نظارت بر محتوای سریالهای شبکه نمایش خانگی تا جایی رها شده که این روزها شاهد اوج گرفتن بیبند و باری، ولنگاری، عشقهای مثلثی، خیانت و ... در این حیاط خلوتی هستیم که هیچکس متولی نظارت بر آن نیست!
شهدای ایران: این روزها نقش سریالهای شبکه نمایش خانگی در سبد مصرف کالاهای فرهنگی خانواده پررنگ تر از قبل شده است. دسترسی آسان به وی او دی ها و پلتفرم های جدید و حذف لوح های فشرده نیز از جمله دلایل دیگر استقبال از این سریال ها شده است. به ویژه که ستارههای سینما هم پایشان به شبکه نمایش خانگی باز شد و بسیاری از کارگردان هایی که در این حوزه فعالیت می کنند، با استفاده و بهره گیری از این چهره ها راه فروش آثار خود را هموار کردند.
اما نکته ای که این روزها مخاطبان این دست از آثار را به شدت آزار می دهد، موضوع عدم نظارت بر تولید و محتوای سریالهایی است که در شبکه نمایش خانگی تولید می شوند و هر روز نیز این اوضاع بدتر می شود. سوالی که با هر دیدن هر قسمت از سریال های متنوع نمایش خانگی به ذهن مخاطب و خانوادهها خطور میکند این است که چه کسی یا کسانی وظیفه نظارت بر محتوای تولیدی سریال های نمایش خانگی را به عهده دارند که نتیجه چیزی جز رها کردن محتوای این سریالها نیست؟ پشت پرده نظارت بر محتوای سریال ها چیست؟ این رویه عدم نظارت مسئولانه بر محتوای سریالهای نمایش خانگی از کی و چه زمانی آغاز شد و چه پیشینهای دارد؟ اصلا آیا بروز و نمایش این همه ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی و خلاف عرف و شرع، ناخواسته و غیرعامدانه است یا دستاویزی برای جبران ضعف فیلم نامه و کمفروشی نویسندگان قصهها؟
**قصه پرتکرار سریال های ناتمام
حدود یک دهه پیش بود که مهران مدیری جلوی دوربین قهوه تلخ نشست و از مردم خواست تا این سریال را مجاز تهیه کنند و از نسخه های قاچاق شده و کپی استفاده نکنند. که البته این پیام در اصلاح مصرف مردم تاثیر بسیاری گذاشت اما خود این کارگردان که به رعایت قانون اهتمام ویژه ای داشت، قهوه تلخ را ناتمام گذاشت تا مردم دیگر به حرف های ستاره هایی که دوست دارند خیلی بها ندهند.
اما نکته ای که این روزها مخاطبان این دست از آثار را به شدت آزار می دهد، موضوع عدم نظارت بر تولید و محتوای سریالهایی است که در شبکه نمایش خانگی تولید می شوند و هر روز نیز این اوضاع بدتر می شود. سوالی که با هر دیدن هر قسمت از سریال های متنوع نمایش خانگی به ذهن مخاطب و خانوادهها خطور میکند این است که چه کسی یا کسانی وظیفه نظارت بر محتوای تولیدی سریال های نمایش خانگی را به عهده دارند که نتیجه چیزی جز رها کردن محتوای این سریالها نیست؟ پشت پرده نظارت بر محتوای سریال ها چیست؟ این رویه عدم نظارت مسئولانه بر محتوای سریالهای نمایش خانگی از کی و چه زمانی آغاز شد و چه پیشینهای دارد؟ اصلا آیا بروز و نمایش این همه ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی و خلاف عرف و شرع، ناخواسته و غیرعامدانه است یا دستاویزی برای جبران ضعف فیلم نامه و کمفروشی نویسندگان قصهها؟
**قصه پرتکرار سریال های ناتمام
حدود یک دهه پیش بود که مهران مدیری جلوی دوربین قهوه تلخ نشست و از مردم خواست تا این سریال را مجاز تهیه کنند و از نسخه های قاچاق شده و کپی استفاده نکنند. که البته این پیام در اصلاح مصرف مردم تاثیر بسیاری گذاشت اما خود این کارگردان که به رعایت قانون اهتمام ویژه ای داشت، قهوه تلخ را ناتمام گذاشت تا مردم دیگر به حرف های ستاره هایی که دوست دارند خیلی بها ندهند.
این تجربه بعدا در «ابله» کمال تبریزی نیز تکرار شد و این سریال علی رغم بهره گیری از چهره های مطرح به دلیل ضعف بسیار محتوا و فیلم نامه نیمه تمام رها شد و کسی هم پاسخی برای دلیل این اتفاق نداد.
اما این نیمه کاره رها شدن ها تنها به این دو مجموعه تمام نشد و سال گذشته سریال «رقص روی شیشه» نیز با حضور بهرام رادان، مهتاب کرامتی، امیر آقایی و ... ساخته شد. اثری که در ابتدا قرار بود در 24 قسمت ساخته شود اما عدم پرداخت مطالبات عوامل کار را به جایی رساند که بازیگران قید حضور در جلوی دوربین را زدند و کار پس از 12 قسمت به شیوه کارگردان به پایان رسید!
نیمه کاره ماندن سریال ها از جمله آسیب هایی است که هنوز پس از گذشت یک دهه برای آن فکری نشده و سازندگان هیچ تضمینی برای به پایان رساندن اثرشان به مخاطب نمی دهند.
**ترویج بی بند و باری و عشق های مثلثی
ترویج بی بندوباری ها و تصویرسازی بر مبنای عشق مثلثی یکی از مهمترین ابزاری است که این روزها آثار عرضه شده در شبکه نماش خانگی از آن برای جذب بیشتر مخاطب استفاده میکنند.
روابط بدون چارچوب و خارج از قاعده از جمله مسائلی است که حتی مخاطبان را هم سردرگم کرده که آیا می توانند این آثار را همراه با فرزندانشان تماشا کنند یا خیر. یکی از این سریالها «ممنوعه» بود که همه ممنوعه ها را با خود به همراه داشت!
این سریال سبک زندگی اغراقآمیز و کاملاً هنجارشکنانه، از متن جامعه و خانواده ایرانی را بهتصویر کشید، زمانی که قسمت نخست سریال عرضه شد، موج گسترده رسانهای برای توقف سریال بهراه افتاد. استفاده علنی کوکائین مقابل دوربین و معرفی یک گروه مختلط از دختران و پسران که با روشی شبیه «کارتی پارتی»، پارتنر جنسی خود را انتخاب میکنند، از نشانههای نمایشی ممنوعی بود که در این سریال استفاده شد.
این تنها بخشی از ولنگاری تولیدات شبکه نمایش خانگی است. در کنار این بی بندوباری ها، مثلث ها و مربع های عشقی بسیاری هم در این سریالها وجود دارند که اتفاقا هر روز بیشتر از قبل می شوند.
اما نقطه اوج این مثلث را شاید بتوان در سریال شهرزاد جستجو کرد. جایی که شهرزاد بین قباد و فرهاد گیر افتاده بود و هربار بخشی از عمرش را با عشق به دیگری سپری می کرد و ماجرا تا جایی پیش رفت که دیگر برای مخاطب زردپسند هم خیلی جذاب نبود.
اما نقطه اوج این مثلث را شاید بتوان در سریال شهرزاد جستجو کرد. جایی که شهرزاد بین قباد و فرهاد گیر افتاده بود و هربار بخشی از عمرش را با عشق به دیگری سپری می کرد و ماجرا تا جایی پیش رفت که دیگر برای مخاطب زردپسند هم خیلی جذاب نبود.
در ادامه این مثلث ها می توان به «رقص روی شیشه» روایتی از یک مثل عشقی عجیب را برای مخاطبانش بیان کرد. مثلثهای عشقی شبکه نمایش خانگی حتی دست از سر متاهل ها هم بر نمی دارند. از «ممنوعه» که قصه عشق «برکه» مجرد به «سامی» همسر «ترانه» بود تا «رقص روی شیشه» که ماجرای تلاش همهجانبه «ادریس» برای رسیدن به «رعنا» همسر «یغما» را نمایش میداد.
«نهنگ آبی» و «کرگدن» هم 2 سریال دیگر بودند که با همین شمایل و با چاشنی خشونت، مافیا و قصه نافرجام مخاطب را گیج و گنگ رها کردند.
یکی دیگر از سریالهایی که از قافله عشق های مثلثی عقب نماند، سریال «مانکن» به کارگردانی حسین سهیلی زاده بود. «مانکن»درباره قصه عاشقانه کاوه و همتا است که هر دو از طبقه محروم جامعه هستند و مشکلات مالی و اقتصادی مانع زندگی عاشقانه آنها میشود و ناگهان سر و کله کتی برای تکمیل ضلع سوم این عشق پیدا می شود. این سریال با ادغام عشق، خیانت و مافیا تلاش کردند مخاطب را به نفع خود پای شبکه نمایش خانگی بنشانند.
حالا هم در سریال «دل» این ماجرا به شکل اسفناکی روایت می شود. از یک سو مثلث عشقی میان رستا، آرش و رابی و از سوی دیگر مثلث عشقی آوا، رستا، آرش. البته آش این سریال تا حدی شور است که در دل همین مثلث ها، مثلث عشقی آرش، نکیسا و رستا هم وجود دارد. در کنار آن پدر آرش هم دستی بر آتش دارد و مثلث عشقی میان او، مرسده و فاراب هم بخش دیگری از این قصه است!
این مثلث های تو در توی عشقی تازه تا اینجای کار به تصویر کشیده شده و معلوم نیست تا پایان سریال چند مثلث و مربع دیگر از میان این «دل» بیرون بیاید.
اما این روزها مجموعه «همگناه» به کارگردانی مصطفی کیایی نیز با همین فرمان وارد گود شده است. سریالی پر از قصه های فرعی. به نحوی که هیچکدام از شخصیت های داستان فاقد یک قصه ممنوعه در زندگی خود نیستند!
فریبرز با بازی پرویز پرستویی سرهنگی است که در کنار تعهدات کاری خود، در جستجوری همسری می گردد که او را رها کرده و حالا فریبرز که همسر دیگری اختیار کرده، همچنان به دنبال عشق گمشده و فرزندش می گردد.
از طرف دیگر فرهاد با بازی مهدی پاکدل در یک ضلع از سه ضلع مثلثی متشکل از خود، هدیه و لیدا قرار گرفته است.
از سوی دیگر سارا نامزدی به نام حامد دارد که در همان ابتدا با دیدن پیمان، او را رها می کند و در ادامه دل به پیمان میبندد.
دروغ نیکی به نامزدش امین و زندگی پنهانی آرمان با زیبا از جمله دیگر ماجراهایی است که در دل همگناه می گذرد و هنوز تا لو رفتن روابط دیگر این شخصیت ها چند قسمتی باقی مانده است.
**قصه هایی که از روی دست ترکیه ای ها کپی شده اند
نکته ای که در میان این سریالها به چشم می آید، کپی برداریشان از روی سریال های ترکیه ای است.
اما چرا کارگردان های ما به کپی برداری از این سریال ها روی آورده اند؟ ارائه تصاویر زیبا از لوکیشنها و اماکن زیبا و جذاب تاریخی و طبیعی، تکثر فرهنگی و قومی و پوششها و لهجهها، توجه به معماری، آشپزی و صنایع دستی و استفاده از هنرپیشههای جوان و زیبا از جمله عواملی بود که این سریال ها را بر سر زبان ها انداخت.
سریالهایی که اکثر آنها بالای 100 قسمت دارند و از داستان های سطحی برخوردارند که بیشتر روایتگر عاشقانه هایی بر بستر خیانت، دروغ و تجاوز است.
حالا همین سریالهای بی محتوا که حتی دیگر ایرانی ها هم رقبتی به تماشای آنها ندارند، دستمایه ای شده برای ساخت سریالهایی که میلیاردها تومان سرمایه برای سازندگانشان به همراه می آورند.
**آذین: بازار مکاره ای به نام شبکه نمایش خانگی!
در همین رابطه «جبار آذین» منتقد سینما و تلویزیون با تاکید بر اینکه «دل» کلیشه مثلث عشقی، از نوع نازل ترکیه ای است، گفت: شبکه خانگی، یک امکان ارتباط اجتماعی و فرهنگی است که چنانچه دارای مدیریت کارشناسانه و برنامه ریزی سلامت و هدفمندبود، در شرایطی که صداوسیمای انحصاری و اسپانسری کشور زیر نظر و سلیقه و سرمایه اسپانسرها و انحصارگراها به سختی نفس می کشد و در تولید سریال های خوب ناتوان است، می توانست علاقه مندان را با خودهمراه کند، اما شبکه خانگی، از مدیریت اصولی و برنامه های هدفمند برخوردار نیست و تولیدات سطحی و بازاری از آن یک بازار مکاره ساخته است.
وی ادامه داد: گرچه گاه در میان سریال های این شبکه، آثار خوب هم یافت می شود، لیکن غلبه با محصولات سطحی و نازل است. نمونه آن سریال ضعیف ودم دستی دل است که به رغم داشتن نویسنده ای حرفه ای، کارگردانی کار بلد و بازیگران شناخته شده، تبدیل به یک کالای دست چندم و سطحی شده و در هیچ زمینه ای حرفی برای گفتن ندارد.
این منتقد تاکید کرد: مشکلات این سریال البته ربطی به رقابت سالم و ناسالم تلویزیون با شبکه خانگی ندارد! یک رابطه و حادثه سطحی در قالب مثلث کلیشه ای عشقی، دستمایه سازندگان دل بوده تا ماجراهای آن بدون هرگونه سنخیتی با فرهنگ ایرانی و علی رغم کپی سازی از روی سریالهای آبکی ترکیه ای در نیست در جهان رخ دهد.
وی ادامه داد: «دل» افزون بر روایت تکراری عاشقانه و دوری از پرداخت تازه و متفاوت و نوآوری، در نوشتار و ساختار هنری هم کلیشه ای است. به عبارتی دل در فرم و محتوا و داستان و ساختار، فاقد جذابیت های حداقلی است. اگر مخاطب، پیشینه برخی عوامل کارآمد آن را نمی شناخت، تصور می کرد که دل را یک گروه آماتور ساخته اند. در این سریال، از نگاه عمیق کایدان و ریزبینی هادی و بازیهای دیدنی بازیگرانی چون سعید راد خبری نیست. دلسازان با پشت کردن به مناسبات اجتماعی و فرهنگی ایرانی و دست یازیدن به روابط، گفتار و کردار کاراکترهای سریال که مقلد مشابه های ترکی هستند و در حد تیپ مانده و به شخصیت پردازی نزدیک هم نشده اند.
وی اظهارداشت: تقلید از جذابیت های کاذب سریال های ترکیه ای، چیزی ساخته اند که نه ایرانی است و نه ترکیه ای. دل از نازلترین تولیدات شبکه خانگی است. حیف قابلیت، امکانات و هزینه ای که صرف تولید این سریال بد شده است!
**رقابت برای تصویر هرچه بیشتر زندگی لاکچری!
قاعده دیگری که این روزها سریالهای نمایش خانگی از آن پیروی می کنند، نمایش زندگی های لاکچری است که شاید تنها یک درصد از کل جامعه ما به آن دسترسی داشته باشند.
در این سریالها خبری از خانه های 50 یا 100 متری نیست. همه ویلاهای آنچنانی دارند و پولهایشان از پارو بالا می رود. ماشین های میلیاردی سوار می شوند و هیچ دغدغه فردی یا اجتماعی به جز خیانت، کشیدن مواد، نوشیدن مشروبات الکی و عشق جداشده ندارند.
تجمل گرایی، زندگی شبه اشرافی، پدیده تازه به دوران رسیدگی، واسطه گری و دلال بازی، فریبکاری و نیرنگ و خیانت، بی آنکه آشکارا تقبیح شوند، به عنوان رفتارهایی عادی و عامه پسند به نمایش در می آید و هیچکس هم حواسش به محتوای چیزی که ساخته شده، نیست.
**ناظر بر محتوای سریالهای نمایش خانگی کجاست؟
نکته قابل تامل در این حجم از بی بند و باری ارائه شده در شبکه نمایش خانگی این است که ناظر یا ناظران بر محتوای شبکه نمایش خانگی چه کسانی و یا کدام نهاد و دستگاه نظارتی است؟
در حال حاضر متولی صدور مجوزها و نظارت بر محتوای شبکه نمایش خانگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که ظاهرا این حیطه را به حیاط خلوتی برای تولید آثار ضد خانواده تبدیل کرده که نظارتی هم بر محتوای آنها نیست.
از سوی دیگر این روزها زمزمه هایی شنیده شده که بناست شبکه نمایش خانگی و وی او دی ها تحت نظارت صداوسیما باشند و این مجموعه وظیفه کنترل بر تولید و محتوا را بر عهده داشته باشد.
اگر بناست چنین اتفاقی بیافتد، چرا تکلیف آن مشخص نیست و این انتقال زودتر اتفاق نمی افتد تا دست کم صداوسیما در چارچوب های یکسان با تلویزیون، بلکه در فضایی سالم تر تولیدات شبکه نمایش خانگی را پیگیری کند؟