"بسم الله الرحمن الرحیم"
من اعتقاد دارم كه خداي بزگ، انسان را به اندازه درد و رنجي كه در راه خدا تحمل كرده است پاداش ميدهد، و ارزش هر انساني به اندازه درد و رنجي است كه در اين راه تحمل كرده است، و ميبينيم كه مردان خدا بيش از هركس در زندگي خود گرفتار بلا و رنج و درد شدهاند، علي بزرگ را بنگريد كه خداي درد است، كه گويي بندبند وجودش، با درد و رنج جوش خورده است، حسين را نظاره كنيد كه در دريايي از درد و شكنجه فرو رفت، كه نظير آن در عالم ديده نشده است، و زينب كبري را ببينيد، كه با درد و رنج انس گرفته است.
درد، دل آدمي را بيدار ميكند، روح را صفا ميدهد، غرور و خودخواهي را نابود ميكند، نخوت و فراموشي را از بين ميبرد، انسان را متوجه وجود خود ميكند.
انسان گاهگاهي خود را فراموش ميكند، فراموش ميكند كه بدن دارد، بدني ضعيف و ناتوان، كه در مقابل عالم و زمان، كوچك و ناچيز و آسيبپذير است، فراموش ميكند كه هميشگي نيست، و چند صباحي بيشتر نميپايد، فراموش ميكند كه جسم مادي او نميتواند با روح او همپرواز شود، لذا اين انسان احساس ابديت و مطلقيت و قدرت ميكند، سرمست پيروزي و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بيخبر از حقيقت تلخ و واقعيتهاي عيني وجود، به پيش ميتازد و از هيچ ظلم و ستمي روگردان نميشود. اما درد آدمي را به خود ميآورد، حقيقت وجود او را به آدمي ميفهماند، و ضعف و زوال و ذلت خود را درك ميكند، و دست از غرور كبريايي برميدارد، و معني خودخواهي و مصلحتطلبي و غرور را ميفهمد و آن را توجيه ميكند.