کد خبر: ۲۶۷۱۲۳
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۵

دست در دست هم تا آسمان/روایت مادری که اسطوره مقاومت شد

معصومه کرباسی نخستین بانوی شهیده ایرانی راه قدس قصه‌ای زنده از ایستادگی دارد؛ بانویی که می‌توانست برگردد، اما انتخاب کرد بایستد و اسطوره مقاومت شد.
شهدای ایران:می‌گویند آسمان بار امانت نتوانست کشید؛ این شعر ما را یاد مادر می‌اندازد، انگار آن روزی که خداوند می‌خواست بار صبوری و مهربانی دنیا را تقسیم کند مادری دستش را بلند کرد و بار امانت همه مهربانی‌های دنیا را به دوش کشید.

دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
آری این مادر بود که ندیده عاشق شد؛ مادر ندیده عاشق فرزندش شد و با صبوری او را مهمان این دنیا کرد. چه واژه‌ای می‌تواند قداست نام او را به تصویر بکشد، کلمات باید غرق در سکوت شوند تا بتوانند نقش‌آفرین عظمت نام او باشند، پس باید به احترام نامش ایستاد و تا ابد دست‌بوس او شد؛ دست‌بوس کسی که حیات همه بشریت از آنِ اوست و نبض زندگی با او می‌تپد.
 
مادر کسی است که می‌تواند جای همه را پُر کند، اما هیچکس نمی‌تواند جایش را بگیرد؛ مادر یک ایثارگر به تمام معناست. ایثارگری که جانش را برای فرزندانش و همسر و خانواده‌اش فدا می‌کند و بهشت را برای رفتن‌شان آماده می‌کند و حال اگر مادر علاوه بر ایثار در زندگی به مقام والای شهادت برسد اسطوره‌ای می‌شود تمام ناشدنی.
 
در طول تاریخ زنانی همچون سمیه‌ها در کنار همسران‌شان به شهادت رسیدند که ایثار را تمام قد معنا کردند. تاریخ همیشه تکرار می‌شود و در آمد و شد ایام زنانی آمدند که عاشقانه زیستند و عاشقانه در کنار شریک زندگی‌شان به شهادت رسیدند می‌گویند وقتی عقل عاشق شود، عشق عاقل می‌شود و شهید می‌شوی…
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
این بار نیز سمیه‌های زمان با نام معصومه‌ها آمدند و سفیر عشق شدند و حماسه خلق کردند. معصومه کرباسی اولین بانوی شهیده ایرانی راه قدس. معصومه‌ای که معصومانه در لبنان همپای همسر دانشمندش برای رسیدن به پله شهادت ایستاد و گامی به بلندای گذشتن از همه چیز برداشت و شهادت را به زیباترین شکل انتخاب و معنا کرد؛ بانویی که با وجود داشتن ۵ فرزند زیبا و با صلابت دست از آرمانش بر نداشت.
 
معصومه‌ای که نخستین شهیده ایرانی راه قدس و مقاومت شد. درست حوالی ساعت ۱۰ صبح روز شنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۳ در حالی که همراه همسرش سوار بر خودرو بود مورد اصابت موشک پهپاد رژیم صهیونیستی قرار گرفت و دکتر رضا عواضه دست معصومه‌اش را گرفته و به طرف حاشیه خیابان در حال پناه گرفتن بودند که پهپاد این دو عاشق دلداده را با موشک مورد هدف قرار داد و به این گونه «مهندس معصومه کرباسی»  و «دکتر رضا عواضه» عاشقانه به سوی معبود خویش پرواز کردند و یکسال و اندی است که ۵ فرزند زیبایشان از داشتن آغوش گرم مادر و دستان مهربان پدر محروم شدند. 
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
معصومه‌ای که متولد ۱۳۵۹ در شیراز و فارغ التحصیل رشته مهندسی کامپیوتر دانشکده مهندسی شیراز و از فعالان فرهنگی و رسانه‌ای و از نخبگان برنامه‌نویسی بود؛ در سال ۱۳۸۲ با همکلاسی لبنانی خود دکتر رضا عواضه ازدواج کرد و به همراه همسرش در سال ۱۳۸۳ به لبنان رفت و در آنجا به حزب اله لبنان پیوست.
 
حاصل ازدواج معصومه کرباسی و رضا عواضه پنج فرزند به نام‌های مهدی ۱۷ ساله، مُهتدی ۱۴ ساله، زهرا ۱۰ ساله، محمد ۸ ساله و فاطمه ۳ ساله است.
 
معصومه مادری جوان، مقید و متدین بود که در تربیت فرزندانش به قدری مقید بود که مادرش به او افتخار می‌کرد و همیشه دعا می‌کرد تا بتواند بعد از معصومه راه او را ادامه دهد. می‌گفت: من به دخترم افتخار می‌کنم که فرزندانش را بسیار نیکو تربیت کرده است. به طوری که همه دوستان و اطرافیان اذعان داشتند که او هر چند تا بچه داشته باشد، کم است؛ چرا که معصومه شهیده فرزندانش را به بهترین شکل تربیت می‌کرد. 
 
او خیلی به پوشش خود و بچه‌ها اهمیت می‌داد. بسیار مرتب و منظم و با متانت بود؛ هم حجاب داشت هم عفاف و این یعنی شهیدانه زندگی کردن. هیچ گاه کسی او را با ظاهری نامرتب یا لباسی نامنظم و نامرتب ندیده بود. حتی فرزندانش هم به دلیل اهمیت و تاکید مادر همواره ظاهری تمیز و مرتب داشتند و با متانت رفتار می‌کردند.
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
شهیده معصومه از زمانی که در جونیه ساکن شده بود، همیشه فرزندانش را به خواندن سوره طه سفارش می‌کرد و می‌گفت: سوره طه برای آرامش قلب‌مان خوب است؛ اصلا آخرین قراری که با بچه‌ها گذاشته بود حفظ سوره طه بود که قبل از اینکه بچه‌ها حفظ‌شان کامل شود، شهید شد.
 
شهیده راه قدس بهترین راهنما و رفیق فرزندانش بود. حتی زمانی که اشتباهی مرتکب می‌شدند با آرامش کنارشان می‌نشست و آنها را چنان راهنمایی می‌کرد که خودشان به اشتباهشان پی می‌بردند.
 
او با وجود اینکه فردی بسیار پرمشغله بود و مادر پنج امانت الهی بود و مسئولیت سنگینی داشت، عملکردش به قدری عالی بود که در مدت کوتاه حضورش در  شرکتی کلیه برنامه‌ها و فعالیت‌های علمی به حضور او وابسته بود، به طوری که به سختی به او مرخصی می‌دادند؛ در ایام مرخصی هم، چون کسی تخصص او را نداشت، خودش دورادور کار‌ها را پیش می‌برد.
 
معصومه بانویی از سرزمین ایران زمین به تمام معنا بانوی اصیل ایرانی اسلامی بود که اگر فردوسی در این زمان در قید حیات بود برای او شاهنامه‌ای می‌سرود و گردآفرید ایران زمین را می‌ستود. شهیده معصومه به شدت اهل مطالعه بود و در زمینه انتخاب کتاب با پدر و همسرش مشورت می‌کرد؛ این علاقه زیاد به کتاب باعث شده بود که فقط در سال آخر زندگی، ۳۰ کتاب مطالعه کرده و در مورد محتوای آن با پدر و اطرافیان بحث و گفت‌و‌گو علمی می‌کرد. 
 
آخرین کتابی که شهیده خواند کتابی درباره زندگی نامه شهید حسن طهرانی مقدم بود که قبل از به پایان رساندن آن به شهادت رسید.
 
در روایتی از پیامبر مکرم اسلام آمده است که حیا و ایمان قرین یکدیگرند اگر یکی از میان برخاست دیگری هم می‌رود و معصومه کرباسی بانوی عفیفه و مادر نمونه ایران اسلامی چادر را به عنوان لباسی مقدس دوست داشت. اهمیت فراوانی به چادر و تمیزی آن می‌داد و با احترام با چادر رفتار می‌کرد. همیشه با افتخار می‌گفت: «لباس حضرت مادر، فاطمه زهرا (س) را بر سر می‌کنم.» همیشه چادر خود را به دقت تا می‌زد و مرتب نگه می‌داشت و از گوهر وجودی خود به خوبی محافظت می‌کرد.
 
در احوالات معصومه کرباسی آمده که شخصیتی بسیار اجتماعی و حقیقتا مردم دوست داشت؛ نه تنها با خانواده، بلکه با دوستان و آشنایانش نیز ارتباطی فعال و گرم داشت، آرامش عجیبی در نماز داشت و به نماز اول وقت اهمیت خیلی زیادی می‌داد؛ او در شرایط سخت جنگ نیز نماز اول وقت را ترک نکرد.
 
معصومه همواره پای ثابت مجالس مذهبی بود و نسبت به مردم لبنان به ویژه در ایام جنگ نگرانی عمیقی داشت و همیشه در نمازهایش برای آرامش آنها دعا می‌کرد.
 
بانو شهیده معصومه با اینکه می‌توانست به ایران بازگردد و زندگی راحتی را در پیش گیرد؛ ترجیح داد در کنار مردم با ایمان و با صلابت لبنان همه سختی‌ها را به جان و دل بخرد و در کنار مردم شجاع و مؤمن که همگی دوستانش بودند بماند.
 
وقتی دوستان لبنانی‌اش از او می‌خواستند به ایران و کنار خانواده‌اش بازگردد همواره می‌گفت: خون من رنگین‌تر از خون شما نیست؛ من کنار شما می‌مانم و اگر قسمت باشد شهید خواهم شد.
 
همیشه در گفت‌و‌گو با مادرش با لحنی متواضعانه بر آرزوی شهادت خود تاکید می‌کرد و می‌گفت: مادر دعا کنید من شهید شوم؛ و همیشه می‌گفت به نظر شما من لیاقتش را دارم؟   شما دعا کنید و آمادگی‌اش را داشته باشید؛ من که لیاقت شهادت ندارم، اما شما دعا کنید تا شاید به آرزویم برسم.
 
به دلیل شرایط لبنان و جنگی بودن منطقه، خانواده معصومه راضی به ازدواج با شهید عواضه نبودند، اما معصومه در تصمیم خود مصمم بود؛ چرا که معتقد بود آقا رضا عامل رشد او خواهد شد که پس از شهادت‌شان همه متوجه شدند یکی از شروط ازدواجشان، شهادت در کنار یکدیگر بوده است.
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
اولین بانوی شهیده ایرانی راه قدس با اینکه مادر پنج فرزند بود و آرزو‌های زیبایی برای بزرگ کردن تک تک پسران و دخترانش داشت، اما شیرین‌ترین آرزویش شهادت بود. او هر از گاهی این آرزو را بر زبان جاری می‌کرد و به دوستانش می‌گفت: آرزوی قلبی‌اش این است که کنار همسرش بماند و اگر مقدر باشد، با هم شهید شوند؛ آرزویی که سرانجام به زیبایی هر چه تمام به آن رسیدند.
 
صبح شهادت‌شان، مثل هر روز از خواب بیدار شد، اما این بار وسط خانه سجاده‌اش را پهن نکرده بود. بچه‌ها نگران او شدند و سراسیمه به دنبالش می‌گشتند که متوجه شدند سجاده مادر روی بالکن پهن شده و زیر آسمان مشغول نماز است. این آخرین تصویر نمازش بود که تا ابد در ذهن فرزندانش ثبت شد.
 
بچه‌های مومن و متقی شهیده کرباسی مطمئن بودند که روزی فرا خواهد رسید که پدر از خانه بیرون خواهد رفت و دیگر باز نخواهد گشت. هر بار که به رفتار‌های پدر نگاه می‌کردند، یقین بیشتری پیدا می‌کردند که این انسان برای زمین آفریده نشده و عطر آسمان می‌دهد. چهره همیشه خندان و مهربان پدر، آرامش کلامش و نماز شب‌های همیشگی‌اش آنها را مطمئن‌تر می‌کرد؛ اما هرگز گمان نمی‌کردند که روزی مادر و پدر دست در دست هم به شهادت برسند.
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد
شهیده معصومه کرباسی انسان خاصی بود؛ با اینکه فارغ‌التحصیل رشته مهندسی کامپیوتر از مهمترین دانشگاه ایران و از نخبگان برنامه‌نویسی بود، هرگز در سه حوزه اصلی زندگی خود کوتاهی نمی‌کرد: تربیت فرزندان، روابط اجتماعی و تعامل مطلوب با دیگران و مدیریت زمان. با اینکه یک مهندس کامپیوتر و نخبه بود؛ پس از مهاجرت از ایران، به عضویت حزب‌الله در آمد و در یک شرکت لبنانی مشغول فعالیت شد.
 
شهیده معصومه هیچگاه احساسات شخصی‌اش را با کار درگیر نمی‌کرد. پسرش مهدی با تشویق و پیگیری‌های مادر بود که از اوایل جنگ همراه گروه‌های جهادی در مناطق جنگ‌زده حاضر می‌شد و به آوارگان کمک می‌رساند. با اینکه در اواخر جنگ، پدرشان تمایل زیادی داشت که مهدی بازگردد و ایشان را ملاقات کند، اما مادر مخالفت می‌کرد و می‌گفت " بگذار در کنار مردمی که به او احتیاج دارند بماند و به آنها کمک کند.
 
با اینکه چند وقتی بود که متوجه شده بودند تحت تعقیب هستند، هیچگاه از تلاش دست بر نداشتند و به وظیفه خودشان عمل کردند. حتی آن روز که به شهادت رسیدند، چون می‌دانستند شناسایی شده‌اند، با خودروی خودشان برای رفتن به محل کار اقدام نکردند؛ اما صهیونیست‌های سفاک اسرائیل به تمام خطوط تلفن و اطلاعات‌شان نفوذ کرده بودند و از هر راه ممکن در حال جاسوسی از آنها بودند.
 
آری شهیده کرباسی این بانوی مومن و مجاهد که ۴۴ سال از عمر و جوانی‌اش سپری شده بود دست در دست همراه و همراز زندگیش  به آرزویی که سال‌ها در دل داشت رسید و پنج گوهر گران بهایش را به یادگار گذاشت که قطعا از این فرزندان شهیده معصومه قهرمانانی خواهند آمد که جهان اسلام را تکان می‌دهند و ریشه رژیم نخبه‌کش صهیونیستی را خواهند خشکاند و به دفاع از خون به ناحق ریخته پدر و مادر دانشمندشان قیام خواهند کرد و ندای" یا "لثارات سر خواهند داد و آنگاه می‌آید که قدس آزاد شود.
دست در دست هم تا آسمان؛ روایت مادری که اسطوره مقاومت شد

*گزارش از سمیه اقدامی/دفاع پرس 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار