روزی شهید احمد کشوری با تعداد زیادی مجله که تصاویر خواننده ها و رقاصه روی اون بود اومد خونه...
شهدای ایران:روزی احمد با تعداد زیادی مجله که تصاویر خواننده ها و رقاصه روی اون بود اومد خونه...
مامان گفت: احمد جان اینا چیه آوردی؟ چرا خریدی ؟
احمد رفت طرف باغچه و مجله ها رو آتیش زد!
و گفت: مامان اینا رو از باجه سر کوچه خریدم تا هم محله ای هام به گناه نیوفتن،
مامان گفت: پولشو از کجا اوردی؟
گفت: حقوق کار تابستونم رو استفاده کردم ،
مامان گفت: مگه نمی خواستی موتور بخری ؟
گفت: هرچی فکر کردم دیدم موتور منو تا سر کوچه می بره ولی این کار تا بهشت.
مامان گفت:
ولی تو این شهر ک فقط همین یه باجه نیست.
احمدگفت: می دونم ولی وقتی مُردم به خدا بگم وُسع من در همین حد بود.
اینچنین بود کودکی شهید احمد کشوری...
مامان گفت: احمد جان اینا چیه آوردی؟ چرا خریدی ؟
احمد رفت طرف باغچه و مجله ها رو آتیش زد!
و گفت: مامان اینا رو از باجه سر کوچه خریدم تا هم محله ای هام به گناه نیوفتن،
مامان گفت: پولشو از کجا اوردی؟
گفت: حقوق کار تابستونم رو استفاده کردم ،
مامان گفت: مگه نمی خواستی موتور بخری ؟
گفت: هرچی فکر کردم دیدم موتور منو تا سر کوچه می بره ولی این کار تا بهشت.
مامان گفت:
ولی تو این شهر ک فقط همین یه باجه نیست.
احمدگفت: می دونم ولی وقتی مُردم به خدا بگم وُسع من در همین حد بود.
اینچنین بود کودکی شهید احمد کشوری...
*روضهنیوز