فرق است بین رفتن و یکباره سوختن
با در غم چهار جگرپاره سوختن
عزمی بزرگ می طلبد مثل آفتاب
عمری بدون اخم به رخساره، سوختن
آموخت، از تبسم هموارهی تو شمع
همواره نور دادن و همواره سوختن
می خواست چرخ سرکش غدار تا تو را
با هر نفس به نیزه و قداره سوختن
می خواست شام و کوفه چو زینب، دل تو را
با سنگ های سخت تر از خاره سوختن
اما تو بودی آن که توانست با وقار
تاب و توان دشمن بیچاره سوختن
ای پیر! پیش صبر تو طفلیم جملگی
بعد از تو سهم ماست به گهواره سوختن
ماییم و بی حضور تو ای نفس مطمئن!
در چنگ نفس سرکش اماره سوختن...