علاوه بر این، در سال های اولیه انقلاب، دانشجویان در برهه های گوناگون از جمله؛ در تشکیل نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد دانشگاهی، وقوع انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها، حضور فعال دانشجویان در دفاع مقدس و ... تاثیرگذار و نقش آفرین بودند. با این همه، در سال های بعد از دفاع مقدس رویکردهای متفاوتی بر جنبش دانشجویی حاکم شد، و جریان دانشجویی گفتمان های مختلفی را تجربه کرد:
جنبش دانشجویی و گفتمان توجیه گرا
بعد از پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق و با روی کار آمدن دولت موسوم به سازندگی، فضای سیاسی متفاوتی بر کشور نیز حاکم شد و فعالیت ها و عملکرد جریان دانشجویی نیز از این فضای سیاسی متاثر بود. روند دولت سازندگی بی توجهی به مبانی عدالت گرایانه را در پی داشت و همچنین فضای انتقادی در کشور نیز بسیار محدود و سنگین بود. مسئولان دولت فضایی را بوجود آورده بودند که انتقاد از دولت بسیار سخت بود و محدود رسانه هایی هم که بعضاً رویکردی منتقدانه نسبت به دولت داشتند، با واکنش های سخت دولتمردان مواجه می شدند و حاشیه امنی برای فعالیت نداشتند.
بطور کلی سیاست مسئولین این بود که دانشجویان و دانشگاه ها نیازی به حضور و نقش آفرینی در عرصه سیاسی کشور ندارند و بهتر این است که در امور سیاسی دخالتی نداشته باشند! همین امر موجب شد که رهبر معظم انقلاب که همواره بر حضور دانشجویان در صحنه و توجه آن ها به مسائل سیاسی اجتماعی تاکید داشتند نسبت به چنین دیدگاه هایی واکنش نشان دهند و در آبان ماه سال 1372 در دیدار جمعی از دانشجویان و دانش آموزان فرمودند:«خدا لعنت کند آن دسته ایى راکه تلاش کردهاند و مىکنندکه قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسى کنند.» البته در این بین برخی از جریان های ارزشی نیز با استدلال هایی توجیه گرایانه، انتقادها از دولت را خلاف مصلحت نظام اسلامی می دانستند و تلاش می کردند حتی رفتارها و عملکردهای غیر قابل قبول دولت مردان را نیز توجیه کنند و همین مسئله بود که موجب غالب شدن رویکرد توجیه گرا در دانشگاه ها شد. گفتمان توجیه گرا که در این برهه بر بدنه ایی از جنبش دانشجویی حاکم بود، بر این استدلال مبتنی بود که چون مسئولین دولت منصوب رئیس جمهور هستند و رئیس جمهور نیز حکم تنفیذ خود را از رهبری می گیرد، و رهبری نیز نائب امام زمان هستند، پس انتقاد از هر مسئولی غیر مستقیم به معنای زیر سئوال بردن رهبری و نائب امام زمان و بطور کلی اسلام و نظام اسلامی است! بر اساس همین استدلال بود که در آن برهه در نماز جمعه شعار داده میشد: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» چنین دیدگاه هایی بود که جلوی هر گونه انتقاد از مسئولین دولتی را گرفته بود و حتی یک رئیس دانشگاه هم به بهانه اینکه با واسطه، منصوب رئیس دولت است از انتقادهای جریان های عدالت خواه و دلسوز دانشجویی مصون می ماند. این فضای بسته سال ها در دانشگاه ها و بر جنبش دانشجویی غالب بود.
جنبش دانشجویی و گفتمان ساختارشکن
اما یکی دیگر از رویکردهایی که جنبش دانشجویی را در سیطره خودش در آورد، گفتمان ساختارشکن بود. بعد از پایان دوران حاکمیت گفتمان توجیه گرا بر دانشگاه ها، و در سال پایانی دولت سازندگی و در آستانه انتخابات هفتم ریاست جمهوری، مسئولین وزارت علوم به گونه ای بستر سازی کردند تا بر خلاف سال های قبل، در یک سال پایانی عمر دولت سازندگی، فضای دانشگاه ها باز شد و چهره هایی چون، سعید حجاریان، عبدالکریم سروش، عطاالله مهاجرانی، عباس عبدی، محسن کدیور، موسوی خویئنی ها و ... اجازه حضور در دانشگاه ها را پیدا کردند و به یکباره در دانشگاه ها به نقد دولت سازندگی روی آوردند. نکته ی قابل توجه این است که این افراد هرچند با حضور خود در دانشگاه ها دولت سازندگی را مورد انتقاد قرار می دادند، اما بسیاری شان از منصوبین هاشمی رفسنجانی در مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری بودند!
همین مواضع انتقادی این افراد بود که مورد استقبال اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان که منتقد سیاست های دولت سازندگی بودند قرار گرفت و فضای دانشگاه ها و به تبع آن جامعه را برای روی کار آمدن دولتی که مدعی انتقاد از سیاست های دولت سازندگی بود را در خرداد 76 به وجود آورد.
بعد از دوم خرداد سال 1376 و روی کار آمدن دولت جدید، تحولات تازه ای در فرایند جنبش دانشجویی کشور به وقوع پیوست و انجمن های اسلامی عضو دفتر تحیکم وحدت با تغییر رویه ای آشکار در فعالیت های دانشجویی مواجهه شدند و رویکرد متفاوتی را در جریان دانشجویی کشور به نمایش گذاشتند.
در واقع رویکرد توجیه گرایی که تا قبل از این بر فضای دانشگاه ها و جنبش دانشجویی حاکم بود جای خودش را به رویکرد ساختارشکن داد و در حالی که تا قبل از این هر گونه انتقاد به مسئولین به بهانه اینکه موجب تضعیف و زیرسئوال بردن اصل نظام می شود مردود دانسته می شد، حالا هر نوع انتقادی که به مسئولین وارد بود به راحتی به کل نظام و اصل حاکمیت نسبت داده می شد و بر همین اساس ناکارآمدی نظام اسلامی را نتیجه می گرفتند.
همین تفکر موجبات نه تنها انتقاد که اهانت ها و تندروی های فراوانی نسبت به مسئولین بلند پایه نظام و کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی و مبانی آن شد و به راحتی مبانی اصولی که انقلاب اسلامی بر پایه آن ها به وقوع پیوسته بود و جمهوری اسلامی بر اساس آن ها شکل گرفته بود، زیر سئوال می رفت.
در این برهه در واقع جریان دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت بیش از آنکه در مسیر آرمان های اولیه ای که بر اساس آن ها شکل گرفته بودند، حرکت کنند، به پیاده نظام احزاب و شاخه دانشجویی گروه های سیاسی خارج از دانشگاه تبدیل شده بوند و فعالیت هایی که در این برهه در دانشگاه پیگیری می کردند بیش از هر چیز در راستای اهداف جریان های سیاسی خارج از دانشگاه قابل تعریف بود.
آنچه مشخص است اینکه هر چند دو رویکرد یاد شده، یعنی رویکرد توجیه گرا و رویکرد ساختارشکن که هر کدام شان در برهه هایی بر جنبش دانشجویی در ایران حاکم بودند، در تضاد یکدیگر بودند اما دقت در مبنای شکل گیری آن ها نشان می دهد که هر دو رویکرد، حاصل یک تحلیل اشتباه مشترک بودند. بدین معنی که هر دوی این رویکردها، بین حکومت و بخش های مختلف آن و مسئولین با اصل حاکمیت، مبانی و نرم افزار نظام، تفکیک قائل نمی شدند.
جنبش دانشجویی و گفتمان انتقادی عدالت خواهانه
اما علاوه بر دو رویکرد یاد شده که در مقاطعی تاریخ جنبش دانشجویی را تحت الشعاع قرار داده بود، رویکرد دیگری که در جریان دانشجویی بروز و ظهور پیدا کرد و بویژه در سال های اول دهه هشتاد جای خود را در بین دانشجویان و جامعه پیدا کرد، گفتمان انتقادی عدالت خواهانه بود. در واقع این رویکردی در جریان دانشجویی است، در حالی که آن ها معتقدند جنبش دانشجویی به عنوان قشر آگاه و فرهیخته نخبه جامعه همواره باید به عنوان دیدبان کشور و نظام عمل کند و مواضع و عملکردهای مسئولین کشور را مورد رصد و تدقیق قرار بدهد، اما در عین حال این گفتمان اعتقاد کامل به نظام جمهوری اسلامی و آرمان هایی که بر اساس آن ها انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته است را دارد و هیچ گاه انتقاد به مسئولین را به منزله ناکارآمدی حاکمیت و زیر سئوال بردن نظام اسلامی نمی داند.
چنین گفتمانی در جریان دانشجویی معتقد است باید بین حاکمیت، نرم افزار و در واقع مبانی اصولی نظام اسلامی با عملکردها و اقدامات مسئولین و مدیران کشور و تصمیم های آن ها تفکیک قائل شد و در حالی که باید دانشجویان عملکرد مسئولین را مورد بررسی و انتقاد قرار بدهند اما این انتقادها را هیچ گاه به کلیت نظام و حاکمیت تعمیم نداده و انتقاد از مسئولین و عملکردشان را به معنای نفی حاکمیت نمی داند.
این رویکرد جنبش دانشجویی معتقد است، دانشجویانی که در دانشگاه ها به فعالیت های سیاسی و فرهنگی مشغول هستند و در تشکل های دانشجویی فعالیت می کنند، با احزاب و گروه های سیاسی متفاوت هستند و هیچ گاه شان تشکل های اصیل دانشجویی و جنبش دانشجویی مسلمان این نیست که به عنوان شاخه دانشجویی احزاب و گروه های سیاسی در دانشگاه ها فعالیت کنند. جنبش دانشجویی در صورتی می تواند رسالت واقعی خود را در دانشگاه ها و در سطح جامعه پیش ببرد که از احزاب و گروه ها مستقل عمل کند و هیچ گاه خود را وامدار آن ها نکند.
جنبش دانشجویی در مقطع کنونی
رویکردهای توجیه گرا و ساختارشکن در جریان دانشجویی هیچ گاه نتوانستند نیازها و مطالبات عمومی دانشجویان و دانشگاه ها را برآورده کنند و در درون خودشان با تناقضات جدی روبرو بودند. همچنین در زمانی که بر فضای فعالیت های دانشجویی غالب هم بودند هزینه های زیادی را بر جنبش دانشجویی تحمیل کردند، لذا امروز دیگر چنین دیدگاه هایی در بین دانشجویان جایگاه ندارد. هرچند فضای عمومی دانشجویی در شرایط کنونی دیگر بازگشت به آن دوران را نمی پذیرد، با این وجود در حال حاضر نیز افراد و جریان هایی هستند که تلاش می کنند رویکردهای ساختارشکنانه را به ویژه در دانشگاه ها احیا کنند و بار دیگر فضای دانشجویی را به روزهایی که بخشی از جریان دانشجویی به پیاده نظام احزاب و گروه ها تبدیل شده بود بازگردانند.