به گزارش شهدای ایران به نقل از دانا؛ فرهاد نظریان سامانی مدیر «وبلاگ آرمانگرایی دانشجویی» در آخرین به روزرسانی خود نوشت:
بالاخره زمان به ما این فرصت را داد تا به سینما برویم تنها به خاطر یک فیلم و آنهم "چ".
سینما آزادی مقصد ما بود.
فیلمی بود که حیرت العقول بدان نگریستم و از عمق وجودم با بغضی افتخاربار تا آخر فیلم دسته و پنجه نرم کردم.
محتوای فیلم را من از دریچه سیاست نگریستم. خرده ای هم به من نخواهد گرفته شد چرا که ذهنم درگیر این حوزه است و قلمم روان به وجیزه های سیاسی نه سیاست زده.
سنخیت فحوای فیلم عجیب با زمانه امروز ما همخوان است.فیلم به دور از وصف حواشی آن که از صدا برداری فوق عالی تا صحنه های فوق طبیعی اش گرفته است، توصیف می شود .
پاوه در دستان کومله بود. کومله که هنوز نگذاشته بود طفل انقلاب به 6 ماههگی برسد سودای تجزیه کردستان را در سر داشت تا که چمران بزرگ به آنجا عزیمت کرد. چمرانی که در چند جای این فیلم، از سوی اطرافیانش حتی آن چپ مارکسیست کومله که روزگاری با وی در امریکا زندگی می کرده از آمدن به لبنان و پاوه سرزنش شد. شاید فیلم به گونه ای چمران را تحول آفرین در معنای منورالفکری به بیننده معرفی کرد. روشنفکرانی که با دیدن غرب، زانوی حقارت در برابرش بر زمین ساییدند و سکولارها و التقاطیون امروزمان که دین را تنها در امور اندک مقبول می دارند و در دید آنها غرب کاربرد حداکثری دارد و ناجی بشریت می باشد، ولی چمران این گونه نبوده است چمران غرب و طعم لذایذش را با تمام وجودش دیده ولی مقهور آن نشده است. ما حصل حفظ و تقویت بیش از پیش اصالت خود بود . اصلی که او را ابتدا مسلمان شیعه و سپس یک ایرانی می دانست. به هر حال درس اول این فیلم و کلاً داستان دکتر مصطفی چمرانی که ناسا قرار بود برایش دنیایی پر زرق و برق بسازد، این است که روشنفکری را در ایران باید طور دیگری معنا کرد.
پاوه در این فیلم در مشت کومله بود. فتح سنگر به سنگر پاوه توسط کومله و بی رحمی آنها و حتی بمباران کردن یک بیمارستان پر از مجروح جنگی، برای مردم پاوه و اطرافیان چمران بسیار سخت بود.سپاه بود و چمران و مردمی که شاید دیگر ناه نفس کشیدن نداشته و برخی نیز دیگر به ستوه آمده و دائماً از چمران خواهان تسلیم در برابر خصم میشدند. چمران راه مذاکره را در پیش گرفت. بار اول دست خالی به میدان مذاکره رفت و آن چیزی که عایدش گردید تحمیل اراده کومله بود که چمران نپذیرفته برگشت. بار دیگر زمانی بود که دیگر دشمن به پشت درهای قلعه سپاه پاسداران پاوه رسیده بود و یک مهلت 30 دقیقه ای تا نابودی تمام افراد درون قلعه باقی مانده بود که که چمران با یک لباس مبدل و یک نارنجک طرف خود را در فضایی گروگانی به مذاکره دعوت کرد و قدرت خود را به حریف نشان داد هر چند آن لحظه فایده نداشت و سنگرها تا درون قلعه پیش رفت و کماکان چمران و اندک نیروهای نظامی باقی مانده مسلحانه پشت سنگرها آماده نبرد بودند و مردم عامی نیز چشم و امیدشان به همین قلیل فرشتگان نجات بود ولی گویا چمران امیدش به جای دیگری دوخته شده بود. دائماً سوره حمد می خواند و از خدا می خواست که در این امتحان بزرگ او را سربلند بیرون آورد یعنی اینکه تاریخ از چمران به عنوان یک مسامحه کار و تسلیم شونده یاد نکند که حتی یادشم مایه فضاحت باشد.
و ان الله مع صابرین و یدالله فوق ایدیهم به حقانیت خود معنا داد و ایمان و عقیده چمران در دقیقه 90 فرشته نجات را از آسمان پاوه به زمین نشاند و این فرمان خمینی کبیر بود که ناجی آن دقایق آخر شد .
درس دوم این است که در شرایطی که مومنین در یک مخمصه جدی قرار دارند تنها ایمان و اتکا به خداوند است که می تواند منجی باشد که آن در دوره ما توسط برخی روشنفکران سکولار از جامعه در حال سلب شدن است.