«از هندی ها متنفرم. آن ها مردمی حیوان صفت با دین درّندگان هستند. آن ها خود مقصر قحطی بودند که مثل خرگوش توله می زاییدند.» وینستون چرچیل
به گزارش شهدای ایران،وینستون چرچیل نخست وزیر جنگ بریتانیا که گفته می شد اروپا را از چنگال هیولایی مانند هیتلر نجات داده است به شکل آزاردهنده ای نسبت به قحطی وحشیانه ای که جمعیت بنگال را در خود می بلعید بی احساس و بی تفاوت بود. او مرتباً مسیر منابع دارویی و غذایی فرستاده شده برای قربانیان در حال مرگ را به سمت سربازان اروپایی کاملاً تأمین، تغییر می داد. هنگامی که از او درخواست شد برای حل این مسئله اقدام فوری بکند، چرچیل گفت: «با قحطی یا بدون قحطی، هندی ها مثل خرگوش زاد و ولد می کنند.» او در پاسخ به تلگرامی از طرف حکومت دهلی که در آن به توصیف نابودی وحشتناک و میزان مرگ و میر انسان ها پرداخته بود، تنها واکنشی که نشان داد همین یک جمله بود: «پس چطور گاندی هنوز نمرده است؟»
۲۷۷ سال پس از ايجاد كمپانی هند شرقی و تصرف تدريجی شبه قاره هند توسط انگليسیها، ملكه ويكتوريا، یکم ژانويه سال ۱۸۷۷ ميلادی خود را پادشاه انگلستان و امپراتور (امپرس) هند اعلام کرد و این سمت در خاندان سلطنتی انگلستان تا سال ۱۹۴۷ باقی بود.
با تأسیس کمپانی هند شرقی و تحکیم پايههای سلطه استعماری بريتانيا بر مناطق زرخيز جنوب آسيا، از آن پس، كليه عمليات استعماری و روابط سلطهگرانه انگليس با ملل جنوب آسيا، از طريق كمپانی هند شرقی انجام میشد.
اين دوران، دوران غارت مردم هند توسط انگلستان محسوب میشود كه در پوشش روابط اقتصادی و تجارت و بازرگانی، زمينهساز نفوذ سياسی در اين سرزمين گرديد.
مایک دیویس، در کتاب خود بنام "هولوکاست ویکتوریای متأخر" که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، داستان قحطیهائی را نقل میکند که در اثر سیاست دولت بریتانیا چیزی مابین ۱۲ تا ۲۹ میلیون هندی کشته شدند.
انگلیسی ها برای هند طرحی به شدت اقتصادمحور و بی رحمانه داشتند که ذره ای رحم نسبت به بومیان این کشور در این برنامه نبود. هند تحت حکومت بریتانیا شاهد قحطی های بیشماری شد. اما وحشتناک ترین آن ها در بنگال اتفاق افتاد.
اولین سلسله قحطی ها در 1770 اتفاق افتاد و به دنبال آن موارد دیگری در 1783، 1866، 1892، 1897 و در خلال سال های 1943 و 1944 رخ داد.
در تجربه های گذشته هند در زمان قحطی، حاکمان محلی برای جلوگیری از بروز فاجعه انسانی از خود تعلل نشان نمی دادند. پس از ظهور سلطه انگلیس بر هند، اکثریت قریب به اتفاق موارد قحطی علاوه بر تأخیر باران های موسمی، ریشه در استثمار و غارت منابع طبیعی از سوی انگلیس با هدف کسب منافع مادی داشت. ولی انگلیسی ها اندک تأسفی برای فاجعه ای که اقدامات آن ها به بار آورد در خود احساس نکردند. یا اگر تأسفی هم بود، به خاطر به هم خوردن پرداخت منظم مالیات مردم قحطی زده به دولت انگلیس بوده است.
اولین مورد از سلسله قحطی هایی که بنگال را در بر گرفت مربوط به سال 1770 میلادی است که به شکل وحشتناکی مرگبار بود. اولین نشانه های وقوع چنین قحطی بزرگی در سال 1769 مشاهده شد و تا سال 1773 اداه یافت. این قحطی عظیم به طور متوسط جان 10 میلیون انسان را گرفت و میلیون ها نفر بیش از رقم ادعایی کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم تلفات داد.
به گفته جان فیسک در کتاب "دنیای نادیدنی" می نویسد: قحطی 1770 بنگال بسیار مرگبارتر از فاجعه طاعون سیاه در اروپای قرن 14 میلادی بود.
پایگاه "ورلد آبزروِر" (WorldObserver) در مطلبی با عنوان "قحطی بنگال: چگونه انگلیس به دنبال سود مرتکب وحشتناک ترین قتل عام مهندسی شده تاریخ بشر شد" می نویسد: در حالی که در حکومت گورکانیان هند، هر رعیت موظف به پرداخت 10 تا 15 درصد درآمد خود به حاکم در قالب باج و خراج بود و بدین ترتیب گرچه خزانه حاکمان به خوبی پر می شد اما حاشیه امنی برای رعیت ها ایجاد می کرد که در صورت ناسازگاری شرایط آب و هوایی برای زراعت های بعدی جان سالم به در ببرند. اما زمانی که در 1765 پیمان "الله آباد" با انگلیس بسته شد و وظیفه جمع آوری خراج از حاکم زمان شاه عالَم دوم گرفته شد و به کمپانی هند شرقی سپرده شد، مالیاتی که انگلیس اصرار داشت به منظور جلوگیری از وقوع شورش، آن ها را خراج و حق الحفاظه بنامد یک شبه 50 درصد بالا رفت، در حالی که رعایا حتی از جابجایی عاملان دریافت کننده این پول آگاه نبودند و تصور می کردند هنوز مبلغ خراج را به فرمانروا می پردازند.
تلف شدن کسری از محصول، جزو معمول زندگی یک رعیت بود، چنان که به همین دلیل ذخیره مازاد بر خراج جزو جدایی ناپذیر امرار معاش یک رعیت به حساب می آمد. اما با افزایش مالیات، ذخیره مازاد بر خراج یک رعیت به سرعت فروکش کرد و زمانی که در 1768 نابودی بخشی از محصول اتفاق افتاد از این حاشیه امن خبری نبود.
میزان بارش در سال بعد از آن دلسرد کننده بود و از اینجا اولیت نشانه های خشکسالی هولناک شروع به ظاهر شدن کرد. قحطی، استان های بنگال غربی و بهار را فرا گرفت اما به "اوریسا"، "جهارکند" و "بنگلادش" نیز نفوذ کرد و بنگال بدترین نوع قحطی را به خود دید.
"بیربوم" و "مرشدآباد" مناطقی بودند که بیشترین تأثیر قحطی را تحمل کردند و هزاران نفر به امید زنده ماندن این مناطق را تخلیه کردند تا این که مدتی دیرتر در جای دیگری از گرسنگی جان بدهند. و کسانی که ماندند نیز از میان رفتند. هکتارها زمین زراعی رها شد و حیوانات به این مناطق هجوم آوردند و مناطق جنگلی غیرقابل زندگی پدیدار شد.
پیش از آن هر زمان احتمال وقوع قحطی می رفت حاکمان هند از گرفتن مالیات سرباز می زدند و با انجام اقدامات جبران کننده مانند آبیاری مصنوعی تا حداکثر امکان در صدد ایجاد تسکین برای کشاورزان قحطی زده برمی آمدند.
حکام استعمارگر چشم خود را به هشدارهای پی در پی قحطی بستند با وجود آن که گرسنگی شدید از ابتدای سال 1770 خودنمایی کرده بود. مرگ و میر از 1771 آغاز شد.
همان سال، کمپانی هند شرقی 60 درصد مالیات زمین را افزایش داد تا جبران خسارت تعداد بالای رعیت های تلف شده را کرده باشد. درنتیجه رعیت کم تر، محصول کم تر برداشت می شد که به معنی درآمد کم تر برای کمپانی بود. بدین ترتیب، کسانی که هنوز جان خود را تسلیم قحطی نکرده بودند مجبور به پرداخت دوبرابر مالیات بودند تا به خزانه بریتانیا در هنگامه این تناقض آسیبی وارد نشود.
انگلیس پس از تحویل گرفتن حکومت از حکام گورکانی، دستورات گسترده ای برای کشت محصولات درآمدزا صادر کرده بود که در پی صادرات آن ها بود و با این اوصاف، کشاورزانی که تا پیش از این عادت به کشت شالی و سبزیجات داشتند اکنون مجبور شدند خشخاش، ایندیگو (درخت نیل) و دیگر گیاهانی از این دست بکارند که قیمت بالایی در بازار داشتند، اما به درد جمعیتی گرسنه و روبه مرگ از قحطی نمی خوردند.
هیچ ذخیره محصول خوراکی در صورت قحطی وجود نداشت. علل طبیعی خشکسالی چیز جدیدی نبود اما انگیزه مادی و منفعت طلبی آثار وحشتناکی از خود برجای گذاشت. هیچ اقدامی در حق قحطی زدگان انجام نشد بلکه برای جبران کاهش درآمد، بر میزان مالیات نیز افزوده شد. چیزی که حتی به صورت تعجب برانگیزی کمپانی هند شرقی در 1771 از 1768 سود بیشتری از آن خود کرد.
همه این ها در حالی بود که در اوج بی خبری درباره جمعیت رو به مرگ بنگال، این تنها اولین مورد از سلسله قحطی های بی شماری بود که با انگیزه کسب سود بنا بود سرتاسر هند را در هم بکوبد.
اگر چه تمام این قتل عام ها به نوبه خود مرگبار بودند، اما مرگبارترین آن ها پس از قحطی 1771، مربوط به سال 1943 بود که در خلال آن، 3 میلیون نفر جان خود را از دست دادند و بقیه برای زنده ماندن به خوردن علف و گوشت یکدیگر متوسل شدند.
روزنامه انگلیسی تایم (Time) در مقاله ای با نام "انگلیسی زشت" درباره کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" اثر مدوسری موکرجی می نویسد: این کتاب به بازگویی ابعاد کم تر گفته شده چرچیل در غرب می پردازد و به میزان قابل توجه درخشش قهرمانانه او را لکه دار می کند.
در سال 1943 میلادی نزدیک به 3 میلیون نفر تحت فرمانروایی بریتانیا در قحطی بنگال جان سپردند که این عمق فاجعه، در تاریخ کم نظیر است. نویسنده در این کتاب با موشکافی اسناد رسمی و گفته های بازماندگان، تصویری ترسناک از چرچیل ارائه می دهد که به عنوان بخشی از تلاش های جنگی غرب، دستور تغییر مسیر مواد غذایی از هندی های در حال مرگ به سربازان بریتانیاییِ در ناز ونعمت و ذخایر بریتانیا و نقاط دیگر اروپا از جمله یونان و یوگسلاوی می داد. و این کار را با چنان رذالتی انجام می داد که نمی توان به بهانه سیاست از تقصیر او گذشت. چنان که تنها جواب او به تلگرام حکومت دهلی، پرسش از علت زنده ماندن گاندی است.
مهاتما گاندی رهبر فقید هند، در کنار تصویر روی جلد کتاب «جنگ محرمانه چرچیل»، اثر مدوسری موکرجی
آن چنان که در کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" آمده، مقداری از غلات هند برای تأمین غذای مستعمره سیلون (سریلانکای فعلی) صادر می شد در حالی که این جزیره به سختی هند دچار نشده بود. گندم استرالیا از سواحل شهرهای هند عبور می کرد در حالی که اجساد مردگان در خیابان ها بر روی هم سوار شده بودند و به انبارهایی در مدیترانه و بالکان فرستاده می شدند. و پیشنهادات کمک از آمریکا و کانادا نیز از طرف انگلیس مورد قبول واقع نمی شد.
اضافه برآن، به خود هند نیز حتی اجازه استفاده از ذخایر ارزی خود که در قالب پوند استرلینگ نگه داری می شد یا استفاده از کشتی های خود برای واردات غذا داده نمی شد و از آن جا که دولت بریتانیا برای اطمینان از پر بودن ذخایر خوداقدام به خرید با قیمت بالای مواد در بازار آزاد می کرد، قیمت سرسام آور غلات از وسع عامه مردم هند خارج بود.
لرد ویول گماشته پادشاه هند رفتار دولت چرچیل در قبال مردم هند را سهل انگارانه، نشانه دشمنی و تحقیرآمیز توصیف کرد.
این کتاب بر اساس تحقیقات گسترده وبر اساس حقایق تاریخی نشان داده است که چگونه تمهیدات اقتصادی بریتانیای جنگ طلب و مصادر ذخایر غذایی هند، قحطی وحشتناک در این کشور را پایه ریزی کرد.
نژاد پرستی" لرد چروِل" دستیار نفرت انگیز چرچیل و وزیر خزانه داری بریتانیا که از کمک به قحطی زدگان هند سرباز می زد و عمده تصمیمات راهبردی منطقه ای که به قیمت جان های بسیاری گرفته می شد با توصیه او صورت می گرفت.
زمانی که چرچیل در "کنفرانس تهران" به روزولت و استالین سران آمریکا و شوروی می گفت: "تاریخ نسبت به من مهربانانه قضاوت خواهد کرد" و درمیانه بهت آن ها توضیح می داد: "چون من هستم که تاریخ را می نویسم" به این انجامید که کتاب تاریخ حجیم 6 جلدی او بر جنگ جهانی دوم، کمیته جایزه نوبل را بر آن داشت که در خلأ استحقاق لازم برای اهدا جایزه صلح نوبل به او، در میان شگفتی ها جایزه نوبل ادبیات را تقدیم او کنند، کنایه ای ناآگاهانه به مضامین تخیلی و زرق و برق هایی که چرچیل در خودستایی خود ثبت کرده بود؛ تزئیناتی که با حقایق فاجعه بار جنایات او، بیشتر از هر رُمانی باورنکردنی به نظر می رسد.
روزنامه انگلیسی تلگراف (Telegraph) در این باره می نویسد: سِر وینستون چرچیل ممکن است به عنوان یکی از بزرگترین رهبران انگلیس در زمان جنگ شناخته شود، اما او در هند به خاطر آن که اجازه داد بیش از یک میلیون انسان از گرسنگی بمیرند از اذهان مردم این کشور محو نخواهد شد. چرچیل در مورد درخواست ها برای مواد غذایی فوری برای میلیون ها نفر در شرف مرگ در بنگال بی توجهی کرد در حالی که شالی های برنج آن ها را برای تولید کیسه های شنی به الیاف کنف تبدیل می کرد و این در شرایطی بود واردات برنج از میانمار با اشغال ژاپن متوقف شده بود. در 1943 بین 1 تا 3 میلیون تن بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند.
در حالی که انگلیس ادعا می کرد در میانه پرشدن خیابان های کلکته از روستاییان ضعیف و نزار، کشتی اضافی برای رساندن ذخایر مواد غذایی اضطراری در اختیار ندارد، اسناد وزارتخانه ای نشان می دهد این همه جنایات نه تنها از بی عرضگی چرچیل نبود، بلکه ارسال کمک های غذایی به بنگال بارها به او پیشنهاد شده بود، او و دستیاران نزدیکش هر گونه تلاش برای این کار را در نطفه خفه می کردند. ادعای در اختیار نداشتن کشتی های لازم در حالی از سوی چرچیل مطرح می شد که انگلیس حتی پیشنهاد ارسال کمک آمریکا بر روی کشتی های آمریکایی را هم رد می کرد.
قحطی خودساخته و فاصله وحشتناک وضع اسفبار مردم هند در مقایسه با افسران بریتانیایی که در رفاه کامل بودند و در کلوب های مستعمره ای خود در هند به صرف غذا و مشروب و عیاشی مشغول بودند به عنوان یکی از سیاه ترین مقاطع تاریخ حکومت خودکامه بریتانیا در شبه قاره هند توصیف شده است.
نژادپرستی و خوی استعماری چرچیل به عنوان یکی از رهبران بریتانیا او را از ورود به این ماجرا باز می داشت. او گاندی را یک مرد نیمه لخت مقدس نام نهاده بود و گفته بود "از هندی ها متنفرم. آن ها مردمی وحشی با دین وحشیان هستند."
اوج بی رحمی چرچیل حتی رسانه دولتی انگلیس را نیز به اعتراف وا داشته و در مطلبی با عنوان "چگونه چرچیل هند را با گرسنگی از پا درآورد" یادآور شده است: در سال 1943 در اوج جنگ جهانی دوم در نشست کابینه جنگی انگلیس که برای پرداختن به موضوع قحطی در هند مستعمره بریتانیا تشکیل شده بود، فرمانده وقت ارتش انگلیس که چندی بعد نماینده سلطنتی در مستعمره هند می شد در تشریح محتوای جلسه کابینه می نویسد: «ظاهراً نجات یونانی ها و کشورهای آزاد مهم تر از نجات هندی هاست و نسبت به تأمین محموله غذایی یا کاستن از ذخایر این کشور (انگلستان) اکراه وجود دارد.»
لئوپولد آمری وزیرخارجه بریتانیا در امور هند از دیگر حاضران این جلسه در توصیف آن می نویسد: «مرگ بنگالی هایی که به سوءتغذیه گرفتارند از کشته شدن یونانی های تنومند و قوی هیکل کم اهمیت تر است، اما او اجازه کافی در این کشور برای القای حس مسؤولیت یک امپراتوری را نمی دهد.»
چیزی در حدود 3 میلیون نفر در هند فقط در سال 1943 بر اثر قحطی جان سپردند. بیشتر این مرگ و میرها در بنگال بود. کمبود غذا به خاطر صادرات مواد غذایی از هند در اندازه های بالا برای استفاده در مناطق جنگی یا برای مصرف داخلی بریتانیا بود.
هند تنها در شش ماهه اول 1943 بیش از 70 هزار تن برنج به خارج از کشور صادر کرد، آن هم در شرایطی که قحطی چهره وحشتناک خود را نشان داده بود. این مقدار برنج می توانست برای یک سال کامل، 400 هزار انسان را از مرگ نجات دهد.
چرچیل در حالی تقاضای ارسال محموله های غذایی را به بهانه نبود کشتی پس می زد که محموله های گندم استرالیایی برای مصرف آینده اروپا از کنار مناطق فاجعه دیده عبور می کردند. با افت واردات، قیمت ها سر به فلک کشید و سود سرشاری نصیب احتکار کنندگان شد.
چرچیل همچنین با اتخاذ سیاست نظامی "زمین سوخته" در ساحل بنگال که او نام منحوس "سیاست دریغ" را بر آن گذاشته بود، هرچه بر سر راه قرار داشت را از ترس استفاده نیروهای دشمن ژاپنی از میان می برد، و این سیاست منجر به این شد که مقامات، قایق های ماهیگیران را که محل درآمد نواحی ساحلی بود توقیف کردند و پلیس انبارهای گندم را ضبط و نابود کرد.
به موجب این اقدامات غیرانسانی، بر اثر آثار گرسنگی و محرومیت، شدت وضع چنان بود که پدر و مادرها فرزندان خود را به داخل رودخانه ها و چاه ها می انداختند. بسیاری با انداختن خود در مسیر قطار جان خود را تسلیم می کردند. مردم در حال مرگ آب نشاسته حاصل از پختن برنج را گدایی می کردند. کودکان برگ ها، خوشه گیاهان را می خوردند و از علف و ریشه سیب زمینی تغذیه می کردند. افراد از شدت ضعف حتی از سوزاندن اجساد مردگان هم مطابق رسم هند عاجز بودند.
بر اساس گفته بازماندگان، هیچ کس قدرت انجام رسومات مذهبی را نداشت و سگ ها و شغالان بر پشته های اجساد مردگان در روستاهای بنگال جشن و سرور برپا کرده بودند. مادران به قاتل، دختران زیبارو به روسپی و پدران به فروشندگان دختران خود تبدیل شده بودند. تنها کسانی که از مهلکه بنگال جان به در بردند زنانی بودند که برای زنده نگه داشتن خانواده خود به روسپی گری روی آوردند و افرادی که به امید کار به کلکته مهاجرت کردند.
پایان قحطی 1943 تنها زمانی اتفاق افتاد که در پایان سال کسانی که جان به در برده بودند توانستند برنج کشت کنند و اولین محموله های جو و گندم تنها یک ماه مانده به پایان سال میلادی در نوامبر 1943 در حالی به نیازمندان رسید که ده ها هزار نفر تا آن لحظه از جمعیت هند محو شده بودند. و این همه در حالی بود که ذخایر دست نخورده غذایی و مواد خام سلطنت بریتانیا در پاییز 1943 برای جمعیت 47 میلیونی خود - که 14 میلیون نفر کمتر از جمعیت بنگال به تنهایی بود - به چیزی بالغ بر 18.5 میلیون تن می رسید.
نویسنده کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" می نویسد: نه تنها نژادپرستی صرف، که این نابرابری قدرت و تنازع بقا در یک هرم اجتماعی داروینی بود که باعث می شد قحطی وسیع در هند قابل تحمل باشد، اما سهمیه بندی نان در بریتانیای زمان جنگ محرومیت غیرقابل تحمل انگاشته می شد. سابقه جنایات انگلیس در هند تاریخچه ترسناکی از شدت استثمار حکومت به شیوه استعماری است که تا به امروز حاکمان انگلیس هیچ گونه پشیمانی در قبال آن در خود احساس نکرده اند.
این پرونده نمونه ای از هزاران جنایت روباه پیر استعمار بود همچنانکه طی سال های 1917 تا 1919 نیز قتل عام دیگری در ایران صورت گرفت که در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران از جمله انگلیس شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. که در پرونده ای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
*جام نیوز
۲۷۷ سال پس از ايجاد كمپانی هند شرقی و تصرف تدريجی شبه قاره هند توسط انگليسیها، ملكه ويكتوريا، یکم ژانويه سال ۱۸۷۷ ميلادی خود را پادشاه انگلستان و امپراتور (امپرس) هند اعلام کرد و این سمت در خاندان سلطنتی انگلستان تا سال ۱۹۴۷ باقی بود.
با تأسیس کمپانی هند شرقی و تحکیم پايههای سلطه استعماری بريتانيا بر مناطق زرخيز جنوب آسيا، از آن پس، كليه عمليات استعماری و روابط سلطهگرانه انگليس با ملل جنوب آسيا، از طريق كمپانی هند شرقی انجام میشد.
اين دوران، دوران غارت مردم هند توسط انگلستان محسوب میشود كه در پوشش روابط اقتصادی و تجارت و بازرگانی، زمينهساز نفوذ سياسی در اين سرزمين گرديد.
مایک دیویس، در کتاب خود بنام "هولوکاست ویکتوریای متأخر" که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، داستان قحطیهائی را نقل میکند که در اثر سیاست دولت بریتانیا چیزی مابین ۱۲ تا ۲۹ میلیون هندی کشته شدند.
انگلیسی ها برای هند طرحی به شدت اقتصادمحور و بی رحمانه داشتند که ذره ای رحم نسبت به بومیان این کشور در این برنامه نبود. هند تحت حکومت بریتانیا شاهد قحطی های بیشماری شد. اما وحشتناک ترین آن ها در بنگال اتفاق افتاد.
اولین سلسله قحطی ها در 1770 اتفاق افتاد و به دنبال آن موارد دیگری در 1783، 1866، 1892، 1897 و در خلال سال های 1943 و 1944 رخ داد.
در تجربه های گذشته هند در زمان قحطی، حاکمان محلی برای جلوگیری از بروز فاجعه انسانی از خود تعلل نشان نمی دادند. پس از ظهور سلطه انگلیس بر هند، اکثریت قریب به اتفاق موارد قحطی علاوه بر تأخیر باران های موسمی، ریشه در استثمار و غارت منابع طبیعی از سوی انگلیس با هدف کسب منافع مادی داشت. ولی انگلیسی ها اندک تأسفی برای فاجعه ای که اقدامات آن ها به بار آورد در خود احساس نکردند. یا اگر تأسفی هم بود، به خاطر به هم خوردن پرداخت منظم مالیات مردم قحطی زده به دولت انگلیس بوده است.
وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس
اولین مورد از سلسله قحطی هایی که بنگال را در بر گرفت مربوط به سال 1770 میلادی است که به شکل وحشتناکی مرگبار بود. اولین نشانه های وقوع چنین قحطی بزرگی در سال 1769 مشاهده شد و تا سال 1773 اداه یافت. این قحطی عظیم به طور متوسط جان 10 میلیون انسان را گرفت و میلیون ها نفر بیش از رقم ادعایی کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم تلفات داد.
به گفته جان فیسک در کتاب "دنیای نادیدنی" می نویسد: قحطی 1770 بنگال بسیار مرگبارتر از فاجعه طاعون سیاه در اروپای قرن 14 میلادی بود.
پایگاه "ورلد آبزروِر" (WorldObserver) در مطلبی با عنوان "قحطی بنگال: چگونه انگلیس به دنبال سود مرتکب وحشتناک ترین قتل عام مهندسی شده تاریخ بشر شد" می نویسد: در حالی که در حکومت گورکانیان هند، هر رعیت موظف به پرداخت 10 تا 15 درصد درآمد خود به حاکم در قالب باج و خراج بود و بدین ترتیب گرچه خزانه حاکمان به خوبی پر می شد اما حاشیه امنی برای رعیت ها ایجاد می کرد که در صورت ناسازگاری شرایط آب و هوایی برای زراعت های بعدی جان سالم به در ببرند. اما زمانی که در 1765 پیمان "الله آباد" با انگلیس بسته شد و وظیفه جمع آوری خراج از حاکم زمان شاه عالَم دوم گرفته شد و به کمپانی هند شرقی سپرده شد، مالیاتی که انگلیس اصرار داشت به منظور جلوگیری از وقوع شورش، آن ها را خراج و حق الحفاظه بنامد یک شبه 50 درصد بالا رفت، در حالی که رعایا حتی از جابجایی عاملان دریافت کننده این پول آگاه نبودند و تصور می کردند هنوز مبلغ خراج را به فرمانروا می پردازند.
تلف شدن کسری از محصول، جزو معمول زندگی یک رعیت بود، چنان که به همین دلیل ذخیره مازاد بر خراج جزو جدایی ناپذیر امرار معاش یک رعیت به حساب می آمد. اما با افزایش مالیات، ذخیره مازاد بر خراج یک رعیت به سرعت فروکش کرد و زمانی که در 1768 نابودی بخشی از محصول اتفاق افتاد از این حاشیه امن خبری نبود.
میزان بارش در سال بعد از آن دلسرد کننده بود و از اینجا اولیت نشانه های خشکسالی هولناک شروع به ظاهر شدن کرد. قحطی، استان های بنگال غربی و بهار را فرا گرفت اما به "اوریسا"، "جهارکند" و "بنگلادش" نیز نفوذ کرد و بنگال بدترین نوع قحطی را به خود دید.
"بیربوم" و "مرشدآباد" مناطقی بودند که بیشترین تأثیر قحطی را تحمل کردند و هزاران نفر به امید زنده ماندن این مناطق را تخلیه کردند تا این که مدتی دیرتر در جای دیگری از گرسنگی جان بدهند. و کسانی که ماندند نیز از میان رفتند. هکتارها زمین زراعی رها شد و حیوانات به این مناطق هجوم آوردند و مناطق جنگلی غیرقابل زندگی پدیدار شد.
پیش از آن هر زمان احتمال وقوع قحطی می رفت حاکمان هند از گرفتن مالیات سرباز می زدند و با انجام اقدامات جبران کننده مانند آبیاری مصنوعی تا حداکثر امکان در صدد ایجاد تسکین برای کشاورزان قحطی زده برمی آمدند.
حکام استعمارگر چشم خود را به هشدارهای پی در پی قحطی بستند با وجود آن که گرسنگی شدید از ابتدای سال 1770 خودنمایی کرده بود. مرگ و میر از 1771 آغاز شد.
همان سال، کمپانی هند شرقی 60 درصد مالیات زمین را افزایش داد تا جبران خسارت تعداد بالای رعیت های تلف شده را کرده باشد. درنتیجه رعیت کم تر، محصول کم تر برداشت می شد که به معنی درآمد کم تر برای کمپانی بود. بدین ترتیب، کسانی که هنوز جان خود را تسلیم قحطی نکرده بودند مجبور به پرداخت دوبرابر مالیات بودند تا به خزانه بریتانیا در هنگامه این تناقض آسیبی وارد نشود.
انگلیس پس از تحویل گرفتن حکومت از حکام گورکانی، دستورات گسترده ای برای کشت محصولات درآمدزا صادر کرده بود که در پی صادرات آن ها بود و با این اوصاف، کشاورزانی که تا پیش از این عادت به کشت شالی و سبزیجات داشتند اکنون مجبور شدند خشخاش، ایندیگو (درخت نیل) و دیگر گیاهانی از این دست بکارند که قیمت بالایی در بازار داشتند، اما به درد جمعیتی گرسنه و روبه مرگ از قحطی نمی خوردند.
هیچ ذخیره محصول خوراکی در صورت قحطی وجود نداشت. علل طبیعی خشکسالی چیز جدیدی نبود اما انگیزه مادی و منفعت طلبی آثار وحشتناکی از خود برجای گذاشت. هیچ اقدامی در حق قحطی زدگان انجام نشد بلکه برای جبران کاهش درآمد، بر میزان مالیات نیز افزوده شد. چیزی که حتی به صورت تعجب برانگیزی کمپانی هند شرقی در 1771 از 1768 سود بیشتری از آن خود کرد.
همه این ها در حالی بود که در اوج بی خبری درباره جمعیت رو به مرگ بنگال، این تنها اولین مورد از سلسله قحطی های بی شماری بود که با انگیزه کسب سود بنا بود سرتاسر هند را در هم بکوبد.
اگر چه تمام این قتل عام ها به نوبه خود مرگبار بودند، اما مرگبارترین آن ها پس از قحطی 1771، مربوط به سال 1943 بود که در خلال آن، 3 میلیون نفر جان خود را از دست دادند و بقیه برای زنده ماندن به خوردن علف و گوشت یکدیگر متوسل شدند.
روزنامه انگلیسی تایم (Time) در مقاله ای با نام "انگلیسی زشت" درباره کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" اثر مدوسری موکرجی می نویسد: این کتاب به بازگویی ابعاد کم تر گفته شده چرچیل در غرب می پردازد و به میزان قابل توجه درخشش قهرمانانه او را لکه دار می کند.
در سال 1943 میلادی نزدیک به 3 میلیون نفر تحت فرمانروایی بریتانیا در قحطی بنگال جان سپردند که این عمق فاجعه، در تاریخ کم نظیر است. نویسنده در این کتاب با موشکافی اسناد رسمی و گفته های بازماندگان، تصویری ترسناک از چرچیل ارائه می دهد که به عنوان بخشی از تلاش های جنگی غرب، دستور تغییر مسیر مواد غذایی از هندی های در حال مرگ به سربازان بریتانیاییِ در ناز ونعمت و ذخایر بریتانیا و نقاط دیگر اروپا از جمله یونان و یوگسلاوی می داد. و این کار را با چنان رذالتی انجام می داد که نمی توان به بهانه سیاست از تقصیر او گذشت. چنان که تنها جواب او به تلگرام حکومت دهلی، پرسش از علت زنده ماندن گاندی است.
مهاتما گاندی رهبر فقید هند، در کنار تصویر روی جلد کتاب «جنگ محرمانه چرچیل»، اثر مدوسری موکرجی
آن چنان که در کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" آمده، مقداری از غلات هند برای تأمین غذای مستعمره سیلون (سریلانکای فعلی) صادر می شد در حالی که این جزیره به سختی هند دچار نشده بود. گندم استرالیا از سواحل شهرهای هند عبور می کرد در حالی که اجساد مردگان در خیابان ها بر روی هم سوار شده بودند و به انبارهایی در مدیترانه و بالکان فرستاده می شدند. و پیشنهادات کمک از آمریکا و کانادا نیز از طرف انگلیس مورد قبول واقع نمی شد.
اضافه برآن، به خود هند نیز حتی اجازه استفاده از ذخایر ارزی خود که در قالب پوند استرلینگ نگه داری می شد یا استفاده از کشتی های خود برای واردات غذا داده نمی شد و از آن جا که دولت بریتانیا برای اطمینان از پر بودن ذخایر خوداقدام به خرید با قیمت بالای مواد در بازار آزاد می کرد، قیمت سرسام آور غلات از وسع عامه مردم هند خارج بود.
لرد ویول گماشته پادشاه هند رفتار دولت چرچیل در قبال مردم هند را سهل انگارانه، نشانه دشمنی و تحقیرآمیز توصیف کرد.
کنفرانس تهران. به ترتیب از راست به چپ: چرچیل، روزولت و استالین
این کتاب بر اساس تحقیقات گسترده وبر اساس حقایق تاریخی نشان داده است که چگونه تمهیدات اقتصادی بریتانیای جنگ طلب و مصادر ذخایر غذایی هند، قحطی وحشتناک در این کشور را پایه ریزی کرد.
نژاد پرستی" لرد چروِل" دستیار نفرت انگیز چرچیل و وزیر خزانه داری بریتانیا که از کمک به قحطی زدگان هند سرباز می زد و عمده تصمیمات راهبردی منطقه ای که به قیمت جان های بسیاری گرفته می شد با توصیه او صورت می گرفت.
زمانی که چرچیل در "کنفرانس تهران" به روزولت و استالین سران آمریکا و شوروی می گفت: "تاریخ نسبت به من مهربانانه قضاوت خواهد کرد" و درمیانه بهت آن ها توضیح می داد: "چون من هستم که تاریخ را می نویسم" به این انجامید که کتاب تاریخ حجیم 6 جلدی او بر جنگ جهانی دوم، کمیته جایزه نوبل را بر آن داشت که در خلأ استحقاق لازم برای اهدا جایزه صلح نوبل به او، در میان شگفتی ها جایزه نوبل ادبیات را تقدیم او کنند، کنایه ای ناآگاهانه به مضامین تخیلی و زرق و برق هایی که چرچیل در خودستایی خود ثبت کرده بود؛ تزئیناتی که با حقایق فاجعه بار جنایات او، بیشتر از هر رُمانی باورنکردنی به نظر می رسد.
روزنامه انگلیسی تلگراف (Telegraph) در این باره می نویسد: سِر وینستون چرچیل ممکن است به عنوان یکی از بزرگترین رهبران انگلیس در زمان جنگ شناخته شود، اما او در هند به خاطر آن که اجازه داد بیش از یک میلیون انسان از گرسنگی بمیرند از اذهان مردم این کشور محو نخواهد شد. چرچیل در مورد درخواست ها برای مواد غذایی فوری برای میلیون ها نفر در شرف مرگ در بنگال بی توجهی کرد در حالی که شالی های برنج آن ها را برای تولید کیسه های شنی به الیاف کنف تبدیل می کرد و این در شرایطی بود واردات برنج از میانمار با اشغال ژاپن متوقف شده بود. در 1943 بین 1 تا 3 میلیون تن بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند.
در حالی که انگلیس ادعا می کرد در میانه پرشدن خیابان های کلکته از روستاییان ضعیف و نزار، کشتی اضافی برای رساندن ذخایر مواد غذایی اضطراری در اختیار ندارد، اسناد وزارتخانه ای نشان می دهد این همه جنایات نه تنها از بی عرضگی چرچیل نبود، بلکه ارسال کمک های غذایی به بنگال بارها به او پیشنهاد شده بود، او و دستیاران نزدیکش هر گونه تلاش برای این کار را در نطفه خفه می کردند. ادعای در اختیار نداشتن کشتی های لازم در حالی از سوی چرچیل مطرح می شد که انگلیس حتی پیشنهاد ارسال کمک آمریکا بر روی کشتی های آمریکایی را هم رد می کرد.
قحطی خودساخته و فاصله وحشتناک وضع اسفبار مردم هند در مقایسه با افسران بریتانیایی که در رفاه کامل بودند و در کلوب های مستعمره ای خود در هند به صرف غذا و مشروب و عیاشی مشغول بودند به عنوان یکی از سیاه ترین مقاطع تاریخ حکومت خودکامه بریتانیا در شبه قاره هند توصیف شده است.
نژادپرستی و خوی استعماری چرچیل به عنوان یکی از رهبران بریتانیا او را از ورود به این ماجرا باز می داشت. او گاندی را یک مرد نیمه لخت مقدس نام نهاده بود و گفته بود "از هندی ها متنفرم. آن ها مردمی وحشی با دین وحشیان هستند."
اوج بی رحمی چرچیل حتی رسانه دولتی انگلیس را نیز به اعتراف وا داشته و در مطلبی با عنوان "چگونه چرچیل هند را با گرسنگی از پا درآورد" یادآور شده است: در سال 1943 در اوج جنگ جهانی دوم در نشست کابینه جنگی انگلیس که برای پرداختن به موضوع قحطی در هند مستعمره بریتانیا تشکیل شده بود، فرمانده وقت ارتش انگلیس که چندی بعد نماینده سلطنتی در مستعمره هند می شد در تشریح محتوای جلسه کابینه می نویسد: «ظاهراً نجات یونانی ها و کشورهای آزاد مهم تر از نجات هندی هاست و نسبت به تأمین محموله غذایی یا کاستن از ذخایر این کشور (انگلستان) اکراه وجود دارد.»
لئوپولد آمری وزیرخارجه بریتانیا در امور هند از دیگر حاضران این جلسه در توصیف آن می نویسد: «مرگ بنگالی هایی که به سوءتغذیه گرفتارند از کشته شدن یونانی های تنومند و قوی هیکل کم اهمیت تر است، اما او اجازه کافی در این کشور برای القای حس مسؤولیت یک امپراتوری را نمی دهد.»
چیزی در حدود 3 میلیون نفر در هند فقط در سال 1943 بر اثر قحطی جان سپردند. بیشتر این مرگ و میرها در بنگال بود. کمبود غذا به خاطر صادرات مواد غذایی از هند در اندازه های بالا برای استفاده در مناطق جنگی یا برای مصرف داخلی بریتانیا بود.
هند تنها در شش ماهه اول 1943 بیش از 70 هزار تن برنج به خارج از کشور صادر کرد، آن هم در شرایطی که قحطی چهره وحشتناک خود را نشان داده بود. این مقدار برنج می توانست برای یک سال کامل، 400 هزار انسان را از مرگ نجات دهد.
چرچیل در حالی تقاضای ارسال محموله های غذایی را به بهانه نبود کشتی پس می زد که محموله های گندم استرالیایی برای مصرف آینده اروپا از کنار مناطق فاجعه دیده عبور می کردند. با افت واردات، قیمت ها سر به فلک کشید و سود سرشاری نصیب احتکار کنندگان شد.
چرچیل همچنین با اتخاذ سیاست نظامی "زمین سوخته" در ساحل بنگال که او نام منحوس "سیاست دریغ" را بر آن گذاشته بود، هرچه بر سر راه قرار داشت را از ترس استفاده نیروهای دشمن ژاپنی از میان می برد، و این سیاست منجر به این شد که مقامات، قایق های ماهیگیران را که محل درآمد نواحی ساحلی بود توقیف کردند و پلیس انبارهای گندم را ضبط و نابود کرد.
به موجب این اقدامات غیرانسانی، بر اثر آثار گرسنگی و محرومیت، شدت وضع چنان بود که پدر و مادرها فرزندان خود را به داخل رودخانه ها و چاه ها می انداختند. بسیاری با انداختن خود در مسیر قطار جان خود را تسلیم می کردند. مردم در حال مرگ آب نشاسته حاصل از پختن برنج را گدایی می کردند. کودکان برگ ها، خوشه گیاهان را می خوردند و از علف و ریشه سیب زمینی تغذیه می کردند. افراد از شدت ضعف حتی از سوزاندن اجساد مردگان هم مطابق رسم هند عاجز بودند.
بر اساس گفته بازماندگان، هیچ کس قدرت انجام رسومات مذهبی را نداشت و سگ ها و شغالان بر پشته های اجساد مردگان در روستاهای بنگال جشن و سرور برپا کرده بودند. مادران به قاتل، دختران زیبارو به روسپی و پدران به فروشندگان دختران خود تبدیل شده بودند. تنها کسانی که از مهلکه بنگال جان به در بردند زنانی بودند که برای زنده نگه داشتن خانواده خود به روسپی گری روی آوردند و افرادی که به امید کار به کلکته مهاجرت کردند.
پایان قحطی 1943 تنها زمانی اتفاق افتاد که در پایان سال کسانی که جان به در برده بودند توانستند برنج کشت کنند و اولین محموله های جو و گندم تنها یک ماه مانده به پایان سال میلادی در نوامبر 1943 در حالی به نیازمندان رسید که ده ها هزار نفر تا آن لحظه از جمعیت هند محو شده بودند. و این همه در حالی بود که ذخایر دست نخورده غذایی و مواد خام سلطنت بریتانیا در پاییز 1943 برای جمعیت 47 میلیونی خود - که 14 میلیون نفر کمتر از جمعیت بنگال به تنهایی بود - به چیزی بالغ بر 18.5 میلیون تن می رسید.
نویسنده کتاب "جنگ محرمانه چرچیل" می نویسد: نه تنها نژادپرستی صرف، که این نابرابری قدرت و تنازع بقا در یک هرم اجتماعی داروینی بود که باعث می شد قحطی وسیع در هند قابل تحمل باشد، اما سهمیه بندی نان در بریتانیای زمان جنگ محرومیت غیرقابل تحمل انگاشته می شد. سابقه جنایات انگلیس در هند تاریخچه ترسناکی از شدت استثمار حکومت به شیوه استعماری است که تا به امروز حاکمان انگلیس هیچ گونه پشیمانی در قبال آن در خود احساس نکرده اند.
این پرونده نمونه ای از هزاران جنایت روباه پیر استعمار بود همچنانکه طی سال های 1917 تا 1919 نیز قتل عام دیگری در ایران صورت گرفت که در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران از جمله انگلیس شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. که در پرونده ای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
*جام نیوز