همه چیز حکایت از اختلالی جدی در نسبت رسانه و حکمرانی امروز ایران دارد. تحریفکنندگان حقایق امروز جامعه ایرانی؛ با سردرگمی استراتژیهای رسانهای ایرانی کار راحتی مقابل خود دارند.
شهدای ایران: درست شش روز قبل، در یک بعدازظهر داغ تابستانی؛ مجموعهای از رسانههای داخلی و خارجی خبر از وقوع حادثهای در مرز کشور لبنان و رژیم اشغالگر قدس دادند. خیلی زود رسانهها پر شد از اخباری درباره جزئیات این اتفاق. از حمله نیروهای رزمی حزبالله به یک تانک مرکاوا یا نفربر زرهی اسرائیلی تا خبر شهادت چند تن از نیروهای حزبالله در پاسخ اسرائیلیها به این اقدام. به همین ترتیب اخباری درباره تلفات سربازان صهیونیست و همین طور موشک باران مناطقی از لبنان خیلی زود در تیتر یک رسانهها قرار گرفت. فضای رسانههای ایران و منطقه انباشته شد از اخباری پیرامون تقابل نظامی حزبالله و اسرائیل و دقیقه به دقیقه بر حجم گمانهزنیها؛ اعلام جزئیات و انتشار اخباری در این مورد افزوده میشود.
ماجرا اما با سکوت حزبالله لبنان مواجه شد. سکوتی که دقایقی بعد با وعده انتشار یک بیانیه از حزبالله لبنان درباره وقایع رخ داده به انتظاری کوتاه تبدیل شد. چیزی در حدود نیم ساعت بعد از رخ دادن این اتفاق بیانیه حزبالله منتشر شد. بیانیهای که در نگاه اول عجیب به نظر میرسد. حزبالله اعلام کرد که هیچ اقدام نظامی در مرزها علیه هیچ نیرویی انجام نداده است و موشکباران مناطق مرزی توسط اسرائیل نمایانگر توهم دشمن اشغالگر است.
بیانیه خیلی زود، داغی اعلام خبر و جزئیات درباره این اتفاق را فرونشاند. خیلی زود گمانهزنی ها و احتمالات جای خودش را به انتشار شرح و توضیح این بیانیه داد. نه رسانههای طرفدار حزبالله و نه رسانههای مخالف حزبالله با نیت دانستن پشتپرده شروع به حدس زدن درباره ابعاد دیگر ماجرا نکردند. کسی خیال نکرد که حزبالله حمله کرده است و حالا با نامناسب دیدن اوضاع قصد عقبنشینی دارد و اساساً حمله خود را انکار میکند. دیگر رسانهای از تلفات اسرائیلیها حرف نزد و ماجرا به زودی پایان پذیرفت.
این ثمره سابقه رسانهای قابلتوجه و قابلتحسین حزبالله لبنان بود. حزبالله لبنان در همه مواردی که مربوط به آن سیستم است سریعاً وارد میشود و با شفافیت اعلام موضع میکند. جزئیات ماجرا را به وضوح و شفافیت تمام شرح میدهد و خیلی زودتر از آنکه رسانههای جریان اصلی دنیا که عمدتاً وابسته به اهداف اسرائیل در منطقه هستند روی اتفاقات مربوط به حزبالله مانور دهند؛ خود به عنوان مرجع اصلی و مقتدر رسانهای بازی را پایان میدهد. در عین حال حزبالله هیچ گاه وارد بازیها رسانهای غرب نمیشود. همواره در زمین خودش توپ میزند و خوب میداند که چه وقتی موقع سکوت است و چه وقتی موقع به میدان آمدن با تمام تجهیزات رسانهای.
حزبالله سریع و قاطع بیانیه میدهد. بازی رسانهای را خودش مشخص میکند و استراتژی رسانهای مشخصی دارد
اینکه چرا و چگونه بیانیه حزبالله فصلالخطاب ماجرای هفته پیش شد و کسی در بیانیه شک نکرد و رسانهای بعد از بیانیه شروع به رو کردن پشت پرده و… نکرد؛ حقایق و واقعیت ماجرا خیلی زود مورد پذیرش قرار گرفت و جایی برای تحریف باقی نماند. این همه آن چیزی است که سیستم حکمرانی در ایران هم اکنون در دهه سخت انقلاب به آن نیازمند است. سردرگمی استراتژیهای رسانهای؛ کمکاریهای مراجع حکمرانی در ورود به فرآیند اقناع جمعی و بیتوجهی به افکار عمومی و همچنین حساسیتها و تداخلات رسانهای بیمورد هم اکنون فضا را برای تحریف حقایق جامعه ایرانی بسیار فراهم کرده است.
برای اینکه به شکلی عینی نشان دهیم که چگونه زمینههای پیشینی تحریف همزمان با توطئههای خارجی زمینه را برای قلب حقایق در جامعه ایران فراهم کند سه اتفاق بزرگ رسانهای این روزهای ایران را شاهد مثال میآوریم.
ما را به چین نفروشید!
یکی از ماجراهای پردامنه و پربحث این هفتههای جامعه مجازی و واقعی ایران چیزی است که تحت عنوان «قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین» مطرح شده است. مخالفتها با این قرارداد که ظاهراً هنوز خود مقامات چین و ایران هم به متنی عینی و واحد درباره آن دست نیافتهاند وسعت یافته است و هشتگهایی تحت عنوان ایران را به چین نفروشید و ترکمنچای دوم در مخالفت با این قرارداد در فضای مجازی رونق دارد و تمامی پذیر نیست. بعد از روزها و هفتهها گفتگو و بحث درباره این قرارداد متن پیشنویسی که حاوی کلیاتی درباره روابط ایران و چین است منتشر شد و اعلام شد که آن چیزی که تاکنون دو طرف سر آن توافق کردهاند همین کلیات است و مذاکرات بر سر جزئیات اجرایی این توافقنامه کلی تازه شروع شده است و ادامه خواهد یافت.
اما ارائه این پیشنویس چیزی از مخالفین این قرارداد کم نکرد. چرا؟ به یک علت بسیار ساده. مخالفین قرارداد از همان ابتدا بر وجود بندی مبنی بر در اختیار گذاشتن جزیره کیش ایران به چینیها تاکید میکردند. آنها تاکید میکردند و مسئولین هم مدام تکذیب میکردند. اما یک روز یک نماینده مجلس ایران با تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران گفتگو کرد و در این گفتگو اعلام کرد که بحث جزیرهها در این قرارداد بوده است و با مخالفتهای مجلس و مردم حذف شده است. به دلیل همین اتفاق ظاهراً ساده همه آنچه مسئولین جمهوری اسلامی پیش از آن و بعد از آن درباره اینکه این قرارداد فعلاً همین پیشنویس کلی است و اساساً بحث جزایر در این قرارداد موضوعیت ندارد گفتهاند و میخواهند بگویند عملاً کارکرد خودش را از دست داده است.
سخن نماینده رسمی مجلس در تریبون رسمی نظام عملاً اثبات کرده است که آنچه مخالفین این طرح میگویند پربیراه هم نیست. مثل سایر داستانهای مشابه رسانهای این سالها حالا نماینده مجلس داستان ما شروع میکند به مصاحبه کردن و تکذیب آنچه عیناً گفته شده است؛ با یک تفاوت؛ کلیپش سریع تقطیع شده است و حالا همه حرفهای او را شنیدهاند.
در همین بحبوحه یک تصویر نگارگری از کیش منتشر میشود که شباهت زیادی به شیوه نگارگری چینیها دارد و در تهران از استاد دانشگاه تا ادمین کانالهای جوک این را سند دیگری بر حضور تدریجی چینیها در کیش اعلام میکنند. به سرعت تصاویر دیگری با عنوان حضور چینیها در کیش منتشر میشود. چشمبادامیهایی که معلوم نیست کجا ازشان عکس گرفته شده است و حالا سند دیگری برای فروش کیش به چینیها میشود.
این همان تصویری است که به عنوان نشانهای دیگر از حضور چینیها در کیش در فضای مجازی چرخید
در عین حال همچنان مسئولین مشغول تکذیب کردن هستند و مشغول بازی در زمینی که مخالفین طرح طراحی کردهاند. اما کسانی که به مخالفت با طرح برخاستهاند عقب نمینشینند. هیچ نهاد معتبر و مشخصی به طور ویژه اقدام به طراحی یک برنامه رسانهای برای اطلاع مردم از آنچه قرار است بین ایران و چین رخ دهد نمیکند. به راحتی مشخص است که هیچ پیوست رسانهای خاصی درباره این قرارداد وجود ندارد و فضا آنقدر برای عملیاتهای ضدایرانی مهیاست که حساب توئیتری فارسی وزارت امور خارجه آمریکا- بهعنوان رسانه رسمیدولت آمریکا- این چنین توئیت میکند: «ظریف اصرار میورزد که هیچ موضوع مخفی در مورد قرارداد با چین وجود ندارد. هیچ موضوع مخفی در مورد عهدنامهترکمنچای نیز وجود نداشت، به جز اینکه هزینه آن را مردم ایران پرداختند. قرارداد ایران و چین، یا همانترکمنچای دوم، به همان قیمت تمام میشود».
توئیتی بسیار عجیب که در شرایط مساعد رسانهای میتوانست یک گاف بزرگ برای مجموعه طراحان عملیات آمریکایی علیه این قرارداد به حساب آید حالا در زمینی خالی گل محسوب میشود و کلیدواژه ترکمنچای را رسمیتی دیگر میبخشد. به همین ترتیب است که هزاران توئیت، صدها کاریکاتور و متن و… در مخالفت با این طرح منتشر میشود. توپخانهای که لحظهای آرام نمیگیرد و با انواع و اقسام تکنیکهای رسانهای در حال القای فروش ایران به چین است
دولتمردان کماکان مشغول تکذیب هستند و کماکان عدهای از مردم خیال میکنند که قرار است ایران به چین فروخته شود و واضح است که این تکذیبها و این جدی نگرفتنها مربوط به امروز و دیروز نیست. یک فرآیند غیرشفاف و غیرپاسخگوست که نهایتاً کار را به تکذیب مداوم و جدی نگرفتن مداوم میکشاند.
این تمام آن چیزی است که از بعد رسانهای در کشور درباره قرارداد چین و ایران وجود دارد. شلختگی رسانهای و عدم وجود یک مغز متفکر واحد برای پیشبرد رسانهای ماجرایی که میتواند در عالم خارجی، فرصت پیشرفتی بزرگ برای ایران باشد؛ حالا منجر به بروز ابهاماتی جدی در ذهن مردمانی شده است که خبری از ماجرا ندارند و هر چه قدر هم سعی میکنند اعتماد کنند آن کلیپ کذای نماینده مجلس جلوی چشمشان است و کسی را نمیبینند که یقه آن نماینده مجلس را گرفته باشد که تو برای توافقی هنوز صورت گرفته چهطور مدعی شدهای؟
این شرایط در روزگاری است که دشمنان کلاسیک ایران؛ در میانه یکی از پرمهماتترین کارزارهای ضدایرانی تاریخ انقلاب ایستادهاند و فضای داخلی با بیخردی رسانهای به راحتی مساعد گنجاندن هر بند دلخواهی در این قرارداد است.
فریاد بلند #اعدام_نکنید در مقابل سکوتی منفعلانه
همه کسانی که در آن شب طولانی هشتگ اعدام نکنید میزدند مخالفان قسم خورده جمهوری اسلامی و معاندان سیستم نبودند. علاوه بر دشمنان همیشگی جمهوری اسلامی به شکلی واضح و روشن کسانی در این کمپین شرکت کردند که چنین تصویری در ذهنشان بود: "چند جوان به خاطر گرانی بنزین در آبان ماه سال گذشته به خیابانها آمدند و اعتراض کردند و حالا قرار است آنها اعدام شوند. کمک کنیم که جان این بیگناهان را نجات دهیم."
دوباره لازم به ذکر است که وجود پرقدرت و مؤثر رسانهای بیگانه در اعلام این موضع قابلانکار نیست اما ماجرا اینجاست که سیستم رسانهای حکمرانی در ایران چه کرده است که این سیستم مؤثر شده است و میداند که چگونه نفوذ کند و جاهای خالی را به زودی تشخیص دهد و آنجا لانه گزیند.
خبر قطعی شدن اعدام این سه جوان در یکی از نشستهای روتین سخنگوی قوه قضائیه اعلام شد. چیزی در حد چند جمله با تیتر قطعی شدن اعدام سه جوان معترض آبان ماه به زودی بمب خبری فضای مجازی شد و دیگر صدای همین چند جمله سخنگوی قوه قضائیه که میگفت آنها در یک سرقت با سلاح سرد دستگیر شده اند و بعد فیلمهای آنها نشان داده است که نقش مؤثری در اعتشاشات و ویرانگریهای آبان سال گذشته داشتهاند هم در میانه این شلوغیها گم شد. کسی از سیستم رسانهای قوه قضائیه احساس نیازی نکرد که برای این موضوع ویژه وقت مکفی بگذارد همه ماجرا را از لحظه دستگیری آنها در ترکیه تا نحوه دادرسی آنها توضیح دهد و تازه شب هنگام بود که ترند شدن هشتگ اعدام نکنید همه را متوجه بمبی که آقای سخنگو منفجر کرده بود کرد و حالا دیگر دیر شده بود.
یک رسانه منتسب به نظام؛ فردای همان روز اعلام کرد که حکم اعدام این سه تن متوقف شده است و خبر به صورت گستردهای همه جا منتشر شد. اما دقایقی بعد مدیرعامل خبرگزاری قوه قضائیه در یک توئیت خبر این رسانه را تکذیب کرد و آن خبرگزاری هم توضیحی بر خبر اول خود افزود. این دستپاچگی رسانهای واضح حتی از بیخبری روز اول هم خطرناکتر بود.
آیا برپایی یک نشست خبری با این موضوع و اعلام توضیحات بیشتر توسط همه دستاندرکاران این پرونده از جمله قاضی و بازپرس و…پخش فیلمهای موبایلهای متهمین کار سختی بود؟ خبر اما در تعریف سنتی ایرانی این یک عقبنشینی به حساب میآمد و همین سنت متوهمانه سبب شد که ماجرا عملاً رها شود. خیلی زود یکی از وکلای متهمین افسار حرکت رسانهای درباره این اتفاق را به دست گرفت و حالا همه برای شنیدن خبری از این اتفاق نه منتظر مرجع رسمیای که در این موارد باید به آن رجوع کرد که منتظر وکیلی بودند که قرار بود از موکلش دفاع کند و طبیعتاً مهرهها را به ترتیب خاصی می چیند.
ندیدن بدیهیاتی واضح برای این عملیت رسانهای خود را به ندیدن زدن است: اینکه این سه متهم نام معترضان آبان گرفتند و اینکه عکسهای جوانانه آنها مدام در چشم مخاطبان بود و.... و در مقابل انفعال همه ماجرا بود.
قله دماوند را هم فروختند؟
صبح یک روز وحشتناک؛ روزی که ایران رکورد کشتهشدههای کرونایی را زده بود خبر یک روزنامه دوباره تبدیل به جنجال و هیاهوی دیگری در جامعه ایران شد. یک سیزدهم کوه دماوند وقف شده بود و شنیدن این اخبار در میانه انبوه اخبار اختلاس و تاراج سرمایههای وطنی و ماجرای چین و … حس و حال مخاطب ایرانی را دگرگون کرد. اما این تازه شروع ماجرا بود. صبح خبر اعلام شد ظهر اعلام شد آنچه وقف شده است مرتعی در دامنه رشتهکوه البرز بوده است و شب اعلام شد که اوقاف از ماجرا منصرف شده است و دوباره فردا صبح اعلام شد که چنین چیزی صحت ندارد و همه باید به صبح دیروز برگردیم. رسانهها مطمئن بودند که هر خبری که با تیتری درباره وقف کوه دماوند منتشر شود پرمشتری است و مجموعه رسانهای رسمی ایران اینگونه با احساسات و افکار مردم بازی میکند و دوباره خالی است جای یک مرجع مقتدر رسانهای در امور مربوط به حکمرانی. چندی بعد به تدریج اخباری درباره وقف کردن منابع طبیعی دیگری هم شروع به انتشار کرد تا روان خراشیده مردم از کرونا و گرانی و اخبار بد کاملاً تحت فشار قرار بگیرد. مشخص است که منابع این اخبار با چه مقصدی این اخبار را منتشر میکنند اما هنوز مشخص نیست که در چنین مواقعی سیستم رسانهای نظام میخواهد چه کار کند. اینجا اساساً برنامهای در کار نیست.
×××
نه تنها بررسی سه مورد شرح داده شده بلکه همه اتفاقات این روزهای فضای درهم و شلوغ و بهم ریخته واقعی و مجازی در ایران نشان میدهد که سنتهای رسانهای اداره جامعه ایران در یکی دو دهه قبل نیاز به بروز شدن و تغییراتی اساسی دارد. تلقیهای دوگانهساز از مردم حالا دیگر کارکرد خود را از دست داده است و احساس بینیازی از توضیح دادن و شفافیت با استدلال مربوط نبودن حوزههایی از حکمرانی به مردم دیگر جواب نمیدهد و زمینه را برای تحریف حقایق به راحتی باز میکند و اینگونه است که جامعه ایرانی در یکی از ناامیدکنندهترین وضعیتهای روانی معاصر به سر میبرد.چیزی که شاید چندان تناسبی با وضعیت واقعی زندگی آنها نداشته باشد.
دو ماه پیش رهبرانقلاب در یک سخنرانی تلویزیونی (به سبک جدید در روزگار کرونا) اشتباهی لفظی درباره تعداد کشتههای کرونا انجام داد. چند دقیقه بعد ویدئوی کوتاهی از سایت دفتر رهبر انقلاب منتشر شد که رهبری در مقابل دوربین اعلام میکرد که در محاسبات تعداد کشتههای کرونا اشتباه کرده است و منظورش مبتلایان بوده است. پیش از هر گونه بلوا و حاشیه رسانهای؛ ماجرا همین جا تمام شد.
این شاید پیشروترین اتفاق سال اخیر در حوزه نسبت رسانهها و حکمرانی بود. اتفاقی که تاکنون در حوزههای به مراتب کوچکتری با حساسیتهایی به مراتب کوچکتر رخ نداده است.