خاکریزهای کاغذی
به گزارش سرویس وبلاکی پایگاه خبری شهدای ایران؛ وبلاگ خاکریزهای کاغذی نوشت: «نخلها و آدمها» نام رمانی است از نعمت الله سلیمانی که چاپ اول آن در سال 1380 توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس انجام شده است.
نخلها و آدمها با 493 صفحه، یکی از طولانیترین رمانهایی است که درباره دفاع مقدس به نگارش درآمده است؛ این رمان، داستان حمله رژیم بعث عراق به ایران و ایستادگی جوانمردان آبادانی و خرمشهری دربرابر هجوم یکباره عراقیهاست.
سمیر و هانیه دختر عمو-پسرعمویی هستند که از بچگی پا به پای هم بزرگ شده و درصدد ازدواج هستند؛ سمیر بعد از انقلاب وارد سپاه شده و این بهانهای است برای مخالفت «زارخدر»، پدر هانیه با ازدواج آن دو.
اما جنگ که شروع میشود، زندگی نیز غیرعادی شده و مهاجرت خانواده سمیر و عمویش را در پی دارد و در این اثنا «زارخدر» از مخالفت خود کوتاه آمده و تن به ازدواج سمیر و هانیه میدهد.
سمیر و هانیه به آبادان بر میگردند تا یکی در خط مقدم مقاومت و دیگری در بیمارستان، زندگی جنگی خود را شروع کنند.
سمیر پا به پای دوستانش میجنگد و یکی یکی شاهد شهادت دوستانش میشود تا اینکه در حادثه حمله هوایی عراق، هانیه نیز به شهادت میرسد و سمیر در آرزوی رسیدن به هانیه به نبرد خود ادامه میدهد؛ پس از آزادسازی خرمشهر، در عملیاتی حساس، سمیر و دوستانش برای تخریب دیده بانی دشمن اعزام میشوند که با شجاعت سمیر، کشتی دیده بانی منفجر شده اما خودش نیز مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفته و در دریا به شهادت میرسد.
نقد و تحلیل
نخلها و آدمها داستان دفاع است؛ داستان مردانگی و غیرت جوانان آبادان و خرمشهر که مردانه در برابر متجاوزان بعثی ایستادند و تا بیرون راندن آنها از خاک شان از پا ننشستند.
این داستان مثل برخی داستانهای دیگر، ژست ضدجنگی به خود نگرفته است تا ارزشهای دفاع مقدس و رزمندگان دلیر را فراموش کند و این قابلیت اصلی و قابل تحسین این رمان است.
در طول داستان احساس ترحمی به متجاوزان بعثی نشده است؛ حتی یکجا هم که به اندازه 2 سطر از دید سمیر، ترحمی ایجاد میشود، سریع به تنفر تبدیل میشود.
نگاه داستان به شهید و شهادت، نگاهی مقدس و ارزشمدار است؛ در واقع رزمنده در این داستان، نمیمیرد، بلکه شهید میشود و این شهادت سفری است که فقط خوبها را میبرند (ص 244)؛ این نوع نگاه، مدتی است که در داستانهای دفاع مقدس ما رنگ باخته و به بهانه بیان واقعیتها، چشم بر روی ارزشها بسته میشود.
ایده و طرح داستان نیز جذاب است؛ ترکیبی از عشق زمینی سمیر و هانیه و عشق بازی آسمانی رزمندگان اسلام به طور ماهرانه در هم آمیخته شده است.
البته در عین نگاه ارزشی و مثبت نویسنده، آمیختگی هراس و شجاعت رزمندگان باعث باورپذیری داستان میشود؛ یعنی رزمنده صرفاً یک مجاهد بیباک و همیشه پیروز تصویر نشده است؛ بلکه ترسها و دلهرههای آنها نیز روایت شده تا آسیب افسانه سازی گریبان گیر داستان نشود.
اما در کنار این ویژگیهای خوب، روایت و نثر داستان مورد اشکال است؛ راوی و زاویه دید داستان، دانای کل بیرونی است که در اثنای داستان، دیالوگها از بان شخصیتها بیان میشود؛ اما لحن روایت اصلاً یکدست نیست؛ اگر چه نویسنده قبل از داستان تأکید کرده که قصد روایت تاریخ جنگ را ندارد، اما غالب داستان را گزارش جنگ شکل میدهد نه داستان!
این گزارشی بودن داستان، به وضوح پیداست، به خصوص وقتی عملیاتها روایت میشود یا صحنهای از نبرد سنگین شرح داده میشود.
زبان و نثر داستان نیز ساده و تاحدی غیرداستانی شده است؛ به کار بردن کلمات و عباراتی چون افزود، در آن هنگام که...، عرق خود را زدودند، سپس ادامه داد، استفاده مکرر از فعل نمود، استفاده بیش از حد و بدون توجیه از علامت تعجب(!) و ... باعث شده ادبیات و زبان داستان لطمه شدید بخورد.
اگر این نقیصه نبود و زبان و لحن روایت در داستان، حرفهایتر و ادبیتر میشد، بدون شک نخلها و آدمها رمان ماندگار و فاخری در ادبیات دفاع مقدس نام میگرفت؛ هنر دیگر نویسنده، استفاده از لهجه محاورهای خوزستانی برای شخصیتهاست که شیرینی خاصی به داستان بخشیده است.
اما شرح و توصیف بمباران و صحنههای نبرد، خیلی جان دار و قوی است که حاکی از حضور نویسنده در جنگ و صحنههاست؛ در واقع این توصیفها و این شرح قوی و دقیق، جز از کسی که خود صحنه را به چشم دیده باشد بر نمیآید. (البته جایی خواندم که سمیر و هانیه در داستان، نویسنده و همسرش هستند!)
چند نکته دیگر درباره این داستان: اول اینکه نوع برخورد رزمندگان به خصوص سمیر با رئیس جمهور وقت، بنی صدر، بیش از حد مصنوعی و غیر قابل باور است؛ همچنین با وجود اینکه داستان سعی میکند گوشهای از خیانتهای بنی صدر را به تصویر بکشد اما موفقیت چندانی در این زمینه بدست نیاورده است.
دیگر اینکه آزادسازی خرمشهر با لحنی بسیار عادی بیان میشود؛ انتظار مخاطب این است که شور و حماسه واقعی در این اتفاق سرنوشت ساز جنگ بیشتر و داغتر باشد؛ در طول داستان اشارهای هرچند کوچک به امام خمینی(ره) و پیامهای حماسی ایشان میتوانست داستان را جذابتر کند.
سیگار کشیدن مدام رضا غیر واقعی شده است؛ رضا همیشه در حال کشیدن سیگار است و تأکید افراطی در روایت این صحنه، مخاطب را دلزده میکند؛ رمان نخلها و آدمها نوشته نعمت الله سلیمانی است که سال 91 به چاپ سوم رسیده است؛ مطالعه آن برای نسل جوانی مثل من، نگاه تازهای به جنگ و دفاع مقدس میبخشد.
نخلها و آدمها با 493 صفحه، یکی از طولانیترین رمانهایی است که درباره دفاع مقدس به نگارش درآمده است؛ این رمان، داستان حمله رژیم بعث عراق به ایران و ایستادگی جوانمردان آبادانی و خرمشهری دربرابر هجوم یکباره عراقیهاست.
سمیر و هانیه دختر عمو-پسرعمویی هستند که از بچگی پا به پای هم بزرگ شده و درصدد ازدواج هستند؛ سمیر بعد از انقلاب وارد سپاه شده و این بهانهای است برای مخالفت «زارخدر»، پدر هانیه با ازدواج آن دو.
اما جنگ که شروع میشود، زندگی نیز غیرعادی شده و مهاجرت خانواده سمیر و عمویش را در پی دارد و در این اثنا «زارخدر» از مخالفت خود کوتاه آمده و تن به ازدواج سمیر و هانیه میدهد.
سمیر و هانیه به آبادان بر میگردند تا یکی در خط مقدم مقاومت و دیگری در بیمارستان، زندگی جنگی خود را شروع کنند.
سمیر پا به پای دوستانش میجنگد و یکی یکی شاهد شهادت دوستانش میشود تا اینکه در حادثه حمله هوایی عراق، هانیه نیز به شهادت میرسد و سمیر در آرزوی رسیدن به هانیه به نبرد خود ادامه میدهد؛ پس از آزادسازی خرمشهر، در عملیاتی حساس، سمیر و دوستانش برای تخریب دیده بانی دشمن اعزام میشوند که با شجاعت سمیر، کشتی دیده بانی منفجر شده اما خودش نیز مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفته و در دریا به شهادت میرسد.
نقد و تحلیل
نخلها و آدمها داستان دفاع است؛ داستان مردانگی و غیرت جوانان آبادان و خرمشهر که مردانه در برابر متجاوزان بعثی ایستادند و تا بیرون راندن آنها از خاک شان از پا ننشستند.
این داستان مثل برخی داستانهای دیگر، ژست ضدجنگی به خود نگرفته است تا ارزشهای دفاع مقدس و رزمندگان دلیر را فراموش کند و این قابلیت اصلی و قابل تحسین این رمان است.
در طول داستان احساس ترحمی به متجاوزان بعثی نشده است؛ حتی یکجا هم که به اندازه 2 سطر از دید سمیر، ترحمی ایجاد میشود، سریع به تنفر تبدیل میشود.
نگاه داستان به شهید و شهادت، نگاهی مقدس و ارزشمدار است؛ در واقع رزمنده در این داستان، نمیمیرد، بلکه شهید میشود و این شهادت سفری است که فقط خوبها را میبرند (ص 244)؛ این نوع نگاه، مدتی است که در داستانهای دفاع مقدس ما رنگ باخته و به بهانه بیان واقعیتها، چشم بر روی ارزشها بسته میشود.
ایده و طرح داستان نیز جذاب است؛ ترکیبی از عشق زمینی سمیر و هانیه و عشق بازی آسمانی رزمندگان اسلام به طور ماهرانه در هم آمیخته شده است.
البته در عین نگاه ارزشی و مثبت نویسنده، آمیختگی هراس و شجاعت رزمندگان باعث باورپذیری داستان میشود؛ یعنی رزمنده صرفاً یک مجاهد بیباک و همیشه پیروز تصویر نشده است؛ بلکه ترسها و دلهرههای آنها نیز روایت شده تا آسیب افسانه سازی گریبان گیر داستان نشود.
اما در کنار این ویژگیهای خوب، روایت و نثر داستان مورد اشکال است؛ راوی و زاویه دید داستان، دانای کل بیرونی است که در اثنای داستان، دیالوگها از بان شخصیتها بیان میشود؛ اما لحن روایت اصلاً یکدست نیست؛ اگر چه نویسنده قبل از داستان تأکید کرده که قصد روایت تاریخ جنگ را ندارد، اما غالب داستان را گزارش جنگ شکل میدهد نه داستان!
این گزارشی بودن داستان، به وضوح پیداست، به خصوص وقتی عملیاتها روایت میشود یا صحنهای از نبرد سنگین شرح داده میشود.
زبان و نثر داستان نیز ساده و تاحدی غیرداستانی شده است؛ به کار بردن کلمات و عباراتی چون افزود، در آن هنگام که...، عرق خود را زدودند، سپس ادامه داد، استفاده مکرر از فعل نمود، استفاده بیش از حد و بدون توجیه از علامت تعجب(!) و ... باعث شده ادبیات و زبان داستان لطمه شدید بخورد.
اگر این نقیصه نبود و زبان و لحن روایت در داستان، حرفهایتر و ادبیتر میشد، بدون شک نخلها و آدمها رمان ماندگار و فاخری در ادبیات دفاع مقدس نام میگرفت؛ هنر دیگر نویسنده، استفاده از لهجه محاورهای خوزستانی برای شخصیتهاست که شیرینی خاصی به داستان بخشیده است.
اما شرح و توصیف بمباران و صحنههای نبرد، خیلی جان دار و قوی است که حاکی از حضور نویسنده در جنگ و صحنههاست؛ در واقع این توصیفها و این شرح قوی و دقیق، جز از کسی که خود صحنه را به چشم دیده باشد بر نمیآید. (البته جایی خواندم که سمیر و هانیه در داستان، نویسنده و همسرش هستند!)
چند نکته دیگر درباره این داستان: اول اینکه نوع برخورد رزمندگان به خصوص سمیر با رئیس جمهور وقت، بنی صدر، بیش از حد مصنوعی و غیر قابل باور است؛ همچنین با وجود اینکه داستان سعی میکند گوشهای از خیانتهای بنی صدر را به تصویر بکشد اما موفقیت چندانی در این زمینه بدست نیاورده است.
دیگر اینکه آزادسازی خرمشهر با لحنی بسیار عادی بیان میشود؛ انتظار مخاطب این است که شور و حماسه واقعی در این اتفاق سرنوشت ساز جنگ بیشتر و داغتر باشد؛ در طول داستان اشارهای هرچند کوچک به امام خمینی(ره) و پیامهای حماسی ایشان میتوانست داستان را جذابتر کند.
سیگار کشیدن مدام رضا غیر واقعی شده است؛ رضا همیشه در حال کشیدن سیگار است و تأکید افراطی در روایت این صحنه، مخاطب را دلزده میکند؛ رمان نخلها و آدمها نوشته نعمت الله سلیمانی است که سال 91 به چاپ سوم رسیده است؛ مطالعه آن برای نسل جوانی مثل من، نگاه تازهای به جنگ و دفاع مقدس میبخشد.