آنها اطلاعات خرید ما را داشتند، برای همین در آن مواد منفجره جاسازی میکردند. میآمدند و فازهایشان را معکوس میکردند. میدانستند گلوگاههای ما کجاست. خرابکارها این اطلاعات را از کجا در میآوردند؟
شهدای ایران: سال گذشته و همین روزها بود که روزنامه های حامی دولت خبر از توافقی می دادند که با حضورش تمامی مشکلات کشور را حل خواهد کرد. شاه کلیدی که تمامی قفل های کشور از آب خوردن تا بی کاری جوانان را باز می کند. با این وجود این روزها که در آستانه یک ساله شدن تولد برجام هستیم دیگر خبری از دعوت مردم به شرکت در کارنالوال های خیابانی برای برجام نیست. روزنامه هایی که هر روز خبر از نزدیک شدن به یک توافق تاریخی می دادند، این روزها ترجیح می دهند که اخبار برجام را یا اصلا پوشش ندهند یا در صفحه های داخلی خود با وزن کمتری منتشر نمایند.
با این وجود این روزها که گرد و خاک بپا شده در پایکوبی های خیابانی فرونشسته است، می توان با نگاهی دقیق تر و با تجربه ای یک ساله از تصویب برجام، به مشاهده دست آورد ها و نتایج این سند نشست. درهمین راستا رجانیوز در سلسله گزارشات و مصاحبه هایی قصد دارد تا با نگاهی به روند یک ساله برجام نتایج توافق وین را بررسی نماید.
به گزارش رجانیوز دکتر فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و دانشمند هستهای کشور که با مدیریت جهادی خود دستاوردهای فراوانی را در صنعت هستهای به ارمغان آورد، ناگفتههای بسیاری در رابطه با دولت یازدهم و توافق هستهای داشت که خود دلیلی برای گفت و گو ما با ایشان شد. بخش اول این مصاحبه پیشتر منتشر شد که واکنش احساساتی سازمان انرژی اتمی را به دنبال داشت. در همین راستا و برای مشخص شدن بیش از پیش واقعیت مخاطبان محترم را به خواندن متن کامل بخش دوم این گفت و گو جذاب و با اهمیت که در ادامه میآید توصیه میکنیم.
اینکه ما 137 تن کیک زرد را در قبال 9 تن اورانیوم غنی شده به روسیه بدهیم جای افتخار دارد؟ یک عده معتقدند دارد.
چیزی ندارند که به آن افتخار کنند. چه دستاوردی دارند که بدان افتخار کنند؟ لذا فروختن دستاوردهای کشور برایشان افتخار محسوب میشود. خودش را صادرکننده تصور میکند. باید بگوییم اگر شما صادرکننده هستی بیا ماشین درستی را صادر کن، برو به مواد غذاییت کیفیت بده و آنها را صادر کن. همه اینها را میشود صادر کرد. حالا فقط گرفتی اورانیوم غنی شده را صادر کنی که یک ماده استراتژیک است و برای شما یک زیرساخت قدرت حساب میشود که بگویی من صادرکننده هستم و در بازار جهانی مشارکت میکنم؟ چون چیزی ندارد دنبال این چیزهاست.
با این 137 تن کیک زردی که به روسیه دادیم چند تن اورانیوم غنی شده میتوانیم تولید کنیم؟
اجازه بدهید این را مهندسین شیمی جواب بدهند. هر سئوالی را از هر کسی نپرسید. خود U مهم است. سنگ معدن را بگیرید، U در آن اندازهای دارد مثلاً 400ppm، 250ppm یا 2000ppm است. بستگی به معدنش دارد. حالا این را میآورید، تصفیه میکنید، اضافاتش را دور میریزید و آخر سر به کیک زرد میرسانید. مقدار اورانیومی که در کیک زرد هست باید عدد خاصی باشد. اینها ادعا میکنند حواسمان به پسماند، دورریزها بوده است که اورانیوم را که دادیم، بهجایش کیک زرد گرفتیم یعنی به عبارتی عقل حکم میکند بپرسید اورانیوم غنی شده گرمی چند؟ یا کیلویی چند؟ آن را بفروشید و با پولش بروید برای کیک زرد چانه بزنید و به قیمت جهانی بخرید، نه اینکه بروید و از بازار آزاد بخرید. یعنی اورانیوم غنی شدهتان را به قیمت جهانی عرف بازار بفروشید و با پول آن مطابق عرف بازار کیک زرد بخرید. این را باید تحقیق کرد که دوستان در این قضیه جوانب کار را رعایت کردهاند یا نه. کار من نبوده است و نرفتهام جستجو کنم.
ادعا میشود این ما بودیم که در عمان روند مذاکرات را عوض کردیم و نهایتاً باعث شده است حق غنیسازی ایران به رسمیت شناخته شود و بعد از آن بود که در مذاکرات آقای جلیلی هم تحول ایجاد شد و این مذاکرات نقطه عطفی بوده است.
به این سئوال خود آقای جلیلی بهتر میتواند جواب بدهد. بحث تخصصی را دنبال میکردم. در جلساتی بوده و این چیزها را هم شنیدهام، ولی بهتر است بروید و از اصلش بپرسید، نه از بدل، ولی نظرم این است که رابطه با کشورها را برای چه میخواهیم؟ رابطه برای این است که بتوانیم برویم و دیدگاههایمان را بگوییم و حرفهایمان را بزنیم. این را که نباید بگویند طرف میرفت بیانیه میخواند. این روابط و این جلسات برای این است که حرف بزنیم. چطور آنها این همه حرف میزدند؟
*رجانیوز
ما هم باید حرف بزنیم. نماینده ما هم باید حرف بزند. آقای جلیلی مسیر با عزتی را میرفت. کار کارشناسی میکرد و با پشتوانه میرفت و از افراد مختلف نظر میگرفت، حتی همین افرادی که دائماً میگویند ما! ما! ما! ما بودیم. اینها در جلسات بودند و نظراتشان را میدادند. حتی آنقدر نظراتشان را میدادند که میگفتند چرا اینقدر دنبال خون و خونریزی هستید؟ بهجایش آب انار بخورید. یعنی اینقدر رابطه بود که با هم حرف بزنند و شوخی کنند. منظورم خارجیها نیست.
داخلیها را میگویم که حضور داشتند و آقای جلیلی نظر این افراد را هم میگرفت، ولی مسیری که در دولتهای نهم و دهم بود، به گفتمان انقلاب نزدیکتر بود. نمیگویم کاملاً تطبیق داشت. یعنی روی مؤلفههای قدرت کار میکرد یعنی میدید غنیسازی 20 درصد قدرت چانهزنی ما را بالا میبرد و آنها را مجبور میکند به ما امتیاز بدهند.
برای همین ما غنیسازی 20 درصد را هم اضافه و فردو را سایت تولیدی کردیم. فردو هیچوقت سایت تحقیقاتی نبود، بلکه همیشه تولیدی بود. این هم از خطاهای انحرافی است که در جامعه ما داده شده است. مقام معظم رهبری میفرمودند مسئولین دچار اشتباه محاسباتی نشوند. این افراد اگر وابسته نباشند، برایشان تصمیمسازی کردهاند که بروید و فردو را تحقیقاتی کنید. خیلی جالب است که دنبال ناسای هستهای برای ایران بودند. حتی مرکز تحقیقاتی هم که میخواستند راه بیندازند، میخواستند اسمش را NASA بگذارند. اینقدر تفکرشان وابسته به امریکاست.
میخواهی مرکز تحقیقات هستهای راه بیندازی؟ چرا اسمش را ایرانی نمیگذاری و این طرف و آن طرف میگویی ناسای هستهای؟ ما رفتیم و آنجا را سایت تولیدی کردیم، 20 درصد را هم بردیم و بعد هم آن را سه برابر کردیم. آدم وقتی میخواهد برای دعوا برود، باید با قدرت برود و درست دعوا کند. خیلی هم تأثیر داشت. دیدگاهم این بود که باید روی 56 درصد کار کنیم، ولی خودمان تولید نکنیم. به آژانس اعلام کنیم که ما غنیسازی 56 درصد را در فلان سال میخواهیم و سال آن را هم مشخص کنیم. این دیدگاه من بود. یعنی خون جلوی چشمم بود؟ نه، شما هر چه غنیسازی را بالاتر ببرید، او میآید و روی 20 درصد میایستد و می گوید قربانت! من همان 20 درصد تو را پذیرفتم. این را داشتیم و آنها آمده و تا 20 درصد را قبول کرده بودند. ما هم میگفتیم الیالابد تولید نمیکنیم. به اندازه نیازمان تولید میکنیم. اینها حرفهایی بود که در روابط میزدیم.
اشاره کردید عمان مسیری بود که باید آزمایش میشد. بالاخره کشوری بود که با ما رابطه داشت و حکام آنجا تصور میکردند میتوانند برای ما تسهیلاتی ایجاد کنند. ما رابطه داشتیم و باید این حرفها را میزدیم. آنها میگفتند طرف امریکایی حاضر است با شما صحبت کند. امریکا به دریوزگی افتاده بود، چون با او صحبت نمیکردیم. ابرقدرتی او به این شکل بود که همه میروند و از او اجازه میگیرند، ولی ما حتی با او حرف هم نمیزدیم. حتی در جلسات التماس میکردند که با کارشناسهای ما یک عکس بیندازند. اینقدر اینها به در یوزگی ارتباط با ما افتاده بودند که به عمانیها گفته بودند واسطه شوید ایرانیها بیایند و با ما جداگانه مذاکره کنند و جدا ارتباط داشته باشند.
این چه افتخاری است برای این آقایان که بگویند ما بودیم، ما بودیم؟ همینها راجع به بیداری اسلامی چه میگفتند؟ اینها را رو کنیم و بگوییم در باره بیداری اسلامی چه میگفتند؟ چگونه خودشان را باخته بودند و حرفهای داعشیها و غربیها را میزدند که حزبالله و سوریها را به تروریسم متهم میکردند و داخل کشور همین حرفها را میزدند و کلماتی مثل سفاک، خونریز و... را به کار میبردند. بگوییم که میگفتند در این کشور نمیشود مدیریت کرد و باید به خارج برویم؟ بیاییم اینها را رو کنیم و بگوییم چه کسانی اینها را میگفتند؟ به خارج برویم. خسته شدیم. اینجا دیگر نمیشود مدیریت کرد. حالا اینها برای مردم منجی شدهاند و میگویند ما بودیم؟ باشد. بگویند.
آمانو برای جلسات کمیسیون ویژه برجام به ایران آمد. بحث ترور شهدای هستهای که مطرح شد، گفت این را قبلاً به آقای عباسی هم گفتهام اگر مدرکی مبنی بر دخالت آژانس در این قضیه دارید ارائه کنید، اما ایران مدرکی ارائه نداده است.
چیزی که گذشت این بود که به آقای آمانو تذکر دادم و گفتم این گزارشهایی که بازرسهای آژانس از ایران جمع میکنند و میآیند افراد را میبینند و تصویر میگیرند، کامپیوترهای شما امنیت ندارند و کشورهای دیگری که با ما خصومت دارند به اینها دسترسی دارند. ایمیلها، پیامکها و تلفنهایی که از ایران میفرستید، شنود میشوند. این بحثها وجود داشت که وقتی اینها به آژانس میآیند، این مشکلات را برای ما درست میکنند. او در جواب من میگوید ما با تروریستها رابطه نداریم. میگویم میدانم با تروریستها رابطه ندارید. اگر هم رابطه داشته باشند، علنی نیست که بتوانیم مدرک داشته باشیم. برایش توضیح دادم اطلاعات ریزی که از تأسیسات و آدمهای ما جمع میکنید، از طریق شبکه مجازی میرود، وگرنه هکرها چگونه میتوانند دسترسی پیدا کنند؟ اسناد اروپا، امریکا و جاهای مختلف به دست افرادی که افشا میکنند افتاده است، آن وقت میخواهید اسناد آژانس به دست کسی نیفتد؟
هکرهای باهوش نمیتوانند Fire Wallهایی را که آژانس روی سیستمش میگذارد بشکنند و وارد سیستم شوند و تمام اطلاعات را تخلیه کنند؟ مطمئنم میشود این کار را کرد، ولی او یک کلیشه دارد و میگوید با تروریستها ارتباط نداریم. اگر گفت مدرک ارائه کنید، مدرکم همین اطلاعات است. آنها اطلاعات خرید ما را داشتند، برای همین در آن مواد منفجره جاسازی میکردند. میآمدند و فازهایشان را معکوس میکردند. میدانستند گلوگاههای ما کجاست. خرابکارها این اطلاعات را از کجا در میآوردند؟
از گزارشهای آژانس در میآوردند که اینها چند سکو دارند و بعد میفهمیدند میخواهیم چه کار کنیم. کانالهای خرید را میبستند و چند کانال را باز میگذاشتند که از آنها بخریم. افراد ما هم بعضاً سادهلوحی کرده بودند و فکر میکردند پشه در هوا پر بزند اینها میفهمند و از این خالیبندیها زیاد میکردند، ولی دشمن هم از نادانی اینها استفاده کرد و جنس نامرغوب و مواد منفجره داده و خرابکاری صنعتی در آن کرده بودند.
هر کاری که تصورش را بکنید میشد برای از کار انداختن سانتریفیوژها انجام داد، اینها انجام دادند، ولی همان تولید سانتریفیوژهای P1 آنها را با شکست مواجه کرد.این را به برادر عزیزی که زیاد مصاحبه میکند و جلوی دوربین میرود بگویید که این حرفها را نزن. اگر سانتریفیوژ حفظ شد و شما عرضه داشتید باید میرفتید و با همین 18 هزار، 19 هزار سانتریفیوژ امتیاز میگرفتید که امروز برای چند میلیارد دلار به در یوزگی نیفتید. خیلی راحتتر میشد این پولها را آورد. اگر با قدرت میرفتید و مذاکره میکردید خیلی چیزها را داشتید.
حرف آقای آمانو را عیناً میخوانم. میگوید در این گفتوگو، یعنی گفتوگو با شما تأکید کردم هیچ ارتباطی بین آژانس و این ترورها وجود ندارد و اگر اطلاعات و سندی در این زمینه دارید ارائه دهید، اما آنها اطلاعاتی را ارائه نکردند.
اینجور نبود که از ما اطلاعات و سند بخواهد، فقط میگفت ما ارتباطی با ترورها نداریم. نوار ضبطشدهاش هست. مگر من گفتم ایشان با تروریستها ارتباط دارد؟ ولی یک جمله را در بیانیه آژانس خواندم که مأمور آژانس میخواهد سرزده بیاید، چرا فردای روزی که اتفاقی در فردو افتاد و مثلاً روز قدس بود خرابکارها برق فردو را قطع و فکر کرده بودند ما حالیمان نیست و متخصصهای ما شعور ندارند و حالیشان نیست. میآیند دکل به آن بزرگی برق از قم میآورند و بعد پیشبینی نمیکنند در سانتریفیوژها ممکن است یکی برود و برق را قطع کند. اینها را پیشبینی کرده بودیم.
این را برای اینکه مردم بدانند عرض میکنم ما برای سه ماه گازوئیل ذخیره داشتیم. یعنی برق ما هم اگر قطع میشد، برای سه ماه شش دیزل ژانراتور آماده به کار داشتیم. مگر مصرف ما در فردو چقدر بود؟ شش دیزل ژنراتور را زیر بتون و سنگ کار گذاشته بودیم که بمباران هم نمیتوانست به آنها صدمه بزند. اینها را آماده داشتیم. تازه کلک هم زده بودیم و برق آنجا را به روشنایی داده بودیم و از جای دیگری یواشکی برق میگرفتیم. برق ثابت شبکه را از جای دیگری میگرفتیم. این همه کار میشود کرد. تازه اینها هنر به خرج داده بودند که با تکنیکی بیایند و کابلها را قطع کنند.
خرابکار داخلی هم مواد منفجره به آنجا برده بود و باتریها را هم زده بودند که وقتی برق قطع میشود، باتریهایی را هم که باید در مدار و با دیزل ژنراتورها میآمدند که قطعی به وجود نیاید، از کار انداخته بودند. خیلی جالب بود، ولی چطور شد برق قطع نشد؟ این نبوغ ایرانیها بود. کلک زده بودند. الحمدلله سانتریفیوژهای ما در فردو از بین نرفت و این عزت کشور بود. آنها میخواستند عزت ما را خدشهدار کنند و بگویند ببین! رفتی زیر کوه و تو را با بمباران نزدم، ولی با قطع برق یا ویروس کامپیوتری یا مواد منفجره زدم. این را در آژانس خواندم که این اتفاق در ساعت فلان افتاده است. حالا بازرس آژانس که سرزده برای بازرسی میآید و صبح اعلام میکند دو ساعت بعد باید او را راه بدهیم. آن روز چه کار میکند؟ نمیآید و میگذارد بعد از اینکه قرار بود برق قطع شود میآید. ما هم گفتیم بفرما داخل برو و بازدید کن. رفته بود و شماره برمیدارد و میبیند هیچ اتفاقی نیفتاده است. میرود و این مورد را گزارش میکند.
پرسیدم این نمیتواند گواه بر این باشد که جریانی در شما نفوذ کرده است و دارد این کار را میکند؟ این را با تردید و احتمال به او گفتیم، نه اینکه بخواهیم آژانس را محکوم کنیم. جملات درست گفته نمیشوند و متأسفانه ایرانیها که برجامیزه و عشق به برجام هستند میگردند ببینند چه میتوانند پیدا کنند و خلاصه حشیشی پیدا کنند و به آن چنگ بزنند.
یک سال از توافق هستهای گذشته است. امریکاییها طبق بیانات خودشان نگرانیهای زیادی در باره برنامههای هستهای ایران، غنیسازی و... داشتند. یکی دیگر از نگرانیهایشان هم بحث دانشمندان هستهای ایران است. یکی از آنها میگوید نگران کاهش فشار در دوران پسابرجام بر دانشمندان هستهای چون فریدون عباسی هستم. الان که یک سال از برجام میگذرد این قضیه به چه نحو است؟ آیا فشار امریکا بر دانشمندان هستهای مثل شما کمتر شده است؟
چون مربوط به من است خیلی نمیتوانم اظهار نظر کنم. من کارهای نیستم. این کار که توسط من صورت نگرفته است. اصلاً من نباشم. دوستان ما که حذف فیزیکی شدند چه شد؟ همه مملکت گیر کرده بود به همین چند نفر که شهید شدند؟ آنها ارزش خودشان را داشتند و کار خودشان را هم کرده بودند. شهدای ما آدمهای بخیلی نبودند و علمشان را اشاعه دادند و آدم تربیت کردند. این دانش و فناوری در جامعه ما رسوخ کرده است و وجود دارد و کسی نمیتواند آن را از بین ببرد.
بنده نوعی هم که از خارجیها هیچ فشاری را احساس نمیکردم. مرا تحریم کرده بودند که به خارج نروم و اگر رفتم و کسی به من ویزا میدهد باید به شورای امنیت سازمان ملل اطلاع بدهد یا حسابهای بانکیم را ببندند و اموالم را مصادره کنند. در خارج از کشور یک پوست تخمه هم نداشتم که یکی بیاید بگوید مغز تخمه را خوردم و پوستش مال فلانی است. این را هم نداشتم. نه فامیلی به آن صورت آنجا دارم که بخواهم پولی پیش آنها داشته باشم یا صاحب ملک و ماشینی در آنجا باشم.
پس میشود گفت اینجور تحریمها بهنوعی برای جامعه آنها نمادین است، چون اگر کارت بانکی آنها را ببندند یا صفر کنند، دیگر جایی راهشان نمیدهند. ما در اینجا سیستممان خیلی الکترونیکی نیست و هنوز با پول کار میکنیم و از این عابر کارتها و اینجور چیزها هم که بعضی وقتها بدرفتاری میکنند، درست استفاده نمیکنیم.
از آن طرف آسیبی ندیدم، فقط اقدام به ترور کردند. پنج سال بود که میگفتند قرار است ترور کنند. مأمورین امنیتی و حفاظتی هشدار میدادند یا نمیتوانستند یا شرایط جور نمیشد. یک بار توانستند و شرایط جور شد و کارشان را کردند و خدا خواست بمانم.
شاید هم دلیلش این بود که رئیس انرژی اتمی شوم. همانی که میخواستند او را حذف کنند بماند و رئیس انرژی اتمی شود و هر کاری را که علیمحمدی و شهریاری میخواستند در دوره حیاتشان انجام بدهند و نتوانسته بودند، همه فکر، تفکر و منششان را داشتم. با آنها کار کرده بودم و دوست بودیم و سالها با هم مسائل مختلف را ضرب و تقسیم کرده بودیم. شاید ضریب هوشیم در مواردی از آنها کمتر بود، اما در اثر ممارست و همنشینی مطالبی به کلهام رفته بود و همه اینها را بردم و در انرژی اتمی پیاده کردم.
حالا فرض کنید فشار را روی ما نگه دارند و باز بخواهند حذف فیزیکی کنند، چیزی نیست و اتفاق خاصی نمیافتد. یعنی حتی تزهای دانشجوها هم به من وصل نیست. الحمدلله تزهای دانشجویان شهید شهریاری را که مانده بود با کمک خود دانشجویان تمام کردیم و فارغالتحصیل شدند و رفتند. دانشجوهای خودمان هم رفتهاند. بعد هم ما کارهای مشترک انجام میدهیم، یعنی اینجوری نیست که اگر یکی از ما را بزنند کار تعطیل شود. شبکهای هستیم و کارها را مشترک انجام میدهیم. ممکن است اسمم باشد. هر کسی که نمیخواهد اسمش علنی شود، من میگویم که هستم. اسمم هست و بخشهایی را کار میکنم، ولی الحمدلله کار دارد توسط افراد زیادی در کشور انجام میشود. آدمها زیاد شدهاند. تقسیم نیروی انسانی هم شده و وضعمان خیلی خوب است.
فقط این طایفه کنار بروند، مطمئناً جبران میشود. این سه سالی هم که گذشته است بیکار بودیم و نشستیم و فکر کردیم. آن موقع کلی فکر کردیم و فکرها را به انرژی اتمی بردیم و به آن شکل پیشرفت کردیم. الان هم این سه سال فرصت بسیار خوبی بود. مطالعه کردیم، اشتباهات گذشتهمان را در آوردیم که کجا اشتباه کردیم، اینجوری باید برویم. کسی از دست ما ناراحت شده است و ما حواسمان نبود، عذرخواهی کردیم و گفتیم ببخشید اینجوری شد. ما اطلاع نداشتیم. الان کلی آدم داریم. خیلی از آدمها منتظر هستند گشایشی شود و سر کار بروند و مطمئناً تحول ایجاد خواهد شد. نگران نباشید.
غیر از اینکه شما رئیس سازمان انرژی اتمی کشور بودید، مردم میخواهند بدانند آقای فریدون عباسی چه کسی بوده است که سران امریکایی و اسرائیلی تصمیم میگیرند او را ترور کنند؟ چرا نرفتند فرد دیگری را ترور کنند؟ علت چه بود که به سراغ آقای فریدون عباسی آمدهاند؟
به این دلیل که مسلمان هستم. البته خدا قبول کند.
80 میلیون مسلمان دیگر هم هستند. چرا شما؟
اول اینکه مسلمان و از نوع اسلام انقلابی هستم، چون سعی کردهام به حرفهای حضرت امام گوش کنم و پیرو مقام معظم رهبری باشم. اگر جنگ شده است، دیدم حضرت امام میگویند جنگ در رأس امور است و ما هم بلند شده و به جنگ رفتهایم و تا جایی که از دستمان برمیآمد در جنگ کار کردهایم. مملکت به بازسازی نیاز داشت، به روستاها، جهادسازندگی یا هیئت واگذاری زمین رفتیم. اینها همه تجربههایی بود که به من اضافه شد.
مقرر بود در موضوع هستهای قرار بگیرم. از جبهه آمدم و برای دانشگاه امتحان دادم و قبول شدم و همینطور شدیم هستهای و گرایش ما در لیسانس هستهای شد. باز عجیب بود. قصد ادامه تحصیل نداشتم، چون جنگ بود و میخواستم به جبهه بروم. همینجوری یکی رفت و برایم ثبتنام فوقلیسانس کرد و رفتیم امتحان را دادیم و به عملیات بدر رفتیم. در عملیات بدر بودیم که یکی به ما گفت فوقلیسانس قبول شدی. عملیات تمام شد و فروردین سال 1364 بود و ثبتنام کردیم.
در اسفند سال 1363 برای امتحان فوق لیسانس با من مصاحبه کرده بودند و استادها از اینکه رآکتور و هستهای بلد بودم و در این زمینه مسئله زیاد حل کرده بودم، تعجب کرده بودند. من با خودم گفته بودم حالا که جبهه نمیروم به جایش باید جدی درس بخوانم و به همین خاطر زیاد مسئله حل کرده بودم. وسطهای درس هم هر وقت فرصتی پیش میآمد، والفجر مقدماتی، خیبر و هر عملیاتی که بود به جبهه میرفتم و بعد دو باره سر کلاس برمیگشتم و درس میخواندم. نمرههایم خیلی هم زیاد نبودند، ولی درست درس میخواندم. اینکه این چیزها را بلد بودم و کتابهایی که خوانده بودم برای استادانی که فوقلیسانس را با آنها گذراندم جالب بود.
استادی که تزم را با او گذراندم داد، همه چیز را نوترونی به من داد. حتی تکلیفهای محاسبات عددی را هم به من نوترونی میداد. یعنی تزم آزمایشگاه و همه چیزم نوترونی شد. بعد بلند شدم و به تهران آمدم و هر چه را که یاد گرفته بودم به بقیه یاد دادم. هر کاری هم کردند بروم و دکترای مدیریت بگیرم، نرفتم یک موقعی تب مدیریت کشور را گرفته بود.
در زمان جنگ در سالهای 1366، 1367 در بخشی مدیریت میکردم و گفتند برو مدیریت بخوان، ولی قبول نکردم. گفتم کار میکنم و اگر بخواهم درس بخوانم دکترای تخصصی میگیرم. هشت سال بعد از فوقلیسانس ایستادم و کار کردم. اتفاقاً آخرین عملیات که مرصاد بود، رفتم و در آن شرکت کردم. اسلحه هم دستم نبود و در منطقه لباس سپاه تنم بود. کسانی که در آن عملیات بودند میدانند پوشیدن لباس سپاه در منطقه عملیات مرصاد یعنی چه. لباس سپاه را در نیاوردم و اسلحه هم دست نگرفتم.
با همان زبان و حرف و اینجور چیزها جلو رفتم و مسئله را حل کردم. جاهایی که کشور نیاز داشت رفتیم. بزرگواری در مجلس این مسائل را زیر سئوال برد، چون «رمز عبور» یک مقدار راجع به فتح خرمشهر و عملیاتها نوشته و این بنده خدا زورش آمده بود و در مجلس علیهام صحبت میکرد. چه کار کنیم؟ بگوییم نبودیم؟ جبهه نرفتیم؟ از کشور دفاع نکردیم؟ شاید انتخابی که برای ترور کردند این است که ما یعنی من، شهریاری، علیمحمدی، رضایینژاد و احمدیروشن محصولات آموزش عالی این کشور هستیم و همگی تحصیلاتمان داخل کشور بوده است.
یعنی اگر بین ما کسی مهد کودک و آمادگی هم رفته باشد، در همین مملکت رفته است و همینها توانستهاند به عنوان نمونههایی مطرح شوند که افرادی که داخل کشور درس خواندهاند میتوانند تحول ایجاد کنند. حالا بنده خودم را خیلی قاتی آن شهدای بزرگوار نمیکنم و شاگردانی که دارم، همهشان از من باسوادترند. خودم اقرار میکنم دوستان و همکارانم همگی از من باسوادترند، ولی خداوند این نعمت را به ما داد که در کارهای مختلف تجارب گوناگونی را کسب کنیم و علمی و اجرایی هم باشیم و بتوانیم مدیریت علمی کنیم و شاید اینها از نظر دشمنان کشور خطرناک هستند.
فکر میکنند با تحریم یا حذف فیزیکی میتوانند نتیجه بگیرند، ولی اشتباه میکنند. چرا؟ چون جامعه ما را درست نمیشناسند و محوریت دینی ما را در نظر نمیگیرند که ما از بچگی با مکتب شهادت آشنا میشویم و بچه شیرخوارهای که در آغوش مادر یا پدرش هست سینه میزند و امام حسین(ع) را میشناسد و کسی با شهید یا مجروح شدن از میدان دفاع از اسلام خارج نمیشود. خداوند توفیقی داده است که ما چند صباحی بیشتر زنده بمانیم و جبران گناهانمان را بکنیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
با این وجود این روزها که گرد و خاک بپا شده در پایکوبی های خیابانی فرونشسته است، می توان با نگاهی دقیق تر و با تجربه ای یک ساله از تصویب برجام، به مشاهده دست آورد ها و نتایج این سند نشست. درهمین راستا رجانیوز در سلسله گزارشات و مصاحبه هایی قصد دارد تا با نگاهی به روند یک ساله برجام نتایج توافق وین را بررسی نماید.
به گزارش رجانیوز دکتر فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و دانشمند هستهای کشور که با مدیریت جهادی خود دستاوردهای فراوانی را در صنعت هستهای به ارمغان آورد، ناگفتههای بسیاری در رابطه با دولت یازدهم و توافق هستهای داشت که خود دلیلی برای گفت و گو ما با ایشان شد. بخش اول این مصاحبه پیشتر منتشر شد که واکنش احساساتی سازمان انرژی اتمی را به دنبال داشت. در همین راستا و برای مشخص شدن بیش از پیش واقعیت مخاطبان محترم را به خواندن متن کامل بخش دوم این گفت و گو جذاب و با اهمیت که در ادامه میآید توصیه میکنیم.
اینکه ما 137 تن کیک زرد را در قبال 9 تن اورانیوم غنی شده به روسیه بدهیم جای افتخار دارد؟ یک عده معتقدند دارد.
چیزی ندارند که به آن افتخار کنند. چه دستاوردی دارند که بدان افتخار کنند؟ لذا فروختن دستاوردهای کشور برایشان افتخار محسوب میشود. خودش را صادرکننده تصور میکند. باید بگوییم اگر شما صادرکننده هستی بیا ماشین درستی را صادر کن، برو به مواد غذاییت کیفیت بده و آنها را صادر کن. همه اینها را میشود صادر کرد. حالا فقط گرفتی اورانیوم غنی شده را صادر کنی که یک ماده استراتژیک است و برای شما یک زیرساخت قدرت حساب میشود که بگویی من صادرکننده هستم و در بازار جهانی مشارکت میکنم؟ چون چیزی ندارد دنبال این چیزهاست.
با این 137 تن کیک زردی که به روسیه دادیم چند تن اورانیوم غنی شده میتوانیم تولید کنیم؟
اجازه بدهید این را مهندسین شیمی جواب بدهند. هر سئوالی را از هر کسی نپرسید. خود U مهم است. سنگ معدن را بگیرید، U در آن اندازهای دارد مثلاً 400ppm، 250ppm یا 2000ppm است. بستگی به معدنش دارد. حالا این را میآورید، تصفیه میکنید، اضافاتش را دور میریزید و آخر سر به کیک زرد میرسانید. مقدار اورانیومی که در کیک زرد هست باید عدد خاصی باشد. اینها ادعا میکنند حواسمان به پسماند، دورریزها بوده است که اورانیوم را که دادیم، بهجایش کیک زرد گرفتیم یعنی به عبارتی عقل حکم میکند بپرسید اورانیوم غنی شده گرمی چند؟ یا کیلویی چند؟ آن را بفروشید و با پولش بروید برای کیک زرد چانه بزنید و به قیمت جهانی بخرید، نه اینکه بروید و از بازار آزاد بخرید. یعنی اورانیوم غنی شدهتان را به قیمت جهانی عرف بازار بفروشید و با پول آن مطابق عرف بازار کیک زرد بخرید. این را باید تحقیق کرد که دوستان در این قضیه جوانب کار را رعایت کردهاند یا نه. کار من نبوده است و نرفتهام جستجو کنم.
ادعا میشود این ما بودیم که در عمان روند مذاکرات را عوض کردیم و نهایتاً باعث شده است حق غنیسازی ایران به رسمیت شناخته شود و بعد از آن بود که در مذاکرات آقای جلیلی هم تحول ایجاد شد و این مذاکرات نقطه عطفی بوده است.
به این سئوال خود آقای جلیلی بهتر میتواند جواب بدهد. بحث تخصصی را دنبال میکردم. در جلساتی بوده و این چیزها را هم شنیدهام، ولی بهتر است بروید و از اصلش بپرسید، نه از بدل، ولی نظرم این است که رابطه با کشورها را برای چه میخواهیم؟ رابطه برای این است که بتوانیم برویم و دیدگاههایمان را بگوییم و حرفهایمان را بزنیم. این را که نباید بگویند طرف میرفت بیانیه میخواند. این روابط و این جلسات برای این است که حرف بزنیم. چطور آنها این همه حرف میزدند؟
*رجانیوز
ما هم باید حرف بزنیم. نماینده ما هم باید حرف بزند. آقای جلیلی مسیر با عزتی را میرفت. کار کارشناسی میکرد و با پشتوانه میرفت و از افراد مختلف نظر میگرفت، حتی همین افرادی که دائماً میگویند ما! ما! ما! ما بودیم. اینها در جلسات بودند و نظراتشان را میدادند. حتی آنقدر نظراتشان را میدادند که میگفتند چرا اینقدر دنبال خون و خونریزی هستید؟ بهجایش آب انار بخورید. یعنی اینقدر رابطه بود که با هم حرف بزنند و شوخی کنند. منظورم خارجیها نیست.
داخلیها را میگویم که حضور داشتند و آقای جلیلی نظر این افراد را هم میگرفت، ولی مسیری که در دولتهای نهم و دهم بود، به گفتمان انقلاب نزدیکتر بود. نمیگویم کاملاً تطبیق داشت. یعنی روی مؤلفههای قدرت کار میکرد یعنی میدید غنیسازی 20 درصد قدرت چانهزنی ما را بالا میبرد و آنها را مجبور میکند به ما امتیاز بدهند.
برای همین ما غنیسازی 20 درصد را هم اضافه و فردو را سایت تولیدی کردیم. فردو هیچوقت سایت تحقیقاتی نبود، بلکه همیشه تولیدی بود. این هم از خطاهای انحرافی است که در جامعه ما داده شده است. مقام معظم رهبری میفرمودند مسئولین دچار اشتباه محاسباتی نشوند. این افراد اگر وابسته نباشند، برایشان تصمیمسازی کردهاند که بروید و فردو را تحقیقاتی کنید. خیلی جالب است که دنبال ناسای هستهای برای ایران بودند. حتی مرکز تحقیقاتی هم که میخواستند راه بیندازند، میخواستند اسمش را NASA بگذارند. اینقدر تفکرشان وابسته به امریکاست.
میخواهی مرکز تحقیقات هستهای راه بیندازی؟ چرا اسمش را ایرانی نمیگذاری و این طرف و آن طرف میگویی ناسای هستهای؟ ما رفتیم و آنجا را سایت تولیدی کردیم، 20 درصد را هم بردیم و بعد هم آن را سه برابر کردیم. آدم وقتی میخواهد برای دعوا برود، باید با قدرت برود و درست دعوا کند. خیلی هم تأثیر داشت. دیدگاهم این بود که باید روی 56 درصد کار کنیم، ولی خودمان تولید نکنیم. به آژانس اعلام کنیم که ما غنیسازی 56 درصد را در فلان سال میخواهیم و سال آن را هم مشخص کنیم. این دیدگاه من بود. یعنی خون جلوی چشمم بود؟ نه، شما هر چه غنیسازی را بالاتر ببرید، او میآید و روی 20 درصد میایستد و می گوید قربانت! من همان 20 درصد تو را پذیرفتم. این را داشتیم و آنها آمده و تا 20 درصد را قبول کرده بودند. ما هم میگفتیم الیالابد تولید نمیکنیم. به اندازه نیازمان تولید میکنیم. اینها حرفهایی بود که در روابط میزدیم.
اشاره کردید عمان مسیری بود که باید آزمایش میشد. بالاخره کشوری بود که با ما رابطه داشت و حکام آنجا تصور میکردند میتوانند برای ما تسهیلاتی ایجاد کنند. ما رابطه داشتیم و باید این حرفها را میزدیم. آنها میگفتند طرف امریکایی حاضر است با شما صحبت کند. امریکا به دریوزگی افتاده بود، چون با او صحبت نمیکردیم. ابرقدرتی او به این شکل بود که همه میروند و از او اجازه میگیرند، ولی ما حتی با او حرف هم نمیزدیم. حتی در جلسات التماس میکردند که با کارشناسهای ما یک عکس بیندازند. اینقدر اینها به در یوزگی ارتباط با ما افتاده بودند که به عمانیها گفته بودند واسطه شوید ایرانیها بیایند و با ما جداگانه مذاکره کنند و جدا ارتباط داشته باشند.
این چه افتخاری است برای این آقایان که بگویند ما بودیم، ما بودیم؟ همینها راجع به بیداری اسلامی چه میگفتند؟ اینها را رو کنیم و بگوییم در باره بیداری اسلامی چه میگفتند؟ چگونه خودشان را باخته بودند و حرفهای داعشیها و غربیها را میزدند که حزبالله و سوریها را به تروریسم متهم میکردند و داخل کشور همین حرفها را میزدند و کلماتی مثل سفاک، خونریز و... را به کار میبردند. بگوییم که میگفتند در این کشور نمیشود مدیریت کرد و باید به خارج برویم؟ بیاییم اینها را رو کنیم و بگوییم چه کسانی اینها را میگفتند؟ به خارج برویم. خسته شدیم. اینجا دیگر نمیشود مدیریت کرد. حالا اینها برای مردم منجی شدهاند و میگویند ما بودیم؟ باشد. بگویند.
آمانو برای جلسات کمیسیون ویژه برجام به ایران آمد. بحث ترور شهدای هستهای که مطرح شد، گفت این را قبلاً به آقای عباسی هم گفتهام اگر مدرکی مبنی بر دخالت آژانس در این قضیه دارید ارائه کنید، اما ایران مدرکی ارائه نداده است.
چیزی که گذشت این بود که به آقای آمانو تذکر دادم و گفتم این گزارشهایی که بازرسهای آژانس از ایران جمع میکنند و میآیند افراد را میبینند و تصویر میگیرند، کامپیوترهای شما امنیت ندارند و کشورهای دیگری که با ما خصومت دارند به اینها دسترسی دارند. ایمیلها، پیامکها و تلفنهایی که از ایران میفرستید، شنود میشوند. این بحثها وجود داشت که وقتی اینها به آژانس میآیند، این مشکلات را برای ما درست میکنند. او در جواب من میگوید ما با تروریستها رابطه نداریم. میگویم میدانم با تروریستها رابطه ندارید. اگر هم رابطه داشته باشند، علنی نیست که بتوانیم مدرک داشته باشیم. برایش توضیح دادم اطلاعات ریزی که از تأسیسات و آدمهای ما جمع میکنید، از طریق شبکه مجازی میرود، وگرنه هکرها چگونه میتوانند دسترسی پیدا کنند؟ اسناد اروپا، امریکا و جاهای مختلف به دست افرادی که افشا میکنند افتاده است، آن وقت میخواهید اسناد آژانس به دست کسی نیفتد؟
هکرهای باهوش نمیتوانند Fire Wallهایی را که آژانس روی سیستمش میگذارد بشکنند و وارد سیستم شوند و تمام اطلاعات را تخلیه کنند؟ مطمئنم میشود این کار را کرد، ولی او یک کلیشه دارد و میگوید با تروریستها ارتباط نداریم. اگر گفت مدرک ارائه کنید، مدرکم همین اطلاعات است. آنها اطلاعات خرید ما را داشتند، برای همین در آن مواد منفجره جاسازی میکردند. میآمدند و فازهایشان را معکوس میکردند. میدانستند گلوگاههای ما کجاست. خرابکارها این اطلاعات را از کجا در میآوردند؟
از گزارشهای آژانس در میآوردند که اینها چند سکو دارند و بعد میفهمیدند میخواهیم چه کار کنیم. کانالهای خرید را میبستند و چند کانال را باز میگذاشتند که از آنها بخریم. افراد ما هم بعضاً سادهلوحی کرده بودند و فکر میکردند پشه در هوا پر بزند اینها میفهمند و از این خالیبندیها زیاد میکردند، ولی دشمن هم از نادانی اینها استفاده کرد و جنس نامرغوب و مواد منفجره داده و خرابکاری صنعتی در آن کرده بودند.
هر کاری که تصورش را بکنید میشد برای از کار انداختن سانتریفیوژها انجام داد، اینها انجام دادند، ولی همان تولید سانتریفیوژهای P1 آنها را با شکست مواجه کرد.این را به برادر عزیزی که زیاد مصاحبه میکند و جلوی دوربین میرود بگویید که این حرفها را نزن. اگر سانتریفیوژ حفظ شد و شما عرضه داشتید باید میرفتید و با همین 18 هزار، 19 هزار سانتریفیوژ امتیاز میگرفتید که امروز برای چند میلیارد دلار به در یوزگی نیفتید. خیلی راحتتر میشد این پولها را آورد. اگر با قدرت میرفتید و مذاکره میکردید خیلی چیزها را داشتید.
حرف آقای آمانو را عیناً میخوانم. میگوید در این گفتوگو، یعنی گفتوگو با شما تأکید کردم هیچ ارتباطی بین آژانس و این ترورها وجود ندارد و اگر اطلاعات و سندی در این زمینه دارید ارائه دهید، اما آنها اطلاعاتی را ارائه نکردند.
اینجور نبود که از ما اطلاعات و سند بخواهد، فقط میگفت ما ارتباطی با ترورها نداریم. نوار ضبطشدهاش هست. مگر من گفتم ایشان با تروریستها ارتباط دارد؟ ولی یک جمله را در بیانیه آژانس خواندم که مأمور آژانس میخواهد سرزده بیاید، چرا فردای روزی که اتفاقی در فردو افتاد و مثلاً روز قدس بود خرابکارها برق فردو را قطع و فکر کرده بودند ما حالیمان نیست و متخصصهای ما شعور ندارند و حالیشان نیست. میآیند دکل به آن بزرگی برق از قم میآورند و بعد پیشبینی نمیکنند در سانتریفیوژها ممکن است یکی برود و برق را قطع کند. اینها را پیشبینی کرده بودیم.
این را برای اینکه مردم بدانند عرض میکنم ما برای سه ماه گازوئیل ذخیره داشتیم. یعنی برق ما هم اگر قطع میشد، برای سه ماه شش دیزل ژانراتور آماده به کار داشتیم. مگر مصرف ما در فردو چقدر بود؟ شش دیزل ژنراتور را زیر بتون و سنگ کار گذاشته بودیم که بمباران هم نمیتوانست به آنها صدمه بزند. اینها را آماده داشتیم. تازه کلک هم زده بودیم و برق آنجا را به روشنایی داده بودیم و از جای دیگری یواشکی برق میگرفتیم. برق ثابت شبکه را از جای دیگری میگرفتیم. این همه کار میشود کرد. تازه اینها هنر به خرج داده بودند که با تکنیکی بیایند و کابلها را قطع کنند.
خرابکار داخلی هم مواد منفجره به آنجا برده بود و باتریها را هم زده بودند که وقتی برق قطع میشود، باتریهایی را هم که باید در مدار و با دیزل ژنراتورها میآمدند که قطعی به وجود نیاید، از کار انداخته بودند. خیلی جالب بود، ولی چطور شد برق قطع نشد؟ این نبوغ ایرانیها بود. کلک زده بودند. الحمدلله سانتریفیوژهای ما در فردو از بین نرفت و این عزت کشور بود. آنها میخواستند عزت ما را خدشهدار کنند و بگویند ببین! رفتی زیر کوه و تو را با بمباران نزدم، ولی با قطع برق یا ویروس کامپیوتری یا مواد منفجره زدم. این را در آژانس خواندم که این اتفاق در ساعت فلان افتاده است. حالا بازرس آژانس که سرزده برای بازرسی میآید و صبح اعلام میکند دو ساعت بعد باید او را راه بدهیم. آن روز چه کار میکند؟ نمیآید و میگذارد بعد از اینکه قرار بود برق قطع شود میآید. ما هم گفتیم بفرما داخل برو و بازدید کن. رفته بود و شماره برمیدارد و میبیند هیچ اتفاقی نیفتاده است. میرود و این مورد را گزارش میکند.
پرسیدم این نمیتواند گواه بر این باشد که جریانی در شما نفوذ کرده است و دارد این کار را میکند؟ این را با تردید و احتمال به او گفتیم، نه اینکه بخواهیم آژانس را محکوم کنیم. جملات درست گفته نمیشوند و متأسفانه ایرانیها که برجامیزه و عشق به برجام هستند میگردند ببینند چه میتوانند پیدا کنند و خلاصه حشیشی پیدا کنند و به آن چنگ بزنند.
یک سال از توافق هستهای گذشته است. امریکاییها طبق بیانات خودشان نگرانیهای زیادی در باره برنامههای هستهای ایران، غنیسازی و... داشتند. یکی دیگر از نگرانیهایشان هم بحث دانشمندان هستهای ایران است. یکی از آنها میگوید نگران کاهش فشار در دوران پسابرجام بر دانشمندان هستهای چون فریدون عباسی هستم. الان که یک سال از برجام میگذرد این قضیه به چه نحو است؟ آیا فشار امریکا بر دانشمندان هستهای مثل شما کمتر شده است؟
چون مربوط به من است خیلی نمیتوانم اظهار نظر کنم. من کارهای نیستم. این کار که توسط من صورت نگرفته است. اصلاً من نباشم. دوستان ما که حذف فیزیکی شدند چه شد؟ همه مملکت گیر کرده بود به همین چند نفر که شهید شدند؟ آنها ارزش خودشان را داشتند و کار خودشان را هم کرده بودند. شهدای ما آدمهای بخیلی نبودند و علمشان را اشاعه دادند و آدم تربیت کردند. این دانش و فناوری در جامعه ما رسوخ کرده است و وجود دارد و کسی نمیتواند آن را از بین ببرد.
بنده نوعی هم که از خارجیها هیچ فشاری را احساس نمیکردم. مرا تحریم کرده بودند که به خارج نروم و اگر رفتم و کسی به من ویزا میدهد باید به شورای امنیت سازمان ملل اطلاع بدهد یا حسابهای بانکیم را ببندند و اموالم را مصادره کنند. در خارج از کشور یک پوست تخمه هم نداشتم که یکی بیاید بگوید مغز تخمه را خوردم و پوستش مال فلانی است. این را هم نداشتم. نه فامیلی به آن صورت آنجا دارم که بخواهم پولی پیش آنها داشته باشم یا صاحب ملک و ماشینی در آنجا باشم.
پس میشود گفت اینجور تحریمها بهنوعی برای جامعه آنها نمادین است، چون اگر کارت بانکی آنها را ببندند یا صفر کنند، دیگر جایی راهشان نمیدهند. ما در اینجا سیستممان خیلی الکترونیکی نیست و هنوز با پول کار میکنیم و از این عابر کارتها و اینجور چیزها هم که بعضی وقتها بدرفتاری میکنند، درست استفاده نمیکنیم.
از آن طرف آسیبی ندیدم، فقط اقدام به ترور کردند. پنج سال بود که میگفتند قرار است ترور کنند. مأمورین امنیتی و حفاظتی هشدار میدادند یا نمیتوانستند یا شرایط جور نمیشد. یک بار توانستند و شرایط جور شد و کارشان را کردند و خدا خواست بمانم.
شاید هم دلیلش این بود که رئیس انرژی اتمی شوم. همانی که میخواستند او را حذف کنند بماند و رئیس انرژی اتمی شود و هر کاری را که علیمحمدی و شهریاری میخواستند در دوره حیاتشان انجام بدهند و نتوانسته بودند، همه فکر، تفکر و منششان را داشتم. با آنها کار کرده بودم و دوست بودیم و سالها با هم مسائل مختلف را ضرب و تقسیم کرده بودیم. شاید ضریب هوشیم در مواردی از آنها کمتر بود، اما در اثر ممارست و همنشینی مطالبی به کلهام رفته بود و همه اینها را بردم و در انرژی اتمی پیاده کردم.
حالا فرض کنید فشار را روی ما نگه دارند و باز بخواهند حذف فیزیکی کنند، چیزی نیست و اتفاق خاصی نمیافتد. یعنی حتی تزهای دانشجوها هم به من وصل نیست. الحمدلله تزهای دانشجویان شهید شهریاری را که مانده بود با کمک خود دانشجویان تمام کردیم و فارغالتحصیل شدند و رفتند. دانشجوهای خودمان هم رفتهاند. بعد هم ما کارهای مشترک انجام میدهیم، یعنی اینجوری نیست که اگر یکی از ما را بزنند کار تعطیل شود. شبکهای هستیم و کارها را مشترک انجام میدهیم. ممکن است اسمم باشد. هر کسی که نمیخواهد اسمش علنی شود، من میگویم که هستم. اسمم هست و بخشهایی را کار میکنم، ولی الحمدلله کار دارد توسط افراد زیادی در کشور انجام میشود. آدمها زیاد شدهاند. تقسیم نیروی انسانی هم شده و وضعمان خیلی خوب است.
فقط این طایفه کنار بروند، مطمئناً جبران میشود. این سه سالی هم که گذشته است بیکار بودیم و نشستیم و فکر کردیم. آن موقع کلی فکر کردیم و فکرها را به انرژی اتمی بردیم و به آن شکل پیشرفت کردیم. الان هم این سه سال فرصت بسیار خوبی بود. مطالعه کردیم، اشتباهات گذشتهمان را در آوردیم که کجا اشتباه کردیم، اینجوری باید برویم. کسی از دست ما ناراحت شده است و ما حواسمان نبود، عذرخواهی کردیم و گفتیم ببخشید اینجوری شد. ما اطلاع نداشتیم. الان کلی آدم داریم. خیلی از آدمها منتظر هستند گشایشی شود و سر کار بروند و مطمئناً تحول ایجاد خواهد شد. نگران نباشید.
غیر از اینکه شما رئیس سازمان انرژی اتمی کشور بودید، مردم میخواهند بدانند آقای فریدون عباسی چه کسی بوده است که سران امریکایی و اسرائیلی تصمیم میگیرند او را ترور کنند؟ چرا نرفتند فرد دیگری را ترور کنند؟ علت چه بود که به سراغ آقای فریدون عباسی آمدهاند؟
به این دلیل که مسلمان هستم. البته خدا قبول کند.
80 میلیون مسلمان دیگر هم هستند. چرا شما؟
اول اینکه مسلمان و از نوع اسلام انقلابی هستم، چون سعی کردهام به حرفهای حضرت امام گوش کنم و پیرو مقام معظم رهبری باشم. اگر جنگ شده است، دیدم حضرت امام میگویند جنگ در رأس امور است و ما هم بلند شده و به جنگ رفتهایم و تا جایی که از دستمان برمیآمد در جنگ کار کردهایم. مملکت به بازسازی نیاز داشت، به روستاها، جهادسازندگی یا هیئت واگذاری زمین رفتیم. اینها همه تجربههایی بود که به من اضافه شد.
مقرر بود در موضوع هستهای قرار بگیرم. از جبهه آمدم و برای دانشگاه امتحان دادم و قبول شدم و همینطور شدیم هستهای و گرایش ما در لیسانس هستهای شد. باز عجیب بود. قصد ادامه تحصیل نداشتم، چون جنگ بود و میخواستم به جبهه بروم. همینجوری یکی رفت و برایم ثبتنام فوقلیسانس کرد و رفتیم امتحان را دادیم و به عملیات بدر رفتیم. در عملیات بدر بودیم که یکی به ما گفت فوقلیسانس قبول شدی. عملیات تمام شد و فروردین سال 1364 بود و ثبتنام کردیم.
در اسفند سال 1363 برای امتحان فوق لیسانس با من مصاحبه کرده بودند و استادها از اینکه رآکتور و هستهای بلد بودم و در این زمینه مسئله زیاد حل کرده بودم، تعجب کرده بودند. من با خودم گفته بودم حالا که جبهه نمیروم به جایش باید جدی درس بخوانم و به همین خاطر زیاد مسئله حل کرده بودم. وسطهای درس هم هر وقت فرصتی پیش میآمد، والفجر مقدماتی، خیبر و هر عملیاتی که بود به جبهه میرفتم و بعد دو باره سر کلاس برمیگشتم و درس میخواندم. نمرههایم خیلی هم زیاد نبودند، ولی درست درس میخواندم. اینکه این چیزها را بلد بودم و کتابهایی که خوانده بودم برای استادانی که فوقلیسانس را با آنها گذراندم جالب بود.
استادی که تزم را با او گذراندم داد، همه چیز را نوترونی به من داد. حتی تکلیفهای محاسبات عددی را هم به من نوترونی میداد. یعنی تزم آزمایشگاه و همه چیزم نوترونی شد. بعد بلند شدم و به تهران آمدم و هر چه را که یاد گرفته بودم به بقیه یاد دادم. هر کاری هم کردند بروم و دکترای مدیریت بگیرم، نرفتم یک موقعی تب مدیریت کشور را گرفته بود.
در زمان جنگ در سالهای 1366، 1367 در بخشی مدیریت میکردم و گفتند برو مدیریت بخوان، ولی قبول نکردم. گفتم کار میکنم و اگر بخواهم درس بخوانم دکترای تخصصی میگیرم. هشت سال بعد از فوقلیسانس ایستادم و کار کردم. اتفاقاً آخرین عملیات که مرصاد بود، رفتم و در آن شرکت کردم. اسلحه هم دستم نبود و در منطقه لباس سپاه تنم بود. کسانی که در آن عملیات بودند میدانند پوشیدن لباس سپاه در منطقه عملیات مرصاد یعنی چه. لباس سپاه را در نیاوردم و اسلحه هم دست نگرفتم.
با همان زبان و حرف و اینجور چیزها جلو رفتم و مسئله را حل کردم. جاهایی که کشور نیاز داشت رفتیم. بزرگواری در مجلس این مسائل را زیر سئوال برد، چون «رمز عبور» یک مقدار راجع به فتح خرمشهر و عملیاتها نوشته و این بنده خدا زورش آمده بود و در مجلس علیهام صحبت میکرد. چه کار کنیم؟ بگوییم نبودیم؟ جبهه نرفتیم؟ از کشور دفاع نکردیم؟ شاید انتخابی که برای ترور کردند این است که ما یعنی من، شهریاری، علیمحمدی، رضایینژاد و احمدیروشن محصولات آموزش عالی این کشور هستیم و همگی تحصیلاتمان داخل کشور بوده است.
یعنی اگر بین ما کسی مهد کودک و آمادگی هم رفته باشد، در همین مملکت رفته است و همینها توانستهاند به عنوان نمونههایی مطرح شوند که افرادی که داخل کشور درس خواندهاند میتوانند تحول ایجاد کنند. حالا بنده خودم را خیلی قاتی آن شهدای بزرگوار نمیکنم و شاگردانی که دارم، همهشان از من باسوادترند. خودم اقرار میکنم دوستان و همکارانم همگی از من باسوادترند، ولی خداوند این نعمت را به ما داد که در کارهای مختلف تجارب گوناگونی را کسب کنیم و علمی و اجرایی هم باشیم و بتوانیم مدیریت علمی کنیم و شاید اینها از نظر دشمنان کشور خطرناک هستند.
فکر میکنند با تحریم یا حذف فیزیکی میتوانند نتیجه بگیرند، ولی اشتباه میکنند. چرا؟ چون جامعه ما را درست نمیشناسند و محوریت دینی ما را در نظر نمیگیرند که ما از بچگی با مکتب شهادت آشنا میشویم و بچه شیرخوارهای که در آغوش مادر یا پدرش هست سینه میزند و امام حسین(ع) را میشناسد و کسی با شهید یا مجروح شدن از میدان دفاع از اسلام خارج نمیشود. خداوند توفیقی داده است که ما چند صباحی بیشتر زنده بمانیم و جبران گناهانمان را بکنیم.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.