برچسب: بعثی ها
کد خبر: ۵۷۵۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۴
خدایا! ای کسی که زندگی و مرگ ما در دست توست. با این وضعیت جسمانی می خواهم آخرین نمازم را به درگاه تو به جای آورم.
کد خبر: ۴۵۷۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۱
ما از حماقت دشمن نهایت استفاده را می کردیم و تا آنجایی که می توانستیم، با آنها کنار می آمدیم و به شیوه های گوناگون آهن سرد آنها را نرم می کردیم و به این طریق، زندگی کردن در آن شرایط وحشتناک را کمی هموار می کردیم.
کد خبر: ۴۴۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۸
شهید مهدی خندان درون سنگری بین نیروهای خودی و عراقی میایستاد، اذان میگفت و نماز اول وقت میخواند.
کد خبر: ۲۰۲۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۲۹
یکی از فرماندهان عراقی دستور داد هر دو نفر به صورت هم سیلی بزنند. لحظه بسیار سختی بود، زیرا نوجوانانی ۱۶ ساله در مقابل پیرمردهایی ۵۰ ساله قرار داشتند و این بزرگترین شکنجه روحی برای همه ما بود.
کد خبر: ۱۷۴۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۲۰
صبحها بعد از نماز مینشست و دعا میکرد؛ معنویتش خیلی بالا بود. یک روز بعثیها ریختند داخل و همه را زدند؛ به پیرمرد گفتند: «تو اینجا چه میخوانی؟» او گفت: «به کوری چشم دشمنان برای امام خمینی رهبر عزیزم دعا میکنم».
کد خبر: ۱۰۳۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۴/۱۷
شهید علیاکبر شیرودی میگفت: اگر از ما توضیح بخواهند چرا پادگان را تخلیه نکردهایم، مسئلهای نیست. ارزش آن را دارد که بازداشت یا حتی اخراج شویم. مملکت در خطر است و حقانیت ما سرانجام اثبات خواهد شد.
کد خبر: ۱۰۰۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۴/۰۸
وارد اتاق فرمانده لشکر شدم و با احترام سلام کردم، گفت: «سرگرد، هرچه بخواهی، برایت مهیاست! شراب میخواهی، هست. دختران جوان میخواهی، به وفور وجود دارد».
کد خبر: ۹۲۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۰۷
در میان نیروهای عراقی فردی به نام «سید کریم بعثی»بیش تر از دیگران ما را اذیت می کرد. او هر روز به بهانه های مختلف ما را از آسایشگاه به محوطه می خواند.
کد خبر: ۹۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۰۵