یادداشتی از محمد منصورنژاد؛
حجت الاسلام فیرحی سعی داشت از اسلام «روایت عقلانی» داشته باشد. این تزش متناسب با عصر و نیازهای زمانه ما، از نظر سیاسی به امکان جمع بین دمکراسی و دین ختم میشد.
به گزارش شهدای ایران، روز گذشته، (چهارشنبه ۲۱ آبان ماه) داود فیرحی پژوهشگر علوم سیاسی و اندیشه سیاسی اسلام بر اثر ابتلاء به کرونا درگذشت. محمد منصورنژاد*، استاد علوم سیاسی، عضو هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران، نویسنده و پژوهشگر یادداشتی در مورد ابعاد علمی و شخصیتی و پروژه فکری و اهمیت اندیشههای وی نوشته که در ادامه از نظر شما میگذرد:
الف) مقدمه
۱. سابقه ارتباط حضوری با استاد مرحوم دکتر «فیرحی» دقیقاً امسال ۲۰ ساله شد. در سال ۱۳۷۹ وقتی ایشان به عنوان استاد مشاور رساله دکترایم در دانشگاه تهران معرفی شد، دو بار پیش از دفاع همدیگر را دیدیم که یک بار پیرامون کم و کیف رساله گفتگوی اندکی هم در قم داشتیم. آنجا متوجه شدم که در مباحث اندیشه سیاسی اسلامی- شیعی چقدر نزدیک هم میاندیشیم. حدوداً هیچ اشکال اساسی بر رساله ام نداشت و تنها پیشنهاد دیدن چند منبع را داشت. پس از آن در طی این دو دهه، در همایشهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون استاد را زیارت نموده و در فضای مجازی هم باهم ارتباط خوبی داشتیم.
جدای از ارتباط فیزیکی، طبیعی بود که به جهت نه تنها هم رشته، بلکه هم گرایش در علوم سیاسی بودن، بسیاری از آثارشان را دیده و مباحثشان را تعقیب مینمودم. با این وصف تا حدودی میتوانم ادعا کنم که با پروژه فکریش آشنایم.
۲. در بیان و بنانم مفهوم نواندیشی دینی در فرهنگ اسلامی وشیعی را مفصل شرح نمودم و اینجا به اشاره می گویم در تعریف این مفهوم این سه ویژگی نقش تعیین کننده دارند: یک: متفکری که تحصیلات حوزوی در سطوح بالا دارد؛ دو: اندیشمندی که نقد اساسی بر اندیشه سنتی حوزویان دارد؛ سه: از جهت روشی برای عقل در کنار عقل جایگاه ویژه قائل است. با این ویژگیها مرحوم دکتر «داوود فیرحی» از «نواندیشان دینی» بود.
ب) ویژگیها
برخی از ویژگیهای شخصیتی و فکری این عزیز تازه سفر کرده به قرار زیرند:
۱) به جهت اینکه استاد فیرحی علاوه بر حوزه، آموزش عالی آکادمیک را نیز پشت سر نهاده و از استادان سرشناس دانشگاه تهران (رشته علوم سیاسی) بود، از این جهت از معدود اندیشمندان علوم انسانی ایران بود که هم خوب زبان حوزویان را میفهمید و هم با لسان دانشگاهیان، آشنا بود. از این رو به راحتی میتوانست با هر دو شأن اجتماعی، ارتباط مؤثر برقرار نموده و تعامل داشته باشد؛
۲) بحث نسبت میان «سنت و تجدد» از مباحثی است که حدود دو قرن در ایران و در میان متفکران این سامان مطرح است، و تعارض در موضوع بسیار جدی است (از کسانی که نفی مطلق مدرنیته میکنند، تا اخذ مطلق و....) بدون اینکه بحث به برآیند روشنی برسد. در این منازعه، دکتر فیرحی از کسانی بود که جمع تجدد با روایتهای خاصی از سنت را میسور میدانست. به عبارت دیگر از تجدد بومی و یا اندیشه «فراسنتی» میگفت که از درون علوم دینی با تاکید بر فقه میجوشید. برای آزمون مدعایش از نقش برجسته فقه در تمدن اسلامی هم زیاد نوشت و گفت؛
۳) او در جمع بین علوم اسلامی و فقه، نگاهی خوش بینانه داشت و مشکل فقه و فقاهت را بیش از آنکه در مبانی ببیند، در تعیین مصادیق میدید. این ایده هم در مقابل اندیشههای سکولار از دین قرار میگیرد و هم در مقابل آن نواندیشان دینی که حتی اجتهاد در اصول و مبانی فقه را هم برای پاسخگویی به مقتضیات، کافی نمی بیند؛
۴) در موضوعات اندیشه سیاسی، از معدود کسانی بود که اندیشه سیاسی «اهل سنت» به ویژه در سدههای اخیر (جریانهای اخوان المسلمین، سلفیه، تکفیریها و داعش و....) را نسبتاً خوب کار کرده بود و به اهالی اندیشه ایرانی معرفی نمود؛
۵) به جهت اینکه دانشگاهی بود، برخلاف اکثریت حوزویان، با مبانی اندیشه غربی نه تنها آشنا بود، بلکه به عنوان الگوی نظری به مباحث برخی از اندیشمندان (مثلاً فوکو و تحلیل گفتمان) ارجاع میداد و مباحث دینی را در آن قالب تحلیل مینمود. (به عنوان شاهد کتاب مهم اش قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام)؛
۶) او که به جهت ویژگی اخلاقیاش بسیار احترام استادانش را نگه میداشت و آنان کمتر نقد میکرد، تا آنجا که نگارنده میداند تنها استادی را که با صراحت در بحث «ایرانشهری» نقد نمود، دکتر «جواد طباطبایی» بود. هر چند استاد طباطبایی نیز این نقد را در کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» بسیار تند پاسخ داد و به پروژه فکری فیرحی تاخت! ذکر این خاطره خوب است که وقتی بر کتاب یاد شده نقدی نوشتم و آن نقد را برای استاد فیرحی فرستادم، برایم نوشت: «خیلی عالی است. ولی سعی کنید احترام استاد (دکتر طباطبایی) همچنان محفوظ باشد.»؛
۷) روحیه علمی ایشان بسیار درخور تقدیر بود و اهل گفتگوی سازنده و بالاتر از آن پذیرش نقد با روحیه عالی بود. به عنوان نمونه وقتی بر نوشته ایشان پیرامون مناسبات علوم انسانی و فقه یادداشتی انتقادی تحت عنوان «راه حلی ناتمام: دکتر فیرحی؛ جمع بین علوم انسانی و فقه» نوشتم و برایش فرستادم، در پاسخم نوشت: «سلام دکتر جان. خیلی خوب بود. گذاشتم کانال.» (ذکر این نکته در اینجا مفید است که ایشان استاد مشاور رساله دکتریم در سال ۱۳۷۹ بود)؛
۸) در مجموع ویژگی این نواندیش دینی را این گونه میتوان خلاصه نمود که سعی داشت از اسلام «روایت عقلانی» داشته باشد. این تزش متناسب با عصر و نیازهای زمانه ما، از نظر سیاسی به امکان جمع بین دمکراسی و دین ختم میشد. با این وصف اندیشه او میتوانست پشتوانه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باشد، گر چه قدرش ناشناخته ماند!
۹) در عمل و به نظر من مهمتر از حیطه اندیشه، مشی، بیان و کنش اخلاقی فیرحی تأثیرگذارتر بود. بسیار خوش محضر و خوش برخورد بود؛ صبور و با سعه صدر بالا. شأن مخاطبانش را بسیار پاس میداشت و از این جهت خلأ وجودیش بیشتر احساس میشود. با اینکه تولیدات فکریش کم نبود، اما نزد هیچکس ادعایی نداشت و برخوردهایش بسیار متواضعانه بود. با این وصف (ویژگیهای نظری و عملی) به راستی کرسی اش در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، کاملاً خالی میماند؛
۱۰) نکته آخر آنکه میتوان اندیشه استاد مرحوم فیرحی را هم مثل هر متفکر دیگر به نقد نشست، مثلاً آیا تاکید بر فقه تا این حد در این زمانه موضوعیت دارد؟ و یا اصلاً فقه شیعی در آن حد ظرفیتی که این استاد بدان ارجاع میداد را دارد؟ و دهها نکته دیگر. ولی به نظرم تا وقتی که پروژه فکری این عزیز تازه سفرکرده خوب و نسبتاً جامع معرفی نشد، از نقد شتابزده باید دوری نموده و آن را باید به زمانهای آینده واگذاشت.
*محمد منصورنژاد دکترای خود را در رشته اندیشه سیاسی در سال ۱۳۷۹ از دانشگاه تهران اخذ کرد. او سابقه تحصیلات حوزوی نیز دارد. منصورنژاد به جز تدریس در دانشگاههای مختلف، تألیف کتابهایی چون «امنیت اخلاقی از دیدگاه شهید مطهری»، «امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام»، «دین و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی»، «دین و دولت در اسلام»، «گفتوگوی تمدنها از منظر اندیشمندان ایرانی»، «هرمنوتیک و دین» و «تربیت دینی، آسیبشناسی، دلالتها و روشها» را نیز در کارنامه علمی خود دارد.
الف) مقدمه
۱. سابقه ارتباط حضوری با استاد مرحوم دکتر «فیرحی» دقیقاً امسال ۲۰ ساله شد. در سال ۱۳۷۹ وقتی ایشان به عنوان استاد مشاور رساله دکترایم در دانشگاه تهران معرفی شد، دو بار پیش از دفاع همدیگر را دیدیم که یک بار پیرامون کم و کیف رساله گفتگوی اندکی هم در قم داشتیم. آنجا متوجه شدم که در مباحث اندیشه سیاسی اسلامی- شیعی چقدر نزدیک هم میاندیشیم. حدوداً هیچ اشکال اساسی بر رساله ام نداشت و تنها پیشنهاد دیدن چند منبع را داشت. پس از آن در طی این دو دهه، در همایشهای مختلف و به مناسبتهای گوناگون استاد را زیارت نموده و در فضای مجازی هم باهم ارتباط خوبی داشتیم.
جدای از ارتباط فیزیکی، طبیعی بود که به جهت نه تنها هم رشته، بلکه هم گرایش در علوم سیاسی بودن، بسیاری از آثارشان را دیده و مباحثشان را تعقیب مینمودم. با این وصف تا حدودی میتوانم ادعا کنم که با پروژه فکریش آشنایم.
۲. در بیان و بنانم مفهوم نواندیشی دینی در فرهنگ اسلامی وشیعی را مفصل شرح نمودم و اینجا به اشاره می گویم در تعریف این مفهوم این سه ویژگی نقش تعیین کننده دارند: یک: متفکری که تحصیلات حوزوی در سطوح بالا دارد؛ دو: اندیشمندی که نقد اساسی بر اندیشه سنتی حوزویان دارد؛ سه: از جهت روشی برای عقل در کنار عقل جایگاه ویژه قائل است. با این ویژگیها مرحوم دکتر «داوود فیرحی» از «نواندیشان دینی» بود.
ب) ویژگیها
برخی از ویژگیهای شخصیتی و فکری این عزیز تازه سفر کرده به قرار زیرند:
۱) به جهت اینکه استاد فیرحی علاوه بر حوزه، آموزش عالی آکادمیک را نیز پشت سر نهاده و از استادان سرشناس دانشگاه تهران (رشته علوم سیاسی) بود، از این جهت از معدود اندیشمندان علوم انسانی ایران بود که هم خوب زبان حوزویان را میفهمید و هم با لسان دانشگاهیان، آشنا بود. از این رو به راحتی میتوانست با هر دو شأن اجتماعی، ارتباط مؤثر برقرار نموده و تعامل داشته باشد؛
۲) بحث نسبت میان «سنت و تجدد» از مباحثی است که حدود دو قرن در ایران و در میان متفکران این سامان مطرح است، و تعارض در موضوع بسیار جدی است (از کسانی که نفی مطلق مدرنیته میکنند، تا اخذ مطلق و....) بدون اینکه بحث به برآیند روشنی برسد. در این منازعه، دکتر فیرحی از کسانی بود که جمع تجدد با روایتهای خاصی از سنت را میسور میدانست. به عبارت دیگر از تجدد بومی و یا اندیشه «فراسنتی» میگفت که از درون علوم دینی با تاکید بر فقه میجوشید. برای آزمون مدعایش از نقش برجسته فقه در تمدن اسلامی هم زیاد نوشت و گفت؛
۳) او در جمع بین علوم اسلامی و فقه، نگاهی خوش بینانه داشت و مشکل فقه و فقاهت را بیش از آنکه در مبانی ببیند، در تعیین مصادیق میدید. این ایده هم در مقابل اندیشههای سکولار از دین قرار میگیرد و هم در مقابل آن نواندیشان دینی که حتی اجتهاد در اصول و مبانی فقه را هم برای پاسخگویی به مقتضیات، کافی نمی بیند؛
۴) در موضوعات اندیشه سیاسی، از معدود کسانی بود که اندیشه سیاسی «اهل سنت» به ویژه در سدههای اخیر (جریانهای اخوان المسلمین، سلفیه، تکفیریها و داعش و....) را نسبتاً خوب کار کرده بود و به اهالی اندیشه ایرانی معرفی نمود؛
۵) به جهت اینکه دانشگاهی بود، برخلاف اکثریت حوزویان، با مبانی اندیشه غربی نه تنها آشنا بود، بلکه به عنوان الگوی نظری به مباحث برخی از اندیشمندان (مثلاً فوکو و تحلیل گفتمان) ارجاع میداد و مباحث دینی را در آن قالب تحلیل مینمود. (به عنوان شاهد کتاب مهم اش قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام)؛
۶) او که به جهت ویژگی اخلاقیاش بسیار احترام استادانش را نگه میداشت و آنان کمتر نقد میکرد، تا آنجا که نگارنده میداند تنها استادی را که با صراحت در بحث «ایرانشهری» نقد نمود، دکتر «جواد طباطبایی» بود. هر چند استاد طباطبایی نیز این نقد را در کتاب «ملاحظات درباره دانشگاه» بسیار تند پاسخ داد و به پروژه فکری فیرحی تاخت! ذکر این خاطره خوب است که وقتی بر کتاب یاد شده نقدی نوشتم و آن نقد را برای استاد فیرحی فرستادم، برایم نوشت: «خیلی عالی است. ولی سعی کنید احترام استاد (دکتر طباطبایی) همچنان محفوظ باشد.»؛
۷) روحیه علمی ایشان بسیار درخور تقدیر بود و اهل گفتگوی سازنده و بالاتر از آن پذیرش نقد با روحیه عالی بود. به عنوان نمونه وقتی بر نوشته ایشان پیرامون مناسبات علوم انسانی و فقه یادداشتی انتقادی تحت عنوان «راه حلی ناتمام: دکتر فیرحی؛ جمع بین علوم انسانی و فقه» نوشتم و برایش فرستادم، در پاسخم نوشت: «سلام دکتر جان. خیلی خوب بود. گذاشتم کانال.» (ذکر این نکته در اینجا مفید است که ایشان استاد مشاور رساله دکتریم در سال ۱۳۷۹ بود)؛
۸) در مجموع ویژگی این نواندیش دینی را این گونه میتوان خلاصه نمود که سعی داشت از اسلام «روایت عقلانی» داشته باشد. این تزش متناسب با عصر و نیازهای زمانه ما، از نظر سیاسی به امکان جمع بین دمکراسی و دین ختم میشد. با این وصف اندیشه او میتوانست پشتوانه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باشد، گر چه قدرش ناشناخته ماند!
۹) در عمل و به نظر من مهمتر از حیطه اندیشه، مشی، بیان و کنش اخلاقی فیرحی تأثیرگذارتر بود. بسیار خوش محضر و خوش برخورد بود؛ صبور و با سعه صدر بالا. شأن مخاطبانش را بسیار پاس میداشت و از این جهت خلأ وجودیش بیشتر احساس میشود. با اینکه تولیدات فکریش کم نبود، اما نزد هیچکس ادعایی نداشت و برخوردهایش بسیار متواضعانه بود. با این وصف (ویژگیهای نظری و عملی) به راستی کرسی اش در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، کاملاً خالی میماند؛
۱۰) نکته آخر آنکه میتوان اندیشه استاد مرحوم فیرحی را هم مثل هر متفکر دیگر به نقد نشست، مثلاً آیا تاکید بر فقه تا این حد در این زمانه موضوعیت دارد؟ و یا اصلاً فقه شیعی در آن حد ظرفیتی که این استاد بدان ارجاع میداد را دارد؟ و دهها نکته دیگر. ولی به نظرم تا وقتی که پروژه فکری این عزیز تازه سفرکرده خوب و نسبتاً جامع معرفی نشد، از نقد شتابزده باید دوری نموده و آن را باید به زمانهای آینده واگذاشت.
*محمد منصورنژاد دکترای خود را در رشته اندیشه سیاسی در سال ۱۳۷۹ از دانشگاه تهران اخذ کرد. او سابقه تحصیلات حوزوی نیز دارد. منصورنژاد به جز تدریس در دانشگاههای مختلف، تألیف کتابهایی چون «امنیت اخلاقی از دیدگاه شهید مطهری»، «امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام»، «دین و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی»، «دین و دولت در اسلام»، «گفتوگوی تمدنها از منظر اندیشمندان ایرانی»، «هرمنوتیک و دین» و «تربیت دینی، آسیبشناسی، دلالتها و روشها» را نیز در کارنامه علمی خود دارد.