شهدای ایران: "ویلاییها" در سینمای ایران یک اتفاق بود؛ بخشی از جنگ را روایت میکرد که تاکنون ندیده بودیم؛ زنانی که پشت صحنه بودند، اما با اتصالی مستقیم به خط مقدم. فیلم زنانهای هم بود تا بتواند پررنگی حضور زنان در پشت پردهی نبرد رزمندگان را به خوبی نشان دهد؛ بازیگران مرد کم بودند و کوتاه. روایت نسبتاً خوبی هم داشت؛ قصهای که راحت با آن همذات پنداری میشد. با این همه در اکران شکست خورد. من حزباللهیها و مومنین زیادی را میشناسم که آن را ندیدهاند. اگر مشکل فقط بیمهری مدیران سینمایی و اختصاص سانسهای کمتعداد و نامناسب بود، راه حل سادهای داشت؛ فرض کنید پشت هر سالن سینمایی که ویلاییها را نمایش میداد، صفهای چند صد نفرهی علاقهمندان به سینمای پاک تشکیل میشد؛ مدیران سینماها میتوانستند بی تفاوت باشند؟!
من حزباللهیهای زیادی را میشناسم که "ماجرای نیمروز" را هم ندیدهاند؛ بادیگارد را هم؛ نفس و ایستاده در غبار و محمد و یتیمخانهی ایران و خیلی فیلمهای دیگر از این دست را هم ندیدهاند. در حالی که حتماً سرشلوغی شان بیشتر از آقا نیست که وقت میگذارند و فیلمها را میبینند و حتی در مقام یک رهبر عالی رتبهی دینی و سیاسی سینمای هالیوود را هم میشناسند.
هر زمینی بازیکنان خودش را دارد، کسانی که تصمیم گرفتهاند گوشهی گود بایستند، توسط طراحان بازی به حساب نمیآیند. سینماییها برای کسانی فیلم میسازند که ارزش فیلم را بدانند؛ ارزش کار فرهنگی را درک کنند؛ برای کالای فرهنگی پول خرج کنند؛ صف بایستند؛ زحمت بکشند؛ ما اینگونه نبودیم. ما وقت و حوصلهی سینما را نداشتیم و به همان قدری که تصمیم گرفتیم باشیم، دیده میشویم؛ کم و کوتاه، و گاه شبیه همان بلیطهای رایگان یا تخفیفی سینما! سینما برای مخاطبِ پای کارش فیلم میسازد؛ آنهایی که تا نیمه شب در صف نمایش اخراجیها و فروشنده و ... وسط خیابان میایستند و سانس فوقالعاده میگیرند و برای سلیقهی فرهنگیشان پول خرج میکنند، نه برای خستههای نشسته در خانه که سینما برایشان قدر تفریح هم نیست، چه رسد که به عنوان یک کار فرهنگی جدی به آن نگاه کنند؛ کسانی که درون بازی نیستند یا آنقدر کمرنگ هستند که حضورشان تعیین کننده نیست.
لذا به زعم من کسانی که برای کار خوب "هورا" نمیکشند، حق ندارند کار بد را هم "هو" کنند.
*کبری آسوپار
من حزباللهیهای زیادی را میشناسم که "ماجرای نیمروز" را هم ندیدهاند؛ بادیگارد را هم؛ نفس و ایستاده در غبار و محمد و یتیمخانهی ایران و خیلی فیلمهای دیگر از این دست را هم ندیدهاند. در حالی که حتماً سرشلوغی شان بیشتر از آقا نیست که وقت میگذارند و فیلمها را میبینند و حتی در مقام یک رهبر عالی رتبهی دینی و سیاسی سینمای هالیوود را هم میشناسند.
هر زمینی بازیکنان خودش را دارد، کسانی که تصمیم گرفتهاند گوشهی گود بایستند، توسط طراحان بازی به حساب نمیآیند. سینماییها برای کسانی فیلم میسازند که ارزش فیلم را بدانند؛ ارزش کار فرهنگی را درک کنند؛ برای کالای فرهنگی پول خرج کنند؛ صف بایستند؛ زحمت بکشند؛ ما اینگونه نبودیم. ما وقت و حوصلهی سینما را نداشتیم و به همان قدری که تصمیم گرفتیم باشیم، دیده میشویم؛ کم و کوتاه، و گاه شبیه همان بلیطهای رایگان یا تخفیفی سینما! سینما برای مخاطبِ پای کارش فیلم میسازد؛ آنهایی که تا نیمه شب در صف نمایش اخراجیها و فروشنده و ... وسط خیابان میایستند و سانس فوقالعاده میگیرند و برای سلیقهی فرهنگیشان پول خرج میکنند، نه برای خستههای نشسته در خانه که سینما برایشان قدر تفریح هم نیست، چه رسد که به عنوان یک کار فرهنگی جدی به آن نگاه کنند؛ کسانی که درون بازی نیستند یا آنقدر کمرنگ هستند که حضورشان تعیین کننده نیست.
لذا به زعم من کسانی که برای کار خوب "هورا" نمیکشند، حق ندارند کار بد را هم "هو" کنند.
*کبری آسوپار