسهایی که با دفتر آقای طالقانی برقرار میشد، از سوی کسانی بود که خواستار آگاهی از دیدگاه ایشان درباره این دو گروه بود. پس از مدتی دامنه این سوالات گسترش پیدا کرد و به صورت مسئلهای درآمد. یک روز خدمت آقا عرض کردم پرسش زیاد است، جواب مردم را چه بدهم؟ ایشان فرمودند این گروه مجاهدین (بعداً به منافقین ملقب شدند) به لحاظ اعتقادی انحرافاتی دارند اما اگر ما رابطه خودمان را با اینها قطع کنیم و از طریق این رابطه رفتار و روحیات آنها را تعدیل نکنیم، اینان علیه ما وارد کارهای زیرزمینی میشوند و باتوجه به تجربیاتی که از این گونه کارها در زمان رژیم گذشته دارند، میتوانند ضربات زیادی به ما بزنند؟!
من بارها از بصیرت و دید نافذ آقای طالقانی به اعجاب آمدهام و یکی از این موارد همین اظهار نظر ایشان درباره گروه منافقین بود؛ علیالخصوص زمانی که آنها وارد فاز ترور و رویارویی فیزیکی با نظام شدند و بسیاری از شخصیتهای ارزنده انقلاب را از ما گرفتند. البته بنا به توصیه آقا که گفته بود از هر ده بار تقاضای ملاقات رجوی یکبار او را بپذیر، ما دامنه رفتوآمد آنها را به دفتر در حد امکان محدود کرده بودیم. خودم چندین بار به بهانه های مختلف مسعود رجوی سرکرده گروه را به دفتر راه ندادم. آقا در مورد انحرافات اعتقادی آنها خیلی حساسیت داشت. به یادم دارم که ایشان در جریان یکی از مسافرتهایش که از تهران به شمال رفته بود، یک روز صبح تا ظهر با یکی از بستگان خود که به لحاظ فکری به مجاهدین گرایش داشت، درباره مقوله «معاد» بحث کرد و هنگام اذان ظهر که برای اقامه نماز از جای بلند شد رو به آسمان کرد و گفت: برای من امر «معاد» از این خورشید درخشان واضحتر است. در مورد سوءاستفادههای سیاسی آنها هم باید گفت آقا تا جایی که مقدور بود، تلاش میکرد آنان نتوانند از وجهه ایشان به نفع خود هزینه کنند.
در جریان مسافرت ایشان به چالکرود که بر اثر فشارهای سیاسی و جهت رفع خستگی بود و عناصر فرصتطلب این موضوع را بهانه تبلیغ علیه نظام کرده و تظاهراتی به راه انداختند، وقتی که حاج احمد آقا فرزند امام به چالکرود آمدند و به ایشان اطلاع دادند که منافقین گفتهاند که حاضرند نیروهای نظامی خود را تحت اختیار آقا قرار دهند، به شدت برآشفت و علیرغم اینکه تصمیم داشت تا مدت بیشتری را برای تمدد اعصاب در آنجا بماند، به سفر خود خاتمه داده و برای دیدار امام رهسپار قم شد و به غائله خاتمه داد. ایشان در مواردی که میدید تسامح اثر معکوس دارد، قاطعانه موضع میگرفت؛ نظیر موضعی که ایشان یکی دو هفته قبل از رحلت خود در خطبههای نماز جمعه تهران علیه منافقین اتخاذ کرد و از آنها به عنوان «چپیها» و «جوجه کمونیستها» نام برد. اما در مورد اعضای نهضت آزادی باید گفت که اینها پس از پیروزی انقلاب ارتباط خود را با دفتر آقای طالقانی قطع کردند و سنخیت فکری و عملی چندانی میان خود و ایشان احساس نمیکردند. حتی در پارهای موارد مانند مسئله شوراها مجموعه دولت موقت به ویژه وزارت کشور با نظرات آقا مخالف بوده و کارشکنی هم میکردند.
منبع: فردا
البته این روند تنها به دوران حیات ایشان ختم نمیشود. منافقین در بعد از انقلاب و پس از آن لیبرالها در زمان مجلس ششم و بعد از آن نیز در جریان وقایع پس از انتخابات سال 88 از نام آیت الله طالقانی برای اعتباربخشی به افعال انحرافی خود استفاده کردند. در این باره حتی فرزند طالقانی نیز از سوء استفادهها از نام پدرش در برخی از بزنگاههای سیاسی توسط گروههای انحرافی انتقاد می کند. وحیده طالقانی در این مصاحبه تاکید داشت چون مجلس ششمیها برای انقلاب مصیبت نکشیدهاند و دلشان برای کشور نمیسوزد، دچار سیاسیکاری شدند و به همین دلیل سعی داشتند از اسم او برای منافع خود سواستفاده کنند.
فرزند دوم آیتالله طالقانی تاکید میکند اگر پدرش زنده بود بازرگان و سحابی را سرجایشان مینشاند و در عین حال تصریح کرد: طالقانی مؤسس نهضت آزادی بود اما دیگر با آنجا کاری نداشت و اگر حضور داشت رئیس آن بود. یعنی شاید آن اوایل جوانان را جمع میکردند و برایشان صحبت میکردند اما بعد فوت ایشان این نهضت آزادی دیگر آن نهضت آزادی نیست.
جالب اینجاست که همراهان دیگر آیت الله طالقانی نیز از مواضع ایشان در مقابل این گروه ها پرده برداشتهاند و نسبت به این رفتار غیر اخلاقی انتقاد کرده اند. ولی الله چه پور یکی از همراهان آیت الله طالقانی در دوران انقلاب اسلامی است. وی با آغاز نهضت اسلامی امام خمینی (ره) به فعالیت در راستای نهضت مزبور پرداخت و از این رهگذر با آیت الله طالقانی آشنا و تا پایان عمر با ایشان همراه شد.
در ادامه بخشی از خاطرات ولی الله چه پور را درباره « دیدگاه آیت الله طالقانی درخصوص منافقین و نهضت آزادی » میخوانید:
وسعت مشرب آیت الله طالقانی موجب گردید تا بتواند طیف متنوعی از گروه های فکری و سیاسی را به خود جذب کند. در این میان و با سوءاستفاده از این روحیات و ظرفیت ایشان، گروه هایی چند سعی کردند تا با نگاه ابزارانگارانه به جایگاه و موقعیت والای ایشان، او را خرج مطامع سیاسی خود کنند. از جمله این گروه ها منافقین و نهضت آزادی بودند؛ اما سعه صدر مرحوم طالقانی نه بیملاک بود و نه بیحد و مرز و ایشان همواره در برابر انحرافاتی که با روشهای رئوفانه قابل اصلاح نبود، با قاطعیت موضعگیری میکرد. او تا هنگامی سعهصدر داشت که احتمال اصلاح و بهبود میرفت؛ مثلاً برخورد او با افرادی که حس میکرد با گفتگو و نرمش به راه صواب هدایت میشوند همواره دوستانه بود و این شیوه برخورد او را با عمال رژیم گذشته از نزدیک دیده بودم.
سابقه ارتباط اعضای نهضت آزادی و مجاهدین خلق تا زمانی که منحرف نشده بودند، به سالها قبل از انقلاب برمیگردد. در اوایل پیروزی انقلاب باتوجه به تبلیغات سوء منافقین در انتساب خود به آقا، بخش قابل توجهی از تماسهایی که با دفتر آقای طالقانی برقرار میشد، از سوی کسانی بود که خواستار آگاهی از دیدگاه ایشان درباره این دو گروه بود. پس از مدتی دامنه این سوالات گسترش پیدا کرد و به صورت مسئلهای درآمد. یک روز خدمت آقا عرض کردم پرسش زیاد است، جواب مردم را چه بدهم؟ ایشان فرمودند این گروه مجاهدین (بعداً به منافقین ملقب شدند) به لحاظ اعتقادی انحرافاتی دارند اما اگر ما رابطه خودمان را با اینها قطع کنیم و از طریق این رابطه رفتار و روحیات آنها را تعدیل نکنیم، اینان علیه ما وارد کارهای زیرزمینی میشوند و باتوجه به تجربیاتی که از این گونه کارها در زمان رژیم گذشته دارند، میتوانند ضربات زیادی به ما بزنند؟!
من بارها از بصیرت و دید نافذ آقای طالقانی به اعجاب آمدهام و یکی از این موارد همین اظهار نظر ایشان درباره گروه منافقین بود؛ علیالخصوص زمانی که آنها وارد فاز ترور و رویارویی فیزیکی با نظام شدند و بسیاری از شخصیتهای ارزنده انقلاب را از ما گرفتند. البته بنا به توصیه آقا که گفته بود از هر ده بار تقاضای ملاقات رجوی یکبار او را بپذیر، ما دامنه رفتوآمد آنها را به دفتر در حد امکان محدود کرده بودیم. خودم چندین بار به بهانه های مختلف مسعود رجوی سرکرده گروه را به دفتر راه ندادم. آقا در مورد انحرافات اعتقادی آنها خیلی حساسیت داشت. به یادم دارم که ایشان در جریان یکی از مسافرتهایش که از تهران به شمال رفته بود، یک روز صبح تا ظهر با یکی از بستگان خود که به لحاظ فکری به مجاهدین گرایش داشت، درباره مقوله «معاد» بحث کرد و هنگام اذان ظهر که برای اقامه نماز از جای بلند شد رو به آسمان کرد و گفت: برای من امر «معاد» از این خورشید درخشان واضحتر است. در مورد سوءاستفادههای سیاسی آنها هم باید گفت آقا تا جایی که مقدور بود، تلاش میکرد آنان نتوانند از وجهه ایشان به نفع خود هزینه کنند.
در جریان مسافرت ایشان به چالکرود که بر اثر فشارهای سیاسی و جهت رفع خستگی بود و عناصر فرصتطلب این موضوع را بهانه تبلیغ علیه نظام کرده و تظاهراتی به راه انداختند، وقتی که حاج احمد آقا فرزند امام به چالکرود آمدند و به ایشان اطلاع دادند که منافقین گفتهاند که حاضرند نیروهای نظامی خود را تحت اختیار آقا قرار دهند، به شدت برآشفت و علیرغم اینکه تصمیم داشت تا مدت بیشتری را برای تمدد اعصاب در آنجا بماند، به سفر خود خاتمه داده و برای دیدار امام رهسپار قم شد و به غائله خاتمه داد. ایشان در مواردی که میدید تسامح اثر معکوس دارد، قاطعانه موضع میگرفت؛ نظیر موضعی که ایشان یکی دو هفته قبل از رحلت خود در خطبههای نماز جمعه تهران علیه منافقین اتخاذ کرد و از آنها به عنوان «چپیها» و «جوجه کمونیستها» نام برد. اما در مورد اعضای نهضت آزادی باید گفت که اینها پس از پیروزی انقلاب ارتباط خود را با دفتر آقای طالقانی قطع کردند و سنخیت فکری و عملی چندانی میان خود و ایشان احساس نمیکردند. حتی در پارهای موارد مانند مسئله شوراها مجموعه دولت موقت به ویژه وزارت کشور با نظرات آقا مخالف بوده و کارشکنی هم میکردند.
منبع: فردا