شرحی از پیروزی عملیات «محرم» با شهادت چند فرمانده

شهدای ایران:به نقل از دفاع پرس،عملیات محرم از تاریخ ۱۳۶۱/۸/۱۰ الی ۱۳۶۱/۸/۱۶ در جبهه جنوبی جنگ، عین خوش - زبیدات و باهدف تصرف سرپل در منطقه العماره و آزادسازی ارتفاعات مرزی انجام شد. در این عملیات که با طراحی و فرماندهی مشترک سپاه و ارتش اجرا شد، رزمندگان خودی در سه مرحله موفق شدند؛ ارتفاعات ۴۰۰ و ۲۹۸، حوزه نفتی بیات، نهر عنبر، پل و پاسگاه چم سری و موسیان را آزاد کنند.
علاوه بر این، جاده عین خوش- دهلران نیز از دید و تیر دشمن خارج شد و در مقابل، شهرک طیب عراق در دید و تیررس خودی درآمد. سه رودخانه میمه، دویرج و چیخواب فصلی هستند و بارندگی، آب آنها را تا ده برابر میافزاید. هنگام اجرای عملیات محرم نیز براثر بارش باران شدید، برخی از رزمندگان خودی گرفتار سیلاب و جریان تند رودخانه شدند و اهداف این محور بهتمامی تصرف نشد.
روایت سردار محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر ۱۹ فجر در دوران دفاع مقدس
(تیپ ما که بعدها لشکر شد) هشت گردان در اختیار داشت که در طی ۱۰ روز عملیات، همه را وارد عمل کردیم. از فرمانده گردانهای ما آقای نکویی مهر، احمد حقیقی، گزنی و مجید سپاسی مجروح شدند. آقای رنجبر اسلاملو، فرمانده گردان ۹۸۱ و حسین مشفق جانشین گردان ۹۶۳ به شهادت رسیدند. هرکدام از اینها که مجروح یا شهید میشدند، جانشینها جای آنها را پر میکردند. این هشت گردان را در این عملیات چند مرتبه سازماندهی کرده و به کار گرفتیم
شهادت حسین رنجبر اسلام لو فرمانده گردان ۹۸۱
آقای حسین رنجبر اسلام لو یک هفته یا ده روز قبل از عملیات نزد من آمد و گفت پدرم فوت کرده و تکفل مادر و دو خواهرم و خانواده خودم همه به عهده من است، من اصلاً یک حال دیگری دارم.
اولاً از این فشارها خسته شدهام؛ البته اگر بگویم از زندگی خسته شدهام خوب نیست ولی از این فشارهایی که بر دوشم است و باید همه اینها را حمایت کنم خسته شدهام، نمیخواهم از عملیات هم عقب بمانم ولی اجازه میخواهم دو روز به مرخصی بروم و برگردم. من گفتم شما سه چهار روز هم بخواهید، میتوانید به مرخصی بروید. اخلاق من اینگونه بود که فرمانده گردانها اگر مرخصی میخواستند میگفتم حالا که توجیه شدهاید، بروید، بودن جانشینتان کفایت میکند پس برو و سریع برگرد.
حسین رنجبر هم رفت مثلاینکه رفته بود با خانواده خداحافظی کند؛ چون بعدها خانوادهاش گفتند در مرخصی رفتار دیگری با ما داشت و ما متوجه شدیم که شهید خواهد شد.
صبح عملیات گردان ۹۸۱ به نزدیکی پاسگاه شرهانی رسیده بود. من و محسن پاکیاری با یک خشایار از رودخانه دویرج عبور کردیم، چون هنوز آب بهشدت جریان داشت. ما با آن خشایار پشت سر گردانها رفتیم و به خط رسیدیم. پیاده شدیم و صد متر جلو رفتیم تا پشت خط رسیدیم. قبل از اینکه به خط مقدم، نزدیک پاسگاه شرهانی برسیم، درحالیکه بچهها در حال پیشروی بودند، رنجبر اسلام لو را دیدم. برادر «اسدالله جرعه نوش» جانشینش هم همراهش بود. سریع کالک را از خشایار در آوردیم و به او گفتم آقای رنجبر الآن شما اینجا هستید، ما باید روی این ارتفاع ۱۷۸ برویم، شما تا شرهانی بروید، من گردان بعدی را برای تصرف آنجا میفرستم.
ارتفاع ۱۷۸ با چشم پیدا بود. شهید «رنجبر اسلام لو» با گروهان دومش حرکت کرد. ما هم کمی جلوتر رفتیم، اما وقتی به خط رسیدیم در بیسیم به ما گفتند که آقای رنجبر اسلام لو به شهادت رسید. از طرف شیار بجلیه که تیراندازی میشد یک تعدادی از بچهها از جمله ایشان به شهادت رسیده بودند. همچنین در عملیات محرم، پسرخالهام، «عزیز فیروزی» که پانزده یا شانزده سالش بود در آنجا به شهادت رسید. «حبیب روزیطلب» برادر شهید «جواد روزیطلب» نیز روی تپه ۱۷۵ به شهادت رسید و تعداد دیگری از شهدای بنام که کادر تیپ بودند بالای این تپه مجروح یا شهید شدند تا اینکه موفق شدیم تپه ۱۷۵ و ۱۷۸ را تصرف و تثبیت کنیم.
«محمد نبی نطاق» برادر خانمم هم که آن موقع فقط پانزدهساله بود ترکش به گردنش خورد و جانباز شد. ایشان، چون کمک تیربارچی بود، نوار فشنگ دور گردن و کمرش بسته بود، یک گلوله به یکی از فشنگها خورد، پوکه آن در نخاعش فرو رفت و قطع نخاع شد. بیش از ۳۰ سال است که روی تخت است. ما روز سوم عملیات با احمد عبدالله زاده که مسئول طرح و عملیات تیپ بود، با تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) که سمت راست ما بود، هماهنگی کردیم و روی تپه ۴۰۰ الحاق کردیم.
تثبیت خط با کمک تیپهای دیگر
سلطانآبادی، رفاهیت و جلال اکبری در دفع پاتکهای عراق در منطقه نقشآفرینی کردند. یک برادر روحانی اهل یزد هم عبایش را دور کمرش میپیچید و مهمات میرساند. او وقتی سمت کانالها روی تپه ۴۰۰ رفت، در پاتک تیر خورد و مجروح شد. مهدی زینالدین، فرمانده تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)، گردانهای جدید را آورد، ما هم گردان جدیدی بهجای گردان برادر نکویی مهر وارد عمل کردیم.
من مرتب در خط بودم، گاهی در تپه ۴۰۰، تپه ۱۷۵، ۱۷۸، گاهی هم در قرارگاه با ابوشهاب و مهدی زینالدین بودیم. یکبار وقتی بهاتفاق زینالدین از منطقه چم سری برمیگشتیم، بشکههای فوگازی را دیدیم. این بشکهها چهار لیتری، دایرهای بودند، اما، چون کنار هم قرار میگرفتند، شعاع عمل زیادی داشتند و خودشان یکدیگر را منفجر میکردند و جهنمی از آتش ایجاد میشد.
در نهایت ما بهاتفاق تیپ امام حسین (ع) و تیپ علی بن ابیطالب (ع) و تیپ ۸۴ خرمآباد، بعد از پاکسازی در امتداد جاده شرهانی خطمان را تثبیت کردیم. حدود ۱۰ روز از عملیات میگذشت که با فتحالله محمدی، فرمانده سپاه بوشهر که برای بازدید از منطقه آمده بود، من و رفاهیت به منطقه تپه رملها و زبیدات رفتیم. وقتی به مقر شرهانی برگشتیم، در راه، یکی از همراهان فرمانده سپاه بوشهر بهوسیله خمپاره ۶۰ شهید شد.
مقابله با پاتک بعثیها با شهادت و مجروحیت تنی چند از فرماندهان
صبح بیست و یکم آبان ۱۳۶۱، دوباره پاتک عراقیها به تپههای رملی زبیدات شروع شد. من بهعنوان فرمانده تیپ از پاسگاه شرهانی به سمت راست محور رفتم و برای هدایت نیروها، در خط حضور داشتم. مجید سپاسی، فرمانده گردان ۹۷۳ در همانجا مجروح شد و برادر حسین مشفق، جانشین ایشان فرماندهی گردان را برعهده گرفت.
حسن حق نگهدار را مسئول محور سمت راست و آقای توحیدی را بهجای آقای صبوری که مجروح شد، فرمانده گردان ۹۸۳ گذاشتیم. در آن پاتک، حسین مشفق که فرمانده گردان ۹۷۳ شده بود، نیز به شهادت رسید. عباس یزدان پناه در این گردان شهید شد و آقای حق نگهدار، مسئول محور ما هم مجروح شد. آقای شیروانی را بهجای آقای نکویی مهر گذاشتیم که او هم مجروح شد. شیروانی هم در پاتکها به شهادت رسید. آقای رشیدی از گردان ۹۸۳ و آقای روحی پرور؛ فرمانده گروهان از گردان ۹۸۱ مجروح شدند.
اینها شهدا و مجروحین کادر گردانها بودند. آقای روحی پور در این عملیات به یک تانکر آب عراقی که بهاشتباه به خط ما آمده بود، کمین زد و سه نفر عراقی را که یکی از آنها افسر بود، اسیر کرد و به قرارگاه آورد.
پایان عملیات
در بیست و دوم آبان، حسین خرازی من را صدا زد و با حسن باقری، جلسهای برای تصمیمگیری استقرار یگانها در خط برگزار شد. بنا به تصمیم آن جلسه که تا ساعت ۱۱ شب طول کشید، تیپ ۴۴ قمر بنیهاشم (ع) را در منطقه زبیدات جایگزین ما کردند. ما نیروهایمان را به اردوگاه عقبه آوردیم و دوباره سازماندهی کردیم. بیست و سوم آبان ماه گردانهایمان را به مرخصی فرستادیم و پرونده عملیات محرم تقریباً بعد از حدود دو هفته به پایان رسید.
منبع: علیرضا رفاهیت، حسین احمدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت: محمد نبی رودکی؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۳۲، ۲۳۳، ۲۳۴، ۲۳۵، ۲۳۶، ۲۳۷، ۲۳۸، ۲۴۰
انتهای پیام/



