رستم ترکاشوند در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران، افزود: در پاییز سال 67، هنگامی که جنگ پایان یافته بود، گروه های صلیب سرخ جهانی برای بازدید از مناطق مرزی و نظارت بر روند صلح در این مناطق حضور پیدا کرده و به همراه آنان نمایندگان وزارت خارجه نیز آنان را همراهی می کردند که، در یکی از این بازدید ها از سوی مرکز صدا و سیمای کرمانشاه به همراه تصویر بردار و کمک تصویر بردار مامور به حضور و تهیه خبر از این بازدید و نظارت ها شدیم.
وی اضافه کرد: به دلیل آشنایی که به زبان انگلیسی و نیز زبان کردی سورانی داشتم، به عنوان مترجم و خبرنگار واحد مرکزی خبر کرمانشاه، به مرز رفتیم و با وجود اینکه چندین مرتبه به مسئولان ایرانی کمیسیاریا گفته بودم که برای این منظور باید هماهنگی های لازم و پرچم صلیب سرخ را داشته باشیم و مجوزهای مربوطه را اخذ کنیم، هر بار از سوی مسئولان وزارت خارجه اعلام می شد که مشکلی وجود ندارد.
به گفته ترکاشوند، پس از بازدیدهایی که صورت گرفت و از حلبچه بازگشتیم، بر اثر اشتباهی که به انجام رسید، ماموران حفاظت اطلاعات ارتش عراق که در مرز مستقر بودند نسبت به دستگیری تصویربردارم اقدام کردند و من نیز که به عنوان خبرنگار مسئول تیم بودم، برای انجام مذاکره و رها کردن تصویربردارم به همراه کمک تصویربردار به نزد عراقی ها رفته و از آن ها با زبان انگلیسی خواستیم تیم ما را که خبرنگار است آزاد کنند.
خبرنگار آزاده صدا و سیما ادامه داد: بلافاصله پس از اینکه به عراقی ها اعلام کردیم که خبرنگار هستیم، در ابتدا فرمانده آنان اعلام کرد که برای گفت و گو و ادامه مذاکره به همراه آنان بروم که این درخواست را رد و گفتم که تصویربردارم را آزاد کنند تا با آن ها برای گفت و گو و مذاکره بروم که آنان نیز تصویربردارم را آزاد کردند.
ترکاشوند ادامه داد: قبل از ورودم به صدا و سیما، در سپاه مشغول به کار بودم و فرمانده تیپ تخریب شهید همت در پاوه شدم و به این دلیل از بسیاری مسایل جنگی و نیز قوانین صلیب سرخ آگاهی لازم را داشتم و می دانستم در هنگام صلح و برای ورود به منطقه حایل میان دو کشور باید هماهنگی و مجوز لازم از سازمان ملل دریافت شود که با این وجود، با مشکل در آخرین ماموریت خود در مرز رو به رو شدیم.
وی با تاکید بر اینکه در آن لحظه گروه کمیساریا از گروه خبری دور شده بود، گفت: طرف عراقی درخواست کرد که نوارها و فیلم هایی را که تهیه کرده بودیم را به آن ها بدهیم تا آزادمان کنند اما، به دلیل غیر قانونی بودن این درخواست، از پذیرش موضوع امتناع کردیم و با گمان اینکه در زمان صلح عراقی ها نمی توانند کسی را به اسارت بگیرند منتظر این ماندیم تا به مرز بازگردانده و به سمت کرمانشاه حرکت کنیم اما، عراقی ها بلافاصله با دستگیری من و کمک تصویربردارم، نسبت به انتقالمان به بغداد و اردوگاه الرشید اقدام و به عنوان جاسوس ایرانی از ما یاد کردند و برخورد های بسیار بدی را صورت دادند.
ترکاشوند، با بیان اینکه همان شب به الرشید منتقل شده است گفت: فردای روز اسارتمان، از طریق رادیو شنیدم که هاشمی رفسنجانی رییس جمهور وقت، در خطبه های نماز جمعه به موضوع اسارت دو خبرنگار ایرانی به دست نیروهای عراقی اشاره کرد و طرف عراقی را مسئول حفظ جانمان دانست که با این اقدام، عراقی ها رفتارهای تندتری از خود نشان دادند و با جدا کردنمان از سایر زندانیان، در انفرادی به مدت دو سال حبسمان کردند و تلاش داشتند که کمترین ارتباط را با سایر زندانیان داشته باشیم.
خبرنگار آزاده صداو سیمای کرمانشاه، یادآور شد: دوران اسارت بسیار سخت و طاقت فرسا است به گونه ای که حضرت یوسف(ع)، زندان را قبر دوم انسان ازنظرسختی می دانند و به این جهت، اسارت و زندان در سلول انفرادی آن هم به مدت بسیار طولانی سختی و مشکلات دو چندانی را در مقایسه با دیگر زندانیان و اسرا در پی دارد.
وی با اشاره به اینکه بعثی ها تلاش داشتند که خبرنگار بودنمان را کتمان کنند و به این علت حاضر به ارایه مشخصاتمان به ماموران صلیب سرخ برای شناسایی شدنمان نشدند، گفت: پس از اینکه هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه از خبرنگار بودنمان سخن گفت، عراقی ها که نمی دانستند برای جبران خطا و اشتباهشان در به اسارت گرفتنمام باید چه اقدامی انجام دهند اعلام کردند که این دو تن، خبرنگار نبوده اند و جاسوس هستند و به این دلیل، مشمول قوانین و مقررات بین المللی نمی شویم.
ترکاشوند با اشاره به اینکه حساسیت عراقی ها در مورد من و کمک تصویربردارم بسیار بالا بود و آنان اجازه صحبت کردن با اسرای دیگر در زمان هواخوری را نمی دادند، اضافه کرد: پس از اینکه به الرشید منتقل شدیم، به صورت دو نفره در یک سلول برای مدت زیادی نگهداری و اجازه برقراری ارتباط و صحبت با دیگر زندانیان را نداشتیم.
خبرنگار آزاده صدا وسیمای مرکز کرمانشاه، حضورش در سلول انفرادی زندان الرشید را یادآور دوره اسارت شهید تندگویان دانست و گفت: سربازان عراقی گفته بودند که در اوایل جنگ در این سلول وزیر نفت شهید، در این مکان نگهداری می شد و به این دلیل برای آن هواکش هم نصب کرده بودند که از این جهت، لحظه لحظه حضور در این سلول، یادآور شهدایی چون تندگویان و بسیاری دیگر برایمان بود.
وی با اشاره به اینکه خرداد ماه سال 68، تلخ ترین خبر زندگی عمر خود را شنیده بود، گفت: در خرداد سال 68، نیروهای عراقی در بلندگو اعلام کردند که امام خمینی(ره)، به رحمت ایزدی رفته است که در این لحظه روحیه بسیاری از اسرا خراب شد اما، توانستم با استفاده از روش هایی که با آن آشنا بودم و کمک تعدادی از سربازان شیعه عراقی که در نهایت به علت همکاری آنان با زندانیان به جوخه اعدام سپرده شدند، رادیوی ترانزیستوری درست کرده و اخبار را لحظه به لحظه پیگیری کنم که شنیدن خبر انتخاب رهبر معظم انقلاب به رهبری انقلاب اسلامی، مرحمی بود بر زخم از دست دادن امام راحل که این موضوع را به اسرای دیگر نیز اعلام کردم.
به گفته ترکاشوند، در زندان، نان ساندویچی به اسرا داده می شد که با جمع کردن خمیر این نام ها و با استفاده از شکری که به صورت سهمیه ای در اختیارمان قرار داده می شد، حلوا پخته و آن را در میان اردوگاه پخش کردیم به گونه ای که حتی نیروهای عراقی نیز از این حلوا که به یاد امام (ره) پخته بودم نیز استفاده کرده بودند.
وی با اشاره به اینکه یکی از آخرین گروه هایی بوده است که به کشور بازگشته است، گفت: قبل از گروه مرحوم ابوترابی، گروه اسرایی که در آن قرار داشتم به کشور بازگشتند و برای آخرین بار که مرحوم ابوترابی را در عراق دیدم پس از اینکه نمازشان تمام شد، مهر ایشان را به یادگار برداشتم و هنوز نیز این مهر را با خود به همراه دارم.