به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛فاطمه اسماعیلی متولد 1345 نخستین جانباز زن در کرمان است، وی علاوه بر شرح مجروحیت خود در حادثه آتشسوزی مسجد جامع کرمان از نادیده گرفتن ارزشهای اسلامی توسط برخی افراد گلایه میکند، وی می گوید:
قبل از آن که وارد دبستان شوم در مکتبخانه قرآن را به طور کامل فرا گرفته بودم، دوران ابتدایی را در مدرسه شهروان و راهنمایی را در مدرسه فاطمه صمدانی «فلسطین کنونی» گذراندم، همان سالهای راهنمایی بود که به تدریج با انقلاب آشنا شدم.
فعالیت دانشجویان در مساجد من را با امام خمینی (ره) آشنا کرد
آن زمان در خیابان باقدرت سکونت داشتیم، رفت و آمد روحانیان و دانشگاهیان در مسجد محله «مسجد شهدا» که به سخنرانی و پخش پوستر و اعلامیه میپرداختند، موجب شد تا با امام خمینی (ره) و صحبتهای ایشان علیه رژیم شاهنشاهی آشنا شوم.
بعدها متوجه مبارزات انقلابی پسرخالههایم شدم که دانشجو بودند و بارها به دلیل نگهداری عکس، نوار و اطلاعیههای امام راحل به جرم فعالیتهای سیاسی توسط ساواک دستگیر شدند و سالهایی را در زندان سپری کردند.
درسال 57 مبارزات به اوج خود رسیده بود، کرمان نیز مانند سایر استانهای کشور بیدار شده بود و مردم راهپیماییهایی در اعتراض به وقایع مختلف کشور از جمله ماجرای سینما رکس آبادان میپرداختند.
مسجد جامع کرمان مرکز فعالیتهای انقلابی بود
مرکز فعالیتها و مبارزات انقلابی در کرمان مسجد جامع بود به همراه خانواده در تمام برنامهها و جلسات برگزار شده در مسجد حضور داشتم در 24 مهرماه همان سال به خاطر چهلم شهدای 17 شهریور و نخستین سالگرد شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی (ره) برنامههایی در مسجد ترتیب داده شده بود و جمعیت هزاران نفری مردم به دعوت روحانیان در مسجد جامع کرمان حضور یافتند.
خانواده ما به همراه حدود 30-40 نفر از همسایگان محل صبح آن روز از خیابان باقدرت پیاده به سمت مسجد جامع واقع در مشتاق رفتیم، آن زمان برای دفاع از آرمانها ترسی نبود و با اشتیاق فراوان کیلومترها پیاده طی میکردیم و ذرهای خستگی در وجود ما احساس نمیشد.
حمله رژیم شاه به مسجد جامع و انقلاب مردم کرمان
در مسجد سخنرانی و نمایشگاه عکس از شهدا و تظاهرات برپا شده بود که مردم مشغول تماشا و گوش دادن به سخنرانی بودند، حدود ساعت 11 که قرار به سخنرانی بود، حمله کولیها با آتش زدن موتور و دوچرخههای مردم آغاز شد.
برای جلوگیری از ورود و حمله آنها با بستن دربهای مسجد زنها را به شبستان قدیمی انتقال دادند، اما آنها از پشتبام مسجد سنگ و آجر پرتاب کردند و شیشهها را شکستند، گازهای اشکآور و خفه کننده پخش کردند.
من از پنجرهها محوطه مسجد را نگاه میکردم و برای زنها خبر میبردم که حال مردها خوب است و جای نگرانی نیست؛ در حالیکه مهاجمان به بدترین شکل با میلههای آهنی و چوبهایی که به آن میخ کوبیده بودند به مردم حمله میکردند.
با شعار «جاوید شاه» قرآنها را به آتش کشیدند
در نهایت چماق به دستان با شکستن دربها به مردم هجوم آوردند و با سر دادن شعار «جاوید شاه» مسجد و قرآنها را به آتش کشیدند، نیروهای وحشی شاه دو طرف پلههای مسجد ایستاده بودن و برای خروج از مسجد ناچار بودیم که کتک خوردن مفصل از دست آنها با چوب و آهن را تحمل کنیم.
کفشهایم را به مادرم دادم، بسیاری از زنها به همراه مرحوم آیتالله صالحی از درب پشتی مسجد خارج شده بودند و من از همان راه پلهها با کتکهایی که به سر و کمرم خورده بود به خیابان رسیدم و شعار میدادم که ناگهان تیراندازیها موجب اصابت گلولهای به پای چپم شد؛ با این حال باز هم میدویدم که چند دانشجو من را به خانهای بردند که در حالت نیمه بیهوشی بودم و صدای گریه مردم و شعارهای «یا مرگ یا خمینی» را میشنیدم.
میخواستند از جنایتهایشان اثری نباشد
وقتی چشم باز کردم در بیمارستان «کرمان درمان» بستری شده بودم که نیروهای ساواک رفت و آمد میکردند و زخمیهای این حادثه را همراه خود میبردند تا اثری از جنایتهایشان باقی نماند، میخواستند حادثه آتشسوزی مسجد جامع کرمان را خفه کنند و این طور جلوه دهند که تعدادی آشوبگر حمله کردند و مردم دعوایشان شده است تا نامی از انقلاب مردم نباشد، اما لطف خداوند بود که جمعیت به خیابان کشیده شد تا همگان متوجه این جنایت بزرگ بشوند در واقع کولیها همان نیروهای ژاندارمری بودند.
ساعتهای پنج - شش عصر یکی از پرستاران که همسایه ما بود به خانوادهام خبر مجروحیت من را داد، برای جلوگیری از ناراحتی مادرم میخندیدم و میگفتم که دردی ندارم، کادر بیمارستان به خانوادهام گفتند یا او را از این جا ببرید یا نیروهای ساواک به زودی او را با خود میبرند.
شب من را به بیمارستان 24 اسفند بیمارستان آیتالله کاشانی فعلی منتقل کردند در آن جا یک دکتر هندی آشنا با اسلام و انقلاب حضور داشت به ما گفت: امشب نیروهای ساواک بیمارستانها را برای بردن زخمیها کنترل میکنند، با پانسمان کردن جلوی خونریزی را میگیرم و فردا به ضمانت خودم هر طور شده مقدمات بستری و مداوا در بیمارستان را فراهم میکنم.
با پای شکسته به فعالیتهای انقلابی ادامه دادم
با وجود درد زیادی که داشتم به خانه بازگشتیم و فردای آن روز طبق وعده دکتر در بخش اطفال بیمارستان به مدت یک هفته بستری شدم و حدود یک ماه پایم در گچ بود که در آن حالت با عصایی که به دست داشتم به فعالیتهای انقلابی ادامه میدادم به پخش اعلامیههای امام راحل میپرداختم، عکس شاه را از پشت شیشههای مغازهها در میآوردم، با اسپری رنگ روی دیوارها «درود بر خمینی، مرگ بر شاه» مینوشتم و در برنامههای مساجد شرکت میکردم.
به خاطر حفظ استقلال و ارزشهای اسلامی هیچ مانعی موجب نمیشد تا فعالان انقلابی دست از مبارزه بکشند و هویت اسلامی خود را زیر پا بگذارند با آن که دوم راهنمایی بودم به خوبی احساس میکردم که به مقام زن ارزشی نمیدهند.
با این انقلاب نه تنها ارزشهای اسلام حفظ بلکه هویت یک مسلمان ایرانی تثبیت شد به دست آوردن ارزشهای والای انسانی و استقلالی که امروز ایران دارد و با جرأت در عرصههای مختلف بینالمللی خودنمایی میکند، مدیون انقلاب اسلامی و خون شهدای دوران دفاع مقدس است.
امروز ایران یک ابر قدرت معنوی است
ایران کشوری بود که برای آمریکا سرشار از منافع بود و امروز ایران به یک ابر قدرت معنوی و الگوی انقلابی در جهان تبدیل شده است و جای تعجبی نیست که امروز از این قدرت ایران احساس خطر بکند و به فکر نابودی باشد.
از روز نخست که عهد بر سر دفاع از ارزشها و پیروزی انقلاب بستیم با هر توان و بضاعتی که داریم تا آخر در دفاع از آرمانهای امام راحل و منویات مقام معظم رهبری ایستادهایم، راهی که انتخاب کردیم، راه آزادی و اسلام است که امام حسین (ع) و یارانشان آغاز کردند.
دلم میسوزد وقتی میبینم که ارزشها را زیر پا میگذارند
اما امثال من میدانیم که این انقلاب با چه زحمتها و جانفشانیهایی به دست آمد و دلمان به حال افرادی میسوزد که به راحتی ارزشها را زیر پا میگذارند و برای به قدرت رسیدن چند روزه هویت اسلامی و ایرانی خود را نادیده میگیرند، وقتی نیروهای ضد ارزشی را در کشور میبینیم واقعا حسرت میخوریم و جای خالی آنهایی که مردانه ایستادگی کردند در امروز خالی است که جان دادند، اما لحظهای ارزشها را زیر پا نگذاشتند.
منبع:فاش نیوز