در گفت و گو با شهدای ایران عنوان شد:
جانباز کرم جو یکی از جانبازان آسایشگاه شهید بهشتی است که جانباز نخاعی است و فقط گردنش و یک دستش حرکت می کند و همیشه روی تخت خوابیده است اما روحیه ای بسیار شاد و خوب دارد تا جایی که به دیگران هم روحیه می دهد.
به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ جانباز کرم جو یکی از جانبازان آسایشگاه شهید بهشتی است که جانباز نخاعی است و فقط گردنش و یک دستش حرکت می کند و همیشه روی تخت خوابیده است اما روحیه ای بسیار شاد و خوب دارد تا جایی که به دیگران هم روحیه می دهد.
می گوید دانشجوی سال هشتم دندان پزشکی دانشگاه تهران بوده است که به عنوان مددکار بسیجی به جبهه می رود؛ بسیجی است و روحیه بسیجی خود را تاکنون حفظ کرده است.
ترکش به سرش اصابت کرده و تکلمش را تقریباً از دست داده است اما سعی می کند حرف بزند.
اتاقش تاریک بود و استراحت می کرد اما از رفتن سر زده ما ناراحت که نشد هیچ خوشحال هم شد.
این جانباز 70 درصد دفاع مقدس که بوی شهید زنده در اتاقش همه جا را پر کرده بود می گوید: هیچ چیزی از روزهای دفاع مقدس به یاد نمی آورد و به علت اصابت ترکش به جمجمه اش تمام روزهای گذشته را از یاد برده است اما می داند که علاوه بر دکتری و پرستاری در جنگ که 5 سال از عمرش را در آنجا سپری کرده است گاهی دیدبانی هم کرده است.
خودش می گوید: سال 65 به جبهه رفته و تا عملیات مرصاد مشغول خدمت رسانی بوده است و در مرصاد هم در بالای قله مشغول دیدبانی بوده که جانباز می شود. روزها و شب ها را در آسایشگاه می گذراند و جمعه ها هم دو فرزند خردسالش به همراه همسرش به دیدار پدر می آیند. حالا دوست دارد کتاب دندان پزشکی هم بخواند اما کمی برایش سخت است.
می گوید: برای عقیده ام رفتم جبهه و همه چیز را رها کردم.اما حالا در آسایشگاه پرستار هم ندارد و می گوید: اعتراض کردم گفتند خانم شما پرستار شما است! در حالی که همسرم نمی تواند کارهای من را انجام دهد و هر وقت کار دارم تماس می گیرم تا یکی بیاید و به من کمک کند.
آرزویش این روزها این است که دیدار آقا برود و اسلام را همیشه پیروز ببیند.
این جانباز 70 درصد می گوید: مشکلات جانبازان زیاد است اما به مشکل رسیدگی نمی کنند و مشکلات درمانی اش را در صدر همه مشکلاتش عنوان می کند.
می گوید دانشجوی سال هشتم دندان پزشکی دانشگاه تهران بوده است که به عنوان مددکار بسیجی به جبهه می رود؛ بسیجی است و روحیه بسیجی خود را تاکنون حفظ کرده است.
ترکش به سرش اصابت کرده و تکلمش را تقریباً از دست داده است اما سعی می کند حرف بزند.
اتاقش تاریک بود و استراحت می کرد اما از رفتن سر زده ما ناراحت که نشد هیچ خوشحال هم شد.
این جانباز 70 درصد دفاع مقدس که بوی شهید زنده در اتاقش همه جا را پر کرده بود می گوید: هیچ چیزی از روزهای دفاع مقدس به یاد نمی آورد و به علت اصابت ترکش به جمجمه اش تمام روزهای گذشته را از یاد برده است اما می داند که علاوه بر دکتری و پرستاری در جنگ که 5 سال از عمرش را در آنجا سپری کرده است گاهی دیدبانی هم کرده است.
خودش می گوید: سال 65 به جبهه رفته و تا عملیات مرصاد مشغول خدمت رسانی بوده است و در مرصاد هم در بالای قله مشغول دیدبانی بوده که جانباز می شود. روزها و شب ها را در آسایشگاه می گذراند و جمعه ها هم دو فرزند خردسالش به همراه همسرش به دیدار پدر می آیند. حالا دوست دارد کتاب دندان پزشکی هم بخواند اما کمی برایش سخت است.
می گوید: برای عقیده ام رفتم جبهه و همه چیز را رها کردم.اما حالا در آسایشگاه پرستار هم ندارد و می گوید: اعتراض کردم گفتند خانم شما پرستار شما است! در حالی که همسرم نمی تواند کارهای من را انجام دهد و هر وقت کار دارم تماس می گیرم تا یکی بیاید و به من کمک کند.
آرزویش این روزها این است که دیدار آقا برود و اسلام را همیشه پیروز ببیند.
این جانباز 70 درصد می گوید: مشکلات جانبازان زیاد است اما به مشکل رسیدگی نمی کنند و مشکلات درمانی اش را در صدر همه مشکلاتش عنوان می کند.