شهدای ایران:نیروهای خودی در ارزشگذاری سه جبهه، مانند دشمن، اولویت اول را برای جبهه جنوبی قائل بودند و جبهههای میانی و شمالی در رتبه دوم و سوم قرار داشت. به همین دلیل فرماندهی نیروی خودی در جبهه جنوبی تمرکزیافته بود و جبهه میانی عمدتاً با اتکای به توان تقویتشده سپاه منطقه ۷ و قرارگاه ارتش در غرب کشور اداره میشد.
بهعبارتدیگر، اگرچه دو عملیات مطلع الفجر و محمد رسولالله (ص) از سلسله عملیاتهای دوره آزادسازی شناخته میشود، لیکن توانی که در این عملیاتها به کار گرفته شد، همچون عملیاتهای جبهه جنوبی نبود.
در عملیات مطلع الفجر که به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش در منطقه جبهه میانی؛ گیلان غرب، شیاکوه از تاریخ ۹/۲۰ الی ۱۳۶۰/۱۰/۶ انجام شد، ارتفاعات شیاکوه و برآفتاب به تصرف خودی درآمد، اما پاتکهای سنگین و متوالی دشمن از یکسو و عدم امکان پشتیبانی از نیروها به سبب دوری مسافت خط مقدم با عقبه از سوی دیگر، موجب شد که با وجود ۱۸ روز مقاومت، قلههای آزادشده بار دیگر به تصرف دشمن درآید.
در این عملیات، غلامعلی پیچک فرمانده محور تنگ کورک به شهادت رسید.
بهمنظور سالروز این عملیات غرورآفرین، خاطرات سردار رضا میرزایی؛ فرمانده تیپ یکم لشکر ۳۲ انصار الحسین (ع) در دوران دفاع مقدس از این عملیات، در دو بخش منتشر میشود:
منطقه کمی آرام شده بود. وارد دومین پاییز جنگ شده بودیم. دومین پاییز پس از اشغال قصر شیرین و دشت ذهاب که ارتش بعثی عراق کاملاً به لاک دفاعی رفته بود و همه حرکتهای ما هم برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی ناموفق بود.
جبههها، هم از نظر استحکامات سنگری و هم امکانات نیرویی و تدارکاتی کمی سامان گرفته بود. اوایل آذر ۱۳۶۰ هرچند وقت یکبار برای تهیه آذوقه و مهمات به پادگان ابوذر میرفتیم. تردد ماشینهای نظامی سپاه و ارتش در پادگان به نحو قابلملاحظهای زیاد شده بود و بسیاری از ساختمانها مملو از نیروهای تازهنفس از شهرهای مختلف کشور بود که پس از پرسوجو متوجه شدیم پاسداران و بسیجیانی از استان آذربایجان شرقی به همراه نیروهای محلی، ژاندارمری و ارتش بهقصد آزادسازی ارتفاعات اطراف گیلان غرب در پادگان ابوذر مستقرشدهاند.
روز ۲۰ آذرماه ۱۳۶۰، از عملیاتی تحت عنوان مطلع الفجر در گیلان غرب مطلع شدیم. خبر عملیات را از طریق دوستانی که از آن محور به پادگان میآمدند جویا میشدیم.
ارتفاعات محور شمالی گیلان غرب بسیار صعبالعبور بود، لذا تصرف آنها مستلزم غافلگیری دشمن و هجوم ناگهانی نیروهای ایرانی بود.
در سرپل ذهاب مستقر بودیم و اخبار لحظهبهلحظه منطقه از قرارگاههای سنبله سپاه و ذوالفقار ارتش را که زیر نظر برادران محمد بروجردی و سید یحیی رحیم صفوی از سپاه و علی صیاد شیرازی از ارتش بود دریافت میکردیم.
** محاصره ۵۰۰۰ نفر از رزمندگان ایرانی
در ساعات اولیه رزمندگان محور یکم در دشت گیلان غرب به اهداف خود در عمق مناطق تحت اشغال عراقیها میرسند و پس از عبور از ارتفاعات شیاکوه در عقبه دشمن منتظر پیشروی رزمندگان محور دوم و در نهایت پیروزی در کل عملیات میشوند.
در واقع، پیروز ماندن محور یکم بستگی به موفقیت محور دوم داشت و اگر محور دوم نمیتوانست هدفهای سخت خود را بگیرد، در واقع دشمن در جناح راست جا میماند و در نتیجه بهطور طبیعی عقبه محور پیروز را میبست.
دشمن با استفاده از صخرهای بودن و صعبالعبور بودن مواضع، موفق به جلوگیری از نفوذ نیروهای محور دوم میشود و متأسفانه محور اول به استعداد حدود ۵ هزار نفر به محاصره دشمن میافتد.
با تصمیم فرماندهان قرار بر این میشود نیروها را به سمت تنگه قاسمآباد و بهطرف عراقیها بفرستند تا ضمن سرگرم شدن دشمن، زمینه شکست محاصره محور اول را فراهم آورند ولی هوشیاری و آتش سنگین دشمن باعث میشود علاوه بر حفظ مواضع خود، اجازه کوچکترین تحرکی را به ما ندهد.
شهادت غلامعلی پیچک در راه نجات محاصرهشدگان
دو روز از محاصره نیروها گذشت. آنها علاوه بر مهمات نیاز به اقلام تدارکاتی و غذا داشتند. گروهی بر این کار به قلب دشمن زدند، اما با شهادت بسیاری از آنها، کمکرسانی با شکست همراه شد.
در این ایام بود که چندین بار به قرارگاه سنبله رفتم و شاهد بیقراری فرماندهان بودم. در یکی از این رفتوآمدها برادر غلامعلی پیچک را دیدم که با سرگرد مرادی همراه با گروهی عازم محور یکم شدند. آنها در حال جستجوی راهی برای خروج محاصرهشدگان بودند که ناگهان گلوله خمپارهای در کنارشان فرود آمد و هردو به شهادت رسیدند. چند ساعت بعد خبر شهادتشان قرارگاه را متحیر کرد. این آخرین تلاشی بود که برای آزادسازی نیروهای محور اول انجام گرفت.
تصور محاصره غریبانه هزاران نفر در عمق سرزمینهای اشغالی برای همه رنجآور شده بود و رنج آنها به جبهه سرپل ذهاب و محور همدانیها میرسید.
** ۳۰۰ نفر طعمه شدند تا ۵۰۰۰ نفر نجات یابند
فرماندهان، ناامید نشدند و تصمیم گرفتند با واردکردن نیروهای تازهنفس، با شکست دادن نیروهای عراق و نفوذ در دل دشمن، خود را به ارتفاعات تنگ کورک برسانند که عقبه اصلی دشمن محسوب میشد و در واقع عراقیها را محاصره کنند. در این وضعیت، آنها مجبور به رهاسازی محاصره کنندگان شوند و به سمت این نیروها بیایند.
در واقع، تعدادی طعمه شوند و فدا شوند تا ۵ هزار رزمنده آزاد شوند. این نیروهای تازهنفس کسانی نبودند جز نیروهای استان همدان که جبهه سرپل ذهاب تحویل آنان بود و من و حبیبالله مظاهری هدایت آنها را عهدهدار بودیم.
بهجز نیروهای واحد روابط عمومی و آموزش، اغلب نیروهای سپاه ناحیه همدان ظرف چند ساعت خود را در پادگان ابوذر به ما رساندند.
همراه با حدود ۳۰۰ رزمنده همدانی در روز ۲۲ آذرماه ۱۳۶۰ با پنج دستگاه آیفای ارتش از پادگان ابوذر عازم جبهه گیلان غرب شدیم. پس از عبور از سهراهی سراب گرم و روستاهای افشار آباد و شیشه راه به روستای نثاردیره رسیدیم و در آنجا مستقر شدیم؛ روستایی که در مسیر قرارگاه سنبله به چم امام حسن واقعشده بود.
با رسیدن ما نمنم باران هم شروع شد. با اینکه هوا نسبتاً سرد بود، فضای سرسبزی را در جلوی چشمانمان شاهد بودیم. روستا در مسیری واقعشده بود که دو طرف شرقی و غربی آن را ارتفاعات گرفته بودند و شمال و جنوب آن باز و محل تردد بود. ارتفاع روبرویمان باعث شده بود عراقیهای مستقر در بازی دراز تسلطی بر روستا نداشته باشند.
** سه گروه ۴۵ نفره؛ داوطلب شهادت
آن شب استراحت کردیم و فردای آن روز با نقشه، عملیات را برای نیروها تبیین کردند. آنجا بود که قرار شد سه گروه داوطلب و شهادتطلب ۴۵ نفره به همراه یک گروه تدارکات، عازم تنگ کورک شوند؛ و بقیه در روستای نثار دیره که بهعنوان عقبه و مقر انتخابشده بود؛ باقی بمانند.
فرماندهی ستاد پشتیبانی با برادر حجتالله کتابی بود. فرماندهی سه گروه استشهادی نیز به من و امیر چلویی و فتحالله شیریان محول شد و ترکیب گروهها نیز مشخص گردید.
منابع:
۱-جمعی از نویسندگان، اطلس جنگ ایران و عراق، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، چاپ چهارم ۱۳۹۹، صفحه ۵۶،
۲-رستمی، علی، از ارتفاعات سخت تا نخلهای بیسر، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، ۴۴۲، ۴۴۳، ۴۴۴، ۴۴۵