پاسداشت شهید کشوری
سرلشگر خلبان احمد کشوري به اذعان بسياري از دوستان و همرزمانش مرد ميدان کارزار بود و قلبش براي حفظ نظام و کشورش ميتپيد و در راستاي اين اهداف بلندش جان را نيز نثار کرد.
سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ سرلشگر خلبان احمد کشوري به اذعان بسياري از دوستان و همرزمانش مرد ميدان کارزار بود و قلبش براي حفظ نظام و کشورش ميتپيد و در راستاي اين اهداف بلندش جان را نيز نثار کرد.
شهيد تيمسار "فلاحي" يکي از دوستان و همرزمانش در خصوص روحيات اين شهيد گفته بود: من شبي براي ماموريت سختي در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنم تمام نشده بود که يکي از صف بيرون آمد و گفت من آمادهام و ديدم خلبان کشوري است.
در جنگ از خود شجاعت و لياقت فراواني نشان داد و يک بار که خودش به شدت زخمي و به هليکوپترش نيز آسيبي شديد وارد شده بود، توانست با هوشياري و مهارت، آن را به مقصد برساند.
شهيد خلبان شيرودي نيز درباره او گفته بود: احمد، استاد من بود. زماني که صدام آمريکايي به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن ترکش از سينه اش بود. اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد.
به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحي برود. اما او جواب داده بود: وقتي که اسلام در خطر است، من اين سينه را نمي خواهم. او با جسمي مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثي آنگونه جنگيد که بيابان هاي غرب کشور را به گورستاني از تانک ها و نفرات دشمن تبديل نمود. کشوري شجاعانه به استقبال خطر مي رفت، ماموريت هاي سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي داد، شب ها دير مي خوابيد و صبح ها خيلي زود بيدار مي شد و نيمه شبها نماز شب مي خواند.
سرانجام شهيد سرلشگر خلبان احمد کشوري 15 آذر سال 1359، در حالي که از يک ماموريت بسيار مشکل، اما پيروز بازميگشت، در ايلام (منطقه ميمک - دره بينا) مورد حمله مزدوران بعثي قرار گرفت و در حالي که هليکوپترش در اثر اصابت راکت هاي دو فروند ميگ عراقي به شدت مي سوخت، آن را تا مواضع خودي هدايت کرد و آن گاه در خاک وطن سقوط کرد و به آرزوي ديرينه اش رسيد و شربت شهادت را مردانه سرکشيد.
آنچه می بینید لحظه انفجار هلیکوپتر شهید کشوری توسط میراژ عراقی است:
شهيد تيمسار "فلاحي" يکي از دوستان و همرزمانش در خصوص روحيات اين شهيد گفته بود: من شبي براي ماموريت سختي در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنم تمام نشده بود که يکي از صف بيرون آمد و گفت من آمادهام و ديدم خلبان کشوري است.
در جنگ از خود شجاعت و لياقت فراواني نشان داد و يک بار که خودش به شدت زخمي و به هليکوپترش نيز آسيبي شديد وارد شده بود، توانست با هوشياري و مهارت، آن را به مقصد برساند.
شهيد خلبان شيرودي نيز درباره او گفته بود: احمد، استاد من بود. زماني که صدام آمريکايي به ايران يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن ترکش از سينه اش بود. اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام ، عازم سفر شد.
به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحي برود. اما او جواب داده بود: وقتي که اسلام در خطر است، من اين سينه را نمي خواهم. او با جسمي مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثي آنگونه جنگيد که بيابان هاي غرب کشور را به گورستاني از تانک ها و نفرات دشمن تبديل نمود. کشوري شجاعانه به استقبال خطر مي رفت، ماموريت هاي سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي داد، شب ها دير مي خوابيد و صبح ها خيلي زود بيدار مي شد و نيمه شبها نماز شب مي خواند.
آنچه می بینید لحظه انفجار هلیکوپتر شهید کشوری توسط میراژ عراقی است: